eitaa logo
🌺کانال قطعه ای ازبهشت
606 دنبال‌کننده
13هزار عکس
11.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🌸✨رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم میفرمایند. دوچیزموجب برطرف شدن فقرمی شود✨ 1⃣👈بسیاریاد کردن خدا 2⃣👈فرستادن صلوات برمن #قطعه_ایی_از_بهشت •┈┈••✾•🍃🌹🍃🌹•✾••┈┈• @gateiazbehesht •┈┈••✾•🍃🌹🍃🌹•✾••┈┈•
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق و عرفان : (قسمت اول) عرفا راز آفرینش و سروجود را درکلمه ی"عشق"خلاصه میکنند وعشق رامبنای آفرینش و وجود میدانند و عشق نه تنها بزرگترین مقاله ی عرفای اسلام بلکه همه ی مکاتب ومذاهب عرفانی نیز هست.. در شرق اسلامی کهن ترین منبع بحث از عشق قرآن مجید است .اما در قرآ ن واحادیث نبوی لفظ عشق نیامده وآنچه در قرآ ن و حدیث آمده " حب ومحبت و ود و هوی و..." است: حتی در داستان یوسف وزلیخا شدت عشق به " شعف و حب " تعبیر شده وگفته است :  "وقال نسوة فی المدینة امرات العزیزِتر اودفتیها عن نفسه قدشفقهاحبا انا لنریهافي ظلال مبین"یعنی"زنان گفتند:درشارستان مصر،زن عزیز،تن غلام خود می جوید،مهرغلام دردل آن زن پر شد و تا پوست دل رسید ، ما آن زن را درگمراهی آ شکارا می بینیم " ودرقرآن آیات حب ومحبت زیاد است. غالبا درتعریف وتفسیر عشق، آن را ازعشقه گرفته اند که گیاه پیچک است . دربختیار نامه آ مده است : " حکیمی را گفتند ، که عشق را از کجا گرفته اند ، گفت : عشق مشتق از عشقه است و عشقه گیاهی است که بر درخت پیچد و تا آنرا خشک نکند دست از وی ندارد .   تاقرن پنجم هجری صوفیه بیشتر از محبت دم میزدند و "محبت" یکی از مقامات دهگانه ی تصوف به شمار آمده و از قرن پنجم به بعد،عشق درعرفان وآثار منظوم و منثور عرفانی وارد شده که از آ ن جمله، آثار خواجه عبدالله انصاری وسخنان منظوم منسوب به ابوسعید ابوالخیر است . عشق در اشعار قرن چهارم و پنجم ، صوری ومجازی است و تمام جهات و اوصاف آن به صورت ظاهر تعبیر میشود و چشم و خط و خال وزلف و رخسار همه صورت طبیعی دارد .  اما از قرن ششم ، عشق در عرفان وآثار عرفانی ، عنوان خاص یافته ومورد بحث قرار گرفته و لطافت و کمال آن آثار را صدچندان کرده است . چنانچه آثار سنایی غزنوی، نخستین جلوه گاه عرفان و نخستین جلوه دهنده و بیان دارنده ی عشق عرفانی است . اشراق وعشق،کاملا به هم آمیخته است وعرفان اشراقی ،سراسر از عشق سخن میگوید وهمواره آنرا جلوه گر میسازد . سهروردی در رساله ی فی حقیقة العشق گوید : دریغا عشق، فرض راه است همه کس را، دریغا اگر عشق خالق نداری ، باری عشق مخلوق مهیا کن، تاقدر این کلمات، تورا حاصل شود... درعشق قدم نهادن، کسی را مسلم شودکه باخودنباشدو ترک خود بکند، وخودرا ایثار عشق کند، عشق آ تش است هر جاکه باشد جز او ، رخت دیگری ننهد هرجاکه رسد سوزد... ای عزیز، به خدا رسیدن فرض است ، ولابد هر چه به واسطه ی آ ن به خدا رسند فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق بنده را به خدا برساند، پس عشق از بهر این معنی فرض راه آمد . ای عزیز، مجنون صفتی بایدکه ازنام لیلی شنیدن جان توان باختن.. کار طالب آنست که در خود، جز عشق نطلبد، وجود عاشق از عشق است، بی عشق چگونه زندگانی کند ،   عشق عرفانی، سوزان وفنا کننده و راه آن پرخطرو مشکل است و به گفته ی حافظ: طریق عشق،طریقی عجیب خطرناکست    نعــوـــذ بالله اگــر ره به مقصــــدی نبــری عشق ، راهی بی پایان وبی کران است که همه در آن هلاک میشوندچنانکه باز حافظ میگوید : راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست     آنجـــا جــز آنکــه جـــان بسپــارنـد چــاره نیست  نقل است که: چون حسین بن منصور حلاج را به پای دار میبردند،درویشی در آ ن میان ،ازو پرسیدکه: " عشق چیست؟" گفت: " امروز بینی وفردا وپس فردا " آن روزش بکشتند ودیگر روز بسوختند وسیوم روزش به بادبردادند .
عشق و عرفان: (قسمت دوم) عشق حقیقی و مجازی: چه رابطه اي بين لذات جنسي و عرفان وجود دارد. منظور عشق و عرفان است؟ از برخي شعرهاي عرفا معلوم مي شود آنها در عالم سلوک و مستي روابطي شبيه روابط جنسي و معاشقه با يک معشوق دلربا برقرار مي کردند؟ در پاسخ به چند مطلب توجه کنيد : 1- ميان عرفان حقيقي و راستين با لذت جنسي نامشروع نه تنها هيچ رابطه اي وجود ندارد بلکه اين دو با يگديگر تقابل و تضاد دارند . 2- لذت جنسي گرايش مادي و حيواني است که هر چند اصل وجودش ضرورت دارد ولي انسان را به سمت و سوي دنيا و عالم ماده کشانده و او را از عالم تجرد و ملکوت که عرصه معرفت و قلمرو عرفان و عشق حقيقي است دور مي سازد . 3- اشعار شاعران معرفتي مانند حافظ و مولوي داراي ايهام است و در واقع محدوديت و نارسايي و اشتراک لفظي الفاظي که بيانگر مقصود واقعي آنها است چنين توهمي را ايجاد مي کند که آنها اهل شهوتراني و هم جنس بازي و شراب خواري و مانند آن هستند در حالي که همه اهل معرفت اذعان دارند که معرفت حقيقي تنها با اطاعت از خداوند و بندگي خالصانه و دوري از گناهان و شهوات و هوس ها حاصل مي شود و بدون آن معرفت توهم و خيال است و واقعيتي ندارد . 4- در مورد معرفت و عشق به توضيحات ذيل توجه نماييد : عشق بر دو گونه است مجازي و حقيقي الف) عشق مجازي: در اين گونه عشق،موضوع عشق ورزي همانا صفات ظاهري و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .يعني کمالات ظاهري محبوب موجب جذب عاشق مي شود. عشق مجازي خود دو گونه است:(دقت شود) 1-عشق حيواني كه در آن عاشق تنها از روي شهوت و هوس معشوق خود را مي خواهد و به جنبه هاي جنسي او نظر دارد. 2-عشق پاك: در اين عشق اگر چه نظر عاشق به ظاهر محبوب است، ولي چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهي دارد، خود زمينه ساز عشق حقيقي مي شود و مانند پلي عاشق را به سوي عشق حقيقي رهنمون مي گردد. ب ) عشق حقيقى و الهى: عشق حقيقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى كمالجو در مسير جاذبه كمال مطلق، يعنى خداوند متعال، پروردگارى كه جميل مطلق، بىنياز، يگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است كه همه رو به سوى او دارند و او را مىطلبند (احياء علوم الدين، غزالى، ج 4، ص 283 - 279) عشق مجازى خود عشق اصلى و اصيلي نيست و از روى تسامح به آن عشق اطلاق مىشود. پيروان عرفان، جهان هستى را (از جمله انسان را) مظهر و نشان حضرت حق دانسته، و عشق به مظاهر خداوند سبحان را عشق مجازى در طول عشق به ذات پروردگار مىدانند. به قول سعدى: به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست. ادامه دارد...
عشق و عرفان: (قسمت سوم) عشق مجازی و حقیقی: براي عارف و اهل دل عشق مجازى همچون پل و نردبان به عالم عشق حقيقى است. از آن جا كه تمام عوالم هستى و موجودات آن، حضرت حق را نشان مىدهند، امورى مجازى به شمار مىروند. به همين جهت عشق به آيات الهى، عشقى مجازى قلمداد مىشود. اما غير عارف به خصوص افراد معمولي در عشق زميني مي مانند و نمي توانند آن را وسيله رسيدن به عشق حقيقي قرار دهند. قابل توضيح اينكه تمام زيبايي هاي موجود در هستي چه انساني و چه نباتي و حيواني ظهور زيبايي ذات الهي است و هيچ موجودي از خويش جمال و زيبايي ندارد، بنابراين كسي كه عاشق جمال انساني مي شود، نيز درحقيقت عاشق خداوند شده است، ولي از طريق ظهورات انساني او. اين عشق نيز عشق به خداوند است با اين تفاوت كه مرتبه آن پايين تر از كسي است كه از مظاهر عبور كرده و عارف به زيبايي و جمال ذات الهي است و به سرچشمه زيبايي ها عشق مي ورزد و اهل عرفان و عشق حقيقي حق تعالي است. ناگفته نماند كه جمال خداوند جز از طريق مظاهر او شناختني نيست، ولي فرق است ميان كسي كه با ديدن مخلوقات و مظاهر زيباي هستي، غرق در جنبه هاي مظهري آنها مي شود، نمي تواند از آن عبور كند و اسير آن مي شود، و كسي كه در اثر عرفان ذات هستي، قدرت عبور از چهره هاي ظاهري و ديدن جمال حق تعالي از پي هر چهره اي را دارد و در اثر شناخت و اعتقاد توحيدي، توجه كامل او به خداوند است و هر زيبايي را اثر جمال حق مي داند و دائم بنده واسير حق تعالي است. اهل حيات طبيعي و دنيا اهل احساس و ظاهراند و عشقشان نيز احساسي و ظاهري است و چون حيات عقلاني و عرفاني را در خويش احيا نكرده اند، توان عبور از اين عشق و راهيابي به عشق حقيقي را ندارند، اما اهل دل و عرفان چون از حيات طبيعي و سپس از حيات عقلاني عبور كرده اند و به وادي عشق و عرفان درآمده اند، آنچنان قدرتي يافته اند كه توان تبديل هر عشقي را به عشق محبوب عالم دارند، براي آنها كه به توحيد راه يافته اند، عشق نيز وحدت مي يابد و هر عشقي به عشق خداوند باز مي گردد. عشق مجازى بايد به عشق حقيقى بر گردد تا ارزش پيدا کند و عاشق از رهگذر کمالات محسوس به کمال مطلق رهنمون گردد. و اگر در همان متوقف گردد جز انحراف هيچ نخواهد بودو سد راه کمال آدمي مي گردد. زيرا عشق ما بر معشوق راستين متمركز است و به هر آن چه كه از اوست و بوى او را مىدهد و نشانه اوست عشق مىورزيم. ازاينرو توقف در اين عشق هر چند بهتر از نداشتن عشق است، ولى نتايج عشق حقيقى و راستين را ندارد. هر عشق و محبتى كه از اين دو مقوله خارج باشد عشق نيست بلکه شهوت و غريزه زيستي است در واقع آفتى است كه به رنگ عشق درآمده و زايل شدنى است. به طورى كه در برهه اى از عمر انسان(عشق كاذب شهوانى بيشتر در سنين جوانى رخ داده و گاهى همچون آتشفشان، جلوه مي کند كه بايستى از آن به خاطر اثرات مخرب و ويرانگرش پرهيز نمود ) اين عشق بعد از سپرى شدن آن دوره رخت برمىبندد و بر زير خاكسترهاى آن خرابى و فساد شديدى باقى خواهد ماند. جداى از مورد عشق كاذب و دروغين اين امكان هست كه در يك انسان، هم عشق مجازى باشد و هم عشق حقيقى، اما چينش و نحوه قرارگيرى اين دو، به صورت طولى مىباشد، يعنى توجه اولى به عشق مجازى است ولى هدف نهايى متوجه عشق حقيقى (خداوند متعال) است و همان طور كه ذكر شد درنگ و توقف در عشق مجازى رهزن و بازدارنده از رشد و تعالى مىباشد. ادامه دارد...
عشق و عرفان: (قسمت چهارم) عشق مجازی و حقیقی: تنها آن عشق مجازى كه در دل جاى دارد، مىتواند پلى براى رسيدن به عشق الهى باشد. عاشق بايد به منشأ كمال و حسن معشوق توجّه كند و ديدگاه خود را به آن معطوف دارد و معشوق مجازى را «نمادى» از معشوق حقيقى خويش تلقى كند و او را جلوهاى از جمال و كمال او بداند. اگر در عشق مجازى، عاشق همواره به اين حقيقت واقف شود كه معشوق او «مجازى» است و تنها براى راهبرى او به «عشق برتر و برين» است، مىتواند از اين عشق گذر كرده و به عشق حقيقى و الهى برسد؛ امّا اگر نگاه خويش را بر همان معشوق مجازى محدود سازد و جان و دلش محدود و مسخر و مقيد وى گردد، هيچگاه نمىتواند از او گذر كند و به معشوق حقيقى دست يابد. علاوه بر اين؛ همواره بكوشد و دقّت نمايد كه هنگام برخورد با معشوق مجازى، به ياد معشوق حقيقى افتد و با نگاه او، هجران معشوق اصلى را ياد آورد؛ مانند عشق يعقوب به پسرش يوسف: هرگاه كه يعقوب، يوسف را به «چشم سر» مىديد، به «چشم سرّ» در مشاهده حق بود و چون مدتى مشاهده يوسف از وى دريغ شد، مشاهده حضرت حق نيز از دل وى در حجاب گرديد. از اين رو آن همه جزع و فزع يعقوب در فراغ يوسف، بر فوت مشاهده حق بود؛ نه بر فوت مصاحبت يوسف و آن زمان كه دوباره به ديدار يوسف موفق شد، به سجده افتاد كه دلش معشوق اصلى را ديد.(كشف الاسرار، ج5، ص140؛ در اين خصوص نگا: عرفان اسلامى، صص177 و 178) نتیجه اینکه ، زمانى مىتوانيم عشق مجازى را به عشق الهى و حقيقى مبدل سازيم كه از آن گذر كنيم و به منشا و منبع اصلى و سبب اصيل آن روى آوريم. چشم دريا ديگر است و كف دگر كف بهل وز ديده دريا را نگر جنبش كف ها ز دريا روز و شب كف همى بينى و دريا نى عجب ما چو كشتي ها به هم بر مىزنيم تيره چشميم و در آب روشنيم اى تو در كشتى تو رفته به خواب آب را ديدى، نگر در آبِ آب آب را آبى است كو مىراندش روح را روحى است كو مىخواندش (مثنوى معنوى، دفتر3، ابيات 1270 - 1274)