🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
✍️ #نامزد_شهادت #قسمت_اول 💠 ماشین را که از پارکینگ بیرون زدم، سرایدار شرکت با نگرانی تأکید کرد :«خ
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_دوم
💠 از ترس همه بدنم رعشه گرفته بود و با همین دستان رعشه گرفته، تلاش می کردم در ماشین را از داخل قفل کنم و نمی توانستم که همه انگشتانم می لرزید.
ولی انگار به من کاری نداشتند و تنها این طعمه تنها را با تمام قدرت می زدند. با هر ضربه ای که به پیکرش می زدند، فشار بدنش را احساس می کردم که به شیشه کنارم کوبیده می شد و ماشین را می لرزاند و آخرین بار ناله اش را هم شنیدم.
💠 دیگر نمی دیدم با چه می زدند، چون شیشه کنارم با کاپشن مشکی اش پوشیده شده بود تا جایی که ردّ خون روی شیشه جاری شد.
ناله مظلومانه اش را می شنیدم و ضرب ضربات را حس می کردم تا لحظه ای که شیشه ماشین از خون پُر شد و انگار دیگر توان ایستادن نداشت که جسم نیمه جانش کنار شیشه سُر خورد و روی زمین افتاد.
💠 حالا چاقوی بلندی را می دیدم که بالا و پایین می رفت و روی سر و گردنش می خورد. به نظرم قمه بود، با قمه می زدند و من دیگر سایه او پشت شیشه نبود تا پشت پیکرش پنهان شوم که از وحشت آدم کُش ها، روی صندلی کناری ام مچاله شده و بی اختیار جیغ می زدم.
از شدت این ترس کُشنده تا مرگ فاصله ای نداشتم که حس کردم صداها آرام گرفته و دیگر ماشین تکان نمی خورَد.
💠 با تن و بدن لرزانم باز سر جایم نشستم، هنوز می ترسیدم که آهسته سرم را چرخاندم و دیدم کسی کنار ماشین نیست اما همچنان ناله ضعیفی می شنیدم که دلم لرزید. احساس کردم به بدنه ماشین دست می کشد و زیر لب ناله می زند که باز بغضم ترکید.
چند عابر خودشان را کنار ماشین رساندند و به هر زحمتی بود می خواستند بلندش کنند که او را روی زمین تا کناره پیاده رو کشاندند و تکیه اش را به دیوار دادند.
💠 از دیدن پیکری که سراپایش خون بود، دلم خالی شد و حس کردم دارم از حال می روم که نگاهم را از هیبت مظلومش گرفتم و درمانده به مردم خیره شدم. از رنگ پریده و چهره وحشتزده ام فهمیدند حالم بد شده که با اشاره به من فهماندند خبری نیست و تخریبچی ها رفته اند، ولی من باز هم می ترسیدم در را باز کنم و هنوز قلبم در سینه پَرپَر می زد.
یکی با اورژانس تماس می گرفت، یکی می خواست او را به جایی برساند و دیگری توصیه می کرد تکانش ندهند و من گمان نمی کردم به این قامت درهم شکسته جانی مانده باشد که ناگهان حسی در دلم شکست.
💠 انگار در پس همان پرده خونینی که صورتش را پوشانده بود، خاطره ای خانه خیالم را به هم ریخته بود که بی اختیار نگاهم را تا نگاهش کشیدم و این بار چشمانی را دیدم که برای لحظاتی نفسم بند آمد.
انگار زمان ایستاده و زمین زیر پایم می لرزید. تنها نگاهش می کردم و دیگر به خودم نبودم که بی اراده در را باز کردم و پیاده شدم. پاهایم سست بود، بدنم هنوز می لرزید، نفسم به سختی بالا می آمد اما باید مطمئن می شدم که قدم های بی رمقم را به سختی روی زمین می کشیدم و به سمتش می رفتم.
💠 بالای سرش که رسیدم، چشمانش بسته بود و صورت زیبایش زیر بارش خون، به سفیدی ماه می زد. یعنی در تمام این لحظات او بود که به فاصله یک شیشه از من، خنجر می خورد و مظلومانه ناله می زد؟
حرکت قلبم را در قفسه سینه حس می کردم که به خودش می پیچید و با هر تپش از خدا تمنا می کرد که او زنده بماند.
💠 از لای موهایش خون می چکید، با خون جراحت های گردنش یکی می شد و پیکر و لباسش را یکجا از خون غسل می داد و همین حجم و بوی خون برایم بس بود که مقابل پایش از حال بروم.
در میان برزخی از هوش و بی هوشی، هنوز حرارت نفس هایش را حس می کردم که شبیه همان سال ها نفس نفس می زد؛ درست شبیه ده سال پیش...
#ادامه_دارد
#آبان98
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین شب جمعهٔ امسال ...
دست ادب به سینه مینهیم و
از راه دور زمزمه میکنیم ...🥺
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن(ع)♥️
#کربلا
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
enc_16439803797785081829806 (1).mp3
2.86M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#حسینسیبسࢪخے
<َآبرومہآرزومہتاابدباشماباشــم...>ً
#شبجمعہاستهوایتنڪنممیمیرم
#صلۍاللہعلیڪیااباعبداللهالحسین
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
May 11
سلام امام زمانم
🍁به انتظار لبخندی نشسته ایم
که عطرش دنیارا بهشت میکند!
پای هر گلـی که میرسیم🌼
عطر نگاهت را بو میکشیم...
هیچ گلی اما عطر نگـاهِ تو را
نداشت و ندارد و نخواهد داشت...💐
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
✨درس هایی از آیات قرآن برای #زندگیموفق در " جز ۲ قرآن کریم " 🪴بحث های بیهوده را رها کنید و به ا
✨درس هایی از آیات قرآن برای #زندگیموفق
در " جزء ۳ قرآن کریم "
🤍انفاق کنید پیش از آنکه فرصت را از دست بدهید.
(بقره، ۲۵۴)
🌸بخشش و انفاق خود را با منت وآزار باطل نکنید.
(بقره، ۲۶۴)
🤍در آشکار و پنهان صدقه بدهید.
(بقره ، ۲۷۴)
🌸هنگامی که به یکدیگر قرض میدهید حتماً آن را بنویسید و مکتوب کنید.
(بقره، ۲۸۲)
🤍به کسانی که صدقه میدهید با لحن خوب سخن بگویید.
(بقره، ۲۶۳)
🌸شیطان شما را از فقر میترساند
تا انفاق نکنید.
(بقره، ۲۶۸)
🤍به بدهکار فرصت دهید و به او فشار نیاورید.
(بقره، ۲۸۰)
🌸از خدا فرزندان پاک درخواست کنید.
(آل عمران، ۳۸)
🤍ربا بی برکت و صدقات پربرکت میشود.
(بقره، ۲۷۶)
🌸خداوند از هر کس به اندازه توانایی اش
تکلیف میخواهد.
(بقره، ۲۸۶)
🤍هرگز به دنبال ربا نروید
(بقره، ۲۷۸)
🌸در سحرها استغفار کنید.
(آل عمران، ۱۷)
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
اللهمّ قوّنی فیهِ علی إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین.
روز چهارم مهمانی♥️
خدای من،من مانده ام با دلی پُراز اُمید ودیدگانی منتظر به راه اجابت
میدانم لایق عشق تو نیستم اما،حلاوت وشیرینی عشقت رو به قلبم هدیه کن
تابفهم بهترین دارایی من خدایست که تنهایم نمیگذارد...ای بهترین ناظر بر قلب وجان ما مددی...
مهمان رنگ وبوی میزبان را میگیرد بغلم کن🌱
#اختصاصی📿
#رمضان
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
34.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بابا دلت پاک باشه
کافیه دلت صاف باشه همین کافیه ...
بقیه چیزا مهم نیست خیلی🤷🏻♂
ببین خود خدا توی #کتاب_راهنما چی بهمون گفته 👆👆
(ویژه برنامه سر سحر)
#سیدکاظم_روحبخش #ماه_رمضان #سرسحر
AUD-20220405-WA0000.mp3
4.12M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 💠
⚜ #جزء_4 #قرآن_کریم ⚜
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقویت_عزت_نفس 2 ⭕️ یکی از کارهایی که ابلیس و طاغوت انجام میدن اینه که همیشه میخوان آدم ها ضعیف باش
#تقویت_عزت_نفس 4
🔶خب حالا اول کار ما بهتره که اصل بحث رو یه بررسی کنیم.
👈🏼 این که میگیم اعتماد به نفس در واقع منظورمون اعتماد به نفس اماره نیست. بلکه اعتماد به نفس ناطقه یا همون عقل انسان هست.
همون طور که میدونید ما آدم ها درون خودمون چند تا نفس داریم که هر کدومشون ویژگی های خودشون رو دارند.
مثلا نفس ملهمه نفسی هست که خوبی ها رو به انسان الهام میکنه. یا نفس مزینه میاد و گناه رو برای آدم زیبا جلو ه میده.
نفس مسوله مدام مشغول توجیه گناهان مختلف هست.
این وسط دو تا نفس خیلی قدرتمند درون ما وجود داره که همیشه مشغول نبرد و مبارزه هستند!
⭕️ یکی نفس اماره که بهش میگیم هوای نفس
❇️ یکی هم نفس ناطقه که بهش میگیم عقل.
حالا اینکه ما میگیم اعتماد به نفس در واقع منظورمون اعتماد به تصمیمات عقل هست. عقلی که پیامبر درونی ماست...
✅ بنابراین هدف اصلی ما از این دوره اینه که کمک کنیم عقلمون رشد کنه و با هوای نفسمون بتونیم بهتر مبارزه کنیم.
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقویت_عزت_نفس 4 🔶خب حالا اول کار ما بهتره که اصل بحث رو یه بررسی کنیم. 👈🏼 این که میگیم اعتماد به
حالا یه سوال!
به نظرتون بهترین راه برای تقویت اعتماد به نفس چیه؟
ببینم کی میتونه یه جواب دقیق بده! 😊