eitaa logo
غزه آری کربلا گشته
124 دنبال‌کننده
97 عکس
198 ویدیو
0 فایل
🇵🇸 راه قدس‌ از کربلای غزه واگشته‌ #خبر #نگاره #غزه 📎 @fatherevayat سرای هنر و اندیشه(سُها)
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🖋 آیه کاش به تو می‌توانستم بگویم حال او خوب است، فکری به حال ما بکن. کاش می‌توانستم بگویم چقدر غبطه ی بر دست گرفتن علی اصغرم را می‌خورم. کاش به تو می‌توانستم بگویم در ماورای این برد و باختها، این خون‌ها و این ویرانی‌ها، فقط فتح است. در سرخی این خون‌ها، نور روییده است. تو فکری به حال من، به حال خودت، به حال این ظلمتکده ی جهان بکن. 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 زهرا رجایی در راهی به سر می‌بریم که گویی مرز میان زندگی و مرگ فراموش شده‌است و شاید غزه‌‌یِ تنهایِ در خون‌غلتانِ امروز، یاد آور این مرز باشد. در دنیایی که هر روز و هر دقیقه، تکنولوژی‌ها و مسیرهای رفاه برای زندگی روزمره هموارتر می‌شوند و زندگیِ پر رنگ و لعاب در شئونات مختلف با قدرت هرچه تمام‌تر ظاهر می‌شود، چه بسا بودن ما در بی‌روح‌ترین حالت خود جاری است، آنجا که بر قلب انسان‌ها گرد مرگ پاشیده‌شده و نیستی بر زندگی سبقت گرفته اما انسان‌ها به زعم خود به ساختن زندگی مشغول‌اند و به قول شاعر معاصر بر بساطی که بساطی نیست، زندگی خود را بنا کرده‌اند، حال آنکه در نقطه‌ای دیگر نبض حیات در حد اعلای خود به تپش افتاده است و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم آن چشمان خیره‌ مانده‌ی کودکان غزه نه تنها مرگ و نیستی نیست که خود زندگی‌ست، موجی‌ست سهمگین بر روح بی‌رمق و زندگی سرمازده‌ی ما، تا شاید اشکی از ما سرازیر شود و در مرگ و نیستی آنها، زندگی و حیات را بیابیم و به حال خود فکری کنیم...شاید... 🇵🇸 @gaze_karabala
33.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 حالا قلم به واژه‌ی مادر کشیده‌ای تقدیم به همه‌ی شهدای مقاومت 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 📻 کودکان غزه اکنون نامشان را روی بدن خود می‌نویسند تا در صورت کشته‌شدن توسط نامشان شناخته شوند. 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋نقطه‌جیم این خبری است که از اتفاق خواندمش. کودکان غزه برای شناخته شدن نام خود را روی بدن ... چیزی که توجه مرا جلب کرد آنچه که ما مظلومیت این بچه‌ها می‌نامیمش نبود. یاد دست حاج قاسم افتادم. چرا این بچه‌ها فکر می‌کنند تنها عضوی که از آن‌ها می‌ماند دست آنهاست؟ دست چرا می‌ماند؟ و نشان شناختن آدم‌ها می‌شود؟ و مثل اثر انگشت منحصر بفرد می‌شود ؟ دست آدم‌های امروز از کار افتاده است. دست، پرنده‌ی فکر ما یا بقول شاعران مرغ دل است که ناگاه بسوی کسی پر می‌کشد و خبر از درون‌مان می‌دهد. این بچه‌ها (وقتی که بچه‌های ما خیره به صفحه‌های بازی‌اند) در انس با مرگ و یا باصطلاح جانبازی دست دراز کرده‌اند بسوی مرگ و دست خود را که منحصر به آنهاست جا می‌گذارند. اینها دست دارند و ما بی‌دستیم. ماها دست نداریم و هر چه در چنته ماست می‌دانیم که از خالی بودن دستمان است که سفت چسبیده‌ایم. و اینکه عاجزیم از (دست دادن) به کسی و یا از (از دست دادن) کسی این است که دست نداریم. ما اهل بازی نیستیم و فوتبال هم که بازی می‌کنیم از بس که می‌ترسیم هیچ‌گاه خوب بازی نمی‌کنیم. وقتی بچه‌هایمان باشوق دست در خاک می‌کنند تا کاردستی بسازند نگرانیم که به باکتری و یا ویروس مبتلا شوند و مانعشان می‌شویم و اینگونه بدون اینکه شوق و شوری برایشان بماند بدحال‌تر و دردناک‌تر از همه مبتلایان به بیماری‌ها عمر را تمام می‌کنند. و مگر مبتلایان امروز فرزندان ما نیستند که نوبت های جدید را به چند ماه عقب انداخته‌اند؟ آدمی با دست داشتن است که امانت را می‌گیرد و آن‌را حفظ می‌کند و به‌نشان از آن بروی پاها می‌ایستد و با دست کار می‌کند. و آن‌ها که بر روی زمین دراز افتاده‌اند مرده‌اند و دست ندارند. 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 سعید صاعدی هزار جور میشود که قصه را نگاه کرد سپیدِ صبح دید یا که نه روایت از شب سیاه کرد روایتی ز وحشت و خرابی و هزار کشته می شود نوشت و گفت و داد زد و آه و ناله کرد: که وای وضعیت خراب هست و بد و نا امید شد وَ گفت: تمام شد دگر تمام شکست خورده ایم و آه رسید قصه مان به سر و میشود نگاه کرد جور دیگری به شرط آنکه شست چشم را و دید که نه، خدا قرار داده است مقدرات را طور دیگری بیا نگاه کن ببین ببین هزار باره قصه های دردمند فتح را ببین چه غزه شاعرانه گشته است تو گو حوالت زمانه گشته است و عرش سمت قدس گمان کنم روانه گشته است و سنگ ها برای دشمن خدا به حکم ما رمیت اذ رمیت درون مشت پیر یا جوان، وَ یا که کودکی شدست هر کدام موشکی ببین چه سنگ های غزه شاعرانه اند چه بت شکن شدند و چه پیمبرانه اند ببین چطور قدس باز قبله گشته است چه حج دیگری رقم زده خدا که حاجیان غزه رجم میکنند غاصبینِ قدس را بیا ببین خلیل را که بچه هاش را در این مسیر میکند فدا خلیل غزه گرچه در میان خون و آتش ست ولی تمام قد در این بهشت لاله ها خوش ست ببین که مادران برای کودکان به جنگ با سراب صهیونیسم رفته اند و هاجرانه محض جست و جوی آب سعی می کنند چقدر با صفاست مروه و صفایشان و این مسیر فاطمی و زینبی ست عجب شبی ست عجیب قدری است قدر درک ناشده ز آسمان هزار درب وا شده نزول کرده اند پشت هم ملایکه، و روح ببین که ایستاده اند مادرانِ استوار همچو کوه چه با شکوه و رو به سوی قدس قیام می کنند به ملایکه سلام می کنند خبر دهید بزمی است میان کربلای غزه بزم عاشقانه است چقدر قصه هاش فاتحانه است ولی کجاند راویان فتح او؟! کجاست مرتضای قصه هاش؟! گمان کنم جواب آن، من و توایم و هر کدام یک روایتیم بیا روایت خودت ز غزه باش و بذر عشق را میان مردمان به قدر خود بپاش 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 راضیه رحیمی ابر قهرمان نیستند؛ بی‌احساس نیستند... فقط یاد گرفته‌اند در دهان مرگ، امید را زندگی کنند. سوگواریم؛ ولی مقتدرانه. «نصر من الله و فتح قریب» می‌توان صدای بانوانِ مظلوم ِمقتدر بود؛ در کتاب حوض خون می‌گوید وقتی بمباران شد، همه به فضای سبز شهر پناه آوردند. مردها هم ترسیده بودند، چه برسد به بچه‌ها!!! و در آن میان بانویی متوجه بهت و ترس و اندوه کودکان شد؛ جلوی چشم همه، رفت و روی تاب نشست و شروع کرد به بازی... بلند خندیدن و شوخی کردن. کم‌کم بچه‌ها آمدند و صدای خنده‌شان فضای خون و وحشت را کمی آرام کرد. وقتی غم بزرگ است، چاره‌ای نیست. باید بزرگ شویم البته در آغوش هم.. 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 📻 "انت مش احسن من الحسن والحسين: پسرم، خون تو رنگین تر از حسن و حسین نیست. آنها را هم کشتند و ذبح کردند. خدا به همراهت پسرم... 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 معمای هستی آه غزه متن‌هایی که در چند روز اخیر از غزه منتشر می‌شد، سراسر لبریز از احساس لطیفی بود که قلب انسان را فشار می‌داد و ناخودآگاه اشکش جاری می‌شد. اما یک چیز آن کم بود و همین که حس می‌کردم چیزی کم دارد، مانع قلم زدنم می‌شد اما وجودم را درگیر خود می‌کرد. آری ربط غزه و انقلاب اسلامی متن‌ها کم بود. انقلاب اسلامی سراسر احساس است که با خرد گره خورده و بیکرانگی آن را رقم زده است. گویی موجود زنده است و مدام فرزندانی از او متولد می‌شود. فرزندانی که چون مادر زنده هستند و در حال تولد خلق صحنه‌هایی که از شدت عظمتش حیرت وجود انسان را فرا می‌گیرد. غزه یکی از فرزندان انقلاب اسلامی است که پا به پای مادر آمده است تا وقتش فرا رسد و چه زیبا آن وقت او را فراگرفت که همه ی چشمها را متوجه خود کرد. اگر انسانیتی هر چند ته مانده‌اش باشد، غیرممکن است ندای غزه را نشنود و اشکی از اعماق قلبش جاری نشود. غزه، راهی است که  آغاز شده و حال ماییم و ندایی از غزه؛ آیا می‌توانیم لبیک گویانش با‌شیم؟ 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 معمای هستی بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری در میان شهر‌ها و نامی است در میان نام‌ها. نه، کربلا حریم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین "علیه السلام" راهی به سوی حقیقت نیست. شهید آوینی با انقلاب اسلامی واژه‌ای چون بسیجی متولد شد و با انقلاب اسلامی بزرگ شد به گونه‌ای که مرز نشناخت‌ و هرکس به دنبال حقیقت بود، لباس بسیجی او را در برگرفت و در حریم حق راه یافت. کربلا منحصر به سال ٦١هجری نمی‌باشد بلکه چون با حقیقت مواجه شده است، بیکرانگی یافته و فقط کافیست تشنه‌ی حقیقت باشی تا کربلا تو را متناسب تاریخ در برگیرد. از این روست که در حریم حق راه می‌یابی و بوی یار را استشمام می‌کنی. آنچه در غزه در حال رخ دادن است، کربلایی را به ظهور رسانده که کودک، زن و مرد را با خود همراه کرده و چنان استقامتی به ایشان عطا کرده که با گرسنگی و تشنگی و درد به ادامه ی مسیر می‌اندیشد و اینکه یک لحظه پایش سست نشود بلکه با هر قطره خونی که به زمین می‌چکد، بسیجی بودنش متجلی می‌شود و در قطار انقلاب سوار می‌شود و سرعتش را افزون می‌کند. 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🖋 معمای هستی این دختر بچه از جنگ چه می‌داند؟ چه می‌فهمد؟ اما انگار بیش از من و تو می‌فهمد! انگار در نگاهش به مادری که این گونه ضجه می‌زند، دعوت به آرامش است که «مادر این راهی که آغاز کرده‌ایم و از سر گرفتیم، تا آخرش برویم. لازمه ی راهمان این مظلومیت هاست.» انگار کربلا به وجه دیگری ظهور کرده و ندای امام در گوشم نجوا می ‌شود. انگار طلب اين دختر بچه، آرام گرفتن در دل چنین راهی است زیرا افتخاری چنین نصیب هرکسی نمی‌شود. آری قابلیت لازم است. مادر اذن تو شرط این افتخار است اجازه می‌دهی؟ ... 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 نقطه‌جیم چهره‌ات چقدر پخته است زیر آفتابِ بی‌دریغ چشم‌های تو خیره بر کدام منظره اینچنین مانده‌ منتظر ؟ اویس من! نشسته بر کدام قرن فکرتِ نگاه تو؟ چنین عمیق تیز تر ز خنجری که بر میانه بسته‌ای خوشا بحال شانه‌‌ای که روی آن نشسته‌ای! به دست خود گرفته‌ای چه رایتی! طلوع کرده‌ای و روز را بشارتی! قیام را نشانه‌ای! تو ایستاده‌ای و می‌روی که روی شانه‌ی مقاومت نشسته‌ای ... طلوع کرده‌ای و روی شانه‌ی پیمبری نشسته‌ای هنوز مشت را گره نکرده‌ شیعه‌ی علی! زدی و نیش مار شوم و نحس را شکسته‌ای مسافر کدام لحظه‌ای؟ چقدر ساکتی! کجا رسیده‌ای؟ خوشا مناظری که دیده‌ای! خوشا زیارتی که رفته‌ای! راستی نگفتی‌ام چه دیده‌ای؟ اویس من! رسول را ؟ که این‌چنین سوار بر قطار لحظه‌های ناب گشته‌ای! جهان مباد دشمنت که ذوالفقار گشته‌ای 🇵🇸 @gaze_karbala
1 Oveis.mp3
2.51M
. 🎙پادکست «اویس» 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزها می‌گذرد و شبها نیز هوا ابریست و ابرها خون بار و آسمانِ سرزمین پیامبران، بی‌تاب از رفت و شد ملائکه، البته در ایام الله‌ های زمین، ملائکه شوق در آغوش کشیدن انسان را دارند و در حیرت عظمت وجود انسان پر از شعف حضورند... این روزها آن‌ها متحیر کودکانِ آدمند که مشق عشق و ایثار می‌کنند. کودکانی که شهادت قصه ی هر دم شان است و بازی‌هایشان شهادت و آن را خیرترین خیر می‌بینند و گویا هم‌نوا با شهدای تاریخ و چون شهید حججی می‌خوانند: «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما» کودکانی که شیرمردان و شیرزنان تاریخ خویش اند، آری شیربچه‌های غزه، چنان ایستاده‌اند و جام شهادت را مطالبه می‌کنند که شهادت جویان جبهه مقاومت، خویشتن خویش را در وجودشان می‌یابند... اشک‌های طلب، جان را می‌سوزاند و خون‌ها در جوش و خروش است برای ریخته شدن... در این عالم چه خبر است!؟ روزهایی نظر عاشقان و آزادی خواهان به مهرداد عزيز الهی ها، محمدحسین فهمیده ها و بهنام محمدی ها و بابک سرمدی ها بود و... می‌اندیشیدند که این نوجوانان نورسته چه دیدند و پای چه ایستادند؟ و در نجوای تاریخ صدای قاسم بن الحسن علیه السلام چه کرد با جان شان؟ ... امروز گویا خون‌ها، همه در هم آمیخته شده و نوای علی‌اصغرها و رقیه ها و عبدالله ها و قاسم ها، زمین و آسمان ها را بی‌تاب فرجی از جنس فرج آل الله کرده است و نسلی در حال قد کشیدن هستند تا گامی دیگر به سمت فرج و ظهور آن یار غائب از نظرها را فراهم آورند ... 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 📻 و لنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابِرین ..... و شمارا می‌آزماییم با چیزی از ترس و گرسنگی و یا نقصی از مال و جان و ثمرات و تو صابرین را بشارت ده. 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋نقطه‌جیم لایسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما آیات، بشارت او را داده‌اند. او دارد قصه‌ی خودش را از زبان قرآن می‌خواند یا شاید هم قرآن قصه‌ی زندگی او را از زبان خودش برای ما تعریف کرده! او در متن آیات قرار گرفته و حالا این کلمات برایش پرمعنی‌ترین بلکه همه‌چیزاند. آزمایشِ بلا و جزای صبر و انتظار و رضایت. مگر در زندگی‌اش چیزی جز این‌ها هم می‌بینیم؟ او با این کلمات برای خودش خانه‌ای ساخته و در آن قرار گرفته و با آن زندگی می‌کند. این کلمات‌اند که زندگی او را گرم و روشن می‌کنند! قرآنش نیازی به تفسیر و تأویل ندارد و با قرائتش ماهم آیات را می‌بینیم و تصدیقشان می‌کنیم. در وسط خاکستر بلاست. گویی ابراهیم از میانه‌ی آتش بدر آمده که این‌چنین آرام و مطمئن است یا هم اسماعیلی است که تن به ذبح عظیم داده است. همه‌چیزش را بخشیده و از اینکه جایی در کلمات خدا گنجانده شده جان می‌گیرد! طوری قرآن می‌خواند که گویی قرآن دوباره بر او نازل شده است. در حالی‌که ما سقف و پناه و هزار امکانات مهیا می‌کنیم تا کمی از زندگی راضی باشیم و در فرار از بلا قرآن می‌خوانیم و با تک تک کلماتش بیگانه‌ایم و پس از چند دقیقه‌ی پوچ تلاوتش آرزومندیم لااقل از ثواب آن در قیامتی که باورش نداریم بهره‌مند شویم او آشنای تک تک این کلمات است. 🇵🇸 @gaze_karbala
50.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 بشارت صبر در وسط خاکستر بلاست. گویی ابراهیم از میانه‌ی آتش بدر آمده که این‌چنین آرام و مطمئن است یا هم اسماعیلی است که تن به ذبح عظیم داده است. همه‌چیزش را بخشیده و از اینکه جایی در کلمات خدا گنجانده شده جان می‌گیرد! ...وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ... 🔸 لینک با کیفیت این ویدئو https://www.aparat.com/v/KQZR 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 📻 نوجوانی که با صد مرد برابری می‌کند "هرچقدر می‌خواهند خانه و ماشین‌هایمان را منفجر کنند" 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋در انتظار خورشید ای احمدِ عصرِ ما! بگو باز هم بگو محکم و استوار آن قاتلِ غاصب را دعوت کن به مسلخِ عشق، آری تو خالقِ لحظه ی وصلی آن وصلِ بی هجران، آن وصلِ اصل جان‌های عاشق، به سجده ی «بیایید بیایید» تو افتادند، تو ای شیر پسر مکتب حاج قاسم، آری تو سرِّ جانِ اویی، اگر او در غربت و تنهایی با مرگ خونین خویش معاشقه می‌کند، تو باید که چنین محکم و مستانه او را بخوانی آری احمدِ جانِ ما! همه زبان و شعر شو چون همه ی شهدای تاریخ! و باز هم بخوان که "ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما" آری تو نسلی از نور در ادامه خویش داری آری تو معنای خلقتی و ترجمه ی آیه ی "اِنی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمونَ" ای احمد! ای قلبِ تپنده ی انسانیت! بخوان آن درد پیچیده در سینه ی مردم ات را که امروز همه اش غیرت و مردانگی شده، بخوان از جان‌های پاکبازِ کنده شده از دنیا و هرچه رنگِ تعلق پذیرد، بگو برای اسیران و گمگشتگان دنیا ... تو بگو تا شاید قلب‌های یخ زده و چشم‌های خیره شده به دنیا به خود آید، آخ!!!! احمد! ای نوایِ نایِ نی! آخر بشر، گم کرده ی خویش را نیز گم کرده است و درد فراقی دارد، اما کو نی ای که چون تو عاشقانه بنوازد برای او و نینوایی بودنش را به او نشان دهد... احمد جان! باز بگو که بشریت تو را سخت منتظر بود... و آن یارِمنتظَر که برق حضورش در چشمانت می‌درخشید، هر دم در انتظار تو بود... 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋نقطه‌جیم و آن [زنی] که یوسف در خانه اش بود، با نرمی و مهربانی خواستار کام جویی شد، و همه درهای کاخ را بست و به او گفت: پیش بیا! یوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، او مرا کامروا داشته، یقینا ستمکاران بال نمی‌گشایند. احمد همه‌ی جملاتش را دو بار تکرار می‌کند اگر حرف‌هایش را پشت سر هم ردیف کنید متوجه می‌شوید که انگار دارد شعر می‌خواند؛ بیاید بیاید ! می‌خواهیم شهید شویم؟ می‌خواهیم شهید شویم بعد از شهدا نسل بعدی بدنیا می‌آیند نسل بعدی بدنیا می‌آیند تا آخرش می‌ایستیم تا آخرش می‌ایستیم دماغشان را خواهیم شکست بمباران خانه‌های ما عادی‌ست هرچه می‌خواهند ماشین‌هایمان را بمباران کنند وخانه‌هایمان را خراب کودکان شهید شدند جوانان شهید شدند فدای سرزمینمان! شعری که پیش از این، در دفاع مقدس حفظش کرده بوديم و چند سالی از خاطرمان رفته بود و کم‌کم دارد یادمان می‌آید. از شعر بگذریم ... ما از مرگ می‌ترسیم و ممکن است پیش خودمان دلایلی برای این ترس داشته باشیم ولی من فکر می‌کنم ترس از مرگ تنها یک دلیل دارد و آنهم بیرون افتادن از بازی زندگی است. کسی که گمان می‌کند مرگ پایان کارش است اشتباه نمی‌کند و حق دارد که بترسد . بچه هم که بوديم وقتی از بازی بیرون می‌افتادیم لَه‌لَه می‌زدیم که باز نوبت ما شود چرا که بیرون بازی عملی برای انجام نداریم با اینکه هنوز دست و پایمان تکان می‌خورند. وقتی آدمی به چیزی دل می‌دهد چگونه از دوری آن نرنجد. همه دلدادگان از فراق بیزارند. من هرگاه بفکر مرگ می‌افتم نگران بعدش می‌شوم. بعدی که ممکن است پایان کارم باشد. اما چرا برخلاف همه‌ی ما احمد و هم‌شهری‌هایش زندانی و محصور و گرفتار نیستند. مگر غزه یک باریکه‌ی در دام محاصره افتاده‌ی دیو بد صفتِ بی شرم نیست؟ چرا کارشان تمام نشده و از ترس مرگ سکته و یا خودکشی نکرده‌اند و یا فرصت را غنیمت نشمرده و سریعتر از این فلاکت خود را نجات نداده‌اند! درست همین‌جاست که ممکن است ما و وهمِ از مرگ ترسیده‌مان، دلسوزی برای او و دوستانش کنیم! فیلمی ازبچه‌ای دیدم که در میانه‌ی ویرانه خانه‌شان مثل پرنده‌ای نشسته بود و آیات می‌خواند! پیش خودم فکر کردم که دیگر مسلمانان که پیش از این دلسوز او بوده‌اند حالا غبطه‌ی او را خواهند خورد و چه بسا از آن ببعد دلشان کمی بحال خودشان می‌سوخت. شاید کلمات پرمغز احمد باز امید را برای ما معنا کنند. او از حالا تدارک شهادت خود را دیده و همینطور به فرزندان بعد خود فکر کرده است. و به ما می‌گوید فقط شهادت است که می‌تواند خطی بروی ترس از پایان کار بکشد و ما را همچنان در بازی نگه دارد. حکایت احمد انگار حکایت همان پیامبری است که به دیوارها و هفت در بسته محدود شده بود و ظاهرا چاره‌ای جز تسلیم هم نداشت ولی او می‌دانست و می‌دید که درها از همان اول هم به‌اذن خدا باز باز‌اند. گوئیا این ماییم که در باریکه‌ی محاصره شده‌ای گیر افتاده‌ایم و هیچ راه فراری از آن نداریم، نه احمد و احمدها . در روزهای کرونا می‌شنیدم که کسی یا کسانی دم ورودی بیمارستان از ترس سکته می‌کردند. ای کاش این زندگی همان زندگی نباشد که آرزوی ساختنش را داشتیم و برایش صبح تا شب می‌دویم و به هزار در بسته می‌خوریم بی‌آنکه به‌گشودن راهی نو فکر کنیم. 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 📻 کودک فلسطینی و حرفهایی از جنس مقاومت و ایمان قوی این ملت شکست ناپذیر است. 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋نقطه‌جیم . تردید را می‌بری و خط کشیده‌ای بر روی هر چه که تا پیش از این با تار و پودِ فکر و خیالم آهسته بین لب به زیر زبانم می‌خواندمش: محال (به‌نجوی) یا هیچ جز ملال باور نمی‌آمدم هرگز این لحظه‌ای را که در آنی بنشسته‌ بر تخته‌ی سنگی نه‌‌ت خانه‌ای نه سایه‌ی گرمی نه‌ت تکیه‌گاهی و نه پناهی جز آیه‌ای که فتح تو بوده‌ست مثل زبان تو ! تازه! تر ! چون نعش مجروح شهیدی کان را به ارمغان گویا دقیقه‌ای است از بین معرکه آوردند همچون تو باز گرم و صمیمی بر پرده‌های یخ زده‌ی قلب بر تارهای کر شده‌ی گوش باور پذیر باشد قبول! هر چه تو گویی! نصر آن توست بلبل شیرین اما بگو کاین همه باور آبشخورش کدام می ناب یا گو که از که تاک خریدی! آوار گشته خانه‌ات اما بر روی آن چه شاد نشستی همچون گلی که تازه دمیده‌است چون لاله یا که یک گل وحشی در بین دشت یا در مسیر رود زلالی 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 یا فاطمه هان !!چه می‌گویی؟؟ پایت در کدام سرزمین و سرت در کدام آسمان بلند است که این‌گونه محکم ایستاده‌ای و همه چیز را در فتح می‌بینی؟؟ تو کجا را نظاره گری که پیروزی نزدیک است؟ روی هر کلمه‌ات هزار هزار کتاب بنویسند هم جا دارد؛؛ تو چه دیده‌ای که در عنفوان کودکی این‌گونه سخن می‌گویی! این‌گونه حق می‌بینی؟ حقی که ما بعد از دهه هایی که از عمرمان هم گذشته، هنوز شاید لمسش نکرده‌ایم.... تو ای کودک فلسطینی!! سراسر شور و شوق حیات هستی و من با نگاه به تو از این زندگی پوسیده ی روزمره ی خودم بیرون می آیم و در هوای تو نفس تازه می‌کنم. در حیاتی که تو هستی! من قرآن‌ را به زعم تو فهم می‌کنم‌ و تویی که آيه را بر قلبم نازل می‌کنی.. تو کجایی که من یک عمر در به در لحظه‌اي از این حال تو بوده‌ام... تو کجایی که من تو را می‌بینم و با تو خدا برایم ظهور می‌کند... چه می‌گویید! چه می شنوید! در این آوارها چه می‌بينيد! و خدایی که به زبان شما جاریست...و قرآني که دوباره نازل شد بر قلب تک تک شما و کربلایی که دوباره نه، بلکه صدباره اتفاق افتاد... و راهی که از کربلا شروع شود، پایانی ندارد.. با من سخن بگو ..باز هم سخن بگو که آن‌چه را تو می‌بینی، من فقط احساس می‌کنم... تو بگو که من هم با بالهای تو کمی پرواز کنم... و کمی از این باتلاق مرده ی خودم فاصله بگیرم... تو از اوج برایم بگو... بالهایت را باز کن... پرواز را نشانم بده.. 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🖋بیداری چقدر حرف دارد! چقدر ناگفته دارد... می‌بینی دوستِ من؟ خون شهید اقتدارش مقاومتش... دل بریدنش از همه چیز و همه کس و دل سپردنش تنها به حضرت حق؛ چگونه سیل بیداری مردم جهان را به‌ همراه داشته است... نمی‌دانم چرا ما باید برای غزه دل بسوزانیم...! غزه‌ای که بیدارتر و هوشیارتر از هر وقت دیگر است؛ رهاتر و آزاده تر. از آن وقتی که طوفان به پاشد طوفان غزه... تمام غبارهای این چندین سالِ مان را از مقابل دیدگانمان زدوده است دقت کرده‌ای دوست من؟ کلام امام زنده‌تر شده برای آن قلبی که درگیر روزمرگی ها بوده است! و کربلایی که دیگر تنها نمیدانی‌اش بلکه آرام آرام درکش کرده‌ای و جانت چشیده است آیه های قرآن هم همین‌گونه گردیده است، زنده است و گویی همین اکنون بر قلب پیامبر نازل گردیده است. آری نزول قرآن برایمان دوباره رقم خورده‌ست بر آن قلب نورانی! نورِ پیامبر رحمانی... پیامبری که کنون کودکانی، چون او‌‌ در غزه کلامی حق بر زبان جاری نمودست. و تو تاریخ را کنون در نزد خود زنده میابی‌اش میچشی‌ و بی تابش شوی می‌سوزی و بزرگ می‌شوی‌ در این بزمی که حق برپا کرده است. این روزها بایست دوباره قرآن را خواند، دوباره تاریخ خواند دوباره دفاع مقدس و رشادت‌ها را خواند چون کنون بهتر از هر وقت دیگر آن را خواهی چشید و خواهی یافت... 🇵🇸 @gaze_karbala