eitaa logo
قرارگاه معنویت
188 دنبال‌کننده
878 عکس
593 ویدیو
77 فایل
🌷زیر نظر گروهی از طلاب شهرستان میبد🌷 🌹منبر 🌹مسابقه 🌹مشاوره 🌹تفسیر 🌹احکام 🌹حدیث 🌹 ... 🔹پاسخ به سؤالات احکام (برادران) 👇 @sheikhy1 🔹پاسخ به سؤالات احکام (بانوان) 👇 @adhami1358 🔹پاسخ به شبهات مهدویت 👇 @seyedmahdi62 🔹ارتباط 👇 @Alamdar1366
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشی از وصیت‌نامه محمد امین کریمیان 🌷من از این با همه زیبایی‌هایش می‌روم و همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به و حقانیت علی ابن ابی‌طالب علیه‌السلام و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر را تنها بگذارید ... اگر از سرهای ما کوه درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت که روزی نسل‌های بعدی ما در کتاب تاریخشان بخوانند خامنه‌ای مثل جدش امام حسین علیه‌السلام تنها مانده. خواهش آخر من این است که سلام مرا به برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکه‌تکه شدن در راه تو ابایی ندارم.🌷 🍀🍀🍀🌹🌹🌹🍀🍀🍀 📚ویژه‌نامه اولین کنگره بزرگداشت شهدای روحانی مدافع حرم 📌 قرارگاه معنویت 👇 🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
4️⃣2️⃣ | - 📖 بازخوانی کتاب 🎧 بخشی از صدای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه بیست‌وسوم - مورخ جمعه 1353/7/19 ، بیستم‌وچهارم رمضان المبارک 1394 ‌ ✅ برای شرکت در مسابقه، جلسه بیست‌وسوم کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن را خوانده یا حداقل فایل تصویری را گوش دهید و در 4 دقیقه به دو سؤال پاسخ دهید. ⏰ مهلت: تا ساعت 13 روز آینده 🎁 هر روز 3 جایزه 10 هزار تومانی 📌 لینک شرکت در مسابقه امروز: https://survey.porsline.ir/s/nHNiV16 🌒 💐 قرار ما، قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌹 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
25 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - بهشت ولایت (2).mp3
1.43M
🔻 (س) در مورد عواقب نپذیرفتن (ع) خطاب به فرمودند: 🔹«أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ دَائِمٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِين‏» 🔸«بشارتتان باد به شمشيرهاى كشيده و برّا، و حمله جائر و ستمكار و در هم شدن امور همگان و خودرأيى ستمگران.» 📚 معاني الأخبار، ص 355؛ الأمالي طوسي، ص: 376 ————-‏ 🕯 در جامعه‌ی بی‏ولایت، چراغ‏ها نه فقط شعله نمی‏کشند و روشنی‎شان بیشتر نمی‏شود؛ همان یک ذره روغنی هم که دارد، مدام تمام می‏شود، تمام می‏شود، تا به کلی خشک می‏شود. 🌺 روغن‏هایی که پیغمبر پای چراغ‌ها و مشعل‌های هدایت ریخته بود، دیدید چطور خشک شد؟ دیدی روزهای بعد از وفات پیغمبر، شعله می‏کشید، منوّر می‏کرد، روشن می‏کرد؛ روغنش را پیغمبر ریخته بود، اما چون دستِ ولایت بالای سر این مشعل‏ها و چراغ‏ها نبود، چطور روغنش ته کشید، ته کشید، خشک شد، بد شد، بدبو شد، پردود شد، کم نور شد، به زمان عثمان رسید و تحویل داده شد به معاویه؛ دیدید چه شد؟ 📣 همان چیزهایی که فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) به زن‏های مهاجر و انصار گفت و گوش نکردند روزهای اول. همان پیش‏بینی‏هایی که فاطمه زهرا کرد، مردم مسلمانِ غافلِ آن روز نتوانستند بفهمند و گوش نکردند. همان‏ها تماماً انجام گرفت. همان «سیف صارم»، همان شمشیر خون‌ریز، همان تیغی که ‎اصالت‏ها و فضیلت‏ها را می‏کشت، همان دستی که ‎انسان‏ها را و انسانیت‏ها را خفه می‏کرد؛ ‎اینها همه‌اش را گفته بود، قبل از فاطمه زهرا هم پیغمبر گفته بود. 📗 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 567. قرارگاه معنویت: 👈 ┈•🌹 @Gh_Manaviyat 🌹•┈
💠 داستان سيّد جواد كربلائى و پيرمرد مستضعف سنّى‏ 🔷 آيت الله سيد محمد حسين حسينى تهرانى‏ در کتاب معادشناسی می‌نویسد: 🔷 داستانى را نقل ميفرمودند كه بسيار شايان توجّه است: 🔹 در كربلا واعظى بود به نام سيّد جواد از اهل و لذا او را سيّد جواد كربلائى مى‏گفتند. او ساكن كربلا بود ولى در ايّام و عزا ميرفت در اطراف، در نواحى و قصبات دور دست تبليغ ميكرد، نماز جماعت ميخواند، روضه ميخواند و مسأله ميگفت و سپس به كربلا مراجعت مينمود. يك مرتبه گذرش افتاد به قصبه‏اى كه همه آنها سنّى مذهب بودند، و در آنجا برخورد كرد با پيرمردى محاسن سفيد و نورانى، و چون ديد سنّى است، از در صحبت و مذاكره وارد شد، ديد الان نمى‏تواند را به او بفهماند؛ چون اين مرد ساده لوح و پاك دل چنان قلبش از محبّت افرادى كه غصب مقام خلافت را نمودند سرشار است كه آمادگى ندارد و شايد ارائه مطلب نتيجه معكوس داشته باشد. 🔹 تا در يك روز كه با آن پيرمرد تكلّم مينمود از او پرسيد: شيخ شما كيست؟ (شيخ در نزد مردم عادى عرب، بزرگ و رئيس قبيله را گويند) و سيّد جواد ميخواست با اين سؤال كم كم راه مذاكره را با او باز كند تا بتدريج ايمان در دل او پيدا شده و او را شيعه نمايد. پيرمرد در پاسخ گفت: شيخ ما يك مرد قدرتمندى است كه چندين خان ضيافت دارد، چقدر گوسفند دارد، چقدر شتر دارد، چهار هزار نفر تيرانداز دارد، چقدر عشيره و قبيله دارد. 🔹 سيّد جواد گفت: بَه بَه از شيخ شما چقدر مرد متمكّن و قدرتمندى است! بعد از اين مذاكرات پيرمرد رو كرد به سيّد جواد و گفت: شيخ شما كيست؟ 👌 گفت: شيخ ما يك آقائى است كه هر كس هر حاجتى داشته باشد بر آورده ميكند؛ اگر در مشرق عالم باشى و او در مغرب عالم، و يا در مغرب عالم باشى و او در مشرق عالم، اگر گرفتارى و پريشانى براى تو پيش آيد، اسم او را ببرى و او را صدا كنى، فوراً به سراغ تو مى‏آيد و رفع مشكل از تو ميكند. 🕌 پيرمرد گفت: بَه بَه عجب شيخى است! شيخ خوب است اينطور باشد، اسمش چيست؟ سيّد جواد گفت: شيخ علىّ‏ 🔹 ديگر در اين باره سخنى به ميان نرفت مجلس متفرّق شد و از هم جدا شدند و سيّد جواد هم به كربلا آمد. امّا آن پيرمرد از شيخ علىّ خيلى خوشش آمده بود و بسيار در انديشه او بود. تا پس از مدّت زمانى كه سيّد جواد به آن قريه آمد، با عشق و علاقه فراوانى كه مذاكره را به پايان برساند و شيخ را شيعه كند، و با خود مى‏گفت: ما در آن روز سنگِ زيربنا را گذاشتيم و حالا بنا را تمام مى‏كنيم، ما در آن روز نامى از شيخ علىّ برديم و امروز شيخ علىّ را معرّفى مى‏كنيم و پيرمرد روشندل را به مقام مقدّس عليه‌السّلام رهبرى مى‏نمائيم. ‏🥀 چون وارد قريه شد و از آن پيرمرد پرسش كرد، گفتند: از دار دنيا رفته است. خيلى متأثّر شد، با خود گفت: عجب پيرمردى! ما در او دل بسته بوديم كه او را به آشنا كنيم. حيف، از دنيا رفت بدون ولايت، ما ميخواستيم كارى انجام دهيم و پيرمرد را دستگيرى كنيم، چون معلوم بود كه اهل عناد و دشمنى نيست، إلقاءات و تبليغات سوء، پيرمرد را از گرايش به ولايت محروم نموده است. بسيار فوت او در من اثر كرد و به شدّت متأثّر شدم. به ديدن فرزندانش رفتم و به آنها تسليت گفتم و تقاضا كردم مرا سر قبر او بَريد. فرزندانش مرا بر سر تربت او بردند و گفتم: خدايا ما در اين پيرمرد اميد داشتيم چرا او را از دنيا بردى؟ خيلى به آستانه تشيّع نزديك بود، افسوس كه ناقص و محروم از دنيا رفت. ‏🥀 از سر تربت پيرمرد بازگشتيم و با فرزندان به منزل پيرمرد آمديم. من شب را در همانجا استراحت كردم؛ چون خوابيدم، در عالم رؤيا ديدم درى است وارد شدم، ديدم دالان طويلى است و در يكطرف اين دالان نيمكتى است بلند، و در روى آن دو نفر نشسته‏اند و آن پيرمرد سنّى نيز در مقابل آنهاست. پس از ورود، سلام كردم و احوالپرسى كردم، ديدم در انتهاى دالان درى است شيشه‏اى و از پشت آن باغى بزرگ ديده ميشد. 🔹من از پيرمرد پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفت: اينجا عالَم قبر من است، عالم برزخ من است و اين باغى كه در انتهاى دالان است متعلّق به من و قيامت من است. گفتم: چرا در آن باغ نرفتى؟ گفت: هنوز موقعش نرسيده است؛ اوّل بايد اين دالان طىّ شود و سپس در آن باغ رفت. گفتم: چرا طىّ نمى‏كنى و نميروى؟ ادامه 👇👇👇
💠 درس زندگی 📜 «محمد بن حسن مَیمون» می‌‏گوید: 🌺 کتَبْتُ الَیْهِ اشْکُواالْفَقْرَ، برای علیه‌السلام نامه‌‏ای نوشتم و ضمن آن از شکایت کردم، ثمَّ قُلْتُ فِی نَفْسِی: اما قبل از آن با خود گفتم: الَیسَ قَد قالَ ابوعبدالله علیه‌السلام: آیا این‌گونه نیست که امام صادق علیه‌السلام فرموده: الفَقْرُ مَعْنا خَیْرٌ مِنَ الْغِنی مَعَ غَیْرِنا؟ فقر با وجود قبولی ما بهتر است از بودن با غیر ما؟ وَ الْقَتْلُ مَعْنا خَیْرٌ مِنَ الْحَیاةِ مَعَ عَدُوِّنا و کشته‌شدن با قبول ولایت ما بهتر است از زندگی بدون آن. با این که این روایت را شنیده بودم و قبول داشتم؛ اما درعین‌حال به حضرت عسکری علیه‌السلام نامه‌‏ای نوشتم و از فقری که داشتم به حضرت شکایت کردم. حضرت در جواب نوشت: هر گاه ما زیاد شود آنها را به فقر مبتلا می‌‏سازیم، هر چند از بسیاری از آن گناهان درمی‏‌گذریم، سپس در ادامه نامه چنین مرقوم فرمود: نَحْنُ کَهْفٌ لِمَنْ الْتَجَأَ الَیْنا وَ نورٌ لِمَن اسْتَبْصَرَ بنا وَ عِصْمَةٌ لِمَن اعْتَصَمَ بنا، مَن احَبَّنا کانَ مَعنا فِی السنامِ الاعلی وَ مَنِ‏انْحَرَفَ عَنّا فَالَی النّارِ. 💐 «ما پناهگاه کسی هستیم که به‌سوی ما پناهنده شود و نور بینایی کسی هستیم که با ما ببیند، و مایه پاکی کسی هستیم که به ولایت ما چنگ زده باشد، کسی که ما را دوست داشته باشد در بالاترین درجه‌‏ها با ماست و کسی که از ما منحرف شده باشد جایگاهش آتش جهنم است.» 🌺 📚 رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، ص 533؛ مناقب آل أبي طالب عليهم‌السلام (لابن شهرآشوب)، ج ‏4، ص 435؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج ‏2، ص 421. قرار ما، قرارگاه معنویت 👇 ╭┅────🇮🇷🇮🇷───┅╮ 🆔 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅──────────👆👆