#زندگی_شهدایی
#یقهتان_را_میگیرم
بخشی از وصیتنامه #روحانی_شهید #مدافع_حرم محمد امین کریمیان
🌷من از این #دنیا با همه زیباییهایش میروم و همه آرزوهایم را رها میکنم اما به #ولایت و حقانیت علی ابن ابیطالب علیهالسلام و خداوندی خدا
یقهتان را میگیرم اگر #خامنهای را تنها بگذارید ...
اگر از سرهای ما کوه درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت که روزی نسلهای بعدی ما در کتاب تاریخشان بخوانند خامنهای مثل جدش امام حسین علیهالسلام تنها مانده.
خواهش آخر من این است که سلام مرا به #امام_خامنهای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکهتکه شدن در راه تو ابایی ندارم.🌷
🍀🍀🍀🌹🌹🌹🍀🍀🍀
📚ویژهنامه اولین کنگره بزرگداشت شهدای روحانی مدافع حرم
#وصیت_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_کریمیان
#مدیونیم
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
4️⃣2️⃣ #مسابقه #به_رسم_آیه_ها | #جلسه_بیست_و_سوم - #ولایت
📖 بازخوانی کتاب #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی
🎧 بخشی از صدای حضرت آیتالله خامنهای در جلسه بیستوسوم - مورخ جمعه 1353/7/19 ، بیستموچهارم رمضان المبارک 1394
✅ برای شرکت در مسابقه، جلسه بیستوسوم کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن را خوانده یا حداقل فایل تصویری را گوش دهید و در 4 دقیقه به دو سؤال پاسخ دهید.
⏰ مهلت: تا ساعت 13 روز آینده
🎁 هر روز 3 جایزه 10 هزار تومانی
📌 لینک شرکت در مسابقه امروز:
https://survey.porsline.ir/s/nHNiV16
🌒 #ماه_قرآن
💐 قرار ما، قرارگاه معنویت 👇
╭┅─────────────┅╮
🌹 @Gh_Manaviyat 🌹
╰┅─────────────┅╯
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
25 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - بهشت ولایت (2).mp3
1.43M
🔻 #حضرت_فاطمه (س) در مورد عواقب نپذیرفتن #ولایت #امیرالمؤمنین_علی (ع) خطاب به #زنان_مدینه فرمودند:
🔹«أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ دَائِمٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِين»
🔸«بشارتتان باد به شمشيرهاى كشيده و برّا، و حمله جائر و ستمكار و در هم شدن امور همگان و خودرأيى ستمگران.»
📚 معاني الأخبار، ص 355؛ الأمالي طوسي، ص: 376
————-
🕯 در جامعهی بیولایت، چراغها نه فقط شعله نمیکشند و روشنیشان بیشتر نمیشود؛ همان یک ذره روغنی هم که دارد، مدام تمام میشود، تمام میشود، تا به کلی خشک میشود.
🌺 روغنهایی که پیغمبر پای چراغها و مشعلهای هدایت ریخته بود، دیدید چطور خشک شد؟ دیدی روزهای بعد از وفات پیغمبر، شعله میکشید، منوّر میکرد، روشن میکرد؛ روغنش را پیغمبر ریخته بود، اما چون دستِ ولایت بالای سر این مشعلها و چراغها نبود، چطور روغنش ته کشید، ته کشید، خشک شد، بد شد، بدبو شد، پردود شد، کم نور شد، به زمان عثمان رسید و تحویل داده شد به معاویه؛ دیدید چه شد؟
📣 همان چیزهایی که فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) به زنهای مهاجر و انصار گفت و گوش نکردند روزهای اول. همان پیشبینیهایی که فاطمه زهرا کرد، مردم مسلمانِ غافلِ آن روز نتوانستند بفهمند و گوش نکردند. همانها تماماً انجام گرفت. همان «سیف صارم»، همان شمشیر خونریز، همان تیغی که اصالتها و فضیلتها را میکشت، همان دستی که انسانها را و انسانیتها را خفه میکرد؛ اینها همهاش را #فاطمه_زهرا گفته بود، قبل از فاطمه زهرا هم پیغمبر گفته بود.
📗 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 567.
قرارگاه معنویت: 👈 ┈•🌹 @Gh_Manaviyat 🌹•┈
💠 داستان سيّد جواد كربلائى و پيرمرد مستضعف سنّى
🔷 آيت الله سيد محمد حسين حسينى تهرانى در کتاب معادشناسی مینویسد:
🔷 داستانى را #علّامه_طباطبائى نقل ميفرمودند كه بسيار شايان توجّه است:
🔹 در كربلا واعظى بود به نام سيّد جواد از اهل #كربلا و لذا او را سيّد جواد كربلائى مىگفتند. او ساكن كربلا بود ولى در ايّام #محرّم و عزا ميرفت در اطراف، در نواحى و قصبات دور دست تبليغ ميكرد، نماز جماعت ميخواند، روضه ميخواند و مسأله ميگفت و سپس به كربلا مراجعت مينمود.
يك مرتبه گذرش افتاد به قصبهاى كه همه آنها سنّى مذهب بودند، و در آنجا برخورد كرد با پيرمردى محاسن سفيد و نورانى، و چون ديد سنّى است، از در صحبت و مذاكره وارد شد، ديد الان نمىتواند #تشيّع را به او بفهماند؛ چون اين مرد ساده لوح و پاك دل چنان قلبش از محبّت افرادى كه غصب مقام خلافت را نمودند سرشار است كه آمادگى ندارد و شايد ارائه مطلب نتيجه معكوس داشته باشد.
🔹 تا در يك روز كه با آن پيرمرد تكلّم مينمود از او پرسيد: شيخ شما كيست؟ (شيخ در نزد مردم عادى عرب، بزرگ و رئيس قبيله را گويند) و سيّد جواد ميخواست با اين سؤال كم كم راه مذاكره را با او باز كند تا بتدريج ايمان در دل او پيدا شده و او را شيعه نمايد. پيرمرد در پاسخ گفت: شيخ ما يك مرد قدرتمندى است كه چندين خان ضيافت دارد، چقدر گوسفند دارد، چقدر شتر دارد، چهار هزار نفر تيرانداز دارد، چقدر عشيره و قبيله دارد.
🔹 سيّد جواد گفت: بَه بَه از شيخ شما چقدر مرد متمكّن و قدرتمندى است! بعد از اين مذاكرات پيرمرد رو كرد به سيّد جواد و گفت: شيخ شما كيست؟
👌 گفت: شيخ ما يك آقائى است كه هر كس هر حاجتى داشته باشد بر آورده ميكند؛ اگر در مشرق عالم باشى و او در مغرب عالم، و يا در مغرب عالم باشى و او در مشرق عالم، اگر گرفتارى و پريشانى براى تو پيش آيد، اسم او را ببرى و او را صدا كنى، فوراً به سراغ تو مىآيد و رفع مشكل از تو ميكند.
🕌 پيرمرد گفت: بَه بَه عجب شيخى است! شيخ خوب است اينطور باشد، اسمش چيست؟ سيّد جواد گفت: شيخ علىّ
🔹 ديگر در اين باره سخنى به ميان نرفت مجلس متفرّق شد و از هم جدا شدند و سيّد جواد هم به كربلا آمد. امّا آن پيرمرد از شيخ علىّ خيلى خوشش آمده بود و بسيار در انديشه او بود. تا پس از مدّت زمانى كه سيّد جواد به آن قريه آمد، با عشق و علاقه فراوانى كه مذاكره را به پايان برساند و شيخ را شيعه كند، و با خود مىگفت: ما در آن روز سنگِ زيربنا را گذاشتيم و حالا بنا را تمام مىكنيم، ما در آن روز نامى از شيخ علىّ برديم و امروز شيخ علىّ را معرّفى مىكنيم و پيرمرد روشندل را به مقام مقدّس #ولايت_اميرالمؤمنين عليهالسّلام رهبرى مىنمائيم.
🥀 چون وارد قريه شد و از آن پيرمرد پرسش كرد، گفتند: از دار دنيا رفته است. خيلى متأثّر شد، با خود گفت: عجب پيرمردى! ما در او دل بسته بوديم كه او را به #ولايت آشنا كنيم. حيف، از دنيا رفت بدون ولايت، ما ميخواستيم كارى انجام دهيم و پيرمرد را دستگيرى كنيم، چون معلوم بود كه اهل عناد و دشمنى نيست، إلقاءات و تبليغات سوء، پيرمرد را از گرايش به ولايت محروم نموده است. بسيار فوت او در من اثر كرد و به شدّت متأثّر شدم. به ديدن فرزندانش رفتم و به آنها تسليت گفتم و تقاضا كردم مرا سر قبر او بَريد. فرزندانش مرا بر سر تربت او بردند و گفتم: خدايا ما در اين پيرمرد اميد داشتيم چرا او را از دنيا بردى؟ خيلى به آستانه تشيّع نزديك بود، افسوس كه ناقص و محروم از دنيا رفت.
🥀 از سر تربت پيرمرد بازگشتيم و با فرزندان به منزل پيرمرد آمديم. من شب را در همانجا استراحت كردم؛ چون خوابيدم، در عالم رؤيا ديدم درى است وارد شدم، ديدم دالان طويلى است و در يكطرف اين دالان نيمكتى است بلند، و در روى آن دو نفر نشستهاند و آن پيرمرد سنّى نيز در مقابل آنهاست. پس از ورود، سلام كردم و احوالپرسى كردم، ديدم در انتهاى دالان درى است شيشهاى و از پشت آن باغى بزرگ ديده ميشد.
🔹من از پيرمرد پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفت: اينجا عالَم قبر من است، عالم برزخ من است و اين باغى كه در انتهاى دالان است متعلّق به من و قيامت من است. گفتم: چرا در آن باغ نرفتى؟ گفت: هنوز موقعش نرسيده است؛ اوّل بايد اين دالان طىّ شود و سپس در آن باغ رفت. گفتم: چرا طىّ نمىكنى و نميروى؟
ادامه 👇👇👇
💠 درس زندگی
📜 «محمد بن حسن مَیمون» میگوید:
🌺 کتَبْتُ الَیْهِ اشْکُواالْفَقْرَ،
برای #امام_عسکری علیهالسلام نامهای نوشتم و ضمن آن از #فقر شکایت کردم،
ثمَّ قُلْتُ فِی نَفْسِی:
اما قبل از آن با خود گفتم:
الَیسَ قَد قالَ ابوعبدالله علیهالسلام:
آیا اینگونه نیست که امام صادق علیهالسلام فرموده:
الفَقْرُ مَعْنا خَیْرٌ مِنَ الْغِنی مَعَ غَیْرِنا؟
فقر با وجود قبولی #ولایت ما بهتر است از #ثروت بودن با غیر ما؟
وَ الْقَتْلُ مَعْنا خَیْرٌ مِنَ الْحَیاةِ مَعَ عَدُوِّنا
و کشتهشدن با قبول ولایت ما بهتر است از زندگی بدون آن.
با این که این روایت را شنیده بودم و قبول داشتم؛ اما درعینحال به حضرت عسکری علیهالسلام نامهای نوشتم و از فقری که داشتم به حضرت شکایت کردم.
حضرت در جواب نوشت: هر گاه #گناهان #شیعیان ما زیاد شود آنها را به فقر مبتلا میسازیم، هر چند از بسیاری از آن گناهان درمیگذریم، سپس در ادامه نامه چنین مرقوم فرمود:
نَحْنُ کَهْفٌ لِمَنْ الْتَجَأَ الَیْنا وَ نورٌ لِمَن اسْتَبْصَرَ بنا وَ عِصْمَةٌ لِمَن اعْتَصَمَ بنا، مَن احَبَّنا کانَ مَعنا فِی السنامِ الاعلی وَ مَنِانْحَرَفَ عَنّا فَالَی النّارِ.
💐 «ما پناهگاه کسی هستیم که بهسوی ما پناهنده شود و نور بینایی کسی هستیم که با ما ببیند، و مایه پاکی کسی هستیم که به ولایت ما چنگ زده باشد، کسی که ما را دوست داشته باشد در بالاترین درجهها با ماست و کسی که از ما منحرف شده باشد جایگاهش آتش جهنم است.» 🌺
📚 رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، ص 533؛ مناقب آل أبي طالب عليهمالسلام (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص 435؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 421.
#امام_حسن_عسکری
قرار ما، قرارگاه معنویت 👇
╭┅────🇮🇷🇮🇷───┅╮
🆔 @Gh_Manaviyat 🌷
╰┅──────────👆👆