علامه نراقی نقل میکند برای افطار چیزی منزل نداشتیم. رفتم وادیالسلام، عدهای جنازهای آوردند و به من گفتند آن را دفن کن! وارد قبر شدم. دریچهای باز شد. وارد شدم. باغهای سرسبز و قصر مجللی دیدم. صاحب این قصر آدم مومنی بود اما دیدم هر یک ساعت #ماری میآید و او را نیش میزند. علت را از او جویا شدم گفت من همان جنازهای هستم که میخواهی دفن کنی!
در دنیا خطایی نکردم اما یک روز که از کوچه میگذشتم صحنهای دیدم جلو رفتم ...😱
ادامهی داستان
ادامهی داستان