eitaa logo
خبرهای قباق تپه
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
579 ویدیو
26 فایل
ارتباط با ادمین @Abahrami67
مشاهده در ایتا
دانلود
عصر خمینی(ره) وقتی که چشم عالمی در خواب می رفت روح تو تا عرش خدا شاداب می رفت گوش فلک لبریز بانگ ارجعی بود روح تو اما فارغ از آداب می رفت با یک دل آرام و قلبی مطمئننه تا روضه خلد برین بی تاب می رفت وقتی حسین بن علی ارباب عشق است نوکر  دوباره خدمت ارباب می رفت مردی به پایان خودش نزدیک می شد وقتی که از درد عدالت آب می رفت پایان که نه، مردان حق پایان ندارند گرچه درون سینه ها، در قاب می رفت فردا که از خواب گران برخاست ملت از چشمشان خون جای اشک ناب می رفت مردی که از مردان حق مردانه تر بود اینک به دوش خسته ی اصحاب می رفت اسباب عشق و عاشقی را جمع کردند وقتی که از عشق و وفا اسباب می رفت دیدند شاعرها غزل از رونق  افتاد زیرا بهانه از نگاهی ناب می رفت دنیا به ماقبل و به ما بعد خمینی(ره) تقسیم گشت و بر همین آداب می رفت
بمناسبت حماسه پانزده خرداد قصه ی ایثار قصه ی ایثارتان را از کجا باید نوشت؟ مانده ام از ابتدا، یا انتها باید نوشت؟ چون ندارد ابتدا و انتهایی عشقتان پس لزوما نیمه ی خرداد را باید نوشت ظاهرا پایان ندارد ماجرای خون و عشق نیمه ی خرداد را هم کربلا باید نوشت رهبر آزادمردان هم چنین فرموده است تا ابد این روز را روز عزا باید نوشت از زلال چشمه ای خونین وضو تازه کنید چون نماز عاشقی را با خدا باید نوشت شور شیرین در دل فرهادها افتاده بود بیستون ها از تمام ماجرا باید نوشت از ورامین تا کفن پوشان خونین می رسند بر مزار لاله ها شعر وفا باید نوشت ماجرای عاشقی دارد مکرر می شود با قلم از فرقه ی جور و جفا باید نوشت از حسینی ها خمینی های دوران زاده اند کلّ ارض کربلا را با طلا باید نوشت زنده اند و میهمان سفره ی الطاف حق بر شهیدان اینچنین راز بقا باید نوشت آرزو دارد امام عاشقان  این روز را رحلت آیینه را این روزها باید نوشت شاعری دیدم غزل با خون سرخش می سرود گفت با من اینچنین بی ادعا  باید نوشت
باقر العلوم باقر شدی و علم خدا را شکافتی سرّ میان ارض و سما را شکافتی یا باقر العلوم که نامت خجسته است با یک نظر جهالت ما را شکافتی بودی میان قافله ی عشق و عاشقی بر شیعه راز کرب و بلا را شکافتی پاسخ شدید مسئله ها را و بی گمان اینگونه بود، جهل و خطا را شکافتی باقر شدی میان کشمکش جهل پیشگان بر خلق خویش ، عمق جفا را شکافتی دیدی جهان مسخّر چون و چرا شده با علم خویش چون و چرا را شکافتی اینک بشر به عمق اتم دست می برد وقتی تمام قاعده ها  را شکافتی تنها زمین نبود گستره علم و دانشت علم نجوم و راه فضا را شکافتی باید دوباره بشکفد ایران سر بلند زیرا که قلب اهل ولا  را شکافتی لبریز عشق کردی و سرشار آسمان بذر ولایِ در دل ما را شکافتی
انتخابات دوباره فصل سبز انتخاب است شروع دیگری از انقلاب است بر این کشور مثال فتح باب است دوباره مملکت تغییر دارد برادر،  رای تو تاثیر دارد ادر حیران جهانی انتخابین اولار بیمه یقینا انقلابین چاتار پایانه حتی اضطرابین اینان کی سنده ده تدبیر واردی سنین رایینده چوخ تاثیر واردی شود کشور قوی با رای ملت چه درها می گشاید سعی ملت به ویرانی کشاند نفی ملت بپرهیز از کسی تزویر دارد  برادر،  رای تو تاثیر دارد اویان، صندوقینن بیگانه اولما خلاف رهبر فرزانه اولما کمک چی دشمن ایرانه اولما الینده دشمنین شمشیر واردی سنین رایینده چوخ تاثیر واردی نما تضمین دوباره عزتت را دوچندان کن تلاش و همتت را به رایت تازه تر کن بیعتت را چرا تصمیم تو تاخیر دارد برادر،  رای تو تاثیر دارد یول آچما دولته کمکار گدسین رئیس مملکت، بیدار گدسین و رسوا اولسو خائن، خوار گدسین بوجور دولت اوچون تکبیر واردی   سنین رایینده چوخ تاثیر واردی بیا خانه نشین کن خائنان را که از ملت بریده آب و نان را ببُر از دشمنان دست و زبان را که خائن نقشه تحقیر دارد برادر،  رای تو تاثیر دارد گرگ خوار اولسولار اهل خیانت ادیب لر چون خیانت در امانت اگر رایی آپارسا بی دیانت سن و من ده یقین تقصیر واردی سنین رایینده چوخ تاثیر واردی سلیمانی که شیر انقلاب است وصیتنامه اش چون آفتاب است پیامش شرکتِ در انتخاب است کجا؟ مانند قاسم شیر دارد برادر،  رای تو تاثیر دارد سلیمانی او سرباز ولایت شهادت قسمتی اولدو نهایت ادیب دی ملته نججه وصیت  سیزین رایینده حکم تیر واردی سنین رایینده چوخ تاثیر واردی عزیزم یا علی(ع) برگو و برخیز به صندوق صداقت رای خود ریز که یاری می شود دین خدا نیز چنین میدان جوان و پیر دارد برادر،  رای تو تاثیر دارد عزیزیم یا علی دی دور ایاقه اراده ایله یاخچی اتفاقه یولو باقلا بوگون اهل نفاقه بو میدان دا جوان و پیر واردی سنین رایینده چوخ تاثیر واردی
خدا رحم کند دست کوفی پر سنگ است خدا رحم کند کاروان خسته ی جنگ است خدا رحم کند کوفه آذین شده آماده ی استقبال است کوچه هایش همه تنگ است خدا رحم کند شهر نیرنگ و فریب است همین شهر شلوغ مردمش از همه رنگ است خدا رحم کند کاروان می رسد و بانگ جرس می پیچد عده ای گوش به زنگ است خدا رحم کند گفته بودند اسیران همگی خارجی اند دشمن اینگونه زرنگ است خدا رحم کند روی دروازه گروهی به کف آتش دارند پای در قافله لنگ است خدا رحم کند  بین هفتادو دو خورشید هدف آسان است وقت باریدن سنگ است خدا رحم کند
دجله خوش به حالت دجله از دشت بلا نگذشته ای یعنی از خاک زمین کربلا نگذشته ای خوش به حالت که ندیدی ماجرای عشق را سرد و بی روح از کنار ماجرا نگذشته ای  کام نامردان نکردی غرق در آب حیات از کنار تشنگان سر جدا نگذشته ای طفل شش ماهه ندیدی روی دستان پدر بر گلویش همچنان تیر جفا  نگذشته ای اربا اربا را ندیدی در دل میدان جنگ از کنار پیکری بی دست و پا نگذشته ای بیت بیت این غزل از هم گسست ساده اما از خطای واژه ها نگذشته ای باغ سرخی شد پدیدار از قنوت نیزه ها از دل این سرخی بی انتها نگذشته ای خوش بحالت از تو سرچشمه ندارد علقمه از میان دست هایی جابه جا نگذشته ای این طرف سمت خدا و آنطرف سمت جفا خوش بحالت از همان سمت جفا نگذشته ای می روی منزل به منزل می خروشی همچنان کس نمی گوید از آن وادی چرا نگذشته ای
خون گریه می دید تا آب روان خون گریه می کرد می دید ذبحی نیمه جان خون گریه می کرد می گفت آبش داده آید این بی زبان را؟ گفتند آری بی گمان،  خون گریه می کرد با چشم خود دیده ذبیحی تشنه لب را بر او زمین و آسمان خون گریه می کرد تا در دل گهواره ای شش ماهه می دید از ماجرایی، ناگهان خون گریه می کرد پیری اگر در کوچه و بازار می دید بر آن حبیب مهربان خون گریه می کرد در ماتم هفتاد و دو خورشید بی سر هم ناله با کروبیان خون گریه می کرد وقتی سفر می رفت همراه قبیله با او تمام کاروان خون گریه می کرد در لحظه ی تدفین پیکرهای بی سر بر آن غریب بی نشان خون گریه می کرد با دست بسته همره خیل اسیران همراه اطفال و زنان خون گریه می کرد گاه عزا، گاه عروسی گاه شادی با هر بهانه، هر زمان خون گریه می کرد یعقوب اگر در ماتم گمگشته ای بود او در فراقی جاودان خون گریه می کرد سی سال از آن یوم العزا می رفت اما او همچنان و همچنان خون گریه می کرد با گریه بنیاد ستم  بر باد می داد از شامیان، از کوفیان خون گریه می کرد شد عاقبت خونین جگر از مکر اعدا هنگامه تسلیم جان خون گریه می کرد انجمن ادبی سروش
تقدیم به خبرنگاران تلاشگر و تقدیم به خبرنگاران عزیز شهرستان: آقای مجتبی بهرامی و آقای امیر طاقتی احسن میان حوادث گذر می کنی و ما را از آن با خبر می کنی خبر می نگاری تو با شور و عشق به جان های عاشق اثر می کنی صداقت درون مایه کار توست ز بیهوده گویی حذر می کنی که تا صادقانه شود کار تو به عمق حوادث سفر می کنی گهی در میان بلا می روی دل عاشقت را سپر می کنی گهی در دل شعله ها می زنی و دل های ما شعله ور می کنی هنرمندی و عاشق مردمی که با عشق مردم خطر می کنی به تعقیب غارتگران می روی بدینگونه هم دفع شر می کنی ز مسئول فاسد خبر می وهی و او را گهی در به در می کنی گهی غرقه در خون خود میشوی به وجه الهی نظر می کنی ترا می سرایم که شوریده ای جهان را تو شوریده تر می کنی به امید یک جمعه و یک خبر که خرم دل منتظَر می کنی اللهم عجل لولیک الفرج