🍃🔹 #كارت_دعوت
برادر كوچكش مجروح شد. در رشت بستري اش كردند. موقع ملاقات با آن همه درد گفت: «احمد! برات يه دختر پيدا كردم.» رفتند خانه شان حرف زدند. قرار گذاشتند جمعة بعد آنها بيايند اصفهان، خطبـة عقـد را بخواننـد. همه منتظر بودند. احمد گفت: «نمي آيند. يعني من گفتم نيايند.» تعجب كرديم؛ پرسيديم: چرا؟ گفت: «آخر تماس گرفتند شرط عقد گذاشتند؛ نرفتن من به جبهه.» ■ «بسم رب الشهداء و الصالحين وصيتنامه و يا بهتر بگويم؛ كارت عروسي.
عزيزان! در خانة خيلي ها براي پيدا كردن همسر آينده تان رفته ايد، امـا من خود آن خانه را پيدا كردم. ابدي، نوراني، داراي صـاحبي بخـشنده و مهربان. مهريه اش البتـه پـرارزش اسـت. امـا در برابـر او ارزشـي نـدارد. عروس من شهادت است.» شهيد كه شد، متن وصيتنامه اش را براي همه فرسـتادند تـا همـه در مراسم عروسي شركت كنند. مراسم باشكوهي بود.
#شهيداحمدمحمدی
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
🍃🔹 #كارت_دعوت
برادر كوچكش مجروح شد. در رشت بستري اش كردند. موقع ملاقات با آن همه درد گفت: «احمد! برات يه دختر پيدا كردم.» رفتند خانه شان حرف زدند. قرار گذاشتند جمعة بعد آنها بيايند اصفهان، خطبـة عقـد را بخواننـد. همه منتظر بودند. احمد گفت: «نمي آيند. يعني من گفتم نيايند.» تعجب كرديم؛ پرسيديم: چرا؟ گفت: «آخر تماس گرفتند شرط عقد گذاشتند؛ نرفتن من به جبهه.» ■ «بسم رب الشهداء و الصالحين وصيتنامه و يا بهتر بگويم؛ كارت عروسي.
عزيزان! در خانة خيلي ها براي پيدا كردن همسر آينده تان رفته ايد، امـا من خود آن خانه را پيدا كردم. ابدي، نوراني، داراي صـاحبي بخـشنده و مهربان. مهريه اش البتـه پـرارزش اسـت. امـا در برابـر او ارزشـي نـدارد. عروس من شهادت است.» شهيد كه شد، متن وصيتنامه اش را براي همه فرسـتادند تـا همـه در مراسم عروسي شركت كنند. مراسم باشكوهي بود.
#شهيداحمدمحمدی
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈