eitaa logo
غزه آری کربلا گشته
112 دنبال‌کننده
99 عکس
204 ویدیو
0 فایل
🇵🇸 راه قدس‌ از کربلای غزه واگشته‌ #خبر #نگاره #غزه 📎 @fatherevayat سرای هنر و اندیشه(سُها)
مشاهده در ایتا
دانلود
غزه آری کربلا گشته
. نمی‌شود قصه فلسطین و مقاومت را به یاد آورد ولی به واژه‌های "خانه" و "خانمان" و "زادگاه" نیندیشیم. آنگاه که تشکیل رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی به رسمیت شناخته شد، کسی چه می‌دانست که آیا می‌توان امید داشت که در آینده، کار مردم فلسطین، فقط در زمینِ بارور و زادگاهشان به سامان خواهد رسید! یقینا تشکیل اسرائیل نیز طبق رسم رایج مدرن یک تقدیر یقینی تاریخی بوده و طبق برنامه‌ریزی‌ها و محاسبات و سازماندهی‌های آنها قرار دائمی بر موجودیت اسرائیل گذاشته شده بود. آیا می‌توان در این بین به زن فلسطینی اندیشید آنگاه که کلید خانه مادری و زادگاهش را در دستانش نگه می‌دارد و امیدوارانه بر خلاف همه تفکراتِ حسابگرانه دنیای ظلم و زور می‌ایستد؟ او می‌داند که تعلّق بشر به زادگاهش و ریشه داشتنِ او در زمینی که بر آن زندگی می‌کند، از بیخ و بن در معرض خطر که نه، از بین رفته است!! زن فلسطین درک کرده که از دست دادن ریشه، تنها ناشی از یک حادثه یا یک تصمیم مبتذل نیست؛ بلکه از دست دادنِ ریشه‌ها ناشی از روح زمانه‌ای است که به سبب آن در عالَمی متفاوت قرار گرفته است. او خوب می‌داند که باروری شعر و هنر و انسانیت، فقط در اعماقِ زادگاهِ حیات‌بخش انسان مقدور و ممکن است تا بتواند بر ریشه‌اش تکیه کند و به بوم و بَرِ آن دلبسته باشد. مقاومت در برابر این حملات سهمگین فقط روح مادرانه‌ای را می‌طلبد که در وضع موجود که انسان‌ها اسیر و افسون قدرت و سیاستِ مدرن گشته‌ و غفلت نیز چیره شده، با حیرت و نمی‌دانم‌هایش بیندیشد و شجاعتی یابد که حقیقت همه پیش‌فرضها و غایات هرچند جهانی برایش رنگ بازد. برای این زن، هرگز نقطه پایانی متصور نیست و انقلاب خمینی همان نقطه آغازی بود که زن فلسطینی را برای بارور شدن نهال فرزندانش در در زمین زادگاهشان امیدوار کرد و او را به تجدید عهدی فراخواند که با ریشه‌های خود می‌توان دوباره سر از خاک برکشید و شکفت و ثمر داد. آری! انقلاب خمینی، تدارک همان راهی است که پایان ندارد. 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 هدهد پوست پرتقال را یواش یواش می‌کنم. عطر پرتقال می‌پیچد. بابا وقتی پرتقال پوست می‌کنیم، پوست‌هایش را می‌گذارد روی بخاری تا عطر پرتقال خانه را بردارد. خانه پر از زندگی شده و عطر شیرینِ دلچسبی از بخاری بلند شده است. همان بخاری‌ای که در خانه‌های غزه روشن نیست. پرتقال من پر آب است؛ اما غزه آب خالی هم ندارد. مامان دارد توی غذا آب می‌ریزد که نسوزد. غذا روی همان گازی‌ست که در غزه نیست. می‌خواهم بروم حیاطمان را آب و جارو کنم که حس زندگی در رگ‌های خانه جریان پیدا کند و برای پرنده‌ها ظرف آبی بگذارم پشت پنجره. اما چطور می‌توانم باور کنم که در غزه آب نیست، زندگی نیست ............ چطور از غزه رد شوم و کنار بیایم؟............ 🇵🇸 @gaze_karbala
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 📻 بچه‌ها می‌گویند ممنون امدادگران ممنون امدادگران امدادگر می‌گوید: بگو یارب و آندو هم شروع می‌کنند: یارب یارب یارب 🇵🇸 @gaze_karbala
. فرار از غزه 🖋 محمدحسین پورعلیرضا در این چند روزه همه کم و بیش خبر‌هایی از جنگ درگیری‌های کشور فلسطین شنیده‌اند و هرکس هم به‌موافقت و یا مخالفت با آن نظر هایی نوشته و یا در سر پرورانده است. عده‌ای علاقه‌های سیاسی دارند و بیشتر به این موضوع در ذهن خود پرداخته و یا ابراز کرده‌اند. عموم هم گوشه‌ای در کار های روزمره‌ی خود ابراز احساساتی کرده و به کار خود ادامه داده‌اند. اما سوال اینجاست که نسبت ما با فلسطینیان و اسرائیلی‌ها چیست؟ گویی این اتفاق، صرفا یک امر سیاسی است و ما می‌توانیم در حد نظر دادنی همانند نظرمان در‌باره شرایط اقتصادی و یا سیاسی یک کشور و یا نظرمان درباره عقاید و سلایق چگونه لباس پوشیدن و چه خوردن و... باشد. یکی رنگ فرهنگی داشته باشد و یکی رنگ دینی و یکی هم مثل فلسطین رنگی سیاسی/دینی و اندکی احساسی. بله! وقتی زندگی به مجموعه‌ای از زیستِ مادی، عقاید مذهبی، تمایلات اجتماعی سیاسی و اخلاقیات و ... ، که هرکدام از هم فاصله‌ها دارند و آدم‌هایی که هرچه این مجموعه را کامل‌تر داشته باشند در صدر کمال انسانی به حساب آید، تبدیل شده باشد، دور از انتظار نیست که ما هم در توهم خود به زندگی‌مان ادامه دهیم و نسبتمان با فلسطین را نهایتا در حد موافقت و یا مخالفتی به بی‌نمکی یک نظر و یا به‌شوری یک گریه‌ی حسابی باشد. می‌خواهم از این توهم صحبت کنم که ماها انگار از این زمین جدا شده‌ایم و هریک در گوشه‌ای به‌کار خود مشغولیم و تنها نسبتمان با بیرون از خودمان به علایق و سلایق تبدیل شده و درکی از عالم نداریم. حالِ غزه و وجود بمب اتم و کرونا و حالِ همسایه و... در مزه غذایمان بی‌تاثیر شده و برای هرکدام دقیقه‌ای و شاید لحظه‌ای توجه کرده، نظری می‌دهیم و در ادامه به برنامه‌ی خودمان می‌رسیم. اجازه دهید تا مثالی از فیلم سی‌و‌نه پله بزنم. دختری به یک پسری که متهم به‌قتل است دستبند شده است و آن دخترِ گیر‌افتاده مدام در پی اثبات قاتل بودن پسر است، اما در صحنه‌ای پسر دست دختر را می‌کشد و در چشمانش نگاه می‌کند و به‌او یادآور می‌شود که اگر من قاتل باشم اولین کسی که خلاص می‌شود( کشته می‌شود) خود تو هستی و سوال می‌پرسد که تلاش تو برای چیست؟ آری این قصه‌ی ماست! که بند بودن دست خود را به‌عالم نمی‌بینیم و یادمان رفته که قصه‌ی اسرائیل قصه‌ی ماست و اگر متوجه این قصه بودیم یا تا به حال دق کرده بودیم و یا آستین بالا زده، شب خوابمان نمی‌برد. اما وقتی درک از عالم برای انسان وجود نداشته باشد و پیوندی با آن نبیند در گوشه‌ای به‌زندگی خود ادامه می‌دهد و به‌جای اینکه حوادث، به عنوان نشانه‌ای رخت خواب از زیر خواب سنگینش بکشد مایه‌ای می‌شود تا با گریه و موافقت یا مخالفت به‌زندگی و خواب سنگینش ادامه دهد. اما امید به‌آن است که همه‌ی این تصاویر و فیلم‌ها و خبر‌ها آن لحظه‌ی کشیدن دستمان باشد وبا قصه‌مان چشم در چشم شویم و قصه را به یاد بیاوریم و دست بندمان را ببینیم. آری قصه‌ی غزه قصه‌ی هر روزی ماست و زندگی‌ای که، آدم‌ها برایمان انقدر کم ارزش شده‌اند که سرکردن با دیگری را عوض دقیقه‌ای با گوشی سر کردن مبادله می‌کنیم، برای ما بچه‌دار شدن در عداد معادلات اقتصادی قرارگرفته است و اگر صدای انفجار از خانه‌ی همسایه‌ای بلند شد به فکر خواب خودمان دلگیر از بی‌فرهنگی همسایه‌مان هستیم. و غزه که هیچ! اگر تمام عالم و آدم‌هایش نابود شوند در دل ما خبری نخواهد شد ... آری مردم غزه که خوب قصه را فهمیده‌اند فرصت‌های چندین ساله‌ی مهاجرت به خانه‌های امن و خواب شیرین را، خودکشی دیده اند و محکم ایستاده اند تا یادآور قصه‌ی زندگی و عالم جدید شوند. مادری کودک به‌دست، یادآور بی مادری مان می‌شود و پدری که خانه اش بعد از چندین سال زحمت، خراب شده، دادِ همه اش فدای فلسطین سر می‌دهد تا بی‌خانمانی‌مان و بی‌شوق زندگی کردنمان را به‌یادمان بیآورد. آری! اسرائیل بمب‌باران می‌کند و خانه‌ها را خراب می‌کند و آدم‌ها را قتلِ‌عام می‌کند و پیش می‌رود. شاید به‌ظاهر، مردم غزه بتوانند از این معرکه فرار کنند اما به کجا فرار کنند؟ این ماجرا آنجایی به اوجش می‌رسد که ما فکر می‌کنیم از اسرائیل فاصله داریم و می‌توانیم خارج از قصه در گوشه‌ای به زندگی خودمان ادامه دهیم و تلاش‌های پی‌درپی، برای زندگی‌ای در آرامش داشته باشیم و آینده آن‌را هم خوب بیمه کنیم و حساب و کتاب همه‌چیزش را بکنیم. پنبه‌ای در گوش کرده و صدای بمب‌ها را نشنویم، بمب‌هایی که دود آن سراسر زندگی‌مان را گرفته است. عده‌ای شب‌ها به کاواره‌ها و عیش و نوش و یا بازی وسرگرمی فرار می‌کنند و مذهبی ‌هایمان هم به‌هیاتی فرار کرده خوب گریه کرده تا روزی دیگر را تاب بیاورند. فارغ از لحظه‌ای که بمبی میان خانه‌مان فرود آید و ببینیم که حتی فرزندمان را‌هم دوست نداریم، آن لحظه ما به کجا فرار می‌کنیم؟ 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 📻 من برایت ۳ کارتن شیر آوردم، فکر کردم میخواهی زندگی کنی. همه‌ی پسرها و همسرش شهید شده‌اند 🇵🇸 @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
. 📻 من برایت ۳ کارتن شیر آوردم، فکر کردم میخواهی زندگی کنی. همه‌ی پسرها و همسرش شهید شده‌اند 🇵🇸 @ga
. 🖋نقطه‌جیم می‌گویند شب‌های قدر غزه شب قدر چیست؟ نمی‌دانم ولی فکر نمی‌کنم از ماه رمضان سالی که گذشت و یا حتی در شب قدر گذشته که خیلی هم شلوغ شده بود اینقدر دست به‌سوی آسمان رفته باشد و همه‌جای شب را صدای یارب یارب پر کرده باشد شب قدر چیست ؟ نمی‌دانم ولی چشم‌های من هم خیس اشک شده است و دلم می‌خواهد هم‌نوای این‌ها یارب یارب بگویم دلم می‌خواهد روی پشت‌بام بروم و داد بزنم الله اکبر راستی یارب اینها از سر تعارف نیست! اینها خود را در بلای طوفان می‌بینند مردم غزه حالا چیزی جز خدا ندارند! مسئله ویرانی و آتش نیست مسئله آب نیست برای پسرش شیر خریده نه فقط برای امروز بلکه امید داشته او را سه روز دیگر هم ببیند ولی حالا .... گفته‌اند تعبیر شیر در خواب، صبر است و او حالا باید سه روز خون دل بخورد راستی که مردم غزه خوابیده‌اند خوابی که به اصطلاح خوابش را هم نمی‌دیدند دنبال آتش می‌گشتند و حالا آتش اننی انا الله می‌گوید همه‌شان پیامبر شده‌اند شب و روز انتظار بلا می‌کشند همه با هم آشنا شده‌اند هم را پیدا کرده‌اند و چقدر من و مردم شهرم غریبه‌ایم چقدر من و برادر و پدرم غریبه‌ایم مردم غزه همه دستگیر همند همه منتظرند و دنبال یک کار می‌دوند همه به یک چیز نگاه می‌کنند گویی از یک مادرند اجناس رایگان است دکانی نیست و همه صبح و شب بیدارند واااای که چه روزگاری دارند ! وااااای که این منم که آواره ام ! که اینها از آوار شکایت نمی‌کنند این منم که شب‌هایم تاریک است ... که قصه رنج برای آنها مثل روز روشن است. 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 هدهد غزه یک شیشه‌ی عطر است... عطری که درش گم شده باشد. دیگر هیچکس نمی‌تواند جلوی عطر آن را بگیرد. پیچیده، حتی تا ناف آمریکا. آن را نفس می‌کشیم. می‌کِشند. و می‌کُــشند! یک خطای محاسباتی احمقانه‌ی نظام سرمایه‌داری!..... یک پایان زیبا برای اسرائیل ... 🇵🇸 @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
. 🖋 نقطه‌جیم عجیب است که شب قدر تعبیر به سیده‌النسا شده است. کسانی هستند که نمی‌توانند در جوار قرآن و یا ذکر اسما اهل بیت پا دراز کنند و دراز بنشینند! خاطره‌ای برایتان نقل کنم: دوست دانشجویی داشتم. او می‌گفت وقتی به دانشگاه می‌رفتم کمی چشم‌چران می‌شدم. ماجرا را برای پدرش گفته بود و ایشان همه توصیه کرده بودند که بابا ده بار لاحول و لاقوه الا بالله بگو دوستم می‌گفت می‌دانستم که اگر بگویم همه‌چیز از چشمم می‌افتد و نگاه نمی‌کنم و از آن ببعد گفتن لاحول سخت‌ترین کار ممکن بود! او تازه می‌فهمید چقدر خواهان است و حالا باید دل بکند! برای من همیشه مایه‌ی تذکر بوده است که چگونه رهبران مقاومت در جهان، اولاد فاطمه سلام‌الله علیها هستند! و فقط این‌هایند که از پا نمی‌نشینند و دشمن درجه یک اسرائیل می‌شوند! رزمندگان دفاع مقدس و سربازان حزب‌الله هم هنگام شلیک موشک به مواضع اسرائیل ذکر یازهرا می‌گویند. می‌شود دیوانه شد و پا به خواست و میل داد و بینی دشمن را یک‌شبه بخاک مالید و سینه‌ها را از عقده خالی کرد ولی اینگونه جهانی ساخته نمی‌شود! گرچه امروز این ساده‌ترین کار است اما این زهراست که تا آن نقطه پیش رفته که با آتشِ مهر مادری‌اش همه را می‌سوزاند و شب‌ها امت پیامبر را دعا می‌کند تا اهوا و خشم و کینه را در هم شکند و اینگونه است که قدر او و قدر آدمی پدیدار می‌گردد و سوره انسان نازل می‌شود و چشم مردمان هم به نحو دیگری از زیستن باز می‌شود بقول مولوی: بازگو! دانم که این اسرار هوست زانکه بی‌شمشیر کشتن کار اوست! بلای اسرائیل فقط با ذکر و اسم یازهراست که تاب آورده و فتح می‌شود! آنجا که شما با صبر و مقاومت و آرزوی مرگ خود منتظرید تا حقیقت آشکار شود و حق بیاید و باطل برود! واگرنه جنگ ۸ ساله‌ای خواهد بود که روایت فتح ندارد! مثل همه پیروزی‌هایی که تمام گشته و از یاد رفتند و یا شکست‌هایی که هیچ و پوچ تلقی شدند و سبب ناامیدی گشتند. زمین مردم فلسطین توسط کسانی غصب شده است و وقتی خواهان حقشان شدند و بر درهای نفهم کوبیدند از آدم و انسان خبری نبود! و اکنون در زیر آتش مظلومیت می‌سوزند آیا فلسطین همانند فدک نیست که بر انسان و حق او ترجیح داده می‌شود و در راه رسیدن به آن همه‌چیز پایمال می‌شود؟ و خانه و نخلستان‌ها در آتش خواست نابحق می‌سوزد؟ می‌سوزد تا امت ضعیفِ مسلمان، شیطان را در پشت پرده ببینند که در گوششان آیات می‌خواند و ببینند چه برسرشان آمده است! امت ترکیب کلمه‌ی (ام) بمعنی مادر و ( ه =تا)بمعنای وحدت و یکی است و مردانی که اهالی یک خانه و از یک مادر نیستند حق دارند بجان هم بیافتند تا آنکه بفهمند بی‌مادراند. تا آنکه بفهمند از یک مادراند و مادر و دلسوز و شافع همه‌شان که در این دنیا خود را مانند پرستویی در آتش انداخت و در قیامت هم مانند مرغی که به دانه حریص است پرپر می‌زند و به‌دادشان می‌رسد همان ام‌ابیهاست و این جهان بسوی او و شناخته شدن قدر او پیش می‌رود که رهبری قیام مهدی عج همان‌گونه که می‌بینیم به پرچم‌داری و رهبری ایشان است و همه رهبران انقلاب اسلامی به او و راه او تمسک کرده‌اند که پایانش ملاقات با خداست. در شان ایشان گفته‌اند کانت علیها السلام صدیقه الکبری و بر معرفت ایشان است که قرون اولی گذشت. سخن ابراهیم علیه السلام را نقل کنیم: پروردگارا این بت‌ها گروه بسیاری از مردمان را سرگشته ساخته است پس هرکه پیرو من شود از من است و هرکه از من سرپیچد تو پوشاننده و بس مهربانی! و سخن عیسی علیه السلام: اگر عذاب‌شان دهی که بندگان تو‌اند و اگر از ایشان بگذری باز تو پوشاننده و بس مهربانی! این همان عزمی نیست که ما در میان سخنان پیامبرانمان می‌بینیم؟ آنچه که از شناخته شدن قدر فاطمه علیها السلام در قرون گذشته می‌فهمم همین بود ان‌شاالله همه باهم بزودی در قدس شریف نماز بخوانیم و قدر فاطمه آشکار و آشکارتر شود 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 در انتظار خورشید غزه، گویا تو امروز مصداق مقاومت تاریخ انسانیتی، آری تو بلندترین غزوه پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلمی؛ چه عجیب است به تو اندیشیدن و امشب هر چه به تو می‌اندیشم، جز حیات و شور و شعف مستانه برای بودنی ماندگار در عرصه تاریخ نمی‌یابم. چطور می‌شود بدون تو امروز انسان و انسانیت را معنا کرد؟ چطور می‌شود بدون تو امروز قرآن خواند و نفس کشید؟ چطور می‌شود به تو چشم دوخت و گذشت و روضه‌ی مقاومت نخواند؟ گویا امروز تو چنان حیرانِ روی حقی و در حرارتِ عشق او گرمی که عالم به وجود تو روشن و گرم شده است و عصر یخبندان را که با قیام خمینی کبیر و استقامت خامنه‌ای عزیز تَرَک‌ها برداشته بود و با نوای او و خون فرزندانش احساس شکستگی می‌کرد، تو مردانه شکستی و ذوب کردی، ای امیدِ چشمان منتظران تاریخ برای نجات بشریت از یخبندان و ظلمت تاریخ... گویا هر چه شعر حیات‌بخش سروده شده در وصف توست. تو فرزند مقاوم بدر و احد و حنین و احزابی. تو جوانمرد جمل و صفین و نهروانی. تو شیر میدان کربلا و شام تاریخی. مادر هستی به ایستادگی‌ات در امتحان عشق می‌بالد و گویا صدای توست که با شور مستانه خویش می‌سراید: من مست مي عشقم هشيار نخواهم شد وز خواب خوش مستي بيدار نخواهم شد امروز چنان مستم از باده دوشينه تا روز قيامت هم هشيار نخواهم شد تا هست ز نيک و بد در کيسه من نقدي در کوي جوانمردان عيار نخواهم شد آن رفت که مي رفتم در صومعه هر باري جز بر در ميخانه اين بار نخواهم شد از توبه و قرايي بي‌زار شدم، ليکن از رندي و قلاشي بيزار نخواهم شد از دوست به هر خشمي آزرده نخواهم گشت وز يار به هر زخمي افگار نخواهم شد چون يار من او باشد، بي‌يار نخواهم ماند چون غم خورم او باشد غم خوار نخواهم شد تا دلبرم او باشد، دل بر دگري ننهم تا غم خورم او باشد، غمخوار نخواهم شد چون ساخته دردم، در حلقه نيارامم چون سوخته عشقم، در نار نخواهم شد تا هست عراقي را در درگه او باري بر درگه اين و آن بسيار نخواهم شد آری تو از فریاد صلح بیدادگونه اشعری‌ها رهیده‌ای، تو امیدت از مسلمان‌نماها و سازمان‌های نمادین حقوق بشر آزاد شد، تو آزاده‌ای آزاده از همه‌ی شعارهای مضحک انسان‌نماهای تاریخ، بخوان که نوای شیرینت، قلب‌های خواب‌زده و گمگشته‌ی بی‌تاب را به سمت میخانه‌ی عالم عشق می‌کشاند. ادامه بده که نوای همه‌ی انبیاء و اولیاء و عشاق عالم در آوای شیرین و سوزناکت شنیده می‌شود. چه کسی دردهای تو را می‌فهمد؟! تو چطور ایستادی که درد عشق و حمل آن مولود پاک بی‌بدیل شدی؟ غزه، مادری‌ات مبارک؛ آری تو مادری! تو ناله‌های بیت‌الاحزان حضرت زهرایی، تو صدای حضرت زینبی که در شام بلای عالم، خطبه می‌خوانی و فرزندان اسیر در چنگال فریب گرگان گوسفندنما را مادری می‌کنی و می‌رهانی... همه فکر می‌کنند تو محتاج کمکی ولی گویا قصه برعکس است، همه نیازمند مقاومت تواَند تا دیگر بار انسان متولد شود آن هم انسانی از جنس آخرین. سال‌هاست انتظارهایمان درهم پیچیده و اما قصه‌ی مادری پر از ایمان و یقین تو ادامه دارد و راهت راهی است که از کوثر گرفته‌ای. لبیک به تو و آن مادری که حیات از او گرفته‌ای... 🇵🇸 @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
. 📻 بچه‌ها می‌گویند ممنون امدادگران ممنون امدادگران امدادگر می‌گوید: بگو یارب و آندو هم شروع می‌کن
. 🖋 نقطه‌جیم خانه‌‌شان مثل باد در هواست بالهای ملائکه زیر پایشان پهن گشته است کاین‌چنین برقرار می‌روند خانه‌شان، برسر دشمن ذلیل و خسته و کلافه‌شان ریخته است ذکرشان این دو نوجوان این دو نوگلِ کنون از درون آتش آمده داغِ داغ، ذکر پاک یارب است نُقلشان این دو طوطیِ از قفس پرکشیده قند و شکّرِ شکر و حمد و امتنان سوی شهر می‌وزند تا خنک کنند هرم و التهاب شهر را و گرچه خاکی‌اند لباس رزم پوشیده‌اند و جنگیده‌اند بین دود و نور و آتش‌اند خلیل‌زاده‌اند از درون باغچه‌ سوی باغ می‌روند گرچه ظاهرا بچه‌ی کلاس اولند شاعرند پشت میز نیستند روی تخته می‌روند و مشقِ امشب‌اند مردِ عشق و عاشقند زبانشان بازِباز درس عشق می‌دهند سوی کوه می‌روند کوه آتش‌فشان بسکه از سینه‌ی مادرانشان جای شیر خشک شیر مرگ و صبر را کرده‌اند نوش جان جای مزه هم شهادتین داده‌اند خوردشان فتح می‌کنند کارهای نکرده را چیزهای ناشنیده را 🇵🇸 @gaze_karbala