🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
يكي از مسائلي كه در فرهنگ ما زياد شده اين است كه ما لقب زياد مي دهيم. القاب در ادب كلام بسيار مهم اس
يك سري القاب هم داريم كه توهين آميز هستند كه متأسفانه اين القاب در جامعه ي ما باب شده اند و در مورد بچه هايمان به كار مي بريم.
القابي كه به كودكان مي دهيم موجب ايجاد خودپنداره مي شوند چه مثبت، چه منفي. باز هم روي يك كاغذ بدون احساس گناه يادداشت كنيد كه چه لقب هايي به فرزندتان داده ايد و چه قدر به او بي شعور و نفهم گفته ايد.
مادري اذعان مي كرد كه يك روز فرزندم آمد و گفت:"مامان! من ديگه همه چيز رو خوب مي فهمم؟" گفتم: آره عزيزم چطور مگه؟ گفت: "آخه ديگه بهم نمي گي نفهم" !!!!!!!!!
كودك درك انتزاعي ندارد بنابراين اين القاب را به عنوان شخصيت برداشت مي كند.
مادر و پدر براي كودك در اوج قله ي قدرت قرار دارند وقتي به كودك مي گويند نفهم براي او رد خور ندارد كه "پس من نفهم و بي شعور هستم" و اين حالت در ناخودآگاه ذهن كودك مي نشيند و اين كودك تا آخر عمرش نقش يك آدم نفهم را بازي خواهد كرد چون شخصيت شكل گرفته است.
#شخصیت {قسمت17}
[مباحث کودک متعادل ]
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
يك سري القاب هم داريم كه توهين آميز هستند كه متأسفانه اين القاب در جامعه ي ما باب شده اند و در مورد
بعد از القاب، طعنه ها و كنايه ها هستند كه خطرناك تر از دادن لقب هستند به خصوص در رابطه ي همسران.
طعنه و كنايه غير از لقب دادن هستند وحتي از آن بدتر. كودك مي رود پايش مي خورد به ليوان.... مادر: هزارماشاا.... ليوان كه كوره و تو رو نمي بينه!!
اين حالت فقط با زبان نيست و گاهي با حالت هاي صورت و نگاه انجام مي شوند. وقتي مي گوييم زبان نيشدار، مجموعه ي اين مسائل را در نظر مي گيريم چون بچه ها عين اين مسائل را كپي برداري مي كنند و خودپنداره و شخصيت سازي انجام مي شود. اين حالت را القاء مي ناميم.
زبان نيشدار القاء شخصيتي است كه توسط پدر و مادر انجام مي شود.
#شخصیت {قسمت18}
[مباحث کودک متعادل ]
دلتنگ نباش؛
.
.
.
_دلتنگی خود توصیفی جدا دارد
حال تو باید قلبت را آرام نگه داری چون همسرت،مَرده زندگی ات را فدایی عمه ی سادات کردی:)
فدا کرده ای که دلتنگی آن را آرام کنی و دلتنگی را تقدیم قلب خود کنی❤️🩹
زمانی که در خیابان قدم میزنی و به خاطرات کنار هم فکر میکنی ناگهان تمام شهر میگویند دلتنگ نباش؛
آری باز هم روایت تکرار میشود.
انتظار ها،دلتنگی ها،اشک شجاعت استقامت...
روایت روایتِ زندگیه شهید روح الله قربان خانی و رشادت های همسر شهید
#معرفی_کتاب
#از_دست_نده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به تو از دور سلام...
🌑 به افق شب جمعه
#شب_زیارتی_ارباب
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
🌷 #دختر_شینا – قسمت 54 💥 بالاخره سنگر آماده شد؛ یک پناهگاه کوچک، یکدریکونیم متری. با خوشحالی
#دختر_شینا
قسمت 55
فصل_پانزدهم
در آن لحظات نمی دانستم چه کار کنم. بلند شوم و بروم بیمارستان یا بروم سراغ همسایه ها. صبح به آن زودی زنگ کدام خانه را می زدم. درد کمر بیشتر شد و تمام شکمم را گرفت. ای کاش خدیجه ام بزرگ بود. ای کاش معصومه می توانست کمکم کند. بی حسی از پاهایم شروع شد؛ انگشت های شست، ساق پا، پاها، دست ها و تمام. دیگر چیزی نفهمیدم. لحظه آخر زیر لب گفتم: «یا حضرت عباس…» و یادم نیست که توانستم جمله ام را تمام کنم، یا نه.
صمد ایستاده بود روبه رویم، با سر و روی خاکی و موهای ژولیده. سلام داد. نتوانستم جوابش را بدهم. نه اینکه نخواهم، نایِ حرف زدن نداشتم.
گفت: «بچه به دنیا آمده؟!»
باز هم هر کاری کردم، نتوانستم جواب بدهم.
نشست کنارم و گفت: «باز دیر رسیدم؟! چیزی شده؟! چرا جواب نمی دهی؟! مریضی، حالت خوش نیست؟!»
می دیدمش؛ اما نمی توانستم یک کلمه حرف بزنم. زل زد توی صورتم و چند بار آرام به صورتم زد. بعد فریاد زد: «یا حضرت زهرا! قدم، قدم! منم صمد!»
یک دفعه انگار از خواب پریده باشم. چند بار چشم هایم را باز و بسته کردم و گفتم: «تویی صمد؟! آمدی؟!»
می گفت: «یا حضرت زهرا! خودت به دادم برس. یا حضرت زهرا! زنم را از تو می خواهم. یا امام حسین! خودت کمک کن.»
گفتم: «نترس، طوری نیست. هر بلایی می خواست سرم بیاید، آمده بود. چیزی نشده. حالا هم وقت به دنیا آمدن بچه نیست.»
گفت: «قدم! خدا به من رحم کند، خدا از سر تقصیراتم بگذرد. تقصیر من است؛ چه به روز تو آوردم.»
دوباره همان حالت سراغم آمد؛ بی حسی دست ها و پاها و بعد خواب آلودگی. آمد دستم را گرفت و تکانم داد. «قدم! قدم! قدم جان! چشم هایت را باز کن. حرف بزن. من را کشتی. چه بلایی سر خودت آوردی. دردت به جانم قدم! قدم! قدم جان!»
نیمه های همان شب، سومین دخترمان به دنیا آمد. فردای آن روز از بیمارستان مرخص شدم. صمد، سمیه را بغل کرده بود. روی پایش بند نبود. می خندید و می گفت: «این یکی دیگر شبیه خودم است. خوشگل و بانمک.»
مادر و خواهرها و جاری هایم برای کمک آمده بودند. شینا تازه سکته کرده بود و نمی توانست راه برود. نشسته بود کنار من و تمام مدت دست هایم را می بوسید. خواهرها توی آشپزخانه مشغول غذا پختن بودند، هر چه با چشم دنبال صمد گشتم، پیدایش نکردم.
ادامه دارد…✒️
🌿🌺سلام مولای من، مهدی جان
🌱دلم آشفته و غم بیامان است
نگاهم خسته، چشمم نیمهجان است...
🌱کجایی ای پناه بیپناهان!
زمانه با دلم نامهربان است...
🌱.برقآمت دلربای مهدی صلوات.🌱
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَج
#امام_زمان
#ظهور
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 25 ⭕️ واقعا به این سادگی ها کسی نمیتونه بگه من حسادت ندارم! تقریبا همه آدم ه
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 26
❇️🔹 تقوا میگه عزیزم نگران نباش. تو چیزی کم نداری که بخوای حسادت کنی.
مهم ترین دارایی انسان یه قلب سلیم هست که خدا به همه ما داده! پس حسادت دیگه برای چیه؟!
وجود تو خودش یک دنیای با ارزش هست. قیمت تو رو فقط خدا میدونه...😌
خداوند درون تو یک روح بزرگ و زیبا و پر از لطافت قرار داده. تو از کسی چیزی کم نداری که میخوای بهش حسادت کنی
تو اصلا لازم نیست شبیه کسی بشی. تو فقط کافیه که خودت باشی...
💥 تو خودت بهترین نسخه انسان در روی کره زمین هستی... خودت باش...
وقتی آدم نگاهش رو با تقوا تنظیم کنه دیگه لازم نمیبینه که بخواد به کسی حسادت کنه.
میگه من خودم همه چیز دارم چه نیازیه که به کسی حسادت کنم....خدایا ممنونتم.... خدایا شکررررر....😊💕
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 26 ❇️🔹 تقوا میگه عزیزم نگران نباش. تو چیزی کم نداری که بخوای حسادت کنی. مهم
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 27
❇️ یکی از اثرات بسیار عالی تقوا اینه که آدم خیلی اهل استغفار میشه؟
- حاج آقا میشه ارتباط تقوا با استغفار رو بگید؟ 🤔
- بله حتما!
ما از تقوا چی متوجه میشدیم؟
👈🏼🎁 اینکه ما آدم ها موجودات بسیار با ارزشی هستیم و همیشه باید از خودمون محافظت کنیم که آلوده نشیم. هر کدوم ما گوهر گرانبهایی هستیم و الماس گرانقیمتی هستیم.
طبیعیه که هر چیزی خیلی گران قیمت باشه باید بیشتر ازش محافظت بشه.
درسته؟
💢 مثلا آدم اگه یه ماشین درب و داغون داشته باشه زیاد براش مهم نیست اون ماشین رو هی به در و دیوار بزنه! میگه بی خیال! این دیگه همه جاش داغونه.
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
📕📗📘📙📚📝 #آداب_حمام_رفتن 🌿✨با شکم خالی وارد حمام نشویم مگر اینکه کمی غذا خورده باشیم. 🌿✨با معده پر
🌸🌹🌷🌺🌿🌿⤴️
#آداب_نظافت_آراستگی 😌
🍃بهتر است عطر بزنیم و خوشبو باشیم. ✨
موهای سرمان را شانه بزنیم. 💆♂
موهای زائد بدنمان را کوتاه کنیم.
💇♂💇♂💇♂💇♂
🔅بسیار سفارش شده مسواک بزنیم و دهانی خوشبو و تمیز داشته باشیم. 😃 😇
لباسهایمان را تمیز و پاکیزه نگه داریم . 🚿
سعی کنیم در مقابل آینه ، سر و وضع خود را مرتب کنیم .💁♂
بهتر است به موقع به حمام برویم تا بدنی تمیز و خوشبو داشته باشیم .🛁🚿
#برگرفته_ازکتابک_مدرسه_آداب
#ادب_فردی
#معجزه_ادب
#تربیت_فرزند
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هفدهم
💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشیها همه تن و بدنمان میلرزید.
اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمیداد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رختخوابها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»
💠 چهارچوب فلزی پنجرههای خانه مدام از موج #انفجار میلرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.
آخرین نفر زنعمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکشهای انفجار بهتون نمیخوره!»
💠 اما من میدانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپشهای قلب #عاشقش را در قفسه سینهام احساس کردم.
من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر میشد؟
💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زنعمو هم از دریای دلشوره عمو آب میخورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای #توسل بخونیم!»
در فشار وحشت و حملات بیامان داعشیها، کلمات دعا یادمان نمیآمد و با هرآنچه به خاطرمان میرسید از #اهل_بیت (علیهمالسلام) تمنا میکردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه میلرزد.
💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفسمان را در سینه حبس کرد. نمیفهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجرههای اتاق رفت.
حلیه صورت ظریف یوسف را به گونهاش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا میکرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگندهها شمال شهر رو بمبارون میکنن!»
💠 داعش که هواپیما نداشت و نمیدانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره #آمرلی آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتشبازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم.
تحمل اینهمه ترس و وحشت، جانمان را گرفته و باز از همه سختتر گریههای یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش میکرد و من میدیدم برادرزادهام چطور دست و پا میزند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد.
💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمیدانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان میداد و مظلومانه گریه میکرد و خدا به اشک #عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد.
مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرتزده نگاهش میکرد و من با زبان #روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم.
💠 ما مثل #پروانه دور عباس میچرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل #شمع میسوخت.
یوسف را به سینهاش چسباند و میدید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلیکوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟»
💠 عباس همانطور که یوسف را میبویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمیدونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح #مقاومت کردیم، دیگه تانکهاشون پیدا بود که نزدیک شهر میشدن.»
از تصور حملهای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانکها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچهها میگفتن #ایرانیها بودن، بعضیهام میگفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچهها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برقها تموم نشده میتونیم گوشیهامون رو شارژ کنیم!»
💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لبهای خشکم به خنده باز شد.
به #همت جوانان شهر، در همه خانهها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباطمان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بیپاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!»
💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد.
نمیدانست از اینکه صدایم را میشنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بیخبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
همراهان گرامی؛
جهت پیروزی جبهه مقاومت و سلامتی سید مقاومت در ختم صلوات زیر شرکت فرمایید.
khatmesalawat.ir/100745
✅@Aminikhaah
حمله وحشیانه به قصد ترور سید مقاومت نتیجه بلاهت کلامی فردی است که در مقابل چشمان جهانیان گفت:
حزبالله توانایی دفاع از خود را ندارد
و ما حاضریم سلاح مان را زمین بگذاریم .
@Ghadami_Bara_Zoohor
بعد از صحبت های تاثیر گذار آقایپزشکیان در آمریکا، اسرائیل تحت تاثیر قرار گرفته و سلاح خود را بر زمین گذاشت😏
✍ مسعود تاتلاری
@Ghadami_Bara_Zoohor
🖤قلبم تیکه تیکه شده . .
💔یه تکه فرودگاه بغداد
💔یک تکه کوه های ورزقان
💔یک تکه ضاحیه لبنان
@Ghadami_Bara_Zoohor
📢 پیام حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت حجتالاسلام والمسلمین سیدحسن نصرالله دبیرکل شهید حزبالله لبنان
👈 راه و مکتب سید مقاومت ادامه خواهد یافت/ ضربات جبههی مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی کوبندهتر خواهد شد
📝 بسم اللّه الرحمن الرحیم
انا للّه و انا الیه راجعون
ملت عزیز ایران
امت بزرگ اسلامی
✏️ مجاهد کبیر، پرچمدار مقاومت در منطقه، عالم بافضیلت دینی، و رهبر مدبر سیاسی، جناب سید حسن نصرالله رضواناللهعلیه، در حوادث دیشب لبنان به فیض شهادت نائل آمد و به ملکوت پرواز کرد. سید عزیز مقاومت پاداش دهها سال جهاد فی سبیل الله و دشواریهای آن را در خلال یک پیکار مقدس دریافت کرد. در حالی شهید شد که سرگرم طرّاحی برای دفاع از مردم بیپناه ضاحیهی بیروت و خانههای ویرانشده و عزیزان پرپرشدهی آنان بود، همچنانکه دهها سال برای دفاع از مردم ستمدیدهی فلسطین و شهر و روستای غصبشده و خانههای تخریبشده و عزیزان قتلعامشدهی آنان طرّاحی و تدبیر و جهاد کرده بود. فیض شهادت پس از اینهمه مجاهدت حق مسلّم او بود.
✏️ دنیای اسلام، شخصیتی باعظمت را؛ و جبههی مقاومت پرچمداری برجسته را، و حزب الله لبنان رهبری کمنظیر را از دست داد، ولی برکات تدبیر و جهاد چند ده سالهی او هرگز از دست نخواهد رفت. اساسی که او در لبنان پایهگذاری کرد و به دیگر مراکز مقاومت، جهت بخشید، با فقدان او نه تنها از میان نخواهد رفت، که به برکت خون او و دیگر شهیدان این حادثه استحکام بیشتر خواهد یافت. ضربات جبههی مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی، بحول و قوهی الهی کوبندهتر خواهد شد. ذات پلید رژیم صهیونی در این حادثه، به پیروزی دست نیافته است.
✏️ سیّد مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود، و این راه همچنان ادامه خواهد یافت. خون شهید سید عباس موسوی بر زمین نماند، خون شهید سید حسن هم بر زمین نخواهد ماند.
✏️ اینجانب به پدر بزرگوار و همسر گرامیِ سید عزیز که پیش از او فرزندش سید هادی را نیز در راه خدا داده، و به فرزندان گرامیش و به خانوادههای شهیدان این حادثه و به یکایک افراد حزب الله و به مردم عزیز و مقامات عالیهی لبنان، و به سراسر جبههی مقاومت، و به مجموع امت اسلامی، شهادت نصرالله بزرگ و یاران شهیدش را تبریک و تسلیت عرض میکنم و در ایران اسلامی پنج روز عزای عمومی اعلام مینمایم. خداوند آنان را با اولیائش محشور فرماید.
✏️ والسلام علی عبادالله الصالحین
سید علی خامنهای
۱۴۰۳/۰۷/۰۷
🔸 #راه_نصرالله
@Ghadami_Bara_Zoohor
.
ما این راه راتمام میکنیم،
اگر همه کشته شویم، اگر
همه شهید شویم، اگر خانه
هایمان بر سرمان خراب شود،
هرگز گزینه مقاومت رارها نمی کنیم!
#سید_حسن_نصرالله
#پروفایل
@Ghadami_Bara_Zoohor
مداحی_آنلاین_خبر_چه_سنگینه_نریمانی.mp3
5.57M
خبر چه سنگینه
خبر پر از درده
غم رفیقامون بیچارمون کرده💔
@Ghadami_Bara_Zoohor
شهید سید حسن نصرالله در آخرین سخنرانی:
ممکن است مدت زیادی در میان شما نمانم. ممکن است تمام سطح اول رهبری از جمله من کشته شوند. رویههایی اندیشیده شده است تا در صورت وقوع این حالت فوقالعاده آماده باشیم..
@Ghadami_Bara_Zoohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیقِ نیمهراهِ من . .
🖐🏻💔 خداحــــــــافظ
خداحافظ!😭
#سید_حسن_نصرالله
@Ghadami_Bara_Zoohor
👤 توییت استاد #رائفی_پور
✍ آقای ظریف!
مگر وعده برجامشان در هنگام صلح محقق شد که وعده آتشبس دروغینشان در بحبوحه جنگ محقق شود؟
🔹آقای عراقچی!
فکر نمیکنید ممکن است به خاکوخون کشیدهشدن امروز شیعیان در بیروت پاسخ اظهارنظرهای نسنجیدهتان در بدو ورود به نیویورک باشد؟
🔸آقای پزشکیان!
یعنی چه حزبالله بهتنهایی نمیتواند در مقابل رژیم صهیونیستی و همپیمانانش بایستد؟ مگر قرار است حزبالله تنها باشد؟
@Ghadami_Bara_Zoohor
May 11