12.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
التماس دعا...
من نمیدونم چرا سخنرانی آقا رو مستقیم پخش نکردند ولی احتمال میدم دلایل امنیتی داشته باشه. چون همونطور که ما اشتیاق دیدن و شنیدن صحبت های ایشون رو داریم دشمن هم منتظره.
🔻 روابط عمومی صدا و سیما: پیرو تماسهای مکرر هموطنان عزیز در باره علت عدم پخش زنده سخنان رهبر معظم انقلاب به اطلاع میرساند تصمیم گیری در باره پخش زنده فرمایشات رهبری با دفتر معظم له است و رسانه ملی در این خصوص تابع تصمیم روابط عمومی دفتر مقام معظم رهبری است
قربون اون آقایی که وقتی حرف میزنه تمام غمهای جهان رو میشوره و میبره..
چقدر خوب بود صحبت های آقا..
چقدر دلگرم کننده....
انگار از آینده اومدن و دارن میگن من دیدم اینجوری میشه خیالتون تخت....
1117200129_484023680.mp3
49.01M
صوت کامل بیانات امروز در خصوص حوادث منطقه
چهارشنبه ۲۱ آذرماه ۱۴۰۳
02:18 | "من قصد ندارم #تحلیل کنم قضایای سوریه رو؛ تحلیل رو دیگران میکنند؛ من امروز قصدم تبیین و ترسیم است"
حالا بعضی در خارج این کار را میکنند، تلویزیونهای خارجی، رادیوهای خارجی، روزنامههای خارجی به زبان فارسی با مردم حرف میزنند، جوری تصویر میکنند قضایا را که مردم را بترسانند، تو دل مردم را خالی کنند. آن حالا تدبیرش جور دیگر است. با آنها جور دیگری باید برخورد کرد. اما در داخل کسی نباید این کار را بکند.
در داخل اگر کسی در تحلیلی، در بیانی جوری حرف بزند که معنایش خالی کردن تو دل مردم باشد، این جرم است. باید دنبال بشود.
سخنان آقا رو بشنوید و بفرستید همه بشنوند.
چند روزه هی بیاطلاع ساعت چهار تا هفت و نیم هشت برقا رو قطع میکنید هیچی نگفتیم. ظاهراً خوشتون اومده که براش بازپخش هم گذاشتید!
#انرژی
#بیبرقی
#بیآبی
#دولتبیبرنامه
#روح_رئیسی_شاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی اسرای کربلا به مدینه برگشتند، به حضرت امالبنین گفتند چهار پسرت به شهادت رسیدند!
ایشان فرمودند:
عن ام البنین (علیها السلام):
«أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین، …أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین»
«از ابا عبدالله الحسین (ع) به من خبر بده! …فرزندانم و تمام کسانی که زیر آسمان کبودند، همه به فدای ابا عبدالله الحسین (ع) باد!»
حسون، اعلام النساء، ۱۴۱۱ق، ص۴۹۶-۴۹۷
#وفات_حضرت_ام_البنین
امروز صبح زود که بچه ها رفتند دیگر نخوابیدم.
گاز را تمیز کردم، ظرفهارا شستم، جمع و جور و کلی کار دیگر.
ساعت نزدیک ۹ رفتم خرید.
وسط راه جَوِ روانشناسی من را گرفت و گفتم کمی هم به خودم احترام بگذارم. خیلی مودبانه رو به خودم گفتم:«دعوت منو برای یه صبحانه دلچسب قبول می کنی؟ با نون تازه و چای دارچینی؟»
بعد خودم سورپرایز شدم و گفتم:«وااای! چه عالی!»
نان بربری خریدم و خامه و مخلفات!
توی راه برگشت تلاش کردم شبیه این کلیپهای شیک به طبیعت لبخند بزنم! بالاخره رسیدم.
چای دم کردم. بربری را برش زدم و میز را چیدم. همین که استکان برداشتم چای بریزم برق رفت!
آبِ توی کتری برقی یخ کرده بود و من هم از چای سرد متنفرم. یک سگ توی روحش زمزمه کردم اما تند به خودم گفتم هی! نذار روزمون خراب بشه.
یادم آمد قبلا یک کتری معمولی هم داشتیم. کابینت را ریختم بیرون. نبود که نبود! داشتم کفری میشدم و همزمان زمزمه میکردم «امروز یه روز خوبه!!! به صبحانه فکر کن...» کتری را دور ترین جای ممکن پیدا کردم. شستم و گذاشتم روی گاز.
بالاخره آماده شد....
چای ریختم و نشستم پشت میز. یک قاشق عسل ریختم توی استکان. بچهها نبودند که سَرِ پُفِ نان دعوا کنند، من هم چاقترین قسمتش را برداشتم.... دیگر داغ نبود ، اما هنوز عطر تازگی میداد. خامه مالیدم و همینکه خواستم بگذارم توی دهانم، در زدند!
نگاهم مردد مانده بود روی نانِ تازهٔ خامه زده و دری که مدام کوبیده میشد! گفتم باز می کنم و بعد با آرامش صبحانهام را می خورم.
بلند شدم. لای در را باز کردم. دوستم با لبخند پهن پشتش ایستاده بود! باید تعارفش میکردم.
و من ماندم و حسرت نان تازه و صبحانهٔ مفصلی که روزیام نشد!
خلاصه که صبر کنید لااقل چشممان باز شود، یک صبحانه بخوریم و خُلقمان بیاید سرجایش بعد دکمهٔ بی صاحب برق را بزنید!
پی.نوشت: این قرتی بازیهای روانشناسی به ما نیامده!
م. رمضان خانی