میکشد با دو دست بسته تو را
دل به تقدیر داده بودی تو
دشمنانت سوار بر مرکب
پشت مرکب، پیاده بودی تو
🏴 شهادت جانسوز دهمین پیشوای امت، امام هادی علیهالسلام تسلیت باد.
#شهادت_امام_هادی (ع)
#ماه_رجب
#جمعه
#شبانه
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 70 ما باید با قرآن متفاوت برخورد کنیم. قرآن رو باید نوشید... باید حس کرد...
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 71
🔶 یکی از برنامه هایی که در جهان خیلی مورد استقبال قرار میگیره برنامه هایی هستن که در اون یه نفر سلبریتی رو مینشونن وسط و ازش در مورد مسائل مختلف سوال میکنند.
مثلا میگن نظرت در مورد عشق چیه!
💕 در مورد ازدواج و زندگی و زمان و پول و خانواده و... چه نظری دارید؟
مثل برنامه خندوانه یا برنامه دورهمی یا برنامه محفل و ...
برای مردم جهان چنین برنامه هایی خیلی جذاب هست. درسته؟
حالا یه سوال!
❇️🔺 اگه بنده به شما خبر بدم که توی یه برنامه ای، خود خداوند متعال رو اوردن توی استدیو و روی صندلی نشسته و داره نظرش رو راجع به مسائل مختلف دنیا میفرماید.
شما بی نهایت کنجکاو نمیشی که حتما اون برنامه رو ببینی؟
بله دیگه! همه مردم میریزن ببینن خدا نظرش در مورد مسائل مختلف چیه!
خییییلی هیجان انگیزه. درسته؟ 😊
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 71 🔶 یکی از برنامه هایی که در جهان خیلی مورد استقبال قرار میگیره برنامه هایی
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 72
❇️ به هر کسی اینو بگی میگه مگه میشه؟!!! 😳 خدای به اون بزرگی که نمیاد نظرش رو به بقیه بگه! خدا اون بالا نشسته و داره خدایی میکنه!
اما بنده بهتون میگم اتفاقا چنین برنامه ای ساخته شده! یه استودیوی بسیار عالی!
اسم اون برنامه قرآن کریم هست...
🌊🎥📽 قرآن یه استدیو هست که خداوند متعال با هنرنمایی فوق العاده، اون رو طراحی و صحنه سازی کرده!
و بعد نظرات خودش رو خیلی دقیق و پیچیده و خلاصه و فنی و زیبا ارائه کرده!
🎁🔶 گاهی وقت ها قرآن که میخوایم بخونیم از این زاویه نگاه کنیم. ببینیم خداوند مهربان نظرش راجع به مسائل مختلف چیه!
ببینیم چیزایی که برای ما خیلی مهمه برای خدا چقدر مهمه!
🔶 مثلا نظر خدا رو در مورد پول ببینیم. در مورد ازدواج. در مورد شغل و درامد و سیستم و سبک زندگی، خدا چجوری نگاه میکنه!
💕 نظر خدا در مورد عشق چیه؟! در مورد دنیا و آخرت چه نگاهی دارن پروردگار عالم؟
فکر میکنم یه بار اگه اینجوری قرآن بخونیم اصلا وارد یه دنیای دیگه خواهیم شد
درسته؟😊
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🏴🕯🏴🕯🏴
شهادت و غروب دهمین خورشید آسمان امامت و ولایت،
حضرت امام هادی علیه السلام
به پیشگاه مقدس مولای مظلوممان حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه ی منتظران و دعاگویان حضرتش تسلیت باد...
🏴🕯🏴🕯🏴🕯
🕯 امام هادی عَلیهِالسَّلام فرمودند:
(قیام کننده) کسی است که خداوند بوسیله او تفرقه را از بین میبرد و نعمت را کامل میکند و حقّ را استوار و پیروز و باطل را نابود میکند و او، مهدی منتظر است.
سپس امام هادی آیه « بقیّه اللّه خَیرٌ لَکُم إن کُنتُم مؤمنین » را قرائت نموده و فرمودند: به خدا سوگند، او همان بازمانده الهی است.
📚 یوْمُ الْخَلاص فی ظِلّ الْقائم الْمَهْدی، ص ۴۰۴ ،إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب، ج۱، ص۱۶۸.
▪️اللّهُمّ عَجّل لِوَلیِّکَ الْفَرَج بِحَقِّ مَولانا الاِمامَ الهادی عَلیه السَّلام
▪️الهی بحق علی ابن محمدٍ الهادی ظهور مولای غریب و مظلوممان را برسان 🤲🏻
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#آداب_تربیت_فرزند ۸۶ ✅ در ابتدای هفت سال دوم یکی از کارهایی که خیلی خوب پدر و مادر انجام بدن اینه ک
#آداب_تربیت_فرزند ۸۷
🔺 بعد میبینی خیلی از پدر و مادرا میگن بچه ما تا سن 14 سالگی خوب بود و اهل نماز و مسجد و دعا و شهدا بود ولی مدتیه که سر و گوشش میجنبه! کاهل نمازی میکنه و حجابش رو مراقب نیست و نافرمان شده و ...😰😥
🔶 خب بنده خدا! شما باید از 7 تا 14 سالگی بچه خودتون رو تجت شدیدترین دستورات و امر و نهی و فرمان قرار میدادی تا اون کاملا برای سن بلوغ آماده بشه.
شما بچه رو 7 سال رها کردی به حال خودش و گول ظاهر مذهبیش رو خوردی حالا یه دفعه ای یادت اومده که اصلاحش کنی؟!
اینجاست که جشن ادب در هفت سالگی اهمیت خودش رو نشون میده
🔶🌹 جشن ادب کارش اینه که در ابتدای هشت سالگی بچه رو برای دوران جدید تربیتی آماده میکنه.
بچه باید یاد بگیره که دیگه دوران پادشاهی تموم شده و او باید تجت فرمان پدر و مادر قرار بگیره. از اینجا دوران جدید تمرین عبد بودن آغاز میشه...
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#آداب_تربیت_فرزند ۸۷ 🔺 بعد میبینی خیلی از پدر و مادرا میگن بچه ما تا سن 14 سالگی خوب بود و اهل نماز
#آداب_تربیت_فرزند ۸۸
❇️ هفت سال دوم تربیت باید همراه با آموزش ادب بشه و این هم برای دختران هست و هم پسرها.
🔷 معمولا چون دخترها زودتر به بلوغ عقلی میرسن از هفت تا نه سالگی به مدت دو سال اگه به خوبی روی ادب دخترها کار بشه کاملا برای سن بلوغ و انجام تکالیف الهی آماده میشن.
در واقع پسرها برای آمادگی جهت سن تکلیف نیاز به 7 سال آموزش ادب دارن ولی دخترها دو سال هم براشون کافیه.
در ابتدای هشت سالگی پدر و مادر باید جشن ادب رو برای فرزندانشون برگزار کنند.
🔶 اینکه محتوای جشن ادب چی باشه بیشتر بستگی به شرایط هر کسی داره. یعنی اینطور نیست که بگیم دقیقا فلان کارها رو باید انجام بدید.
ولی چند تا نکته خوبه که در این جشن رعایت بشه.
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_سوم 💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟»
پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که #دلواپس حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم میبرمت درمانگاه.»
💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه #خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟»
در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :«#حاج_قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری #داعشیها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.»
💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!»
اشکی که تا روی گونهام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«میخوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!»
💠 و از چشمان شکستهام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کردهام که با لبخندی دلربا دلداریام داد :«انشاءالله #محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه نالههایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است.
دلم میخواست از حال حیدر و داغ #دلتنگیاش بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد.
💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانیاش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون #اسلحه بیارن!»
نفس بلندی کشید تا سینهاش سبک شود و صدای گرفتهاش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچهها #شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحههایی که #آمریکا واسه کردها میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.»
💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسم پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت میداد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت.
محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :«#سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!»
💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد.
در میان انگشتانش #نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!»
💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با #آرامشی شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟»
من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و او اضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای #داعش به شهر باز شد...»
💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به #ناموسش صورت رنگ پریدهاش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.»
با دستهایی که از تصور #تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد.
💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمندهاش به پای چشمان وحشتزدهام افتاد :«انشاءالله کار به اونجا نمیرسه...»
دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، بهسختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پلههای ایوان پایین رفت.
💠 او میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما #شیر دارید؟»...
#ادامه_دارد