eitaa logo
🌹غدیریه🌹
65 دنبال‌کننده
17 عکس
2 ویدیو
0 فایل
برای تعجیل در فرج اقا امام زمان 🌸صلوات🌸 📡💯 انتشار خبر و مسائل← #سیاسی #اجتماعی #ورزشی #اقتصادی #هنری #پزشکی #فرهنگی #مذهبی و... ‌ سروش👈Sapp.ir/ghadiriye313 تبادل وارتباط بامدیرکانال👇 🆔 @mohammad_313_a 👈تحت نظر پایگاه مقاومت غدیر خم👉
مشاهده در ایتا
دانلود
─┅─═इई👇✋ईइ═─┅─ 😔 زود اشك هايش را پاك كرد و به همسرش خيره شد كه جلوى درب ايستاده بود... - چرا چشم هايت قرمز شده حورا؟ - چيزى نيست، براى اين بى خوابى هاست. - فرصت براى خواب هست، بلند شو كه اذان نزديك است. - روى چشم، صبحانه چند دقيقه ديگر آماده ست، زينب را گذاشته ام كنار ديگ كه آتش را مراقب باشد - حيدر كجاست؟ - توى . خواب است، ديشب تا ديروقت هيزم جمع كرد، بگذار بخوابد. - قبل از اذان بيدارش ميكنم. 🍃 با عجله جارو را برداشت و جلوى چادر را جارو زد... زمان گذشت و صداى قدم هاى جاده بين صداى اذان صبح گم شد. با لهجه عربى محلى اش زوار را بيدار كرد، " " " ياعلى "، "صلاة". زوار نماز را كه خواندند، نشستند سر سفره ى موكب. پاهاى زينب و حيدر از خستگى بى رمق بود اما سفره ها را خودشان انداختند و جمع كردند و موكب را جارو زدند... 👣 زوار كفش ها را پوشيدند و بعضى "شكرا" گويان و بعضى بدون حرف زدند به دل جاده. ابوحيدر نفس راحتى كشيد و رفت به خيمه ى ، بچه ها باز خوابشان برده بود. - چرا گريه ميكنى حورا؟ - آقا هنوز چند روز به اربعين مانده، ديگر هيچ چيز در خانه نداريم. - داريم! خرماها! خرما كه داريم؟ - بله آقا اما قدر يك سينى.😔 - خدا را شكر، آماده شان كن. 🌞 صبح فردا ابوحيدر سينى خرماها را روى سر گذاشت و وسط نشست. اشك ميريخت، زبان گرفته بود... - آقا تمام شد، روسياهم، شرمنده ام غير از اين، ديگر هيچ چيز ندارم. اهل خانه ام فدايتان...😭 اشك، روى گونه ى حورا و زينب و حيدر ميچكيد... ها داشت تمام ميشد. موكب خالى ابوحيدر بوى گرفته بود، نهمين فرزند (ع)، آخرين خرماى سينى را برداشت...🌸😭 ─┅─═इई🌹غدیریه🌹 ईइ═─┅─ 🔰بـه‌کانالهـای‌مـابـپـیـوندیــددر🔰 ✾═════✾🌹✾═════✾ ایتا👇 🔶 eitaa.com/ghadiriye سروش👇 🔷 Sapp.ir/ghadiriye313 ✾═════✾🌹✾═════✾