eitaa logo
غزه آری کربلا گشته
113 دنبال‌کننده
99 عکس
204 ویدیو
0 فایل
🇵🇸 راه قدس‌ از کربلای غزه واگشته‌ #خبر #نگاره #غزه 📎 @fatherevayat سرای هنر و اندیشه(سُها)
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🖋 چند شب پیش به گمانم مادرم می‌توانست برایم دوباره قصه بگوید برای من که نه حالا شاید برای فرزندم البته نه خوب مگر چه اشکالی دارد دوباره برای خودم باشد بگذریم به هر حال راستش را بخواهید سال‌ها قبل مادرم برایم قصه می‌گفت از گذشته‌های دور خبر می‌داد امیدوار می‌کرد دل می‌دادیم خوشحال می‌شدیم ناراحت می‌شدیم غصه می‌خوردیم تعجب می‌کردیم بالا می‌رفتیم ماست بود پایین میومدیم دوغ بود هم راست بود هم دروغ بود اصلا شاید مشکل از اینجا شروع شد که یکباره سر راست همگی به سراغ راستش خواستیم برویم مادرم زحمت می‌کشید کار می‌کرد بچه داری می‌کرد معلمی می‌کرد معلم بود درس می‌داد فراتر از بچه‌های خودش بود قصه می‌گفت برای همه قصه بود آینده بود پناه بود مهربان بود آشنا بود حتی وقتی عصبانی بود شاید دلت می‌خواست تو را بزند به خودم آمدم دیدم ناگهان شب است و من تنها گوشه ی اتاقی سرم زیر پتو برده ام تا به زور خوابم ببرد وگرنه فردا مدرسه ام دیر میشد مادر دیگه خسته است معلمیش صرف کسب درآمد شده بود مسابقه ای راه افتاده بود دروغ زندگی که فراموش شد مادرم زود خسته می‌شد عصبانی می‌شد فریاد می‌زد غصه می‌خورد قصه نمی‌گفت شب سیاه شده بود دلتنگ شده بودم مادرم تنها شده بود دیگر تنها یک تن بیشتر نداشت که آنهم صد پاره شده بود کار کردن در خانه معلمی کردن برای بچه‌های مردم سر و سامان دادن به بچه‌های خودش همه چیز به هم ریخته بود قصه نمی‌گفت گذشت همه چیز درگذشت تا عادی شد فراموش شد کنار آمدیم کناری بسراغ ما آمد خوب ما اهل قصه بودیم ولی به نظرم شاید این روزها حداقل چند روز پیش می‌شد که صدای قصه مادرم را دوباره شنید باشد بله من دیگر بزرگ شدم باید زندگیم را سر و سامان بدهم اما شاید دوباره می‌توانست همه چیز از اول شروع شود لبخندها غصه‌ها گریه‌ها چشم دوختن‌ها سکوت کردن‌ها حرف زدن‌ها و همه و همه از مادرم دوباره شنیده شود مادرم برایمان قصه می‌گفت خبر از دور و نزدیکی می‌داد دیروز و امروز و فردا را به هم می‌دوخت به گمانم بشود برای من دوباره قصه بگویند مادرم یک معلم است برای بچه‌های مردم بسیار زحمت می‌کشید هم برای بچه‌های خودش هم برای خانه مادرم خدایی بود آخرتی از نزدیک دیدنی صدایی لالایی شبانه اش در گوشهایم زنگ زده اند شب و روز عجیبی است مادرم تنهاست کاش دوباره قصه میگفت کاش دوباره بالای سرم شب را می شکست درد فردا را سهل می کرد مادرم طوفانی در دل داشت مادرم یک معلم بود بازنشسته اش کردند با حقوق مکفی و پاداش نه چندان بد به نظرم این شب ها آی آدمها صدای قصه گفتنش را می توانستم دوباره از نو بشنوم... 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 جنگ ظاهری و توپ و تفنگی آنگاه که نه از سر قدرت طلبیِ مزدورانه بلکه از سر دفاع تا طلوع مجدد عهد قدسی آغاز شد انسانهایی را نشانه میگیرد صلحش نوشیدن جام زهر است حتی اگر صلح کوتاه مدت باشد بالاخره چنین جنگی که به غلبه منتهی نخواهد شد و یک جایی مخاصمه ظاهری تمام باید بشود و اسمش را صلح بین الطرفین میگذراند این جام زهر را باید نوشید و تلخی و درد آنرا باید به جان آزمود البته نه اینکه گمان کنید اهل این جام زهر، جنگ طلب هستند ولی بهرحال جام زهر که نمیتواند شیرین باشد گفت: مافتنه گر شدیم و جهان فتنه گرگریز هر کار می کنیم جماعت! مگر گریز در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست شر خیر ماست، ما که نبودیم شرگریز گاهی به جنگ دوست و گاهی به صلح غیر از هر اصول و مصلحتی سخت در گریز اهل جنایتیم و مکافات میکشیم پس ما قمار باز و جهانی خطر گریز آمد خبر ز مرگ، دویدیم سمت مرگ پا پس نمیکشیم،،،،،خدا! مرگ بر گریز دنبال دردسر، سرمان درد میکند دنبال ما نباش توای دردسر گریز زبان حقیقت در جنگ و معرکه خبر از آدمها می دهد و زبان قدرت اما بسراغ پیروزی های سوری و ظاهری می رود. انقلاب اسلامی اگر صرف یک تحول سیاسی در تقویم تاریخ نیست بلکه و اگر تجدید عهد قدسی دوران است و در جان و‌جهان مردمان، مثنی أو فردی خود را به ظهور می رساند پس خبر از خروج امکانِ طلوعِ امرِ قدسی می دهد، آری زبانش زبان حقیقت است این چنین در هر معرکه ای که شهر در آن به دفاع برخاسته توفیقی و انقلابی را در دل آدم ها و جان انسانها به جوی آب می اندازد خوب بالاخره توفیق انقلاب اسلامی، تحقق کلام الله در بود و نمود آدمهاست. سختش نکنیم در معرکه غزه، آدمها قرآن میخواندند و شد که ببینیم آدمهایی قرآن میخوانند شاید اما بعد در افق حضوری که در آن، این تجدید جان آدمها را بتوان دید و شنید. و چنین روزمره ای شاید آینده ی قدسیِ امکان یافته به رخداد انقلاب اسلامی را فراخواندنی بکند جام زهری هم نباشد شرمنده روی ماه همه شهدای انقلاب اسلامی چنین امیدی، بیم از دست دادن مداوم این افق را همیشه قرین خود دارد این بیم همان شایدی است که در پی صلح از چُنان معرکه ای می آید اینها به جان می افتد من هیچ جا از عقل نگفتم جام زهر این اراده های پر طمطراق هروزه را در هم میشکند و نوش جان میکند... شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش سِماطِ دَهرِ دون پرور ندارد شهدِ آسایش مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورَش بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن به لَعبِ زهرهٔ چنگیّ و مرّیخِ سلحشورش 🇵🇸@gaze_karbala