#حسرت
✍ سعیداحمدی
کنارم که باشی دلم گرم است به صدایت، به نگاهت، به لبخندت که چه ساده و عادی به نظر میرسد؛ اما حالا که نیستی بیشتر به صدا و نگاه و لبخندت فکر میکنم. قاب تبسم تو روی در و دیوار خانهها و شهرها و آبادیهایمان، دل را میکشد و میبرد آنجا که تویی. همانجا که همه عمر، چشمت پر از اشک بود و حنجرهات پر از بغض برای رفتن و رسیدن به آن. همانجا که اکنون داری با نگاه شیرین و گونههایی پر از لبخند به ما مینگری.
حاج قاسم عزیر! لبخند تو دنیا را برایم از آنچه بود حقیرتر کرده است، گونههایم بیشتر رد اشک را حس میکنند، گلویم به معدن بیاکتشاف بغض میماند. میلههای سرد و سخت و نفسگیر این قفس بیشتر از پیش سینهام را میفشارد.
مرد! داری با این لبخندت میکشی مرا. دیگر کم آوردم. کم. میدانی یعنی چه؟ دلم شور میزند که نکند این اسارت، این شکنجه طاقتسوز و این زیان بیجبران، ابدی باشد.
مرغان تا ابد آزاد باغ ملکوت! یاد ما هم باشید، گاهی خاطر شاد خود را فراموش کنید و به دنیای بیرنگ ما نیز نگاهی کیمیاگرانه بیندازید. شما راحتی دنیای خود را نثار آسایش ما کردید، شاید خودخواهانه باشد؛ اما بگذار با عجز و نیاز و خواهش بگویم آخرت ما را نیز از قلم نگاه و لبخند بیادعای خود نیندازید. در "عندربهم یرزقون" خود #شهادت را برای ما نیز #شفاعت کنید.
"یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما"
..................................💔🌱
@ghalamdar
..................................💔🍃
🔸کودکان مکتب سلیمانی
..........................🌿🌱
✍سعید احمدی
فرقی نمیکند در شمالیترین نقطه #ایران زندگی کنی یا در جنوبیترین جا مثل #چابهار.
#کودکان ایران #سردارسلیمانی را دوست داشته، دارند و خواهند داشت. امیرعباس یکی از آنان است که چهارسال پیش این نقاشی جالب را درباره حاج قاسم کشیده و بر دیوار اتاق خود چسبانده و امروز ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، که مهمان خانواده صمیمی و مهربانشان بودم، نقاشی او را دیدم. عکس و فیلمش را گرفتم تا یکی از میلیونها سندی باشد درباره عشق و علاقه کودکان ایرانزمین به راه مقاومت و مسیر روشن سیدالشهدای جبهه مقاومت. چراغ #مکتب_سلیمانی سالهاست که در قلب کودکان این سرزمین روشن شده است.
نقش دو قلب در تصویر نکته جالبتوجه این نقاشی است.
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (صف:۸)
ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻫﺎﻥﻫﺎی خود ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﻨﻨﺪ؛ اما ﺧﺪﺍ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺩ را کامل میکند؛ ﮔﺮﭼﻪ خوشایند کافران نباشد.
.........................🍃🍀
@ghalamdar
.........................🍃🌹
☘🌿🍀🌹🌷
#صدقه و تاثیر آن بر زندگی
👇
عن الباقر، علیهالسلام: "البر و الصدقه ینفیان الفقر و یزیدان فی العُمُر و یدفعان عن صاحبها سبعین میته السوء"؛ نیکی و صدقه فقر را دور کرده، بر عمرها میافزایند و هفت گونه مرگ بد را از عامل به آنها دفع میکنند.
✅
(ثوابالاعمال)
----------------------------🌱☘🌷
@ghalamdar
----------------------------🌸🍃🌱
✍سعید احمدی
او در #کعبه به دنیا آمد. نه پیش از او و نه پس از او، عالم انسانی چنین مولودی نداشته است. او در میان چهار رکن و اضلاع کعبه پا بر زمین گذارد. #تسبیح ، #تحمید ، #توحید و #تکبیر مفسر و دانشمندی چون علی میخواهد که راز راههای انفسی انسان را به عالم ملکوت بگشاید و او را به حقیقت هستی راه ببرد. هر چه جز کلام و کتاب علی برای فهم حقیقت میبینی جز طلب از گمشدگان لب دریا نیست و آنها را چیزی جز جنگ هفتاد و دو ملت نبین؛ آنان حقیقت را ندیدهاند و ره افسانه زدهاند.
برای فهم درست خودت، خدایت و جهانت، چشم و دل و عقلت را به علی بسپار تا گرفتار کورها و کرها و لالها نشوی؛ تا کورها عصاکش تو نشوند.
توحید، در میان فرقهها و نحلهها و مکتبها و ایسمها و همه مدعیان پر رنگ و لعاب، شاهراهی جز علی ندارد و من در همه گیتی فقط حیدر را #امیرالمومنین و مولای #موحدان میدانم و در میان همه کتابها و کتابخانهها تنها #نهجالبلاغه را راهی به سوی درک درست #قرآن دیدهام.
او را نه بشر میشود خواند و نه خدا میتوان گفت. او در ادراک بشر زمینی نمیگنجد و از فهم انسان الهی بیرون است.
او شگفتانه خلقت آدم در زمین است.
......................☘
@ghalamdar
......................🌿
رهزنی بر کاروانی راه بست
تار و پود کاروان آورد دست
وارسی شد بارِ آنان مو به مو
کیسه هاشان پاره شد با امر او
گفت تا اجناس را سر هم کنند
آنکه شَر شد ، شرّ او را کم کنند
هر متاعِ پُر بها را بَر کِشند
از طلا و نقره و تیغ و کمند
جمله را غارت کنند از کاروان
اسب و اَسترها بَرند از آن مکان
تا دریدن کیسه ها را نوچه ها
بسته ای بودش میان بقچه ها
اندکی از خاک عطر آگین و پاک
بوده در خورجین جمعی سینه چاک
تا بدید آن سارق این خاک گران
در میان کیسه ها باشد نهان
راز آن پـرسـید از اهــل ســــــفر
گفتنش این حِرز ما بود از خطر
تربتی از دشـت پاک کربــلاست
حافظ این کاروان از هر بلاست
جان و مال خود به آن ایمن کنیم
بـا امـانش دفـع هـر دشــمن کنـیم
تا شنید این قصّه را از ساربان
بوسه زد بر تربت آن عاشقان
گفت آن یاران خود را با عتاب
جمله ای زیبا و پر معنا و ناب
کیسه ها را گفت ، بَر بندید باز
نوچه ها کردند امّا احتراز
هر کسی حرفی بزد از روی غیظ
باید از فرصت بریم ارباب ، فیض
این همه سختی کشیدیم و عذاب
تا کـه فـائـق آمدیـم با ایـن شتـاب
از چه باید بگذریم از مال و گنج
با همه بیخوابی و این درد و رنج
گفـت آنــان را نِـیَـم اهـلِ عِنــاد
ســارقَـم امّـــا نــه دزد اعتـــقاد
دزدِ مــالِ رهگــذر هستــم ولـی
در نَیـفتـم بــا مـریـدان عـلی
این جماعت جمله کردند اعتماد
از حسین و تربتش کردند یاد
گر کنون غارت کنم اموالشان
دِینشان دزدیده ام نی مالشان
دزد دین بدتر بوَد از دزد مــال
از کسی هرگز نگیرم دین و بال
#عباس -بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
از ویروس فتنه تا ویروس کرونا
از ۸۸ تا ۹۸ یک دهه امتحان الهی
۱۰ سال بود؛ ۱۰۰ سال گذشت
#حق ۵
حسین قدیانی: قرعهی ما هم افتاد به سکونت در عصر آخرالزمان! جامه از برگ تهیه نمیکنیم، برق داریم، لولهکشی آب و گاز داریم، اینترنت داریم، موجود زنده میفرستیم هوا و بلکه فضا و برای غذا، هیچ لازم نیست به قصد شکار بز، از غار بزنیم بیرون، ولی چه سود که از فرط آلودگی، نمیتوانیم #دماوند را ببینیم! و از شدت ویروس، نمیتوانیم این آخر سالی، با حاجیفیروز پشت چراغقرمز، حال و احوال کنیم و به رقصش ایراد بگیریم که «یا قر نده یا درست بلرزان سینهات را!» دلم برای سمنوی عمهلیلا در بازار تجریش، برای اسفند دود کردن عمهخانوم؛ مادر مهدی خرامان شهید در سیزدهمتری حاجیان، برای دستفروشهای شبعید و برای ماچ و بوسههای آبدار تنگ شده! بعد از سالها میخواستم آخرین روزهای اسفند ۹۸ و اولین شبهای فروردین ۹۹ را سپری کنم در جنوب؛ جنب گردان مقداد پادگان دوکوهه که حکم غربت آمد: «نه جایی بروید و نه بگذارید کسی بیاید! جلوت، خطرناک است؛ با خلوتتان صفا کنید!» آخرش هم برگشتیم به غار! طیارهی ما هم، ما را وسط کویر ول کرد و رفت! الحق زنم دختر حوا و خودم پسر آدمم! از بهشت رانده شدهایم و باید تحمل کنیم چند صباحی تنهایی را! عزلت را! غربت را! نه که بگویی فقط حال ما ناخوش است، نه! جهان بیجان است! آدم و حوا تا چند نسل بعد انتخابات نداشتند ولی شگفتا! این خانهی آخر متمدنترین اولاد آدم است که از دموکراسی برسد به ترامپ! حالا فراعنهی دروغگوی دغلباز، رأیشان را از خود ما میگیرند! مگر رئیسجمهور آمریکا، منتخب مردم آمریکا نیست؟! و مگر مردمان یکجای دیگر، فریب یک کلید ۱۰ سانتی را نخوردند؟! و مگر نه آنکه وعدهها همه پوچ بود؟! آی گلی به جمال دهههای عصر شترسواری که فقط دختران را زنده میکردند در گور! گناه پسرکان یمنی چیست که باید زیر بمبهای خادمین حرمین شریفین(!) آرزوهای خود را پرپر کنند؟! بنگرید دنیا را! رسیده بودیم به جایی که رسما ادعای خدایی میکردیم! ربات میساختیم که حتی احساس هم داشته باشد! فیل هوا میکردیم! مدعی بودیم؛ جهانی که خدا برایمان ساخته، خیلی هم بزرگ نیست! تز دادیم که اینهمه کوه و دشت و دمن و دریا، نه جهانی بلکه «دهکدهی جهانی» است و اگر سوزنی در نوک قلهای گم شود، مجیزگویان حضرت ساموئل آنقدر به پیشرفت رسیدهاند که عین آب خوردن پیدایش کنند! ما عوض جارو، جاروبرقی داشتیم ولی یک سئوال: «آن طیارهی رهسپار آبهای شرق که بهار چند سال پیش گم شد، عاقبت پیدا شد، نشد، چی شد؟!» طرفه حکایت اینجاست؛ داریم درست مثل اجداد خود به امراض ناشناخته میمیریم! آری! زیادی که توهم بزنی «بوعلی» شدهای، میخوری به پست میکروسکوپیترین ویروسها! تو نمیخواهد آدم بسازی که حتی قادر به بغض باشد! برو روزی ۲۰ بار و اگر وسواس داری ۲۰۰ بار دستهایت را با آب و صابون و بهمدت ۲۰ ثانیه بشوی! الکل هم بزنی، که چه بهتر! راضی باش از ما جناب زکریا! از ۸۸ تا ۹۸ چه رازی بود که ظرف ۱۰ سال، ۱۰۰ سال پیر شدیم؟! اف بر ویروس فتنه! قبول داشتن انتخابات، تنها به شرط برد! و اعلام ظفر در حالی که هنوز خلقالله در صف صندوق آرا منتظر نوبت ایستادهاند! مهندسی توهم! ۹۸ شاکی باشی که چرا مشارکت کم شد لیکن ۸۸ لگد بزنی به مشارکت ۸۵ درصدی! و خواهان ابطال ۴۰ میلیون رأی شوی! ۴۰ میلیون! که چی؟! که رأی اکثریت، مطابق میل من نیست! قبولش ندارم! گویی ما عاشق چشم و چال شیخحسن بودیم که ۹۲ تمکین به قانون کردیم و زیر میز بازی نزدیم! ۸۸ تا ۹۸ یک دهه نبود؛ قرنی گذشت بر ما! و این عصارهی عصر آخرالزمان است که بیش از پیش باید امتحان شوی! فساد، بیشتر! فتنه، فزونتر! و حالا در ورای یک انتخابات هم که خبری از ویروس ادعای تقلب نیست، ناگهان کرونا! آن از اول ۹۸ و این هم از آخرش! بهار باید از سیل میترسیدیم و زمستان از ویروس! دیروز از ازدیاد آب، امروز از ویروسی که به چشم نمیآید ولی میکشد! داری پشتسرهم امتحانمان میکنی دیگر خدا؟! قدرتت را شکر! حکمتت را شکر! باری در عرفهی صنف لباسفروشها که هنوز حاجمنصور ابتدای دعا بود، گریه را بیخیال شدم تا بیشتر متوجه معنای عبارات شوم! نرمهی ۴ تا استخوان زپرتی داخل گوش و بینی هم مگر شکر میخواهد ای حضرت حسین؟! و حال میفهمم خدا را فقط باید از دریچهی چشم خون خدا نگاه کرد! و همین که میتوانی هنگام دیدار با دوستت، دست او را بفشاری، خودش نعمت است؛ شکر میخواهد! آنروز، زپرتی خواندی عصب کفپا را که فقط بهدرد قلقلک میخورد؛ حالا ترس داری که از خانه بزنی بیرون، مبادا آلوده شوی! باز بردارید در پچپچهای تلگرامیتان گله از #سیدعلی کنید که چرا در خطبهی آدینهی بعد از شهادت سردار، تنها از #خدا سخن گفت! و آنطور که مرضی رضای تو باشد، بر دهان دولت نکوفت!
#حسین_قدیانی
@haghdaily
👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی یک نفر اشتباه کند،
هنگامی که یک نفر مسئولیت نپذیرد،
زمانی که خودت را هیچکاره بدانی،
آنگاه که تکروی میکنی،
هنگامی که جز خودت هیچ چیز و هیچ کس را به حساب نیاوری،
همه چیز به هم ریخته خواهد ماند.
تا منها، ما نشود؛ هیچگاه، هیچ کس و هیچ چیز سر جایش نخواهد بود.
فقط فریاد میزنیم، اعتراض میکنیم، دنبال مقصر میگردیم؛ بدون اینکه خود را در پدید آمدن هر وضع نامطلوبی مقصر بدانیم.
همه ما درباره همه چیز مسئولیم.
خودت را بساز، اخلاقت را، افکارت را، رفتارت را. بساز تا ساخته شوند. جامعه را افراد میسازند و افراد ناساخته و نادرست هرگز در جامعهای سالم و آرمانی نفس نخواهند کشید.
✍سعیداحمدی
#جامعه_پویا
#جامعه_آرمانی
#مسئولیت_اجتماعی
#مسئولین
#خودسازی
#مسئولیت_پذیری
#زندگی
------------------------------🍃🌱
@ghlamdar
-------------------------------🍃🌱
#مبارک
🌸🌸🌸🌺🌺
توی تولد عزیزانمان دست میزنیم و میگوییم: تولد! تولدت مبارک!
آیا از خود پرسیدهایم تولدِ مبارک یعنی چه؟
تولد مبارک یعنی با آمدنت دنیا رنگ و بو و روی دیگری بگیرد؛ با ولادت خود به تولد معنا بدهی.
مبارک، تولد کسی است که اگر نبود و نیامده بود دیگران یک چیز کم داشتند و دنبال گمشدهای بودند.
تولد مبارک یعنی کاستن از نقصهایی که در زندگی دیگران هست. کاستن از درد و رنج آدمی.
تا مبارک نباشی به هیچ چیز و هیچ کس مبارکی و برکت نمیدهی.
مبارک وجود کسی است که تا او نیامده بود همه از زندگی فقط به اندازه خور و خواب و خشم و شهوت حیوانی سهم داشتند.
او که آمد دنیای تاریک را روشن کرد و نشان داد دنیا کوچکتر و حقیرتر از آن است که قلب خود را به آن بسپاریم.
او که...
👇
کوچک بودیم بزرگمان کرد؛ ذلیل بودیم به ما عزت بخشید؛ اسیر بودیم شهد شیرین آزادی را به ما چشاند؛ زمین خوردهای دست و پا شکسته بودیم، بازویمان را گرفت، تکیهگاهمان شد، ما را پا به پا برد و راه رفتن آموخت و با بال علم و ایمان پروازمان داد، اوج گرفتیم تا جایی که فرشتگان هم به حسرت ما نشستند.
به برکت تولد او انسان فرشی به عرش پا گشود و خوب فهمید ز کجا آمده؟ آمدنش بهر چه بود؟ به کجا میرود و وطن اصلی او کجاست؟
انسان با آمدن او فهمید که مرغ باغ ملکوت است؛ نه گورکن عالم خاک.
با برکتترین مولود جهان "محمد" است و اکنون مبعث چنین انسانی است.🌷
"رسولالله و خاتم النبیین".
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
......................☘
@ghalamdar گاهنوشتههای سعیداحمدی
......................🌿
♻️خودمراقبتی👇
زندگی را تعطیل کردهای؛ در خانهات ماندهای، دستهایت را مرتب میشویی؛ با خیلیها ارتباط نمیگیری؛ رفت و آمدهایت را به کمترین میزان رساندهای و همواره مراقبی که ویروسی نادیدنی اما مخوف به یقهات نچسبد و جانت را نگیرد.
همه این محدودیتهای دشوار را میپذیری و دیگران را نیز به رعایت همه قوانین و مقررات ستاد ملی مبارزه با کرونا تشویق میکنی.
برای عدهای هم که بار سفر بستهاند و به دل جاده زدهاند نامی بهتر و زببندهتر از یک مشت گاو و احمق نمییابی؛ چون میدانی جان خود و دیگران را بازیچه خودخواهی و مسئولیتناپذیری کردهاند.
👇❓
تنها صد و بیست و چهار هزار پیامبر و انسان صادقِ امتحان پسداده با هزار جور معجزه آشکار آمدند و من و تو را بیم و امید دادند و گفتند مواظب ویروسهای نامرئی شیطان، نفساماره، وسوسههای دوستان ناباب و گناهان پیدا و پنهان باشیم؛ اما به اندازه نصف مراقبت از همین ویروس کرونا دست و پایمان را جمع و جور نکردیم و زحمت مراقبت از افکار و رفتارمان را به خود ندادیم.
گویا حیات تن بیش از حیات جان برای ما ارزش دارد.
گویا زندگی دو روز و نصفیِ دنیا بیش از زندگی ابدی و جاودانه ارج و قرب دارد.
♨️🕴🏃
کرونا میرود. خودمراقبتیهای وسواسگونه از آن هم پایان مییابد. زندگی دوباره در ریل روزمرگی میافتد؛ اما آیا ما مسیر قطار روزهای باقیمانده عمرمان را به ریل "خودمراقبتی برای زندگی ابدی" تغییر میدهیم؟
🌹🌷🌺
"وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ"؛
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻧﻴﺎ [بدﻭﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺢ] ﺑﺎﺯﻱ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﻣﻰ ﺍﺳﺖ، ﻭ بیگمان ﺳﺮﺍﻱ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﺮﺍﻱ پرهیزگاران، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﺁﻳﺎ ﻧمیﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪ؟(انعام:٣٢)
✍
سعیداحمدی
انتشار با ذکر منبع جایز است
......................☘
@ghalamdar
......................🌿
♻️خودمراقبتی۲👇
...........................................
✅ پرده اول👇
رئیسجمهور چرا به فکر مردم نیست؟ مسئولان چرا کاری نمیکنند؟ چرا قم را قرنطینه نکردند؟ چرا راهها را نبستهاند؟ و ... .
برای چه؟ برای اینکه کرونا خیز بر ندارد و به هر سوراخ سمبهای سرک نکشد و هزاران جان گرامی را به کام مرگ نبرد.
برای چه؟ برای اینکه خودم، خانوادهام و عزیزانم را دوست دارم. نمیخواهم کوچکترین اتفاق بدی بیفتد؛ پس راهها را ببندید، نگذارید هر کسی هر جا دلش خواست برود. نگذارید، نگذارید🔉🔊
............................................
✅ پرده دوم👇
چرا شراب آزاد نیست؟ چرا به رابطههای آزاد اینقدر گیر میدهند؟ چرا نمیگذارند ملت راحت باشند و هر کاری دلشان خواست بکنند؛ مگر میشود مردم را به زور برد بهشت؟
پیغمبر کیه؟ امام چیه؟ بریز دور این حرفها را. انسانیت مهمه و من خودم آنقدر انسانم که هیچکس نباید جلوم را بگیره. بهشت؟ جهنم؟ گناه؟ ظلم؟ کفر؟ ایمان؟ همه اینها را آخوندها درآوردهاند.
...........................................
✅ پرده سوم👇
پیامبران مسئول سرنوشت ابدی من و تو هرگز توی خانه ننشستند که از دور مراقب کارها باشند. طبیب دوار بطبه بودند. آمدند میان مردم و فحش و بهتان و آزارها دیدند؛ حتی جان دادند تا جان ما با خدا آشنا شود و سلامت معنوی بشر به خطر نیفتد.
با اعتماد به پزشکان، از کرونای نادیده میهراسیم و مراقبیم سلامت تن ما به خطر نیفتد. اگر به سخن راستگوترین انسانها اهمیت ندهیم آیا سلامت معنوی خود را به خطر نینداختهایم؟ اگر آنچه گفتهاند اتفاق بیفتد چه کسی را باید سرزنش کرد؟ پیامبران را؟ جانشینان آنان را؟ عالمان را؟ یا خودمان را؟
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
"وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا"؛ ﻭ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭ، ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ [ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻧﺪﺍن] ﻣﻰﮔﺰﺩ [ﻭ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﺍﻱ ﻛﺎﺵ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍﻫﻲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺣﻖ ﺑﺮﻣﻰﮔﺮﻓﺘﻢ! (فرقان:٢۷)
............................................
✍ سعید احمدی
انتشار با ذکر منبع جایز
......................🍃🌹☘
@ghalamdar
......................🌿🌹🍀
🌷زندهترین اولاد آدم👇
ابراهیم که حکیمانه بانگ "لا احب الآفلین" مینواخت و بتها را میشکست یا با تبر، تاریکی قلوب آدمیان را میشکافت و برای خدا تا میان آتش قهر و غضبِ جهل نمرودیان میرفت، از میانه این حوادث و آتش و دود، گل و گلستان ایمان و توحید را نصیب بشر روزگار خود کرد. او آرزو داشت این گلستان همیشه خوش باشد؛ پس از خدا میخواست نسل و فرزندان او باغبان این باغ همیشهبهار باشند.
از بخت خوش او یا استجابت دعایش فرزند در فرزند و نسل پس از نسل، نبوت و رسالت و امامت با نام این انسان اسطورهایِ تمدن بینالنهرین همراه شد. اسحاق و اسماعیل شدند اجاق خانه حضرت خلیلالرحمان و سالها پس از او و از تبار اسماعیل فرزندی پا به گیتی گشود که اجاق خانه همه نیاکان نیکنام و نسبِ خود را تا ابد روشن کرد و باغبان همیشگی گلستان نبوت شد.
حسینبن علی که به دنیا آمد شاید کسی گمان نمیبرد که این نوزادِ خانه رسالت محمدی چنان تاریخ پس از خود را به سیطره و سلطنت درآورد که ثانیهشمارها برای عالمگیر کردن نام او بچرخند؛ خورشید برای روشنتر کردن نام او سر از افق برآورد و مادران لالایی نام او را در گوش نوزادان خویش نجوا کنند.
حسین نوزادی عادی نیست که بیاید و برود و خاک، او را از خاطرهها نیز بزداید. حسین برای مردن نیامده؛ بلکه آمد تا تکلیف مرده و زنده آدمیان را برای همیشه مشخص کند.
ولادت حسین یعنی گل لبخند همیشگی پیامبران برای روشنی دنیا و شکافتن سینه تاریکی و بیداری فطرت آدمیان.
اولاد خلف و ناخلف آدم ابوالبشر را از این پس با حسین میشناسند.
حسین زندهترین فرزند آدم و باغبان ابدی گلستان توحید است.
ابراهیم از ملکوت برای داشتن چنین فرزندی، پیامبرانهترین تبسم را بر لب آورده است.
🌸🌼🌺🌻
میلادش مبارک
🌹🌷🌻🌼🌸🌺
نوشته: سعید احمدی
فروردین ۱۳۹۹
........................
انتشار با ذکر منبع جایز
......................☘
@ghalamdar
......................🌿
💌نامهای به کرونا👇
کرونای عزیز! سلام
اینجا زمین و ما مردم قرن ۲۱ شاید باهوشترین انسانهای تاریخ بشریم.
قلب ذرات را شکافتهایم و به فکر تسخیر ماه و ناهید افتادهایم. شمشیر را کنار گذاشته و با فشار یک دکمه موشکهای فوق سنگین را میکوبیم به هر جا که دلمان بخواهد.
از کوه سرد و سخت تا امواج نرم و نامرئی مثل موم شدهاند توی دستهای ما و هیچ قدرت شکستناپذیری وجود ندارد که جگر کند برای ما رجز بخواند.
ناز شصتت کرونا جان!
خوب وقتی آمدی و زمینِ پاره پاره ما را دوختی به هم. بشر تورنتو و پاریس و تهران و توکیو و نیویورک و مسکو برایت فرقی ندارد. مرزها را شکستی و نژادها و زبانها و رنگها را تکاندی و ریختی دور. اکنون همه، ماستهایشان را کیسه کردهاند و دست و پاهایشان را جمع.
جوری ترس به جانها انداختی که مردم قرن ۲۱ هفتتیر میخرند تا دستمال توالت کم نیاورند.
کرونای عزیز! خوب آبروی ما را بردی. خوب سینه غرور ما را به خِس.خِس انداختی.
تو هر شری که باشی به ما آموختی که
هیچ خری نیستیم. تو نه زلزلزلهای و نه سیل و نه گردبادی مهیب و نه صاعقهای آتشخیز. تو آن قدر به چشم ما نمیآیی که باید از پشت چند عدسی قوی نگاهت کنیم.
با اینکه تو را ریز میبینیم جانمان را گذاشتهایم و در رفتهایم توی خانههایمان و در را به روی عزیزترینهایمان هم بستهایم.
تو هوش و غرور بیاندازهمان را قد یکی از شاخکهای شیپوری خودت هم به حساب نیاوردی.
تو خدا را به زندگی بشر قرن ۲۱ بازگرداندی و به ما فهماندی بیعنایات او از هیچ هم هیچتریم؛ حتی اگر توی مریخ و ماه نیز خانه و ویلا بسازیم و برای تعطیلات آخر هفته به جای زدن به جاده چالوس، توی خاک زهره بساط جوج و قلیان راه بیندازیم.
حالا ما یاد گرفتهایم پیش از هشتکِ #کرونا_را_شکست_میدهیم یک "به یاری خدا" هم اضافه کنیم.
✍
سعید احمدی
۱۵ فروردین ۱۳۹۹
روزهای قرنطینه کرونا
......................🔐🔏
انتشار با ذکر منبع جایز
......................☘
@ghalamdar
......................🌿
🖋 در سوگ استاد رضا بابابی
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
استاد رضا بابایی را تا سال ۱۳۸۲ نمیشناختم. شوق به نوشتن و دانستن فنون قلم مرا به درس و مجلس نغز و آموزنده و طنزآمیز او کشاند و تا اکنون از او و آثارش بهره بردهام.
پیشتر، کسان دیگری را دیده بودم که دم از قلم بزنند و فن نگارش بیاموزند یا کتابهایی را خوانده بودم که خدای نهاد و گزاره ادبیات فارسی باشند؛ ولی بابایی جنس دیگری داشت. او شاید خدای مطلق ادبیات نبود؛ اما در آموزگاری از دیگران سرتر و پُرتر بود.
او بخل نداشت و هیچ فوت کوزهگری را توی مشت خود پنهان نمیکرد که مبادا شاگردی همه هنرهای او را برباید و کارش را از سکه بیندازد. او سخاوتمندانه و استادانه هر چه در چنته داشت رو میکرد و پرسش هیچ شاگردی را بیپاسخ نمیگذاشت. همین صفت سکه او را بیمانند میکرد. تنها با او و پای درس او دانستم نویسندگی آستانی بلند دارد و هر کسی را دسترساندن بر بلندای آن نشاید و نباید؛ البته بدون ناامیدی و یاس از تلاش. بهتر بگویم: قله قلم را میشد با او دید؛ اگرچه در پایه یا دامنه آن گام برداری و برای فتح آن بکوشی.
بابایی به درست یا غلط از اندیشه تهی نبود و برای خودش مشرب مشخصی داشت؛ اما اندیشههای مخالف خود را نیز بر میتابید. شاید مذاق فکری او را نمیپسندیدی؛ ولی سلوک عملی و اخلاق حرفهای او را میستودی.
استاد بابایی سنگ بنای محکم و راستِ نسلِ نو نویسندگان حوزه است. بسیاری را میشناسم که مدرس فن نگارشاند و شاید نامی از او هم نبرند؛ اما شیوه او در بند بند درسنامه حضور واضحی دارد.
او دیگر در میان ما نیست و روح نقاد و خردگرایش از تن خسته و دردمندش پر کشید و رفت تا مولوی و حافظ را از نزدیک ببیند و شرح و نقد کند. استاد رضا بابایی "مرجع نسل نو نویسندگان حوزوی" است که توانسته این فن را با سخاوت کامل به موافق و مخالف اندیشههای خود به یادگار بسپارد.
بیگمان امروز هجدهم فروردین ۱۳۹۹ حوزه علمیه یکی از تاثیرگذارتربن شخصیتها و سرمایههای انسانی خود را از دست داده و "ثلمه لایسدها شیئ" مصداقی دوباره اما متفاوت یافته است.
خدایش بیامرزد و یاد و نامش گرامی
✍
سعید احمدی
......................☘
@ghalamdar
......................🌿