خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاهو_یکم داشتم گزارش را مي نوشتم. گفتم: حتماً يك رونوشت براے شو
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_پنجاهو_دوم
با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حســابي حالش را مي گرفتم.
اما ابراهيم با آرامش هميشــگي، در حالي ڪه لبخند مي زد ســلام ڪرد و گفت: ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم،
براے همين مزاحم شما شدم.
آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فڪرڪنم تو سازمان بود.
بازرسي سازمان، درسته؟!
ابراهيم خنديد و گفت: بله. بنده خدا خيلي دست پاچه شد.
مرتب اصرار مي ڪرد بفرمائيد داخل.
ابراهيم گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما ڪار داريم ومرخص مي شويم.
ابراهيم شــروع به صحبت ڪرد. حدود يک ساعت مشغول بود،
اما گذشت زمان را اصلا حس نمي ڪرديم. ابراهيــم از همه چيز برايش گفت.
از هر موردے برايش مثال زد.
مي گفت: ببين دوست عزيز، همسر شما براے خود شماست، نه براے نمايش دادن جلوے ديگران!
مي داني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بي حجاب شما به گناه میافتند!
يا اينڪه، وقتي شما مسئول ڪارمندها در اداره هستي نبايد حرف هاے زشت يا شوخي هاے نامربوط، آن هم با ڪارمند زن داشته باشيد!
شما قبلا توے رشته خودت قهرمان بودے ، اما قهرمان واقعي ڪسي است ڪه
جلوے ڪار غلط رو بگيره.
بعد هم از انقلاب گفت. از خون شــهدا، از امام،
از دشمنان مملڪت.آن آقا هم اين حرف ها را تأييد ميڪرد.
ابراهيم در پايان صحبت ها گفت: ببين عزيز من، اين حڪم انفصال از خدمت شماست.
آقاے رئيس يڪدفعه جــا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما نگاه ڪرد.
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd