هدایت شده از قاف عشق
🍃🔹آمریکا بودیم و دوره ی خلبانی
می گذروندیم.
یه روز داشتم رد می شدم که
دیدم جلوی ویترین پایگاه شلوغ
شده. نوشته ای توجه همه رو
جلب کرده بود.
خودم رو از بین جمعیت رسوندم
جلو.
با تیتر درشت نوشته بودند :
(دانـشـجو عـبـاس بـابـایـی
سـاعت دو بـعد از نـیمه شـب
مـی دود تـا شـیـطان را از خـود
دور کــنـد)
رفتم سراغش
گفتم : عباس، ویترین پایگاه رو
دیدی ؟ اینا چیه نوشتن ؟
گفت : ول کن چیزی نیست
پا پیچش شدم و اصرار کردم تا
قضیه رو برام تعریف کنه
گفت : چند شب پیش بد خواب
شدم، رفتم میدون چمن کمی بدوم
کُلُن با خانومش داشت از شب
نشینی برمی گشت که من رو
دید
بهم گفت : برای چی این موقع
شب می دویی ؟
گفتم : دارم ورزش می کنم
گفت : راستش رو بگو کی این
موقع شب ورزش می کنه که تو
می کنی ؟
گفتم : حقیقت اینه که محیط
خوابگاه آلوده ست.
وسوسه های شیطان بدجوری
اذیتم می کنه.تو این وضعیت اگه
آدم حواسش به خودش نباشه
زود به گناه می افته.
این کار رو انجام میدم که فکر گناه
از سرم بیرون بره.
#شهید_عباس_بابایی
✍ از کتاب : 🛩علمدار آسمان
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
#عشق_خدايي
گفتم: «عباس، چطوري ميتوانم دوريت را تحمـل كـنم؟ تـو چطـور ميتواني!؟»
هنوز اشكهاي درشتش روي گونه هايش خودنمـايي مـي كـرد كـه گفت:
«تو عشق دوم مني، من مـي خواهمـت بعـد از خـدا. نمـي خـواهم آنقدر بخواهمت كه برايم مثل بت شوي.»
گفت: «كسي كه عشق خدايي خودش را پيدا كرده باشد، بايد از همة اينها دل بكند.»
#شهيد_عباس_بابايي
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
#همين_مهم_است
همان چند ماه اول، عباس كمكم در گوشم حرفهايي خواند كه قبـل از آن نشنيده بودم.
مــي گفــت: «آدم مگــر روي زمــين نمــي توانــد بنــشيند، حتمــاً مبــل مي خواهد؟ آدم مگر حتماً بايد توي ليوان كريستال آب بخورد؟»
مدام اين حرفها را در گوش من زمزمه مـي كـرد. بـالاخره برگـشتم گفتم: «منظورت چيست؟ مي خواهي تمام وسايلمان را بدهي بيرون؟»
چيزي نگفت؛ گفتم: «تو من را دوست داري و من هم تـو را. همـين مهم است؛ حالا مي خواهيد اين عشق توي روسـتا باشـد يـا تـوي شـهر، روي مبل باشد يا روي گليم.»
اين طرف و آن طرف كه مي رفتيم وسايلمان را كادو مي برديم. عباس تلفن زده بود و از مادرم اجازه گرفته بـود. مـادرم هـم گفتـه بـود: «مـن وظيفه ام بود كه اين چيزها را فراهم كنم؛ حالا شما دلتان ميخواهد اصلاً آتششان بزنيد.»
بعد از مدتي خانه اي كه همكارانم به شوخي مي گفتند كه بايد بياييم وسيله هايت را كش برويم، به خانه اي معمولي و سـاده تبـديل شد.
#شهيد_عباس_بابايي
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
#بودن
تو منطقه كه بود، مدتها مي شد من و بچه ها نمي ديديمش. حسابي دلـم مي گرفت. مي گفتم: «تو اصلاً مي خواستي اينكاره بشوي، چرا آمدي مـرا گرفتي؟!» مي گفت: «پس ما بايد بي زن مي مانديم.» مي گفتم: «من اگر سر تو نخواهم نق بزنم، پس بايد سر چه كسي نـق بزنم؟» مي گفت: «اشكالي ندارد، ولي كاري نكن اجـر زحمـتهايـت را كـم كني. اصلاً پشت پردة همة اين كارهاي من، بودن توست كه قدم هاي مرا محكم مي كند.» نمي گذاشت اخمم باقي بماند. روش هميشگي اش بود. كاري مي كـرد كه بخندم؛ آن وقت همة مشكلاتم تمام مي شد.
#شهيد_عباس_بابايي
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
🍃🔹آمریکا بودیم و دوره ی خلبانی
می گذروندیم.
یه روز داشتم رد می شدم که
دیدم جلوی ویترین پایگاه شلوغ
شده. نوشته ای توجه همه رو
جلب کرده بود.
خودم رو از بین جمعیت رسوندم
جلو.
با تیتر درشت نوشته بودند :
(دانـشـجو عـبـاس بـابـایـی
سـاعت دو بـعد از نـیمه شـب
مـی دود تـا شـیـطان را از خـود
دور کــنـد)
رفتم سراغش
گفتم : عباس، ویترین پایگاه رو
دیدی ؟ اینا چیه نوشتن ؟
گفت : ول کن چیزی نیست
پا پیچش شدم و اصرار کردم تا
قضیه رو برام تعریف کنه
گفت : چند شب پیش بد خواب
شدم، رفتم میدون چمن کمی بدوم
کُلُن با خانومش داشت از شب
نشینی برمی گشت که من رو
دید
بهم گفت : برای چی این موقع
شب می دویی ؟
گفتم : دارم ورزش می کنم
گفت : راستش رو بگو کی این
موقع شب ورزش می کنه که تو
می کنی ؟
گفتم : حقیقت اینه که محیط
خوابگاه آلوده ست.
وسوسه های شیطان بدجوری
اذیتم می کنه.تو این وضعیت اگه
آدم حواسش به خودش نباشه
زود به گناه می افته.
این کار رو انجام میدم که فکر گناه
از سرم بیرون بره.
#شهید_عباس_بابایی
✍ از کتاب : 🛩علمدار آسمان
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
🌹 نامه حضرت آقا به حضرت امام خمینی(ره) جهت درخواست برای ترفیع درجهی خلبان شهید عباس #بابایی و موافقت امام راحل
🗓 بهمناسبت شهادت #شهید_عباس_بابایی ۱۵مرداد ۶۶
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
🍃🔹آمریکا بودیم و دوره ی خلبانی
می گذروندیم.
یه روز داشتم رد می شدم که
دیدم جلوی ویترین پایگاه شلوغ
شده. نوشته ای توجه همه رو
جلب کرده بود.
خودم رو از بین جمعیت رسوندم
جلو.
با تیتر درشت نوشته بودند :
(دانـشـجو عـبـاس بـابـایـی
سـاعت دو بـعد از نـیمه شـب
مـی دود تـا شـیـطان را از خـود
دور کــنـد)
رفتم سراغش
گفتم : عباس، ویترین پایگاه رو
دیدی ؟ اینا چیه نوشتن ؟
گفت : ول کن چیزی نیست
پا پیچش شدم و اصرار کردم تا
قضیه رو برام تعریف کنه
گفت : چند شب پیش بد خواب
شدم، رفتم میدون چمن کمی بدوم
کُلُن با خانومش داشت از شب
نشینی برمی گشت که من رو
دید
بهم گفت : برای چی این موقع
شب می دویی ؟
گفتم : دارم ورزش می کنم
گفت : راستش رو بگو کی این
موقع شب ورزش می کنه که تو
می کنی ؟
گفتم : حقیقت اینه که محیط
خوابگاه آلوده ست.
وسوسه های شیطان بدجوری
اذیتم می کنه.تو این وضعیت اگه
آدم حواسش به خودش نباشه
زود به گناه می افته.
این کار رو انجام میدم که فکر گناه
از سرم بیرون بره.
#شهید_عباس_بابایی
✍ از کتاب : 🛩علمدار آسمان
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
🌹 نامه حضرت آقا به حضرت امام خمینی(ره) جهت درخواست برای ترفیع درجهی خلبان شهید عباس #بابایی و موافقت امام راحل
🗓 بهمناسبت شهادت #شهید_عباس_بابایی ۱۵مرداد ۶۶
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
🍃🔹آمریکا بودیم و دوره ی خلبانی
می گذروندیم.
یه روز داشتم رد می شدم که
دیدم جلوی ویترین پایگاه شلوغ
شده. نوشته ای توجه همه رو
جلب کرده بود.
خودم رو از بین جمعیت رسوندم
جلو.
با تیتر درشت نوشته بودند :
(دانـشـجو عـبـاس بـابـایـی
سـاعت دو بـعد از نـیمه شـب
مـی دود تـا شـیـطان را از خـود
دور کــنـد)
رفتم سراغش
گفتم : عباس، ویترین پایگاه رو
دیدی ؟ اینا چیه نوشتن ؟
گفت : ول کن چیزی نیست
پا پیچش شدم و اصرار کردم تا
قضیه رو برام تعریف کنه
گفت : چند شب پیش بد خواب
شدم، رفتم میدون چمن کمی بدوم
کُلُن با خانومش داشت از شب
نشینی برمی گشت که من رو
دید
بهم گفت : برای چی این موقع
شب می دویی ؟
گفتم : دارم ورزش می کنم
گفت : راستش رو بگو کی این
موقع شب ورزش می کنه که تو
می کنی ؟
گفتم : حقیقت اینه که محیط
خوابگاه آلوده ست.
وسوسه های شیطان بدجوری
اذیتم می کنه.تو این وضعیت اگه
آدم حواسش به خودش نباشه
زود به گناه می افته.
این کار رو انجام میدم که فکر گناه
از سرم بیرون بره.
#شهید_عباس_بابایی
✍ از کتاب : 🛩علمدار آسمان
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
🌹 نامه حضرت آقا به حضرت امام خمینی(ره) جهت درخواست برای ترفیع درجهی خلبان شهید عباس #بابایی و موافقت امام راحل
🗓 بهمناسبت شهادت #شهید_عباس_بابایی ۱۵مرداد ۶۶
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
🍃🔹آمریکا بودیم و دوره ی خلبانی
می گذروندیم.
یه روز داشتم رد می شدم که
دیدم جلوی ویترین پایگاه شلوغ
شده. نوشته ای توجه همه رو
جلب کرده بود.
خودم رو از بین جمعیت رسوندم
جلو.
با تیتر درشت نوشته بودند :
(دانـشـجو عـبـاس بـابـایـی
سـاعت دو بـعد از نـیمه شـب
مـی دود تـا شـیـطان را از خـود
دور کــنـد)
رفتم سراغش
گفتم : عباس، ویترین پایگاه رو
دیدی ؟ اینا چیه نوشتن ؟
گفت : ول کن چیزی نیست
پا پیچش شدم و اصرار کردم تا
قضیه رو برام تعریف کنه
گفت : چند شب پیش بد خواب
شدم، رفتم میدون چمن کمی بدوم
کُلُن با خانومش داشت از شب
نشینی برمی گشت که من رو
دید
بهم گفت : برای چی این موقع
شب می دویی ؟
گفتم : دارم ورزش می کنم
گفت : راستش رو بگو کی این
موقع شب ورزش می کنه که تو
می کنی ؟
گفتم : حقیقت اینه که محیط
خوابگاه آلوده ست.
وسوسه های شیطان بدجوری
اذیتم می کنه.تو این وضعیت اگه
آدم حواسش به خودش نباشه
زود به گناه می افته.
این کار رو انجام میدم که فکر گناه
از سرم بیرون بره.
#شهید_عباس_بابایی
✍ از کتاب : 🛩علمدار آسمان
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
🌹 نامه حضرت آقا به حضرت امام خمینی(ره) جهت درخواست برای ترفیع درجهی خلبان شهید عباس #بابایی و موافقت امام راحل
🗓 بهمناسبت شهادت #شهید_عباس_بابایی ۱۵مرداد ۶۶
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
🍃🔹آمریکا بودیم و دوره ی خلبانی
می گذروندیم.
یه روز داشتم رد می شدم که
دیدم جلوی ویترین پایگاه شلوغ
شده. نوشته ای توجه همه رو
جلب کرده بود.
خودم رو از بین جمعیت رسوندم
جلو.
با تیتر درشت نوشته بودند :
(دانـشـجو عـبـاس بـابـایـی
سـاعت دو بـعد از نـیمه شـب
مـی دود تـا شـیـطان را از خـود
دور کــنـد)
رفتم سراغش
گفتم : عباس، ویترین پایگاه رو
دیدی ؟ اینا چیه نوشتن ؟
گفت : ول کن چیزی نیست
پا پیچش شدم و اصرار کردم تا
قضیه رو برام تعریف کنه
گفت : چند شب پیش بد خواب
شدم، رفتم میدون چمن کمی بدوم
کُلُن با خانومش داشت از شب
نشینی برمی گشت که من رو
دید
بهم گفت : برای چی این موقع
شب می دویی ؟
گفتم : دارم ورزش می کنم
گفت : راستش رو بگو کی این
موقع شب ورزش می کنه که تو
می کنی ؟
گفتم : حقیقت اینه که محیط
خوابگاه آلوده ست.
وسوسه های شیطان بدجوری
اذیتم می کنه.تو این وضعیت اگه
آدم حواسش به خودش نباشه
زود به گناه می افته.
این کار رو انجام میدم که فکر گناه
از سرم بیرون بره.
#شهید_عباس_بابایی
✍ از کتاب : 🛩علمدار آسمان
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈