🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹
🍡 قسمت دوم 🍡
🌸 نازنین زهرا ،
🌸 چادر سفید و گلدارش را می پوشید
🌸 و کنار بابا محمدش می نشست
🌸 و نماز و قرآن می خواند .
🌸 از اینکه کنار پدرش بود ،
🌸 خیلی خوشحال و شاد و خندان بود .
🌟 اما بابا محمد ، باید دوباره به جبهه برگردد .
🌟 با خانمش هماهنگ کرد که اول صبح ،
🌟 قبل از اینکه نازنین زهرا بیدار شود ،
🌟 وسایلش را آماده کند تا از خانه خارج شود .
🌟 کوثر با گریه و غمگین ، تا صبح بیدار ماند .
🌟 و وسایل سفر را آماده کرد .
🌟 لباس جنگ محمد را اتو زد .
🌟 محمد نیز ساعت سه بیدار شد .
🌟 و نماز شب را ، مثل همیشه ،
🌟 با حالتی گریان خواند .
🌟 و در برابر خدا تضرع و زاری نمود .
🌟 و برای همه همسایه ها دعا کرد .
🌟 هنوز اذان صبح نگفته بود .
🌟 محمد ، خود را آماده رفتن کرد .
🌟 لباس رزمش را پوشید .
🌟 آرام به طرف حیاط خانه رفت .
🌟 با همسرش ، در حال خداحافظی بود ،
🌟 که ناگهان ،
🌟 نازنین زهرا از خواب بیدار شد .
🌟 بابا محمد را کنار خودش ندید .
🌟 به طرف جانمازی او رفت ،
🌟 اما باز او را پیدا نکرد .
🌟 سرآسیمه و ترسان ، دنبال پدرش می گشت
🌟 سپس با سرعت به سمت حیاط خانه رفت
🌟 وقتی پدرش را در حال رفتن دید ،
🌟 گریه کرد و به شلوارش چسبید .
🌟 و با التماس و خواهش و زاری ،
🌟 از او خواست که برگردد .
🌟 نازنین گریه می کرد و می گفت :
🌹 بابا تو رو خدا نرو ،
🌹 منو تنها نذار
🌹 تو که بری
🌹 دیگه کسی با من بازی نمی کنه
🌹 بابا من دوستت دارم
🌹 به خدا دیگه اذیتت نمی کنم
🌹 دیگه نمی گم موهامو شونه بزن
🌹 دیگه نمی گم برام چیزی بخر
🌹 بابا آفرین نرو
🌹 اگه منو دوست داری نرو
🌹 اگه بری به خدا ناراحت می شم
🌹 مثل دختر امام حسین
🌹 به خدا دق می کنم ، می میرم .
🌹 اگه بری دیگه کی نازم کنه ؟
🌹 کی منو می خندونه ؟
🌹 کی برام شعر می خونه ؟
🌹 کی منو مسجد می بره ؟
🌹 کی منو می ذاره رو شونه هاش؟....
🍡 ادامه دارد 🍡
💟 @ghairat
🇮🇷 ازدواج با فردی ،
🇮🇷 از فرهنگ و مذهبی متفاوت ،
🇮🇷 ممکن است
🇮🇷 چالشهایی منحصر به فرد ،
🇮🇷 به همراه داشته باشد ،
🇮🇷 اما در عین حال میتواند
🇮🇷 فرصتی مناسب برای رشد و بالندگی ،
🇮🇷 در زندگی طرفین فراهم آورد .
🇮🇷 فقط کافی است
🇮🇷 صبورانه اختلافاتتان را مدیریت کنید .
💟 @ghairat
💌 #پیامک_عاشقانه #متن_عاشقانه
🇮🇷 عشق من حساس است
🇮🇷 ممکن است شکننده باشد ،
🇮🇷 اما با تو ،
🇮🇷 محکم و استوار و همیشگی وجاودانه ،
🇮🇷 میماند .
🇮🇷 همسر عزیزم ، پس با افتخار می گویم
🇮🇷 تا ابد عاشقت می مونم .
💟 @ghairat
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹
🍡 قسمت سوم 🍡
🌟 محمد ، با چشمی گریان و پر از اشک ،
🌟 روی زانو نشست .
🌟 و دخترش را بغل کرد .
🌟 و با دستش ، موهایش را نوازش کرد .
🌟 و با چشمانی گریان به او گفت :
🌹 دختر گلم ، عزیز بابا ،
🌹 من که تنهات نمی ذارم
🌹 من همیشه باهاتم
🌹 من خیلی دوستت دارم
🌹 تو نفس منی ، تو عشق بابایی
🌹 منم بدون تو می میرم گلم .
🌹 دیگه حرفی از مُردن نزن جوجوی من
🌹 من همیشه پیشتم عزیزم .
🌟 کوثر و محمد ، در حیاط خانه نشستند
🌟 و به خاطر حرفهای نازنین زهرا ،
🌟 با هم گریه می کردند .
🌟 سپس محمد ، برای دخترش داستانی خواند
🌟 تا خوابش گرفت .
🌟 کوثر نیز ، آرام دخترش را ،
🌟 از بغل باباش گرفت .
🌟 و به محمد اشاره کرد تا برود .
🌟 محمد ، آرام بلند شد
🌟 همسرش را بوسید و از او خداحافظی کرد
🌟 کوثر نیز ، با چشمانی اشک آلود ،
🌟 برای محمد دست تکان داد .
🌟 محمد ، با غیرت تمام و به امر رهبرش ،
🌟 از ناموس و وطنش دفاع کرد .
🌟 ولی دیگر هیچ وقت به خانه برنگشت
🌟 حتی جنازه اش مفقود شد .
🌟 و نازنینش را ،
🌟 با یک عالمه غم و غصه و تنهایی ،
🌟 به دست مردم سپرد و رفت .
🌟 بعدها فهمیدند
🌟 جنازه محمد به دست دشمن افتاد
🌟 و آن نامردها هم ، به جنازه اش رحم نکردند .
🌟 سرش را از تن جدا کردند
🌟 سینه اش را شکافتند
🌟 دل و جگرش را در آوردند
🌟 و او را زیر پا له کردند .
🍡 ادامه دارد 🍡
💟 @ghairat
💌 #پیامک_عاشقانه #متن_عاشقانه
🌸 در زندگی ،
💫 هیچ چیز قیمتی تر
💫 و مهم تر از این نیست
🌸 که قلباً در آرامش باشیم .
🌸 الهی همیشه قلبامووون ،
💫 با کنار هم بودن ،
💫 پر از عشق و آرامش باشه .
💟 @ghairat
🕋 حتی جوامع غربی هم متوجه شده اند
🕋 که برای درمان بیماری های روحی ،
🕋 باید به دین پناه برد .
🕋 و چون دین مبین اسلام ،
🕋 خاتم ادیان و اکمل ادیان است
🕋 پس منشأ اصلی آرامش روح و روان را ،
🕋 باید در عمل به احکام دین اسلام جست .
💟 @ghairat
🇮🇷 یک ساعت خدمت کردن به همسر ،
🇮🇷 در کارهای خانه ،
🇮🇷 بهتر از ثواب هزار اسبی است
🇮🇷 که در راه خدا فرستاده شود ،
🇮🇷 و بهتر از هزار دینار است
🇮🇷 که به مستمندان صدقه داده شود ،
🇮🇷 و بهتر از تلاوت تورات و انجیل و زبور و قرآن است .
💟 @ghairat
🇮🇷 ثواب کمک کردن به همسر ،
🇮🇷 در کارهای خانه ،
🇮🇷 بهتر از آزاد کردن هزار اسیر ،
🇮🇷 و بهتر از بخشیدن هزار شتر به فقراست .
🇮🇷 و چنین مردی از دنیا بیرون نمیرود
🇮🇷 مگر آن که جایگاه خود را ،
🇮🇷 در بهشت خواهد دید .
💟 @ghairat
😍 #جوک #طنز #خنده #شوخی
😁 خانمه حامله بود ...
😁 شب هوس شیرینی کشمشی کرد .😐
😁 شوهر بدبختش هم با یه بدبختی ،
😁 اونم آخر شبی ، که مغازه ها همه بسته اند
😁 موفق شد شیرینی کشمشی ، براش پیدا کنه .
😁 حالا موقع خوردن اونها ،
😁 کشمش هاش رو درآورد و گفت :
👈 کشمش دوست ندارم .
😍 🤣 😄 🤣
😁 یعنی شوهرش خیلی صبوره به خدا
😁 اگه من چنین زنی داشتم ،
😁 حتما از دستش ، حامله می شدم . 😍😄
💟 @ghairat
😍 #جوک #طنز #خنده #شوخی
😁 یارو به زنش میگه :
💞 عزیزم اینقدر غُر نزن ،
💞 دعوا راه ننداز ،
💞 عیب و ایراد نگیر
💞 واسه پوستت ضرر داره ... هآاا
😁 زنش گفت :
🍎 غُر زدن ، چه ربطی به پوست داره ؟
😁 آقاهه گفت :
💞 وقتی زدم سیاه و کبودت کردم
💞 ربطشو میفهمی !!!
😍 🤣 😄 🤣
😁 هیچی دیگه
😁 خانمه الآن دو هفته است که لال شده
💟 @ghairat
😍 #جوک #طنز #خنده #شوخی
😁 توی اتوبوس ،
😁 پیرزنه به دختری که کنارش نشسته بود
😁 به آرامی گفت :
🍂 دخترم این چه حجابیه که داری ؟
🍂 همه ی موهات که بیرونه ؟
😁 دختره با پررویی گفت :
⚜ اینا برای دل خودمه ، شما نگاه نکن !
😁 پیرزنه ، کفشش رو درآورد
😁 و پاهاشو به طرف دختره گرفت
😁 بوی جوراب در فضا پخش شد !!
😁 دختره ، درحالی که دماغشو گرفته بود
😁 با اعتراض به پیرزنه گفت :
⚜ اَح اَح ، این چه کاریه میکنی مادرجون
⚜ خفمون کردی ؟
😁 پیرزنه با خونسردی گفت :
🍂 برای راحتی پای خودمه
🍂 خودت بو نکن عزیزم
😍 🤣 😄 🤣
😄 بعد از این دلیل فیلسوفانه ،
😄 دختره ، چادر و پوشیه ، پوشید . 😍
💟 @ghairat