eitaa logo
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
169 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
9 فایل
تمام روزها چشمم به پنجره‌ست، عطرت می‌پیچد اما....نمیایی! عیبی ندارد مولایم،هنوز چشم دارم، هنوز پنجره هست، نور هست، امید هست، خدا هست...... پاسخگویی: @gomnam_65 تاسیس کانال :۱۴۰۱/۱۱/۲۵ پایان کانال: ظهورآقاامام زمان(عج)ان شاء الله⚘️
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 47 🔶 آدم با تقوا خیلی مراقبه که احترام بقیه رو حفظ کنه. وقتی در یه جمعی نشست
48 ⭕️ اگه دیدید یه نفر ریش و تسبیح داره یا یه خانمی خیلی محجبه هست یا حافظ قرآنه یا استاد حوزه و دانشگاه هست و ... ولی در رفتار و گفتارش دقت نداره معلومه آدم بی تقوایی هست. 💢 اگه یه نفر آدم مذهبی بود و وقتش رو پای بازی موبایلش قرار داد این نشونه بی تقواییه. چرا مراقب نبودی عزیز....؟ حواست هست که این کارت بی تقوایی محسوب میشه؟ در قرآن کریم تنها گروهی که خداوند به طور مطلق ازشون تعریف و تمجید کرده متقین هستند. 🔶 خب حالا ما از کجا بفهمیم که آدم با تقوایی هستیم یا نه؟ چجوری خودمون رو بازرسی کنیم؟ راهش اینه که ببینیم چقدر در رفتار و گفتار و افکارمون دقیق عمل میکنیم. ⭕️ اگه همینجوری هر چی دهنمون اومد گفتیم یعنی در تقوا مشکل داریم... گول نماز و روزه و عبادات خودمون رو نخوریم. اگه دقت نداریم این عبادات هیچ کدومش ما رو نجات نخواهد داد... فرمود انما یتقبل الله من المتقین... ❇️ خداوند متعال فقط و فقط و فقط عبادات آدمای با تقوا رو قبول میکنه و بس!...... چقدر تقوا داریم حالا؟ چقدر دقت داریم در رفتارمون؟....
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 48 ⭕️ اگه دیدید یه نفر ریش و تسبیح داره یا یه خانمی خیلی محجبه هست یا حافظ ق
49 ❇️ برای رعایت تقوا چیزی که خیلی مهمه و شرط اصلی هست محاسبه شبانه نفسه. خوبه که یه برنامه ای بذاریم و هر شب به مدت 5 دقیقه از نفسمون حساب بکشیم. ⭕️ هوای نفس مثل یه شریک دزد هست! هی میخواد ازت دزدی کنه! و تو باید مدام ازش حساب بکشی و مراقبش باشی که بهت ضربه نزنه! 👈🏼 هر شب باید یقه هوای نفس رو بگیری و هی ازش سوال و جواب بکشی! اینطوری میشه که آدم میتونه هر روز قدرت بیشتری در به دست آوردن تقوا پیدا کنه. مثلا امشب همه تون از خودتون سوال کنید: امروز شده که حداقل یک نفر از اطرافیانت رو خوشحال کنی؟ ❇️ اگه جواب منفی بود با خودت عهد کن که فردا این کار رو انجام بدی. همگی محاسبه نفس رو شروع کنیم🌹😌
🦋«وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ» 🌸و در تمام‌ کارها‌ خود را به‌ واگذار کن، که‌ او کاملا بر احوالِ بندگان بیناست...
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#کنترل_ذهن 77 🔶 حتما هممون توی زندگیمون این رو تجربه کردیم که خیلی جاها یه گناهی رو کردیم بعدش چوبش
78 اینکه امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: اصلِ هدایت ریشه‌ش ذکره، اصل بدبختی ریشه‌ش غفلته، مال اینه. چی آدم رو گمراه میکنه؟ دنیا؟ 😒 🔹 نه عزیزم! دنیا که مدام توی هر اتفاقی بی وفاییش رو بهت ثابت میکنه! نگو که دنیا آدم رو خراب میکنه! 🔶 خب حاج آقا اگه آدم یه چیزی رو نداشته باشه عقده ای میشه!!! بعدش دیگه فقط به همون چیز فکر میکنه!🙄 - نه عزیزم. "آدم" اینجوری نیست! 👈نداشتن یه چیز باعث عقده ای شدن آدم نمیشه 💢 بلکه تمرکز و زیاد در مورد "نداشته ها" باعث عقده ای شدن آدم میشه. ⭕️ مثلا خونه نداره ولی صبح تا شب به این که خونه نداره فکر میکنه! بعدش کافیه ببینه یکی از فامیلاش یه خونه خریده! دیگه وجودش میشه پر از آتش ....🔥 فکر کردن به هر چیزی که آدم نداره باعث عقده ای شدنش میشه. آقا همگی حله؟😊
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#کنترل_ذهن 78 اینکه امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: اصلِ هدایت ریشه‌ش ذکره، اصل بدبختی ریشه‌ش غ
79 ❇️ تا حالا شده موقع قرآن خوندن گریه کنید؟ اگه نشده حتما یه بار تجربه ش کنید. میدونید چیه؟ به نظر بنده قرآن کتاب عاشقانه خدا برای ماست. 💞💥 توی قرآن میشه عشق شدیییییید و آتشین خدا به انسان رو دید.... 💞💥 🌺 کلمه به کلمه و آیه به آیه قرآن پر از عشق شدید خدا به انسانه. نمیدونم تا حالا از این زاویه به قرآن نگاه کردید؟ ممکنه بعضیا بگن پس این همه ایات عذاب توی قرآن چیه؟ ✅ اتفاقا همون آیات عذاب نشونه اصلی عشق خدا به انسانه. وقتی مادر میبینه که بچه داره به سمت آتیش میره چیکار میکنه؟ یه جیییییغ بلند میکشه! بچه میترسه و برمیگرده به مادرش نگاه میکنه. درسته؟ 🔶 آیا اون جیغی که مادر کشید نشونه مهربانیش نیست؟ نشونه محبت شدیدش به فرزندش نیست؟ ❤️ آیات عذاب در قرآن در واقع همون جیغی هست که یه مادر میکشه...
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
‍ 🌷 #دختر_شینا – قسمت ۵۶ هر چه با چشم دنبال صمد گشتم،پیدایش نکردم. خواهرم را صدا زدم و گفتم: « بر
‍ 🌷 – قسمت 57 ✅ فصل پانزدهم 💥 سرش را انداخت پایین و باز کوک‌های لحاف را کشید. تلویزیون روشن بود. داشت صحنه‌های جنگ را نشان می‌داد؛ خانه‌های ویران‌شده، زن‌ها و بچه‌های آواره. سمیه از خواب بیدار شد. گریه کرد. صمد بغلش کرد و داد دستم تا شیرش بدهم. سمیه که شروع کرد به شیر خوردن، صمد زل زد به سمیه و یک‌دفعه دیدم همین‌طور اشک‌هایش سرازیر شد روی صورتش. گفتم: « پس چی شد...؟! » سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: « آن اوایل جنگ، یک وقت دیدم صدای گریه‌ی بچه‌ای می‌آید. چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه‌ی مخروبه‌ای رسیدیم. بمب ویرانش کرده بود. صدای بچه از آن خانه می‌آمد. رفتیم تو. دیدیم مادری بچه‌ی قنداقه‌اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسیده. بچه هنوز داشت به سینه‌ی مادرش مک می‌زد. اما چون شیری نمی‌‌آمد، گریه می‌کرد. » 💥 از این حرفش خیلی ناراحت شدم. گفت: « حالا ببین تو چه آسوده بچه‌ات را شیر می‌دهی. باید خدا را هزار مرتبه شکر کنی. » گفتم: « خدا را شکر که تو پیش منی. سایه‌ات بالای سر من و بچه‌هاست. » کاسه‌ی انار را گرفت دستش و قاشق‌قاشق خودش گذاشت دهانم و گفت: « قدم! الهی اجرت با حضرت زهرا‌(س). الهی اجرت با امام حسین‌(ع). کاری که تو می‌کنی، از جنگیدن من سخت‌تر است. می‌دانم. حلالم کن. » 💥 هنوز انارها توی دهانم بود که صدای بوق ماشینی از توی کوچه آمد. بعد هم صدای زنگ توی راهرو پیچید. بلند شد. لباس‌هایش را پوشید، گفت: « دنبال من آمده‌اند، باید بروم. » انارها توی گلویم گیر کرده بود. هر کاری می‌کردم، پایین نمی‌رفت. آمد پیشانی‌ام را بوسید و گفت: « زود برمی‌گردم. نگران نباش. » 💥 صبح زود با صدای سمیه از خواب بیدار شدم. گرسنه‌اش بود. باید شیرش می‌دادم. تا بلند شدم و توی رختخواب نشستم، سمیه خوابش برد. از پشت پنجره آسمان را می‌دیدم که هنوز تاریک است. به ساعت نگاه کردم، پنج‌ونیم بود. بلند شدم، وضو گرفتم که دوباره صدای گریه‌ی سمیه بلند شد. بغلش کردم و شیرش دادم. مهدی کنارم خوابیده بود و خدیجه و معصومه هم کمی آن‌طرف‌تر کنار هم خوابیده بودند. دلم برایشان سوخت. چه معصومانه و مظلومانه خوابیده بودند. 💥 طفلی‌ها بچه‌های خوب و ساکتی بودند. از صبح تا شب توی خانه بوند. بازی و سرگرمی‌شان این بود که از این اتاق به آن اتاق بروند. دنبال هم بدوند. بازی کنند و تلویزیون نگاه کنند. روزها و شب‌ها را این‌طور می‌گذراندند. یک لحظه دلم خواست زودتر هوا روشن شود. دست بچه‌ها را بگیرم و تا سر خیابان ببرمشان، چیزی برایشان بخرم، بلکه دلشان باز شود. اما سمیه را چه‌کار می‌کردم. بچه‌ی چهل روزه را که نمی‌شد توی این سرما بیرون برد. 💥 سمیه به سینه‌ام مک می‌زد و با ولع شیر می‌خورد. دستی روی سرش کشیدم و گفتم: « طفلک معصوم من، چقدر گرسنه‌ای. » صدای در آمد. انگار کسی پشت در اتاق بود. سینه‌ام را به زور از دهان سمیه بیرون کشیدم. سمیه زد زیر گریه. با ترس و لرز و بی‌سر و صدا رفتم توی راه‌پله. گفتم: « کیه... کیه؟! » صدایی نیامد. فکر کردم شاید گربه است. سمیه با گریه‌اش خانه را روی سرش گذاشته بود. پشت در، میزی گذاشته بودم. رفتم پشت در و گفتم: « کیه؟! » 💥 کسی داشت کلید را توی قفل می‌چرخاند. صمد بود، گفت: « منم. باز کن. » با خوشحالی میز را کنار کشیدم و در را باز کردم. خندید و گفت: « پس چه‌کار کرده‌ای؟! چرا در باز نمی‌شود. » چشمش که به میز افتاد، گفت: « ای ترسو! »دستش را دراز کرد طرفم و گفت: « سلام. خوبی؟! » مهدی و خدیجه و معصومه که از سر و صدای سمیه از خواب بیدار شده بودند، دویدند جلوی در... 🔰ادامه دارد...🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی 💠در سلسله مطالب اسرار فدک در مورد فدک حضرت زهرا سلام الله علیها به بررسی موضوعات زیر می پردازیم: فدک، کجا و چگونه؟ چگونگی تقدیم فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها اقدام غاصبین برای غصب آن اقدامات امیرالمومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیهاسلام اقدامات عجیب غاصبین پس از غصب فدک ترسیم و تحلیل از خطابه ی فدکیه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله 📚منبع مطالب، کتاب اسرار فدک تالیف آقایان محمدباقر انصاری و حسین رجایی از نشر دلیل ما می باشد..... @Ghadami_Bara_Zoohor