eitaa logo
قرارگاه معنویت
188 دنبال‌کننده
878 عکس
593 ویدیو
77 فایل
🌷زیر نظر گروهی از طلاب شهرستان میبد🌷 🌹منبر 🌹مسابقه 🌹مشاوره 🌹تفسیر 🌹احکام 🌹حدیث 🌹 ... 🔹پاسخ به سؤالات احکام (برادران) 👇 @sheikhy1 🔹پاسخ به سؤالات احکام (بانوان) 👇 @adhami1358 🔹پاسخ به شبهات مهدویت 👇 @seyedmahdi62 🔹ارتباط 👇 @Alamdar1366
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺‎ 🍀 حكايت عجيب‏ 💐 مرحوم در کتاب می‌نویسد: 🔸 يكى از ثقات نقل مى‏كرد از والد خود كه او نيز يكى از ثقات بود كه در وقتى كه من در سن شانزده يا هفده سال بودم، بود در اصفهان به اتفاق پدر خود و جمعى از دوستان و همصحبتان به بازديد عيد به خانه‏هاى آشنايان مى‏رفتيم. اتفاقاً روز سه‏شنبه بود به عزم ديدن آشنائى رفتيم در قبرستانى نزديك خانه او بود مكث كرده شخصى را فرستاديم تفحص كند كه او در خانه است يا نه؟ 🔸 بر سر قبرى نشستيم يكى از رفقا به عنوان شوخی گفت: اى صاحب قبر آخر است به ديدن هر كه رفتيم تعارفى كرد و شيرينى و ميوه آورد چرا تو چنين بى‏تعارفى؟ ناگاه از قبر آوازى برآمد كه ببخشيد ندانستم شما اينجا خواهيد آمد سه‏شنبه آينده وعده است همين جا تا من نيز تعارف بجا آورم، ما از شنيدن اين آواز متوحش شديم و از جا برخاستيم متحير و مضطرب مانده به منازل خود مراجعت كرديم و متيقن شديم كه تا سه شنبه آينده ما همه خواهيم مرد. مشغول توبه و وصيت و تنقيح امور خود شديم تا روز سه‏شنبه آينده با هم مجتمع شده گفتيم بيائيد تا بر سر قبر او رويم ببينيم چه روى مى‏دهد. 🔸مجتمعاً بر سر قبر او رفتيم يكى از ما گفت: كه اى صاحب قبر به وعده وفا كن، ناگاه ديديم قبر شكافته شده و درى پيدا گرديد و آوازى آمد كه بسم اللّه قدم رنجه فرمائيد و پله‏اى چند ظاهر شد و ما در نهايت حيرانى پائين رفتيم، دهليزى طولانى سفيد كرده روشن نمايان شد و شخصى در آنجا ايستاده پيش افتاد و دلالت مى‏كرد چون دهليز تمام شد باغى در نهايت طراوت و صفا ظاهر و در آنجا نهرهاى آب جارى و درختهاى مشتمل بر أنواع ميوه‏هاى جميع فصول و بر آن درختان انواع مرغان خوش ألحان، و از خيابانى كه مقابل دهليز بود رفتيم در ميان باغ به عمارتى رسيديم ساخته و پرداخته در نهايت زينت و اطراف آن به باغ گشوده پس داخل آن عمارت شديم. 🔸شخصى در نهايت جمال و صفا نشسته و جمعى از ماه لقايان كمر خدمت آن بر ميان بسته، چون ما را ديد از جا برخاست و عذرخواهى نمود و ترغيب كرد و انواع شيرينيها و ميوه‏ها كه مثل آن نديده بوديم آورد و ما متحير كه ما در اينجا خواهيم ماند يا بازگشتى خواهيم داشت بعد از ساعتى برخاستيم تا به بينيم چه روى خواهد داد. آن شخص ما را مشايعت كرد تا دم دهليز، پس پدر من از او سؤال كرد كه تو كيستى و اينجا كجاست. گفت من فلان مرد قصابم در بازارچه‏اى كه نزديك اين قبرستان است دكان قصابى داشتم و عملى به جز اين نداشتم كه 👈 هرگز كم نفروختم 👈و اول وقت نماز كه داخل مى‏شد و صداى مؤذن بلند مى‏شد اگر گوشت در ترازو بود نمى‏كشيدم و به مسجد كوچكى كه در آن نزديكى بود به نماز جماعت حاضر مى‏شدم 🔸و بعد از مردن اين موضع را به من دادند و در هفته گذشته كه شما اين سخن را به من گفتيد مأذون به راه دادن نبودم و اين هفته اذن گرفتم. بعد هر يك از ما از مدت عمر خود سؤال كرديم و او جواب مى‏گفت: از آن جمله شخص مكتب دارى را گفت: تو زياده از نود سال عمر خواهى كرد و او هنوز زنده است و مرا گفت: تو فلان قدر، و حال پانزده سال ديگر باقى است. 📚 خزائن، ص 465 و 466. 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 💐 قرار ما، قرارگاه معنویت 👇 ╭┅────🇮🇷🇮🇷───┅╮ 🆔 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅──────────👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💿 مجموعه آثار مؤسسه شامل متن کامل 36 عنوان از کتاب‌های مرحوم ⬅️ مشتمل بر کتب: 1 الصلاه فى الكتاب والسنه 2 حج و عمره در قران و حديث 3 خرد گرايى در قرآن و حديث 4 گفتگوى تمدن ها در قرآن و حديث 5 علم و حكمت در قرآن و حديث 6 تبليغ در قرآن و حديث 7 توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث 8 خير و بركت از نگاه قرآن و حديث 9 اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث 10 دوستى در قرآن و حديث 11 ماه خدا 12 مراقبات ماه رمضان 13 دنيا و آخرت از نگاه قرآن و حديث 14 پيامبر اعظم (ص) از نگاه قرآن و اهل بيت (ع) 15 ميزان الحكمه 16 حكمت نامه پيامبر اعظم (ص) 17 حكمت نامه امام حسين (ع) 18 حكمت نامه لقمان 19 حكمت نامه كودك 20 حكمت نامه جوان 21 حكمت نامه بسيج 22 فرهنگ نامه مسجد 23 فرهنگ نامه آرزو 24 انسان شناسى از منظر قرآن و حديث 25 نهج الذكر 26 منتخب نهج الذكر 27 منتخب ميزان الحكمه 28 گزيده حكمت نامه پيامبر اعظم (ص) 29 دانشنامه قرآن و حديث 30 دانشنامه عقايد اسلامى 31 دانش نامه امام حسين (ع) بر پايه قرآن و حديث 32 دانش نامه اميرالمومنين (ع) بر پايه قرآن و حديث و تاريخ 33 دانش نامه احاديث پزشكى 34 الگوى مصرف از نگاه قرآن و حديث 35 تحكيم خانواده از نگاه قرآن و حديث 36 نهج الدعاء 🖋 راهنمای اجرای نرم‎افزار: سه فایل زیر را دانلود و با برنامه winrar از حالت فشرده خارج نموده، فایل DarAlHadith را اجرا کنیم. در صورتی که متن کتب به صورت علامت سؤال مشاهده می‌کنیم به اینجا و در صورتی که حرف «ه» نمایش داده نمی‌شود به اینجا مراجعه کنیم. نسخه بهتر این نرم افزار با عنوان «مجموعه آثار مؤسسه علمی ـ فرهنگی دارالحدیث» است که باید آن را خریداری نمود. شادی روح مرحوم صلواتی هدیه کنیم. 💐 قرار ما، قرارگاه معنویت 👇 ╭┅────🇮🇷🇮🇷───┅╮ 🆔 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅──────────👆👆
🗓 سوم فروردین۱۳۰۱ - تأسیس توسط طاب ثراه ✅ یک قرن جود و جهاد و اجتهاد با محصولی چون انقلاب اسلامی با پرورش رهبری چون ره - ✳️در شصت كيلومتري يزد در روستاي مهرجرد؛ مرد پاكدل و پرهيزگاري به نام محمّد جعفر زندگي مي‌كرد. او چون نياكان خود به كار كشاورزي اشتغال داشت و از همين راه امرار معاش مي‌كرد. محمّد‌جعفر پس از آن‌كه جواني برومند گشت، از همان روستا همسري انتخاب كرد و زندگي تازه‌اي را آغاز نمود و با اشتياق به انتظار فرزندي نشست. امّا اين انتظار سال‌ها طول كشيد، جوانيِ او سپري گشت و دوران نشاطش به سرآمد، امّا او همچنان بدون فرزند بود. ديگر زندگي در نظرش تاريك مي‌نمود؛ از يك طرف سپري شدن دوران جواني و از طرف ديگر اشتياقِ داشتنِ فرزند، آرامش را از وي سلب و زندگي شيرين و بي‌دغدغه‌اش را ناآرام ساخته بود. در چنين شرايط روحي تصميم گرفت براي صاحب فرزند شدن ازدواج كند. ابتدا قضيه را با همسرش در ميان نهاد و رضايت او را به دست آورد، سپس با هدفي مقدّس از بيوه زني، كه خود فرزند يتيمي نيز داشت، تقاضاي ازدواج موقّت كرد. چند روزي گذشت؛ آن روز براي اوّلين بار محمّد‌جعفر به خانة همسر دومّش رفته بود. آن زن براي راحتي شوهرِ جديدش، مي‌خواست دختر يتيمش را از خانه به بيرون بفرستد، ولي دخترك يتيم قبول نمي‌كرد، از قضا هوا هم سرد بود و دخترك مي‌لرزيد و مي‌گفت:« مادر! من در اين هواي سرد به كجا بروم؟» مادر هم سعي مي‌كرد او را به عناويني راضي كند كه بيرون برود. محمّدجعفر اين صحنه را مي‌بيند و بسيار ناراحت مي‌شود. همان لحظه بقية مدّت باقيماندة مقرّر در عقد ازدواج را مي‌بخشد و مَهرية او را به تمام و كمال مي‌دهد و با خداوند به اين مضمون مناجات مي كند: ‏ 🤲‏ «خدايا! من ديگر براي فرزند به خانة كسي نمي‌روم تا مبادا دل طفل يتيمي براي خاطر من آزرده شود، تو اگر مي‌خواهي قدرت داري كه از همان زن كه تا به حال فرزند نياورده به من فرزند عطا كني و اگر نخواهي هم خود داني. خدايا! امر موكول به توست. مي‌خواهي فرزند از همان اوّلي بده، مي‌خواهي نده.» اين روز در زندگي محمّدجعفر روز فرخنده و مباركي گرديد. در اين روزِ به يادماندني، خلوص و صفاي دل محمّدجعفر با زبان نيايش او به هم آميخت و دعايش در پيشگاه خداوند مورد اجابت قرار گرفت. به طوري كه سال بعد خانة پر از صفاي او به نور جمال كودكي منوّر گرديد. اين كودك بعدها حوزة علمية قم را تأسيس كرد. او (حدود 1280-1355 قمري) بود. خود او بعدها نقل مي‌كرد: «وقتي كه بچّه بودم به مقتضاي كودكي خيلي شيطنت مي‌كردم، در اين مواقع مادرم مي‌گفت: تقصيري نداري! بچّه‌اي كه به زور از خدا بگيري، بهتر از اين نمي‌شود.»😁 📚 ر.ک: سرّ دلبران ص 44. 💐 قرار ما، قرارگاه معنویت 👇 ╭┅────🇮🇷🇮🇷───┅╮ 🆔 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅──────────👆👆