#وفاي_به_عهد
بعد از جشن عروسي، يه سه ـ چهار روز بعد با هم رفتيم مشهد. براي زيارت به حرم امام رضا(ع) مشرف شديم.
حسين نگاهي به من كرد و گفت: «طيبه خانم! مي خوام يه دعا بكـنم، دوست دارم تو آمين بگي.» خنديدم و گفتم: «تا چي باشه!»
جواب داد: «تو كارِت نباشه.»
گفتم: خب، هر چي شما بگين.»
اي كاش اين حرف را نميزدم، چون وقتي اين جمله را گفتم، حسين رو به گنبد طلايي حرم حضرت رضا(ع) ايستاد؛ دستانش را بلنـد كـرد و گفت: «اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك!»
عرق سرد تمام وجودم را گرفت. قطرات اشك بي اختيار بر گونه هايم جاري شد. با صدايي گرفته به قولم وفا كردم؛ گفتم: «آمين.»
#شهيد_حسين_محمد_عليپوركناري
🍃🌸
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
#وفاي_به_عهد
بعد از جشن عروسي، يه سه ـ چهار روز بعد با هم رفتيم مشهد. براي زيارت به حرم امام رضا(ع) مشرف شديم.
حسين نگاهي به من كرد و گفت: «طيبه خانم! مي خوام يه دعا بكـنم، دوست دارم تو آمين بگي.» خنديدم و گفتم: «تا چي باشه!»
جواب داد: «تو كارِت نباشه.»
گفتم: خب، هر چي شما بگين.»
اي كاش اين حرف را نميزدم، چون وقتي اين جمله را گفتم، حسين رو به گنبد طلايي حرم حضرت رضا(ع) ايستاد؛ دستانش را بلنـد كـرد و گفت: «اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك!»
عرق سرد تمام وجودم را گرفت. قطرات اشك بي اختيار بر گونه هايم جاري شد. با صدايي گرفته به قولم وفا كردم؛ گفتم: «آمين.»
#شهيد_حسين_محمد_عليپوركناري
🍃🌸
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈