eitaa logo
قاف عشق
890 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
35 فایل
@maramname ارتباط با ادمین ترویج فرهنگ دفاع مقدس، جهاد و شهادت و معرفی شهدای استان اصفهان *قاف عشق در پیام رسان سروش ghafeeshg@ و بله ghafeshg@ نیز فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
هدایت شده از قاف عشق
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
هدایت شده از قاف عشق
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
اخلاص... هر کس بهش می رسید، می گفت: نور بالا می زنی! گفتم: نور بالا می زنی! گفت: کلیدش اتصالی کرده! هر چه بیشتر می گشتم، کمتر پیداش می کردم. بالاخره دیدم پشت سنگی پنهان شده؛ هم گریه می کنه و هم گریه و ناله و مناجات بچه ها را که آن طرف سنگ دور هم جمع شده بودند، ضبط می کنه. مرا که دید، اشک هایش را پاک کرد و انگشتش را روی دماغش گذاشت: هیس! 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
هدایت شده از قاف عشق
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
داداش های صیغه ای که در حقیقت صیغه برادری می خواندند، محرم اسرار هم بودند. با هم شرط می کردند که هر کدام را خدا دست گرفت و پیش خود برد، بگوید که برادری دارد؛ بگوید با هم هستیم و تنها نرود؛ یا در صورت شهادت، به اذن خدا از هم شفاعت کنند. مهم تر از همه آن که، در خواندن صیغه برادری با هم قرار می گذاشتند و حتی مکتوب می کردند که از همه حقوقی که یک برادر نسبت به برادر خود دارد، صرف نظر کنند و آن را ببخشند؛ جز حق شفاعت 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
داداش های صیغه ای که در حقیقت صیغه برادری می خواندند، محرم اسرار هم بودند. با هم شرط می کردند که هر کدام را خدا دست گرفت و پیش خود برد، بگوید که برادری دارد؛ بگوید با هم هستیم و تنها نرود؛ یا در صورت شهادت، به اذن خدا از هم شفاعت کنند. مهم تر از همه آن که، در خواندن صیغه برادری با هم قرار می گذاشتند و حتی مکتوب می کردند که از همه حقوقی که یک برادر نسبت به برادر خود دارد، صرف نظر کنند و آن را ببخشند؛ جز حق شفاعت 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
🔹مرحومه حاجیه خانم تابش، مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈