eitaa logo
قَــــدَمْ‌رَنجــــــه
79 دنبال‌کننده
334 عکس
32 ویدیو
0 فایل
♡ فلسفهٔ بودنِ من، نوشتن برای توست...♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ✒️ @haaniin313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ برای مـایِ این روزها بشـدت دلتنـگ و پریشـان، برای مـایِ این روزهـا مصیبت دیـده، برایِ مایِ مصیبت پشتِ مصیبت دیده، برای مـا که فرصت نمی‌کنیم رخت عـزا از تن بیـرون بیـاوریم، برای مـا که طعنـه زیـاد شنیـده‌ایم از روزگـار، برای مـا که دنیـا، پشتِ چشـم زیـاد نـازک کرده برایمان، برای مـا که دستمـان به نسیـمِ پَرِ عبـایِ پسرتـان هم نمی‌رسد، چه برسد به غمـزه‌ی چشمـانش، برای مـایِ خوش خیالِ خوش بـاور، برای مـا که گلوهـایمان با بغض وَرَم کرده، برای مـا که بغض‌هایمان دیگر قورت دادنی نیست، برای مـا که جز شمـا، کسـی را نداریم و اصلا چه بهتـر که نداریم؛ برای مـا که با همه‌ی دلواپسـی‌هایِ ناتمـام‌مان، نشسته‌ایم اینجا، درست وسط زنـدگی: صبـور، امیـدوار و ادامـه دهنـده، برایِ اینهمـه مـایِ گریـزان و لـرزان، عیـدیِ میلادتـان را کنـار گذاشته‌اید، پـدرِ پـدر ؟؟❤️‍🩹😭     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ می‌شــــود رخصـــت بــدهــی این مــنِ خـــــــ🍂🍁ـــــزان زده هــم، بـا برگــــــــها بیفتــــــــــــــــد به پایتـــــــــــــــان؟     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️تا صبا از طرف کوی تـو آورد پیام شوقت افتاد به دل، عطر تـو آمد به مشام دل به دریا زدم و بار سفر را بستم کردم از شهر خداحافظی و بر تـو سلام شوق دیدار تـو آواره‌ی صحرایم کرد آری آرام و قرار است به عشّاق حرام روزها سخت به من می‌گذرد بی تـو ولی هست با آرزوی وصل تـو ایام به کام عاشقت این همه راه آمده اما انگار قسمت این نیست کنار تـو بگیرد آرام گرچه پیداست که عمرم به وصالت نرسد تا دم مرگ به امّید وصال است مُدام ❤️‍🩹     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منتظـر که باشی پایت در راه است و چشمت به راه... تمـام راه را هم که ببـاری، هـزار بار هم که از نفس بیفتی، تمـام زانوانت زخمیِ زمیـن خوردن‌ها باشد، و دلـت، زخمـیِ زخـمِ زبـان‌ها، زبـان به گلایـه باز نمیکنـی؛ حتی اگر مسیـر خیییییلی دور باشد، دوووووور و ناهمـوار، حتی اگر هیچگـاه به مقصـد نرسی! عـاشق به دوریِ راه و سختی مسیـر نمی‌اندیشـد، چشمِ عـاشق به انتهـایِ مسیـر است همانجایی که محبـوبش ایستـاده و به او لبخنـد می‌زند. #ب‍ِـــفاطِمَـةالْمَعصُـومِـه‌❤️‍🩹     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ از صبح زود که گوشی را چک‌کردم و این خبر را دیدم، تا همین حالا، داشتم سَرِ نوشتن یا ننوشتنِ این یادداشت با خودم کلنجار می‌رفتم. از کلاس که برگشتم، سعی کردم خودم را سرگرم کنم، تا نوشتن درباره‌اش، دست از سرم بردارد. نه اینکه دوست نداشته باشم بنویسم، نه، اما قلمم خشک بود انگار و شاید واژه نداشتم، واژه نداشتم، چون از کلیشه بیزارم. من از کلیشه نوشتن بیزارم، اما چرا با خودم فکر کردم که نوشتن از جهنمی که در غزه درست شده و زنده زنده سوزانده و دارد می‌سوزانَد کلیشه است؟ مشغول کارهایم شدم، کارهای خانه، آشپزی... واژه‌هایی که نداشتم، داشتند توی ذهنم رژه می‌رفتند و کلیشه‌ها دست از سرم برنمی‌داشتند. با خودم گفتم: حالا سر فرصت، یک جمله‌ای، بیت شعری، چیزی می‌نویسم و در کانال می‌گذارم. سیب زمینی‌ها را از روی اجاق برداشتم تا زیر آب سرد بگیرم. یکی از آنها سُر خورد و افتاد؛ ذهنم رفت پیش آتش‌ها. داغ داغ داغ بود، باید برمی‌داشتمش. ذهنم رها نمی‌شد از آتش جهنمی نه چندان دور، همین چندهزار کیلومتر آن‌طرف‌تر؛ به‌ قول آن نویسنده‌ی خوش ذوق، همانجایی که چهل هزار دخترعمو و پسرعمو داشتم. سیب زمینی را برداشتم.‌ به‌جای دستم قلبم‌ گُر گرفته بود و ذهنم که پر از کلیشه شده بود، کلیشه‌هایی که به دادم رسیدند. خدایا! این قلب‌های ما، این قلب‌های صنوبری، این نازک نارنجی‌های شکننده، این کم‌طاقت‌های همیشگی، که همیشه برایشان گفته‌ایم که تو بیش از طاقت‌شان، تکلیفی بر دوش‌شان نمی‌گذاری و خیالشان را راحت کرده‌ایم، حالا دیگر دارند از جا کَنده می‌شوند... این قلب‌هایی که حالا دادشان درآمده، همان قلب‌هایی ست که در آتشِ غم ندیدنِ محبوبمان، خیلی وقتها گُرگُر سوخته... ما داغ زیاد دیده‌ایم، خیلی زیاد و چه داغی سنگین‌تر از هجران و دلتنگی؟‌ چه داغی سخت‌تر از این خوف و رجایِ داشتن و نداشتن و چه تجربه‌ای سخت‌تر ازاین ملغمه‌ی ناشناخته‌ی ته نشین شده در قلب‌هایمان که نمی‌دانیم برای داشتن‌اش شاد باشیم و یا برای ندیدنش، غمگین؟ این قلب‌ها را از هر طرف نگاه کنی، هزار تکه شده‌ است، دیگر جای وصله پینه کردن ندارند. خودت به این قلب‌ها رحم کن. دیگر تاب بیشتر از اینها را ندارد... معجزه‌هایت که تاریخ انقضا ندارد. آتش را بر ابراهیم‌ات سرد و گلستان کردی، آتش را بر ساکنانِ بی‌پناهِ سرزمینِ زیتون، برای آن غریبه‌های آشنا، برای آن قوم و خویش‌های ندیده‌ی ما، سرد و گلستان کن.❤️‍🩹     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احساسِ سوختن به تماشا نمی‌شود آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشم! 💔 .... 😭     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 از میان تماااااامِ آشوب‌های قدیمی، پریشانی‌های کهنه، و پشیمانی‌های نوبرانه، تنها و تنها و تنها امید به بودن و داشتنِ توست که در ته مانده‌ی جانم دارد تقلّا می‌کند برای زنده ماندن...💔 و‌ من امشب، مثل چندین روز و ماه و سال‌های گذشته، با خودم زمزمه می‌کنم که: این گفته های من، افسوس و ناله نیست یا شِکوه و شکایت و بغض شبانه نیست این گفتگوی من تنها سوالِ مانده به ذهن است، بی جواب! می سوزیَم بسوز و بسوزانم از وجود تا، خاکستری ز بود و نبودم نمانَدَم؛ اما فقط بگو : به کجـا می‌کِشـانی‌ام ؟     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. معنـیِ درد همین حالِ من از دوریِ تـوست مـابقـی را همـه‌ی عـالم و آدم دارنـد ...❤️‍🩹     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ روزهای عجیبی‌ست. اینجا برای اینکه با احساسات‌مان کنار بیاییم، وقت کم می‌آوریم. شهید بعد از شهید... از آن نیمه‌شبی که نخ این تسبیح پاره شد، دانه‌ها یکی یکی قبل از اینکه بر زمین بیفتند، سر از آغوش بهشت درآوردند. من تشنه‌ی درکِ عظمتِ آن لحظه‌ای هستم که گفت: بزرگترین هدیه‌ای که دشمن می‌تواند به من بدهد این است که من را ترور کند. به خودم نگاه می‌کنم و عمق حقارتم آشفته‌ام می‌کند، این منِ سستِ ضعیفِ عاجزِ بیچاره، که برای کوچکترین تغییر، آشفتگی و یا بی نظمی در زندگی‌ام زمین و زمان را به هم می‌دوزم. دستانِ سرد و لرزان ما را بگیرید، تا شاید کمی پاهایمان از زمین بلند شود‌‌‌. من خوووووب می‌دانم که مسکینانِ قلبی و تهی‌دستانِ روحی، در خیمه‌ی آخرالزمانی‌ها جایی ندارند.💔     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ هر روز که می‌گذرد بیشتر از روزهای قبل و روزهای قبل‌تَرَش می‌فهمیم که تـــو و تنها تـــو، تنهـاترین و بی‌قید و شرط‌ترین علتـی هستی که باعث می‌شود به خاطـرِ آن، اییییینهمه ملال، اندوه و آشـوب را دوام بیاوریـم؛❤️‍🩹 وگرنه این روزگــار، هیچگــاه، چیزِ دندان‌گیـری برای دلشکستـه‌‌هایِ دلتنـگِ بی‌سامان، نداشتـه؛ حالا که دیگر هیییییییییییییچ...💔     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽ ✍ وقتی پای تـو در میان است ؛ 🌱 برای با تــو‌ بودن، برای از تــو ‌گفتن، برای از تــو نوشتن، باااااید از خیلی چیزها گذشت، باااید خیلی چیزها را تغییر که نه، باید استحاله کرد، باید دل کَند و دل بُرید، باید بی‌رحمانه و بدون ملاحظه‌ی این چیز و آن چیز، بدون مراعاتِ این کَس و آن کَس، افتاد به جانِ این دلِ ناماندگـارِ بی‌درمان... باید جایِ شخصِ شخیص تــو را در دل باز کرد... جایی که هییییییچ چیزی نتواند تلنگـری به ساحتش بزند؛ لطیف‌ترین و معتبرترین جای دل را باید برای تــو کنار گذاشت.💚 برای با تــو بودن، باااااید خیلی چیزها را از نـو ساخت؛ مخصوصا دل را... ❣     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ حضرتِ صاحب، سلام! خدمتتان عارضم که این منِ خیالاتیِ پرمدعایِ عاشقِ شما، که خوب می‌دانید چندسالی‌ست بدجوری به بودن و داشتن و خیال کردنتان مبتلا شده‌ام و این شهدِ شیرین ابتلا را به هزار درمانِ بی‌خاصیتِ طبیبان نمی‌‌دهم، مدتهای مدیدی‌ست در مواجهه با چالشِ دلهره‌آور اما شیرینِ دیدنتان، روزی هزار و یک فیلمنامه و سکانس می‌نویسم، روزی پنج هزار بار دیالوگ‌هایم را بالا و پایین می‌کنم و روزی صدهزار بار تست اجرا از خودم می‌گیرم؛ وسط اجرا کات می‌دهم، دوباره صحنه‌ها را بازنویسی می‌کنم و باز از اول... خب! همه چیز باید که عالی و نو و خلاقانه باشد، باید که شیرین و دلچسب و گوارا، و باید که در بهترین حالت موجودِ خودش... نمی‌شود که بعد از عمری، سوختن و دندان روی جگر گذاشتن، بدون آمادگی ذهنی و قلبی خدمتتان برسم، نمی‌شود که حالا بعد از عمری اگر قرار باشد دیدارتان نصیبمان بشود، در آخر تُپُق بزنیم و نتوانیم از شرم، سَر، بلند کنیم و روی ماهتان را ببینیم، نمی‌شود که... می‌شود؟ مگر اینکه زبانم لال قرار باشد صحنه‌ی دیدارمان طوری پیش برود که اصلا کار به صحبت و سلام و عرض ارادت ما نرسد و مثلا اراده‌تان اینطور باشد که فقط و فقط و فقط تماشایت آن هم از دور نصیبمان شود و آن‌همه فیلمنامه و سکانس آماده و دیالوگ تمرین شده و جمله‌های پس و پیش شده و واژه‌های گلچین شده، برود همانجایی که نباید و برای همیشه خاک بخورد... اما ملالی نیست؛ اصلا برای منِ شرمنده‌‌ی سرافکنده، یا به‌ قول فاطمه: خجالتیِ ضداجتماع؛ همان هم از سَرَم‌ زیاد است. اصلا منِ خجلت زده‌ی پریشانِ دلتنگ، این روزها به خواب و خیالی هم از تـو قانعم.❤️‍🩹     ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @ghadamranje