.
🖋 #خبازی
نمیدانم آيا دیگر سقاخانهای در دل کوچههای این شهرِ در دود ناپیدا، پیدا میشود یا نه؟
شنیدهام آن عهدی که سقاخانه جا داشت، مردم نذر میکردند برای رهگذران شب، شمع بیفروزند و مسیر آب را نشانی دهند.
امشب همهجا را گشتم، نبود، سقاخانهها را کردهاند سوپر بیست چهار ساعته!
کاش بود، کاش سقاخانهای بود، پاشنه کفشم را بالا میکشیدم و چادر به دندان میگرفتم و آوارهی شبهای خلوت کوچهای میشدم و شمعی به درگاهش آتش میزدم، یک شمع، دو شمع، سه شمع، سی شمع، بیست هزار شمع، تا انتهای این شب ظلمانی شمع آتش میزدم و مویه میکردم و همه را نذر عطش جانگدازم میکردم، نذر جناب مرحومم
امشب؛
محتاج سقاخانهای هستم، خداوندا به کجا مشغولی که تشنگان درگاهت را در این شب دیجور آوارهی بیابانهای مهلک کردهای و رو نمیگردانی؟
شنیدهام خداوند تازگیها در حال ساخت سقاخانهی خونینِ مدرنش در غزه است، حوض آبش به خون یک ملت، شهید متبرک شده و هر دم کودک و پیر، زن و مرد، مسیحی و مسلمان، خود را نذر عطشِ یک جهان میکنند، گُر میگیرند و میسوزند و خاکسترشان طوفانی در عالم در انداخته.
خداوندا شنیدهام نذورات این ملت رو به پایان است و جمعیت عطشان به آبِ کوزه بیاعتنا، بقول کوهن در آخرین آلبومش، تو، تاریکتر میخواهی! گرچه میلیونها شمعِ در انتظار، شعلهور شدند و به آخر رسیدند..
خداوندا تا کجا حیات این ملت را به رخ زندگیهای در نیست در انداختهیمان میکشی؟ چند شمع دیگر؟ آخر سقاخانهات مگر چه حاجتی میدهد که اینان دست از افروختن خود برنمیدارند؟ تا کجا ما را در طلب آب خونینِ آن حوض، خونینجگر میکنی؟ عالم گُر گرفته است، یا رب کجایی؟
#غزه
🇵🇸 @gaze_karbala