خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_چهلو_هشتم جهش معنوے راوے: جبار ستوده، حسين اللهڪرم در زندگي بسـ
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_چهلو_نهم
دارے، اين اتفاق خيلي عجيب نيست! گفت: يعني چي؟! يعني به خاطر تيپ و قيافهام اين حرف رو زده. لبخندے زدم وگفتم: شڪ نڪن!
روز بعد تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت. با موهاے تراشيده آمده بود محل ڪار،
بدون ڪت و شــلوار!
فرداے آن روز بــا پيراهن بلند به محل ڪار آمد! با چهرهاے ژوليدهتر، حتي با شــلوار ڪردے و دمپائی آمده بود.
ابراهيم اين ڪار را مدتي ادامه داد.
بالاخره از آن وسوسه شيطاني رها شد.
ريزبيني و دقت عمل در مسائل مختلف از ويژگيهاے ابراهيم بود.
اين مشخصه، او را از دوستانش متمايز میڪرد. فروردين ۱۳۵۸ بود. به همراه ابراهيم و بچههاے ڪميته به مأموريت رفتيم.
خبر رسيد، فردے ڪه قبل از انقلاب فعاليت نظامي داشته و مورد تعقيب میباشــد در يڪی از مجتمعهاے آپارتماني ديده شده.
آدرس را دراختيار داشتيم.
با دو دستگاه خودرو به ساختمان اعلام شده رسيديم.
وارد آپارتمان مورد نظر شديم. بدون درگيرے شخص مظنون دستگيرشد.
مي خواستيم از ســاختمان خارج شــويم.
جمعيت زيادے جمع شده بودند تا فرد مورد نظر را مشــاهده ڪنند.
خيلي از آن ها ساڪنان همان ساختمان بودند. ناگهان ابراهيم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر ڪنيد! باتعجب پرسيديم: چي شده!؟
چيزے نگفت.
فقط چفيهاے ڪه به ڪمرش بسته بود را باز ڪرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسيدم: ابرام چيڪار میڪني !؟ در حالی ڪه صورت او را مي بست جواب داد: ما بر اساس يك تماس و خبر، اين آقا را بازداشت ڪرديم، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرويش رفته و ديگر
نمي تواند اينجا زندگي ڪند. همه مردم اينجا به چهره يڪ متهم به او نگاه میڪنند.
اما حالا، ديگر ڪسي او را نمي شناسد. اگر فردا هم آزاد شود مشڪلي پيش نمي آيد.
وقتي از ساختمان خارج شديم ڪسي مظنون مورد نظر را نشناخت.
به ريزبيني ابراهيم فکر میڪردم.
چقدر شخصيت و آبروے انسان ها در نظرش مهم بود.
✍ادامه دارد...
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات
✨🌱✨🌱✨🌱✨
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
━━━ ━━━ ━━━ ━━━
🍃