eitaa logo
قبسات
189 دنبال‌کننده
629 عکس
62 ویدیو
9 فایل
قبسات یعنی پاره‌های نور @ghabasat 📚 ارتباط: @ghabasat_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
به نظرم کسی نیست که سفر را تجربه کرده باشد و طعم شیرین را نچشیده باشد. مجموعه داستان که به اهتمام منتشر شده، لحظاتی ما را سوار بر بال کلمات، زائر اباعبدالله می‌کند و ذهنمان با دنیای مردمانی آشنا می‌شود که نسیمی از کوی سیدالشهداء، بر آنها وزیده است. این داستان‌ها به انتخاب آقای کنار هم قرار گرفته‌اند. @ghabasat https://t.me/ghabasat https://behkhaan.ir/profile/Ghabasat?inviteCode=5B85E7268A6
از چند جهت رمانی تحسین برانگیز است داستانی با پیرنگ و ظلم‌ستیزی که شخصیت اصلی قصه را با سفری آفاقی، به رهیافتی در باطن می‌رساند. اشاره به زمینه‌های شکل‌گیری نطفه‌ی در حوادث و وقایع سال سی‌ودو، نگاه فرادینی به مساله‌ی و انتظار ، و ضرورت وجود رهبری دینی در طاغوت‌ستیزی، از رئوس مطالبی هستند که نویسنده در رمان تشریف به شکلی دراماتیک به آن پرداخته است. همه‌ی این موارد باعث شده تا التزام و ارتباط وثیق و عمیق میان مبانی عقیدتی انقلاب با اصول، مبادی و غایات ، به خوبی در این رمان در کنار هم چفت و بست یابند. . . شاید بتوان در نگاهی جداگانه، درمورد نامگذاری‌ها، کارکرد آیات و اشعار در رمان، نقد مبارزه مسلحانه، پیرنگ معماگونه، ضرورت گفتمان بین نسلی و.... هم مفصلا صحبت کرد. . پ.ن: شخصا از شخصیت که یه جورایی، مدخلی برای فهم بود خوشم اومد @ghabasat https://t.me/ghabasat https://behkhaan.ir/profile/Ghabasat?inviteCode=5B85E7268A6
نبرد تک‌خوان قصه‌ای که در روایت می‌کند، ماجرای تلاش پسری در یکی از روزهای زمستان است. تلاش برای به چنگ آوردن عنوانی که قرار است او را با گروه سرود، از راهی کند. ، تکخوان گروه سرود مدرسه‌ی است و باید خودش را برای اجرای سرود، به کانون برساند، وگرنه به آرزویش که رفتن به منطقه است، نخواهد رسید. تمام این صدوبیست صفحه، قصه‌ی همین است. مخاطب در این کتاب، از یک بعد از ظهر تا عصر، با سفرِ ایمان از خانه تا مدرسه و از آنجا تا کانون همراه می‌شود و بماند که چه ماجراها و خرده‌ماجراها در این میان رخ می‌دهد. خرده ماجراها غیرواقعی یا حتی دم دستی نیستند و برای مخاطب، مخصوصا خواننده‌ی ، باورپذیرند. داستان بدون نقص و باگ پیش می‌رود و نثر روان و خوشخوانی دارد. ، متولد دهه‌ی هفتاد است؛ و از نظر من همین بودنش مهمترین نکته‌ی کنکوری ماجراست. فضاسازی و توصیف قمِ دهه‌ی شصت، کاری است که او به خوبی از عهده‌اش برآمده. و در پایان هم با یک جذاب، در رمانش، نقطه‌زنی هوشمندانه‌ای کرده است. با اینکه اولین رمان این نویسنده است، به عقیده‌ی من قوه و ظرفیت ستایش در جشنواره‌ها را داراست. . یادداشتم را اینجا بخوانید @ghabasat
قبسات
صبح روزی که خبر شهادت سردار را شنیدیم، لابه لای پیام های تسلیتی که به همدیگر می دادیم و از یکدیگر تس
ثبت خرده‌روایت‌های مردمی از مواجهه با واقعه‌ی شهادت تا تشییع و خاکسپاری و حتی پیوست‌های فرهنگی برآمده از خلاقیت‌های مردم، کمک می‌کند تا این متن یکپارچه‌ی وسیع، پررنگ و مانا در ذهن تاریخ باقی بماند. کاری که به همت دفتر مطالعات جبهه‌ی فرهنگی انقلاب، سبب به ثمر نشستن آثار مکتوبی شده که حال و هوای مردمِ استان های مختلف در اقصای ایران را در آن روزگار غریبِ قریب روایت می‌کند. روایتِ آن حاشیه‌های در هم تنیده با متن است که از میان صدها خاطره از مردان و زنان گیلانی برگزیده شده و به اهتمام نرجس توکلی، فاطمه آقایی و زینب کریمی سامان یافته است. روایت های منسجم و یک دست که به دور از غلو و اغراق، نماینده‌ی حس و حال آن روزهای مردم گیلان از روستا تا شهر، از شرق تا غرب و از هیأت و مدرسه تا مسجد و خیابان است. هرچند این یکصدوسی صفحه، همه ی آنچه بر مردم گیلان در آن ایام گذشت نیست، اما گزیده‌ی مختصری از تمام درد و داغ و سوگی است که در جان این مردم نشسته و تا ابد نیز در خاطره ها باقی می‌ماند. . @ghabasat .
، یکی از نخستین نمونه‌های موفق تشکیلات، در بستر اندیشه‌ای با نظام و مبانی اسلامی است. تشکلی که ، در شکل دهی و ارتقای آن، نقش و تاثیر بی بدیلی داشت. تجربه‌ها و ایده‌های عملی شده‌ی در فعالیتهای تشکیلاتی، بعدها در ساختار ، قوه‌ی قضاییه و مجلس خبرگان رهبری نیز به کار آمد. خصوصیت بارز بهشتی، توجه به مجموعه‌ها و محور قرار دادن ، در فعالیتهای جمعی بود. این ویژگی را مستظهر به الگوی قرآنی دانسته‌اند: «امام فرمودند: [بهشتی] مثل یک ملت بود؛ این یک تعبیر قرآنی است که در قرآن درباره‌ی حضرت ابراهیم گفته شده: إنّ إبراهیمَ کانَ أمة. یک انسان گاهی مثل یک مجموعه است و این حکایت از عظمت و همه‌جانبه بودن و چند بعدی بودن آن انسان است.» آقای در کتاب ، نظریات تشکیلاتی را جمع‌آوری کرده است. این کتاب به همت دفتر به انتشار رسیده و یکی از بهترین منابع برای فعالان فرهنگی و اعضای تشکل‌های اجتماعی، سیاسی است. . @ghabasat .
خب نمیتونم بگم که انتظارم از یک مجموعه‌داستان با موضوع رو برآورده کرده. اما به‌عنوان گامهای اول، اون هم در قالب یک‌اثر سفارشی، فقط میتونه نمره‌ی قبولی بگیره. ماجراپردازی، نوآوری، قصه‌گو بودن و شخصیت‌پردازی، در یکی دو داستان این مجموعه، پایین‌تر از سطح توقعم‌ بود. در چند داستان هم بار اصلی روایت، روی دوش دیالوگ‌ها بود که نمی‌دونم این خوبه یا بد؟! شخصاً از داستان اول مجموعه یعنی لذت بردم و نویسنده‌ش آقای رو تحسین کردم. داستان‌های ، و هم بگی‌نگی یک سروگردن بالاتر از بقیه‌ی قصه‌های مجموعه بودند. هرچند انتظارم از این کتاب، بیشتر بود، علی ای حال به همه‌ی نویسندگان این مجموعه و دبیرش خسته‌نباشید میگم. و به خوانندگان عزیز پیشنهاد می‌کنم اگه میخواهید این کتاب رو بخونید، لطفاً از انتها شروع کنید و داستان زیبای رو بذارید آخر بخونید. . @ghabasat
قبسات
#افتتاح برای من واقعا افتتاح بود
پیش از زیارت عاشورا و کمیل و توسل و ندبه، اولین دعایی که با آن انس گرفتم، بود روزهایی که اولین تجربه‌ی روزه‌داری را می‌گذراندم، هر شب کنار سجاده‌ی پدر می‌نشستم و با جلدسبزی به خط ، کلمه به کلمه، عبارت‌هایی را تکرار می‌کردم که با اینکه معنایش را نمی‌دانستم اما برایم قریب بودند و شیرین و مأنوس. چند روز بعد، دامن ماه رمضان به بهار کشیده شد و ما را مهمان سفره‌ی خانه‌ی پدربزرگ کرد. شب‌ها توی اتاق باز هم زمزمه‌ی افتتاح بود و همان واژه‌های غریبِ قریب. بعدها کمی بزرگتر که شدم، جامعه و امین الله و ناحیه و عرفه و ابوحمزه هم جا باز کردند در دلم؛ اما افتتاح دیگری داشت. سالی که عازم عمره شدم، دلم می‌خواست از آن فرصت کوتاه یازده روزه، بیشترین بهره را ببرم. (طبعا هر حاجی دلش میخواهد از سفر حج‌ش بیشترین استفاده را بکند) هر کسی هم سفارشم می‌کرد به چیزی: از شرف ذکر صلوات در مدینه تا بسیار گفتن لااله الا الله در مکه، ذکر تسبیحات اربعه در کنار بیت الله، نماز امام زمان در چهار رکن بیت الله، دعای مکارم اخلاق در وقت طواف، نماز م.ی.ت برای خودم در حجر اسماعیل، یک ختم قرآن در مدینه و یک ختم در مکه و... اما من دنبال یک چیزی بودم که هیچ‌کس توصیه نکرده بود. دلم می‌خواست کاری کنم که مخصوص خودم باشد. می‌خواستم یک نشانی بگذارم در بیت المعمور که بگویم این مال من است، مدل من است. (میخواستم اگر قرار است لحظات نشستن کنار خانه‌ی خدا با گفتن ذکری، برایم شیرین شود، آن ذکر را خودم انتخاب کنم، ذکری باشد که با آن انس بیشتری دارم) یاد حلاوت افتتاح افتادم. همین بود: حلقه‌ی اتصال من با تمام فرشتگانی که گرداگرد بیت المعمور در طواف بودند؛ الفبایی که می‌توانستم با آن، حرف دلم را بزنم. ... ده سال از آن شب‌های نورانی که رو به ، این کلمات را زمزمه می‌کردم گذشته است. و من توی این سالها، چه شبهای رمضان و چه هر شب دیگری که دلم بدجور هوس حرف زدن با خدا می‌کند، به یاد آن شبها، با کلمات شیرین این دعا، کامم را عسل می‌کنم. . . پ.ن: به قول یک عزیز: ، پس اوصیکم به افتتاح @ghabasat
خانم فردا کوچ است اگر علاقه‌ی شخصی‌ام به سفرنامه‌خوانی و متن‌های قاجاری را در این سفارش دخیل نکنم، باز هم یک ویژگی مهم اینجا هست که باعث می‌شود شما را تشویق کنم به خواندن این کتاب‌ها: مواجهه‌ی نزدیک با تاریخ اوضاع و احوال دربار، وضعیت جاده‌ها، کاروانسراها، آب و هوای اقالیم، رفتارشناسی مردم، قیمت مایحتاج از خوراک و اسباب سفر گرفته تا کرایه‌ی اتاق، برخورد با راهزنان، وضع زیرساخت‌ها، اصطلاحات و تکیه کلام‌ها، سطح سواد، میزان اعتقادات، پایبندی به شرع ، نوع پوشش و... جزییاتی است که در متن‌های زنانه می‌توان ردی از آنها گرفت. سه جلدیِ سفرنامه‌ی زنان نشر اطراف، روایت شسته‌رفته‌ی سفر سه زن باسواد از دوران قاجار، به عتبات و حرمین است. زنانی که گاه از هوای گرم و صدای حیوانات در نیمه شب یک کاروانسرای بین راه، بی خواب شده‌اند و گاه در غرفه‌ی تنگ یک کشتی مسافربری، با خانواده‌ای مسافر، گرم گرفته‌اند. گاهی از شدت تب و لرز، در میانه‌ی مسیر، آرزوی مرگ کرده‌اند و گاهی از فرط اشتیاق، آرزوی مجاور شدن در کربلا را کرده‌اند. گاهی دلتنگ همسر شده‌اند و گاهی از پرحرفی همسفر نالیده‌اند. چادر کردیم رفتیم تماشا، سه روز به آخر دریا، و خانم فردا کوچ است را حتماً بخوانید. @ghabasat
چند کلمه در باب بیزاری (پیش‌تر بابت تندی لحن در عبارات پایانی این متن، عذرخواهم) 🔵 یک. سرودی از یک شهرستان در گیلان گل می‌کند و بارها بازدید می‌شود. همه جا و روی همه‌ی زبان‌ها عبارات همین سرود را می‌شنویم. به زبان‌های مختلف در کشورهای دنیا بازخوانی می‌شود، یکی از بزرگترین اجتماعات هم‌خوانی سرود، در استادیوم آزادی برگزار می‌شود، جمعیت حاضر باورنکردنی است. گزارشگر عامدانه به سراغ چهره‌های کم‌حجاب می‌رود. دوربین روی صورت‌هایشان زوم می‌کند تا اشکی که آرایش‌شان را خراب کرده، دیده شود. ما و یک. چقدر اینها دوست‌داشتنی‌اند. با تمام فاصله‌ای که میان ما و آنها در پوشش است، دوستشان داریم. خیلی دوستشان داریم. 🔵 دو. دختری که کشف حجاب کرده، می‌میرد. کشور را به هم می‌ریزند و پنج ماه شورش و اغتشاش به راه می‌اندازند. مسجدی را به آتش می‌کشند، در خیابان چادر از سر یک زن می‌کشند، درون حرم خون زائران را می‌ریزند. اینها ظاهر خواسته‌شان یک چیز است: حذف حجاب. ما و دو. نسبت ما با اینها چیست؟ در نمازجمعه شعار می‌دهیم، تجمع می‌کنیم، راهپیمایی می‌کنیم، پلاکارد می‌نویسیم... (کاری به درست و غلط این حرکت‌ها ندارم) ما از اینها بیزاریم. 🔵 سه. شب قدر است. خیابان‌ها و کوچه‌های متنهی به مساجد پر از جمعیت است. تصویر زنی که ناخن کاشته و قرآن بر سرش گذاشته، دختری که موهایش بیرون ریخته و گردنش دیده می‌شود، در خبرگزاری‌ها تکرار می‌شود. ما و سه. الحمدلله که اینها را داریم. این‌ها عزیزدل ما هستند. ما دوستشان داریم. 🔵 چهار. قرار و مدار گذاشته‌اند که کشف حجاب کنند و بریزند در خیابان و شعار بدهند. پوسترها در اینستاگرام و تلگرام دست به دست می‌شود. آن‌قدر جدی است که نیروهای نظامی به حال آماده‌باش درآمده‌اند. کلاس‌ها را تعطیل می‌کنند. شیشه‌ی بانک‌ها را می‌شکنند. طرز تهیه‌ی مواد منفجره را برای هم می‌فرستند. به یک زن محجبه درون اتومبیل حمله می‌کنند و چشم نوزادش کور می‌شود. به یک طلبه در اکباتان هجوم می‌آورند و تا سرحد مرگ او را می‌زنند. خون چند جوان را در شهرهای مختلف بر زمین می‌ریزند. ما و چهار. این دیگر خشونت نیست، وحشی‌گری است. انسانی نیست. نباید سکوت کرد. ما از اینها برائت می‌جوییم و بیزاریم. 🔵 پنج. سلبریتی‌ها به منزل یکی از شهدای اخیر رفته‌اند تا خانواده را مجاب کنند که از قصاص قاتلان صرف‌نظر کنند. مخالفان نظام، در فضای مجازی هشتگ می‌زنند: اعدام نکنید. تصاویر جسم خونین شهدا هنوز در ذهن و خاطره‌ی مردم کمرنگ نشده‌است. ما و پنج. مرز میان ما و این افراد، روزبه‌روز وضوح می‌یابد. ما با این‌ها نسبتی نداریم. ما از این بی‌حرمتی‌ها منزجریم. 🔵 شش. بیست‌ودوم بهمن است. جمعیت میلیونی شرکت‌کننده در راهپیمایی، همه را به شگفتی واداشته. انگار پروتکل‌های پخش در صداوسیما تغییر کرده‌است. گزارشگر از خانم‌هایی که حجاب حداقلی دارند مصاحبه می‌گیرد. اینها عاشق انقلابند، قلبشان برای ایران می‌تپد، و بر پرچم بوسه می‌زنند. ما و شش. این‌ها‌ سرمایه‌های انقلاب هستند. رهبر می‌گوید سرباز خط مقدم مبارزه در اغتشاشات، اینها بوده‌اند. سردار عزیزمان گفته بود اینها دختران و خواهران ما هستند. ما دوستشان داریم. 🔵 هفت. جوانی در سبزوار شاهد یک بی‌حرمتی به ناموس است. آرام نمی‌نشیند. برای حفظ حیای دو دختر مکشوفه با هتاکان درگیر می‌شود. اراذل چاقوکشی می‌کنند و باز هم داغی بر دل یک خانواده بلکه یک ملت می‌نشیند. ما و هفت. قلب‌مان در فشار است‌ و خون‌مان به جوش آمده. ما از مسببان این حادثه، از دختران بی‌حجاب، از مخالفان و معاندان، از هتاکان حریم حیا، بیزاریم. 🟢 سخن آخر: خودمان را فریب ندهیم.‌ همه می‌دانیم که منظور امام جمعه از لفظ چه بوده است و مخاطبش چه کسانی هستند. غائله راه نیندازیم. با کلمات بازی نکنیم. این «بیزارم» حرف همه‌ی ماست. آن‌ها که مخاطب این موضع امام‌جمعه بودند، متوجه شدند که نوک پیکان به سمت‌شان است. قدیمی‌ها می‌گفتند ناسزا را که بر زمین بیندازی، صاحبش آن را برمی‌دارد. https://eitaa.com/ghabasat
بعد از تولید که شعاع اثرش را همگان دیدیم و بخاطر داریم و هم کلماتش برخاسته از دل بود و هم آهنگش اقتباس از نوای مداحی‌های هیأتی بود، بسیاری از مجموعه‌های خرد و کلان دست‌اندرکار در امور فرهنگی، دست به تولید آثاری مشابه، ولو ضعیف زدند. در یکی دو سال گذشته، تولیدات موسیقی‌محور ویژه‌ی مناسبت‌های مذهبی علاوه‌بر تکثر، شتاب نیز یافته است. یکی از نماهنگ‌هایی که این روزها دست به دست می‌چرخد و هزاران بار بازدید و پسند می‌شود، ویدیوکلیپی با عنوان «منوتنهانذاری» است. بنظرم تم، ملودی و موسیقی آن بیش از حد ریتیمک است. البته نوک پیکان من صرفا به سمت این نماهنگ نیست و از این دست کلیپ‌ها متاسفانه کم نیستند و تولیدشان در ماه‌های اخیر عجیب زیاد شده است. تولیداتی که هیچگونه نظارتی بر ملودی آن و هیچگونه تحلیل صحیحی از اثرات وضعی آن بر نسل کودک و نوجوان وجود ندارد. این نوشتار کوتاه👇🏻 را در یکی از شبکه‌های اجتماعی دیدم و فهمیدم حرف دل من است. بخوانیدش و اگر از آن دست خانواده‌های مذهبی هستید که از اثرات وضعی و تکوینی پدیده‌ها بر فرزندانتان نگرانید و برای تربیت اصیل نسل آینده‌تان دل می‌سوزانید، اندکی تأمل کنید. ⚠️ تأملی در نماهنگ‌های موسيقی‌محورِ مذهبی 🔰  در مورد نماهنگ‌های موسیقی‌محور مذهبی (همان استراتژی حلال تدریجی): ‼️ ۱- مطلوب شرعی چیست؟ ‼️ ۲- آثار اجتماعی این حجم از تولید موسیقی چیست؟ 🔹 در پاسخ به پرسش : موسیقی چه به نحو مطلق حرام باشد و چه تنها برخی از انواع آن، هیچگاه مورد تجویز فقهای شیعه نبوده است. فقیهی یافت نمی‌شود که موسیقی را خصوصا برای تبلیغ دین تجویز کرده باشد. موسیقی حلال هم باشد در نظر فقها مقرِّب( قرب دهنده به سوی خدا) نیست. بسیاری از فقها آن را در ردیف مُبعِّدهایی( دور کننده از خدا) دانسته اند که نهایتا حرام نیست. شاهد هم فرمایش حضرت امام خمینی است که: موسیقی از اموری است که انسان را از جدّ بیرون می‌برد به یک مطلب هزل. (صحیفه، ج9 ص201) حال:  آنچه مقرب نیست و حتی در ردیف مبعدین است آیا می‌تواند نقش انتقال مفاهیم دینی را داشته باشد؟ پاسخ مثبت نیست. آثار ایجاد شده در این موسیقی ها خیال معنویت است و یا معنویت دینی؟  حال خواندن این موسیقی ها میان ده‌ها دختر تازه بالغ شده و یا نوجوان را به آن اضافه کنیم. 🔸 پاسخ به پرسش : این موسیقی‌ها چه وظیفه ای دارند؟ پاسخ احتمالی: «انتقال مفاهیم دینی به نسل جدید». این نسل اگر در خانواده مذهبی است که تا چندی پیش این خانواده موسیقی محور نبود و کار انتقال مفاهیم را نیز بدون موسیقی انجام می‌داد، اما اکنون با حجم زیاد تولیدات نماهنگ‌های مذهبی، موسیقی محور شده است. پس برای این خانواده‌ها، نتیجه این تولیدات جایگزین شدن موسیقی به جای مداحی است. در نتیجه نسل بعد هیئت را محور فعالیت فرهنگی نخواهد دانست بلکه جایی محور است که با موسیقی بتواند جشن بگیرد و یا حتی عزاداری کند. اگر دو دهه بعد متدینین جمع شوند و در یک کنسرت و همخوانی با موسیقی بر سیدالشهداء عزاداری کنند تعجب نکنیم، آن موقع هیئت‌های امروز تنها برای محاسن سفیدها خواهد بود. و اگر مخاطب خانواده‌های غیر مذهبی است که اصلا مشکل ایشان در دریافت پیام های مذهبی با موسیقی حل نخواهد شد.  این تولیدات تنها خانواده های مذهبی را نسبت به این مقوله غیر مقرب سست می‌کند. در پایان:  این مسیر قدم گذاشتن در راه استراتژی حلال تدریجی است.  🔺 ✍ به قلم: دکتر سید محمد صادق کاظمی 💠 عضو هیئت علمی دانشگاه به نقل از کانال دکتر https://eitaa.com/ghabasat
از وقتی دخترک بی‌جان را در آغوش مرد فلسطینی دیده بود، دودل شده بود. تصویر مردی که گوشواره‌ی دخترش را به جیب پیراهنش سنجاق کرده مدام جلوی چشمش رژه می‌رفت. دیشب وقتی خبرها را بالا و پایین می‌کرد، نگاهش روی یک کلمه در لیست شهدای کرمان قفل شد: گوشواره‌ی قلبی شبانه سمت مغازه رفت و ریموت را زد. ویترین را باز کرد و از میان طلاهای ریز و درشت، هرچه گوشواره‌ی بچگانه بود، جمع کرد و ریخت روی پیشخوان. چند تایشان پروانه‌ای بودند، چند تا شکوفه‌ای و بیشترشان قلبی. کاغذ را پشت شیشه چسباند. فاکتور مرجوعی را نوشت و همراه با جعبه‌ی گوشواره‌ها برداشت. صبح، وقتی آفتاب مستقیم به کاغذ روی شیشه تابیده بود و نوشته‌اش را به رخ می‌کشید مرد فاکتور را به ویزیتور تحویل داده بود. خرید و فروش گوشواره‌ی بچگانه نداریم @ghabasat
قبسات
متن یادداشت دوست نویسنده‌ام خانم میرسیار عزیز را در پست بعدی بخوانید عکس هم از نویسنده‌ی یادداشت ا
مَهِ چرخ بین هر شب و طالع ما که ماهی برآید که ماهی برآید زندگی در این دنیای شلوغ و پرهیاهو با تمام تاریکی‌ها و سیاه‌چاله‌هایش یک چراغ می‌خواهد. چراغی که نورش هادی باشد. هادی در گمراهی‌ها و ظلمات زندگی. ، روایت زندگی متخلص به اسرار، حکیم، عارف و شاعر شیعی عصر قاجار و بزرگ‌ترین فیلسوف قرن سیزدهم است که به مدد عناصر داستانی و فضاسازی ظریف، از فاصله‌ی نزدیک لحظه به لحظه‌ی زندگی این عالم بزرگوار را به تصویر می‌کشد. حاج ملاهادی یکی از کشور و از بزرگ‌ترین شارحان آثار است. تسلط نویسنده‌ی اثر بر عناصر داستانی و زندگی و زمانه‌ی حاج ملاهادی تا حدی بوده که مخاطب را با تصویرسازی و توصیفات دقیق به مقاطع مختلف زندگی ایشان می برد و این شخصیت بزرگ را که جایگاه ویژه‌ای نه تنها در ایران بلکه در جهان اسلام دارد، برای او در دسترس‌ می‌کند. کتاب در ۴۰ فصل و به زبانی روان و شیرین و در عین حال قلمی شیوا و وزین روایت شده است که این ۴۰ فصل می‌تواند اشاره به ۴۰ منزلگاه عرفانی برای رسیدن به حق و حقیقت داشته باشد.خواننده‌ی این اثر بعد از طی کردن این ۴۰ منزلگاه یا گذراندن یک چله، به حقیقت وجودی حاج ملاهادی سبزواری می‌رسد که چیزی جز مفهوم عبارت "لااله‌‌الاالله" نیست. حاج ملاهادی آمده تا باشد و شیرینی نگاه سراسر توحیدی و بدون منیّت و دیگردوستی‌اش را به مردم که در نظرش عیال الله هستند بچشاند. که ماهی برآید به قلم خانم در بهار ۱۴۰۲ توسط در ۲۱۸ صفحه روانه بازار شده است. این اثر با پشتوانه‌ی پژوهشی خوب و با بهره گیری از درام داستانی کوشیده که از زندگی، افکار و خدمات ویژه‌ی این مرد بزرگ بگوید که بخشی از کشورمان است. خواندن این کتاب را به تمام کسانی که به هویت تاریخی و ملی کشورمان علاقه‌مند هستند توصیه می‌کنم. قسمتی از کتاب: حاج بابا به عابری که نزدیک می‌شد و دست بر سینه گذاشته بود تا عرض ادب کند، سلام کرد.سپس دست در جیب کرد و سکه‌ای درآورد و با همان دستی که سکه داشت، دست عابر را در دست فشرد. عابر خم شد تا دست شیخ را ببوسد اما آقا مانع شد و دستش را پس کشید. جلال می‌دانست که سبزوار از این دست رهگذران که سهمیه‌ی هفتگی و ماهانه‌ی خود را از آقاجان می‌گیرند کم ندارد. حاج بابا همیشه می‌گفت" اینها عیال الله هستند‌ عیال الله هم عیال ماست. مثل برادر و فرزند ما. رزق اینها را خدا در جیب این بنده‌اش گذاشته." @ghabasat