eitaa logo
قلم نجیب
105 دنبال‌کننده
285 عکس
95 ویدیو
0 فایل
دل‌نوشته، تحلیل، تبیین از نگاه یک بانو در جنگ نرم. ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/ZeinabNajib
مشاهده در ایتا
دانلود
انتشار یادداشت " الگوی زن تمدن‌ساز" در روزنامه‌ی راه مردم @ghalamenajib
درسی برای همه‌ی دوران کودتای ۲۸ مرداد حادثه‌ای عبرت آموز بود که در سال ۱۳۳۲ به وقوع پیوست البته درس از این واقعه نه فقط برای ایران بلکه برای کل ملتها مطلوب خواهد بود. درسی که هرگز کهنه نمی‌شود، تازگی‌اش را از دست نمی‌دهد و تحولات گوناگون از ضرورت آن نمی‌کاهد. درسی که ویرانگریِ حاصل از جهل و غفلت را نشان می‌دهد. چراکه غفلت از یک اصل می‌تواند یک حرکت عظیم را در آستانه‌ی پیروزی با شکست مواجه کند و دستاورد عظیمی که با تلاش و کوشش بسیار حاصل شده است را به نابودی کشاند و در یک کلام، ملتی در مسیر پیشرفت را دچار ارتجاع کند. کودتای ۲۸ مرداد یا عملیات آژاکس در سال ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق اجرا شد دولتی که توانسته بود منبع ثروت ملی کشور را از چنگ انگلیسی‌ها به کمک افرادی همچون کاشانی خارج کند اما بر اثر غفلتی دچار یک خطا شد. اشتباه او اعتماد به آمریکا بود چرا که تصور می‌کرد آمریکا در عرصه‌ی بین‌الملل حامی او خواهد بود اما همین آمریکا بود که با عوامل خود در ایران زمینه‌های کودتا را فراهم کرد و با سقوط دولت مصدق حکومت ایران به سلطنت پادشاهی تبدیل شد. همین بازگشت به دوران سلطنتی سرمنشأ حوادث تلخ تاریخی بسیاری در ایران شد. ملی شدن صنعت نفت و قطع ید بریتانیای کبیر از ذخایر ملی، توسط دولت مصدق، خشم دولت انگلیس را برانگیخت و همین دلیلی شد تا سرنگونی دولت مصدق در دستور کار انگلیس قرار گیرد. البته نه این محل بحث است نه حتی حرکت زيرکانه‌ی انگلستان در همراه کردن آمریکا خیلی قابل توجه. چرا که روباه با مکرش زنده است. درس اصلی، دیدن دست‌های پشت پرده و اهداف و علل دشمنی‌هاست. مسلم است که دشمن به طور طبیعی دشمنی می‌کند و دشمنی او بنا به دلايلی‌ست که این دلایل هرگز رنگ نمی‌بازد و تا زمانی که حق و باطل هر دو در صحنه‌ی حیات بشر نقش ایفا می‌کنند این دلایل ثابت‌اند. بنابراین روزی نخواهد رسید که دشمنان دست از خصومت بردارند. اما عقلانیت این است که انسان چنین میدانی را فهم کند و با خرد و تدبیر برخورد نموده و از میدان توطئه‌های دشمنان بر حذر باشد. حال این دلایل دشمنی آنها چیست که حتی مصدق، فردی را که نه فقط به آمریکا اعتماد داشت بلکه به آنها ارادت می‌نمود را برنتابیدند؟ دکتر مصدق در برابر انگلیس موضعی تهاجمی و مخالف داشت در عوض به آمریکایی‌ها اعتماد کرد. اما چه شد که ماجرای اصلی کودتا زیر سر آمریکا شکل گرفت و آنها به مصدق نیز پشت کردند؟ علت حقیقی این است که  آمریکایی‌ها حتی به مصدق راضی نبودند. مصدق استقلال طلب بود در حالی که آنها نوکر و سرسپرده می‌خواستند. فردی همچون محمدرضا پهلوی که دست بسته و تسلیم در برابر آنهاست. بنابراین ما شاهد آنیم که دشمنی اصلی آمریکا با ایران بر سر دوستی و اعتماد و ارادت نیست. مشکل آمریکا با ما، خود ما هستیم، یعنی خود "جمهوری اسلامی"... نه انرژی "هسته‌ای"، نه "حقوق بشر"...؛ "مشکل" آمریکا با نفْس جمهوری اسلامی است. اینکه یک دولتی، یک نظامی، یک حکومتی آن‌ هم در یک جای مهمّی، در یک "سرزمین ثروتمندی" مثل ایران، که به «آری و نه»‌ی قدرتی مثل آمریکا اعتنا نداشته باشد و خودش در مسائل «آری و نه» بگوید، حاکم باشد، این برایشان "غیر قابل تحمّل" است؛ با این "مخالف" و "معارضند".(۲۲ خرداد ۱۳۹۶، در دیدار مسئولان نظام) از سوی دیگر خود نظام هم اگر تغییر دهند و نظامی غیر از نظام جمهوری اسلامی سر کار بیاید، اما اگر بخواهد مستقل باشد با آن نیز سر ستیز خواهند داشت. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: "این تجربه‌ی نهضت ملّی جلوی چشم ما است. در نهضت ملّی، دکتر مصدّق به آمریکایی‌ها حسنِ‌ظن داشت، بلکه ارادت داشت امّا مایل نبود تکیه کند به آنها... مایل به استقلال بود. آن کسی که عامل کودتا علیه دکتر مصدّق شد، نه یک انگلیسی، [بلکه] یک آمریکایی بود و پشت سرش بیش از دستگاه اینتلیجنت-‌سرویس انگلیس، سیای آمریکا قرار داشت؛ آمریکا این‌جوری است."(۲۲ خرداد ۱۳۹۶، در دیدار مسئولان نظام) افرادی که امروز به بهانه‌های گوناگون به دنبال گرایش به غربند فاقد این عقلانیت هستند که بفهمند پیشرفت کشور تکیه به غرب و شرق نیست تجربه در طول سالیان سال این را به ما ثابت کرده است که تکیه بر غرب یعنی تحمیل دیکتاتوری‌های همچون رضاخان. غربی که ۲۰ سال رضاخان را به ملت ایران تحمیل کرد؛ همان غرب پس از عملیات آژاکس حکومت محمدرضا را تثبیت کردند. ساواک راه انداختند و به سرکوب عجیب و غریبی در برابر هر فکر مخالف پرداختند و ۲۵ سال این ملّت، زیر یوغ حکومت تحمیلی و وابسته‌ی پهلوی به انواع خفّتها، انواع فشارها، انواع سختی‌ها مبتلا شد. آری، یک حکومت بر خاسته از آراء مردم را ساقط و حکومتی مستبد را حمایت کردند. ادامه دارد... @ghalamenajib
همان حمایتی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ۸ سال دفاع مقدس از صدام کردند تا با تمام قوا با ملت ایران بجنگد. آنها همانند که هر روز به سبکی با استقلال ملت‌ها دشمنی می‌کنند. بدین‌ترتیب روشن می‌شود که مبارزه با استکبار در انقلاب اسلامی یک حرکت عقلانی بر آمده از منطقی قوی‌ست.  منطقی که انسان را مستقل می‌سازد نه وابسته. ظلم‌ستیز می‌سازد نه سازش‌گر. چنین جامعه‌ای خواهد فهمید، معنای اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّار» و «رُحَمآءُ بَینَهُم» و «قاتِلوا اَئِمَّةَ الکُفر» یعنی چه. ✍ زينب نجیب @ghalamenajib
انتشار یادداشت "رسالت حوزه‌ی علمیه‌ی تمدن‌ساز"در هفته‌نامه ۹ دی
از اینجا بخوانید 👆
انتشار یادداشت "درسی برای همه دوران" در روزنامه راه مردم @ghalamenajib
از اینجا بخوانید 👆👆 @ghalamenajib
انتشار یادداشت" الگوی زن تمدن‌ساز" در هفته‌نامه ۹ دی @ghalamenajib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌ بهانه‌ی آزادی... ۱].این روزها تعدادی از بانوان جامعه به بهانه‌ی شعار آزادی، کشف حجاب کرده‌اند. وقتی برای تحلیل همه جانبه و پرهیز از تحلیل‌های یک‌سویه به میان آحاد جامعه می‌رویم؛ از زبان بسیاری از افرادی که مرتکب این عمل شده‌اند می‌شنویم که این رفتار را، احیای حداقل آزادی خود در انتخاب پوشش می‌دانند و یا از بی‌علاقگی خود نسبت به پوششِ سر، سخن می‌رانند، چراکه این رفتار خود را آزادی می‌پندارند و نگران از دست دادن آن هستند. بدین‌ترتیب، آنچه توجه انسان را در این مسئله اجتماعی به خود معطوف می‌کند فهم آزادی است. یعنی گویا واژه‌‌ی آزادی نه به یک معنا بلکه بصورت اشتراک لفظی و به معانی گوناگون، دهان‌به‌دهان و نسل‌به‌نسل منتقل شده و در جامعه ریشه دوانده است و به‌مرور زمان تبدیل به یک گفتمان شده و درست همین مسئله، یعنی خطا در گفتمان، در فرهنگ جامعه اثر گذاشته و این چنین نابهنجاری ایجاد می‌کند یا به‌عبارتی ضدفرهنگ می‌شود. از این‌روست که باید برای اصلاح فهم جامعه در مسئله‌ی آزادی، جهاد نمود. زیرا تلاش در این مسیر، درست در مقابل دشمنانی‌ست که به اندازه‌ی تاریخ حیات بشریت برای نفی و نقض آن کمر بسته‌اند. ۲].آزادی، این واژه‌ای است که تقریباً همه‌ی افرادِ دارای قدرت، دولت‌ها و مکاتب مختلف مدعی‌ آنند. چه جوامع دموکرات و چه جوامع سوسیالیست به داشتن آن افتخار می‌کنند و آن را نه‌تنها امتیاز بلکه شرط حیات خود می‌دانند. البته به‌جاست که بدانیم، در دموکراسیِ غربی، آزادی فردی مطرح است و در جوامع سوسیالیستی، آزادی در مقیاس جامعه. البته ناگفته نماند کهددر جوامع سوسیالیستی، آزادی فرد در جامعه هضم می‌شود. از طرفی در جوامع اسلامی هم طرفداران آزادی به اشکال مختلف مانند آزادی سیاسی، آزادی اقتصادی، آزادی بیان، و آزادی فکر حضور دارند. بنابراین خود آزادی وجه مشترک همه‌ی انسان‌ها و نحله‌ها است و هیچ فردی تا به امروز با آن به مخالفت نپرداخته است. اما باید دانست که اختلاف در کجاست که این چنین آزادی را به چالش می‌کشد؟ به طورقطع آنچه باعث اختلاف است مرزهای آزادی‌ست. به‌عنوان مثال، افرادی، آزادی را در تأمین منافع و سلایق شخصی خود می‌دانند و بدین‌ترتیب به آزادی جنسی و بی‌بندوباری هم معتقدند. در جوامع غربی برای کنترل این امر، به قانون تمسک می‌کنند و سعی دارند با قانون‌گذاری، حدودی برای آزادی افراد تعیین کنند تا جامعه دچار تشویش و هرج‌و‌مرج نشود اما سؤال این است که این قانون را چه کسی و یا چه کسانی می‌نویسند؟ آیا این افراد همان افراد دارای قوه‌ی غضب و شهوت و قدرت نیستند؟ آیا قانونی که نوشته می‌شود مبرا از خطاست؟ تا چه حد این امکان وجود دارد که این قانون جدای از امیال نوشته شود؟ اگر قانونی وضع شود که همه مردم به آن رأی دهند تا چه حد آن قانون هم مبرا از هوا و هوس و شهوت است؟ آیا این قوانین از معیار مشخصی تبعیت می‌کنند یا خیر؟ اگر از معیاری تبعیت می‌کنند منبع این معیار کجاست؟ ۳]. بحث از همین نقطه آغاز می‌شود که اگر از ابتدا فهم درستی از آزادی بر سر همه ملت‌ها سایه افکنده بود این چنین در تعیین حدود آن دچار مناقشه نمی‌شدیم پس بحث را با تعريف آزادی ادامه می‌دهیم. ابتدا باید گفت، خود آزادی موضوعی فطری است که هر انسانی آن را فهم می‌کند، می‌پسندد و در پی تحقق آن تلاش می‌کند اما این معنای آزادی در طول حیات بشر دچار شیطنت‌ها و سیاست‌ها شده و کم‌کم مرز و حدود آن تغییر یافته است. بنابراین ابتدا به سراغ معنای آن می‌رویم. معنای حقیقی آزادی چیست؟ برای آنکه بفهمیم آزادی چیست ابتدا باید بفهمیم آزادی چه‌چیزی نیست؟ به طور قطع آزادی غیر از خود‌رأیی و خودکامگی‌هاست، حتی اگر این خودکامگی‌ها در جامعه به صورت قانونی پذیرفته شود. کما اینکه در دنیا چنین شده و به نام آزادی، نه‌تنها آزادی حقیقی از ذهن انسان‌ها گرفته شده بلکه تعریفی که منافع شخصی دستگاه‌های قدرت را تأمین می‌کند، جایگزین آن گشته است و یکسری اعمال و رفتارها که ریشه در هواوهوس انسان‌ها دارد در چارچوب قانون در جامعه تعبیه شده و کم‌کم با گذر زمان تبدیل به ارزش گشته است. مانند همجنس‌گرایی و قوانینی از این دست. بنابراین باید این مفهوم والا که ریشه در مکاتب الهی مخصوصاً اسلام دارد درست معنا شود تا انسان امروز بداند که مفهوم آزادی سوغات غرب نیست بلکه هزاران سال پیش از آن شعار مکاتب الهی و البته اسلام عزیز بوده و تاسف‌بار اینکه غرب با تحریف این واژه‌ی مترقی و تحریف تاریخ و پیشینه آن که در دست بزرگترین انسان‌ها و والاترین آن‌ها بوده است؛ توانسته چند صباحی نه‌تنها معنای آن بلکه تاریخ آن را از آنِ خود کند و میراث خود بداند. این در حالی است که آزادی در غرب عین اسارت است و دموکراسی روی دیگر دیکتاتوری. ادامه دارد... @ghalamenajib
۴]. قطعاً بی بندوباری و آزادی مطلق در هیچ یک از مکتب‌ها، فرهنگ‌ها و نظرات فلسفی و اجتماعی پذیرفته نبوده و نیست. چراکه چنین نوع آزادی مانع آزادی دیگران است و حتی آنارشیست‌ها که در قرن نوزدهم و بیستم در اروپا پیدا شدند برای آزادی حدودی قائل بودند. آنچه در اسلام مفهوم آزادی را از غرب متفاوت می‌کند موانع آزادی است. در غرب موانع آزادی را فرد یا افراد دیگری می‌دانند یعنی تنها به عوامل بیرونی معتقدند اما در اسلام علاوه بر موانع بیرونی، موانع درونی هم مورد نظر است؛ یعنی یک انسان علاوه‌بر اینکه نباید تحت سلطه‌ی فرد دیگر باشد، در عین حال نباید تحت سلطه‌ی امیال و هواهای نفسانی خود نیز باشد. این هوا و هوس‌ها گاهی امیال درونی مانند شهوات است و گاهی تنبلی و بی‌غیرتی در برابر طواغیت زمان. البته نه به سبب حضور سلطه‌گران که گاهی به دلیل سستی و به طمع چند صباح زندگی بیشتر در دنیا و یا ترس از گرسنگی، ترس از مرگ و غیره. این‌ها همه، نقض آزادی برای یک انسان است و قطعاً راه مبارزه با این موانع درونی جز تقوا و تزکیه چیز دیگری نیست. ۵]. پس تا اینجا این نکته روشن شد که فلسفه آزادی در غرب با فلسفه آزادی در اسلام کاملاً متفاوت است و ریشه‌ی آزادی در غرب کاملاً بر پایه تمایلات انسان است و این تمایلات بسیاری از اوقات ،عقلی و منطقی هم نیست و بنابراین یک سلسله خواسته‌های حقیر و پوچ هم می‌تواند مبنای آزادی باشد. گاهی این تمایلات سیاسی، گاهی اقتصادی و گاهی برای شهوات است. نکته مهم اینجاست که این خواسته‌ها گاهی خواسته عموم مردم نیست و فقط خواسته‌ی سرمایه‌دارها، صاحبان شرکت‌ها، کارتل‌ها، تراست‌ها و بنگاه‌های اقتصادی بین‌المللی، شرکت‌های چند ملیتی، آن‌هایی که وقتی لازم می‌دانند؛ تمام امکانات را در مسیر منویات خود قرار می‌دهند و رسانه‌های عمومی را با خود همراه می‌کنند و همین مسیر ادامه می‌یابد تا اینکه تمام افکار عمومی، آن‌ها را می‌پذیرند. آیا این تحقق آزادی است؟ ۶]. اما آنچه به عنوان ریشه آزادی در اسلام مطرح است بر می‌گیرد به فرهنگ توحیدی اسلام. توحید یعنی نفی طاغوت یعنی انسان از هر قدرتی غیر از قدرت خدا باید آزاد باشد و فقط از خدای متعال اطاعت کند و تحت سیطره‌ی هیچ تفکری جز تفکر توحیدی نباشد. برای اطاعت همه جانبه و حقیقی از خدا، هم نیازمند احکام در ابعاد فردی است و هم نیازمند احکام در ابعاد اجتماعی. یعنی نه در ابعاد فردی و نه در ابعاد اجتماعی حق ندارد ذیل حکومتی جز حاکمیت خداوند تنفس کند که اگر چنین باشد خود آزادی خود را نقض کرده است. این است معنای حقیقی آزادی که هم موانع درونی را نفی می‌کند و هم موانع بیرونی. یعنی یک انسان نه بنده‌ی هوا و هوس خود باشد و نه بنده‌ی انسان‌های خودکامه. درست نقطه‌ی مقابل آزادی در غرب که یک انسان به اسم آزادی یا بنده‌ی خویش است یا بنده‌ی دیگری و این کارنامه‌ی آزادی در غرب است که در عین ادعای آزادی و شعار آزادی، تنها می‌توانند با جسمی نیمه برهنه ظاهر شوند و ورقه‌ی رأی در صندوق اندازند و در پشت پرده‌ی همین حداقل‌ها، با هزار نوع اسارت درگیر باشند. اسارت نظام‌های فاسد، اسارت هوا و هوس‌ها، اسارت پلیس، اسارت‌های اقتصادی و... . این نوع آزادی در دین مبین اسلام هرگز آبروی نداشته و ندارد. ۷]. و در آخر، چنین می‌توان نتیجه گرفت که کشف حجاب نه‌تنها مهر تأییدی بر حفظ آزادی بانوان نیست بلکه خط بطلانی بر آزادی اوست. چرا که هم حرکت در مسیر تمایلات فردی بدون در نظر گرفتن احکام الهی است و هم تسلیم فرهنگ غرب شدن و زیر سلطه‌ی طاغوت بودن است. البته دور شدن از هویت جمعی جامعه‌ی ایرانی_اسلامی را هم باید بدان اضافه کرد. کشف حجاب بیش از آنکه آزادی ظاهری و مقطعی یک بانوی مسلمان را تأمین کند باعث اسارت او خواهد شد و این پایان حیات انسانی یک زن است. ✍زينب نجیب @ghalamenajib
انتشار یادداشت "به بهانه‌ی آزادی"در روزنامه راه مردم @ghalamenajib
بار دیگر سخن از فتح شد... @ghalamenajib
من از روز هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ خاطره‌ای در ذهن دارم. قبل از آن که این حادثه خون‌بار در تهران اتّفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند. این، نکته خیلی قابل توجّهی است که امروز مثل آیینه‌ای، همه عبرتها را به ما درس میدهد. کسی که روزنامه‌های آن وقت و اظهارات مسؤولان رژیم ستمشاهی را مطالعه میکرد، میفهمید که اینها میخواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه میکنند، از هم جدا کنند. عدّه‌ای را که طرفداران و علاقه‌مندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار میکردند، به عنوان تندرو و افراطی و متعصّب معرفی میکردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقه‌مند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدّی در آن راه نبودند، یا جدّی بودند، ولی دستگاه آن‌طور خیال میکرد اینها جدیّتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با اینها میشود مذاکره و صحبت کرد، معرفی میکردند. من در آن روز این احساس خطر را کردم. آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامه‌ای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثت‌آمیز میخواهند بهانه‌ای برای سختگیری بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون این‌که خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم. روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامه‌ها، خبر کشتار هفده شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطّلع شدیم. من برداشتم در حاشیه آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیله مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونه‌اش کشتار هفدهم شهریور بود. ۱۳۷۶/۰۶/۱۹ بیانات در دیدار جمعی از پرستاران 🖇امروز نیز همان روش دشمن جریان دارد. علاقه‌مندان به آرمان‌های انقلاب و مدافع سخنان رهبرش را افراطی و تندرو می‌نامند چراکه با هر بهانه‌ای اعم از کم‌کاری و بی‌تعهدی برخی مسئولان و مشکلات اقتصادی و ... دست از این آرمان‌ها برنمی‌دارند. هرچند همین به اصطلاح افراطیون بیش از به اصطلاح اعتدالیون برای رفع مشکلات و آبادانی وطن تلاش می‌کنند و حتی از جان و مال و آبروی خود نیز می‌گذرند. انقلابی، انقلابی‌ست... ✍زینب نجیب @ghalamenajib
بحران زن غربی در بستر تمدن روم و کتاب مقدس [۱]. در دنیای اکنون آنچه توسط رسانه‌ها تبلیغ می‌شود و آنچه در باور بسیاری از زنان و دختران جوامع گوناگون تحت تأثیر همان رسانه‌ها شکل می‌گیرد جایگاه و موقعیت متفاوت زن در غرب است. تصویری که یک زن موفق، آزاد، مدیر و دارای جایگاه اجتماعی را نشان می‌دهد و آن را نه فقط به رخ زنان بلکه به رخ همه مردان عالم می‌کشد. از سوی دیگر آنچه در این رسانه‌ها القا می‌شود مظلومیت زن مسلمان، نگون‌بختی و فرودستی اوست. در این رسانه‌ها به تمام احکام و قوانین مربوط به زنان و خانواده در اسلام و جايگاه زن در جوامع مسلمان حمله شده و یک به یک مورد هجمه قرار می‌گیرد و از آنجا که قدرت رسانه قدرتی بی‌بدیل است توانسته در راه تضعیف زن مسلمان، موفقیت‌هایی کسب کند. اصل ادعای آنان برمی‌گردد به اسلام و شرایطی که این دین برای زنان مسلمان ایجاد کرده است. [۲]. اما وقتی به مطالعه و پژوهش درباره وضعیت زنان این جوامعِ به اصطلاح متمدن می‌پردازیم؛ با گزارش‌ها، کتاب‌ها، اخبار و موضع‌گیری‌های متفاوتی مواجه می‌شویم که نشان از جایگاه مترقی برای زنان ندارد. اعتراف زنان آگاه و حقیقت‌جویی که خود به موقعیت زن در جوامع غرب اعتراض دارند و نه‌تنها بسیاری از قوانین و ساختارهای کشور خود را برای آزادی زن و پاسداشت مقام آن مناسب نمی‌دانند بلکه آنها را تماماً اسارت می‌شمارند و از زیرساخت‌های شوم و اهداف شوم‌تر سیاست‌ها سخن می‌رانند. از سوی دیگر وقتی برای دستیابی به یک ریسمان محکم که منجر به نجاتشان شود با دینی همچون اسلام آشنا می‌شوند و تعریف او از زن و نظام حقوق زن را می‌شنوند برخلاف تبلیغات رسانه‌ای، شیفته و شیدای دین اسلام شده و قوانین آن را بهترین قوانین برای نجات زنان عالم بلکه سعادت‌بخش برای همه بشریت در می‌یابند. نگارنده قصد دارد در این فرصت به تأثیر  کتاب مقدس و به تبعه آن تمدن روم باستان بر وضعیت زن امروز در غرب بپردازد. [۳]. آنچه می‌توان به طور خلاصه از سرگذشت زن در جامعه غرب گفت، شرح بحران‌هایی‌ست که در دوران‌های گوناگون بر سر او آمده که از عوامل گوناگون مانند باورهای غلط نسبت به زن و آموزش‌های نادرست خانواده و اجتماع نشأت می‌گیرد. که ریشه‌ی اغلب این انحرافات باز می‌گردد به کتاب مقدس. اگر با نگاه انسان‌شناسانه‌ای که مبتنی بر توحید است به بحران‌ها نگاه کنیم، بحران‌های بیرونی انسان در واقع در درون او شکل می‌گیرد و بعد در بیرون ظهور و بروز می‌یابد. هر زمان انسان از فطرت خود فاصله گیرد او را به ورطه شکست و ناآرامی می‌کشاند و هر چقدر این فاصله بیشتر شود بحران جدی‌تر خواهد شد از سوی دیگر جامعه نیز اگر به این فطرت بی‌توجهی کند خود نیز عامل تشتت این بحران می‌شود تا جایی که خود جامعه می‌تواند بحران‌ساز شود. بنابراین برای تحلیل یک بحران هم باید به عوامل درونی توجه داشت و هم به عوامل بیرونی. کتاب مقدس در هر دو حیطه درونی و بیرونی نقش دارد. از آنجا که کتاب مقدس کتابی تحریفی است دارای محتوایی غیر الهی و نوشته شده توسط افراد بشر است. بنابراین حاوی آیات و احکامی است که انسان را از فطرتش دور می‌کند چراکه خداوند بر طبق تکوین انسان، برای او تشریع می‌فرماید، در حالی که کتاب مقدس تحریف‌شده را افرادی انگشت ‌شمار تألیف کرده‌اند که داستان تکوین را خود روایت کرده‌، سپس بر مبنای منافع خود،  شریعتی نگاشته‌اند. آنها بر اساس توهمات خود دعا و مناجاتی نیز ترسیم کرده‌اند. بنابراین کتاب مقدس و کلیسا و در یک کلام، مسیحیت، خود از بازیگران اصلی بحران‌ها هستند. [۴]. مطالبی که در کتاب مقدس وجود دارد هم باور نسبت به زن را در انسان‌ها به غلط تشریح کرده و هم آموزش در خانواده و قوانین اجتماعی را برای قرن‌های متمادی تحت تأثیر محتوای اشتباه خود قرار داده است. کتاب مقدس جایگاه زن را جایگاه دست دومی می‌داند. او را خلق شده از دنده‌ی مرد می‌پندارد. نه خلقی مستقل برای او قائل است نه حقوق و مالکیتی. به طور کلی زن و مرد در کتاب مقدس، نه فقط در حقوق و تکالیف بلکه در خلقت و تکوین نیز برابر نیستند تا جایی که قرن‌ها در انسان دانستن جنس زن تردید شده است. کتاب مقدس برای زن قوانینی دارد که جایگاه او را تضعیف می‌کند به عنوان مثال مرد می‌تواند دخترش را به ازای قرضش بفروشد این مذهب، زنان را اهل سحر و جادو می‌پندارد مقام او را از شوهرش پایین‌تر می‌داند. یکی از مناجات‌های مردان یهود در عهد عتیق این است که "خدا را شکر که زن آفریده نشده‌ایم". دستورات دینی بیشتر برای مردان نگاشته شده است و این دستورات برای مردان امتیاز است که البته این امتیاز از زنان سلب شده است. طبق قوانین کلیسا زنی که ازدواج کرد، شوهرش حکم رئیس او را دارد. باید در نظر داشت که کلیسا همیشه توسط مردها اداره شده است و در سلسله مراتب کلیسا حتی یک زن هم دیده نمی‌شود. ادامه دارد...👇👇 ✍زينب نجیب @ghalamenajib
تمام این آموزه‌ها و ساختارها از همان ابتدا حس حقارت را در زنان و دختران تقویت می‌کند. [۵]. از سوی دیگر کتاب مقدس چه عهد عتیق و چه عهد جدید آن متأثر از روم باستان است این اثر تا جایی است که بر فرهنگ و هویت و تمدن غرب تا به امروز رنگ پاشیده است. در واقع کلیسا با روم نجنگید بلکه لباس رومی به تن کرد و از آنجا که تمدن روم، تمدنی مردسالانه است و این را می‌توان در تاریخ، هنر، فرهنگ و اساطیر روم و یونان باستان دید، غرب نیز به تأسی از تمدن روم  دچار یک تمدن مردسالارانه شده است. این مردسالاری ریشه‌هایی دارد. یکی از ریشه‌های آن تصوریست که از موجود زن دارند. آنها زن را مادی می‌دانند چون یادآور شهوت و تلذذ مادی است و هر آنچه انسان را به بُعد مادی سوق دهد در عرفان آنها مذموم است. این عرفان کتاب مقدس نیز ریشه در گنوسی‌گرایی یعنی چند خدایی دارد. خدای نیک و بد. هر آنچه مادی باشد از خدای بد است. زن یادآور مادیات است. لذا زن در لشکر خدایانِ بد، پای می‌کوبد پس مذموم است. به دلیل همین نگاه، زن یونانی در زندگی دولت-شهر نقش کمی داشت. ارسطو در مورد اینکه زن دارای فضیلت هایی مانند احتیاط، عدالت، شهامت و یا اعتدال باشد، آشکارا اظهار تردید می‌نمود. زن در اندرون خانه به سر می برد، او که در خانه زندانی بود، نمی‌توانست در زندگی اجتماعی سهیم باشد. موقعیت زن در امپراطوری روم آن‌چنان بود که دختر در کنار کودکِ کژ و کور قرار می‌گرفت و پدر به حکم سنت می‌توانست او را بکشد. تمامی تصمیمات مهم در مسائل خانوادگی، به نگرش پدر مربوط می‌شد و او می‌توانست در باب زندگی فرزندان خود تصمیم بگیرد. [۶]. بنابراین آنچه بر سر زن در طول دوران‌های متمادی آمده یا بر اثر روح تمدنی روم و یونان باستان بوده است یا بر اثر کتاب مقدسی که همان روح بر آن مستولی شده است. پس از آن، ما با دوران فمنیست مواجهیم که سعی دارد حق زن را از این بساط مرد سالارانه بگیرد. در قرن بیستم مسئله‌ی حقوق زن در برابر حقوق مرد مطرح شد و برای اولین بار در اعلامیه جهانیِ حقوق بشر، از طرف سازمان ملل متحد منتشر گشت. پیشگامان این نهضت، آزادی زن و تساوی حقوق او را با مرد، مکمل و متمم نهضت حقوق بشر از قرن هفدهم عنوان کردند و مدعی شدند که بدون تأمين آزادی زن و تساوی حقوق او با مرد سخن از آزادی حقوق بشر بی‌معنی است اما در مورد حقوق زن نیز تنها موضوع بحث، حقوق طبیعی و فطری و غیر قابل سلب بشر بود. همه سخن‌ها در اطراف همین مطلب دور می‌زد که زن با مرد در انسانیت شریک است و یک انسان تمام عیار است پس باید از حقوق فطری و غیر قابل سلب بشری مانند مرد و برابر با او برخوردار باشد. اما سؤال این است چرا با وجود چنین رویکردی باز هم ما شاهد ظلم به زن در جوامع غرب هستیم و شاهد احساس سعادتمندی در آنها نیستیم؟ پاسخ این است که فلسفه حقوق غرب درباره زن به طبیعت و خلقت زن توجه نکرد یعنی تفاوت و اختلاف را تنها در یک عضو معرفی و سپس بدین نتیجه رسید که این اختلاف در ساختمان جسم و روح و حتی مسئولیت‌های آنها تأثیری ندارد و این دقیقاً بر خلاف آنچه در تحقیقات و علوم کشف شده بود می‌نمود. در واقع نوعی غفلت صورت گرفت و این نهضت آزادی زنان به شکلی عجولانه جلو رفت. مطهری در مقدمه کتاب نظام حقوق زن در اسلام می‌گوید: "تساوی و آزادی مربوط هست به رابطه بشرها با یکدیگر از آن جهت که بشرند و به قول طلاب تساوی و آزادی حق انسان به ما هو انسان است زن از آن جهت که انسان است مانند هر انسان دیگر آزاد آفریده شده است و از حقوقی مساوی بهره‌مند است ولی زن انسانی است با چگونگی‌های خاص و مرد انسانی است با چگونگی‌های دیگر. زن و مرد در انسانیت برابرند ولی دو گونه انسانند با دو گونه خصلت‌ها و دو گونه روانشناسی و این اختلاف ناشی از عوامل جغرافیایی یا تاریخی و اجتماعی نیست بلکه طرح آن در متن آفرینش ریخته شده طبیعت از این دو گونگی‌ها هدف داشته است و هرگونه عملی بر ضد طبیعت و فطرت عوارضی نامطلوب به بار می‌آورد." بدین بدین ترتیب می‌توان دریافت در این نهضت عمداً یا سهوا تساوی به جای تشابه به کار رفت و برابری با همانندی یکی شمرده شد کیفیت تحت شعاع کمیت قرار گرفت و انسان بودن زن موجب فراموشی زن بودنِ وی گردید. [۷]. آری، باز هم در چنین نهضتی با ایجاد و افزایش حرکت های آزادی خواهانه‌ی زنان و مکاتب طرفدار از حقوق زنان در عرصه‌ی همین جوامع پیشرفته، با شعار و پیام اصلی «زن تو نیازی به مرد نداری » باز هم شاهد سعادت زن نیستیم. «کی ابلینگ » در مقاله‌ی خود تحت عنوان شکست فمینیسم می نویسد: «پیام فمینیسم فلسفه‌ای بود که موجب عادی شدن طلاق از سویی و مصرفی شدن زنان از سوی دیگر گردید. ادامه دارد...👇👇 ✍زينب نجیب @ghalamenajib
در برابر از هم گسیختگی نهاد خانواده، بنا به اظهار طرفداران این نهضت‌ها «زنان در پرتو اوج‌گیری فمینیسم موفقیت‌های چندی در کسب مناصب مهم سیاسی و رفع محدودیت‌های سنتی و خرافی داشته اند» که با فرض صحت این مدعا، هنوز هم تعداد بسیاری از زنان گرفتار مشکلات عدیده ی اجتماعی و خانوادگی هستند. [۸]. و در پایان، می‌توان چنین نتیجه گرفت؛ تا مادامی که چه زن و چه مرد با توجه به فطرت و ساختار تکوینی‌اش سنجیده نشود، نمی‌توان در صدد تشخیص درست از حقوق و تکالیفش برآمد. بهترین این تشخیص‌ها، قطع به یقین تنها از عهده‌ی خالق یکتا بر می‌آید و لاغیر. و از آن‌جا که دین مبین اسلام تنها دین تحریف نشده به دست بشر است می‌تواند بهترین نقشه‌ی راه در مسیر سعادت انسان‌ها باشد.سعادتی به بزرگی تمدن اسلامی. مبنای اصلی تمدن اسلامی بر کتاب قرآن نهاده شده است. قرآن جایگاه رفیعی به زن اختصاص داده است. یک سوره در قرآن ، سوره نساء، بطور کامل به زن تخصیص داده شده است. نخستین نکته ای که در سوره نساء مطرح است مساوات میان مرد و زن در خلقت می باشد: “ای مردمان، از پروردگارتان که شما را از یک تن آفرید و همسر او را از او آفرید و از آنها مردان بسیار و زنان پدید آورد، بترسید.” قرآن کریم وقتی مساله زن و مرد را مطرح می کند می گوید: این دو را از چهره ذکورت و انوثت نشناسید، بلکه از چهره انسانیت بشناسید و حقیقت انسان را روح او تشکیل می‌دهد، نه بدن او. انسانیت انسان را جان او تأمين می‌کند، نه جسم او.  قرآن  شخصیت زن را به رسمیت شناخت و به او حق مالکیت اموالش را تفویض نمود. با این نگاه خانواده قویترین ساختار اجتماعی شد و پدر رئیس بلامنازع خانواده گردید؛ و البته ریاستی که قرآن تعریف کرده است.  بنابراین اگر حقوق و اختیارات زن در اسلام و مسؤولیت های وی را بشناسیم و سپس به تبیین نقش تکوینی و منزلت تشریعی و اجتماعی وی بپردازیم و در این مسیر به الگوهای بی‌نظیر در طول تاریخ اشاره کنیم می‌توانیم در مسیر نجات زنان عالم توفق یافته قدم‌های بزرگ برداریم. ✍زينب نجیب @ghalamenajib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به گزارش شبکه شرق، مهدی بازرگان، رئیس دولت موقت در مراسم درگذشت آیت‌الله طالقانی در دانشگاه تهران در شهریور ۱۳۵۸ گفت: طالقانی معتقد بود که اگر دین با زور واجبار به مردم تحمل شود پیش خدا ارزشی ندارد. آن چادر و روسری که با ضرب و زور به سر خانم‌ها برود از بی حجابی بدتر است. 🖇هر از چندگاهی مخالفان حجاب که نه!... مخالفان نظام و انقلاب برای دستیابی به اهداف شومشان به تحریف افراد دست می‌زنند. از این قبیل افراد که با وقاحت تمام شخصیت و مکتب امام خمینی (رحمت الله علیه) را تحریف می‌کنند دور از انتظار نیست که دیگر افراد مؤثر در انقلاب را که همیشه دلسوزانه به تبیین مبانی انقلاب می‌پرداختند را تحریف کنند. کار دشمن همیشه تحریم و تحریف است و تا تحریف پیروز نشود تحریم کارساز نخواهد بود. در این گزارش که پس از ۴۴ سال برای چندمین بار منتشر می‌شود نکاتی حائز اهمیت است: ۱. سخنی که به آیت‌الله طالقانی منتسب می‌شود از زبان مهدی بازرگان عنوان می‌شود و هیچ صوت و فیلم و یادداشتی که سند معتبری بر این ادعا باشد ندارد ضمن اینکه بازرگان فقط برداشت خود را از سخنان آیت‌الله مطرح کرده است. ۲. تیتر اذعان دارد که این سخن دقيقا از زبان آیت‌الله طالقانی بیان شده اما مخاطب با مطالعه گزارش متوجه می‌شود که تنها یک ادعاست که از سوی بازرگان در یک مراسم مطرح شده است و این عین مغالطه است. ۳. آیا آنچه ادعا شده سنخیتی با بیانات آیت‌الله‌ طالقانی در فیلم بالا دارد؟ بخش اول سخن درست است چرا که در پذیرش اصل دین اکراه و اجباری نیست اما بخش دوم هیچ سنخیتی با مواضع آیت‌الله ندارد. ✍زينب نجیب @ghalamenajib
 قانونی که هرگز مانع از مشارکت مردم نیست زیبا کلام در مصاحبه‌ای که انصاف نیوز با وی داشت، گفته است: "نمی‌شود که مسئولان کشور از یک طرف برای مسئله‌ی حجاب شاخ و شانه بکشند و بگیر ‌و ببند راه بیندازند و از طرف دیگر هم بگویند که «مردم! برای انتخابات تشریف بیاورید و انتخابات یک وظیفه‌ی ملی است». این دو رویکرد را نمی‌توان با هم جمع کرد. این رفتار مثل این‌ می‌ماند که در مواجهه با یک انسان، او را همزمان تشویق و تنبیه کنید؛ شدنی نیست". مقصود نگارنده در این یادداشت پاسخ به زیبا کلام و زشت کلامانی همچون ایشان نیست! اما از آنجاکه بسیاری از سخنان ایشان برای طیفی از مخاطبان ایجاد شبهه، سؤال و حتی نگرانی می‌کند به نکات قابل تأملی اشاره می‌کند. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی امام خمینی به عنوان رهبر این نهضت، در حالی که هنوز در خاک ایران قدم ننهاده بود با زن خبرنگار در فرانسه مصاحبه‌ کرد که شرح آن چنین است: بهمن ۱۳۵۷- نوفل لوشاتو – [خبرنگار زن:] «چون مرا به عنوان یک زن پذیرفته‌اید، این نشان‌دهنده این است که نهضت ما یک نهضت مترقی است؛ اگرچه دیگران سعی کردند نشان دهند که عقب مانده است. فکر می‌کنید به نظر شما آیا زنان ما باید حتماً حجاب داشته باشند؟ مثلاً چیزی روی سر داشته باشند یا نه؟ [امام:] «اینکه من شما را پذیرفته‌ام، من شما را نپذیرفته‌ام! شما آمده‌اید اینجا و من نمی‌دانستم که شما می‌خواهید بیایید اینجا! و این هم دلیل بر این نیست که اسلام مترقی است به مجرد اینکه شما آمدید اینجا! اسلام مترقی است. مترقی هم به این معنی نیست که بعضی زنها یا مردهای ما خیال کرده‌اند. ترقی به کمالات انسانی و نفسانی است، و با اثر بودن افراد در ملت و مملکت است نه اینکه سینما بروند و دانس بروند و اینها ترقیاتی است که برای شما درست کرده‌اند و شما را به عقب رانده‌اند؛ و باید بعداً جبران بکنیم. شما آزادید در کارهای صحیح. در دانشگاه بروید و هر کاری که صحیح است بکنید؛ و همه ملت در این زمینه‌ها آزادند. اما اگر کاری خلاف عفّت بکنند و یا مضر به حال ملت ،خلاف ملیت، بکنند، جلوگیری می‌شود؛ و این دلیل بر ترقی اسلام است.» (صحیفه امام، جلد ۵، صفحه ۵۲۰-۵۲۱) در ادامه خبرنگار فرانسوی چنین می‌پرسد: «برخى از رسوم اسلامى مانند حجاب اجبارى رها شده است. آیا در جمهورى اسلامى از نو اجبارى خواهد شد؟» امام خمینی: «حجاب به معناى متداول میان ما، که اسمش حجاب اسلامى است، با آزادى مخالفتى ندارد؛ اسلام با آنچه خلاف عفت است مخالفت دارد و ما آنان را دعوت مى‌کنیم که به حجاب اسلامى رو آورند و زنان شجاع ما دیگر از بلاهایى که غرب به عنوان تمدن به سرشان آورده است به ستوه آمده‌اند و به اسلام پناهنده شده‌اند.» (صحیفه امام، ج۵، ص۵۴۱) در خاطره یکی از همراهان امام راحل در «نوفل لوشاتو » می‌خوانیم: «درمورد حجاب هم وقتی از فرانسه آمدم، هنوز با مانتو و شلوار و مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند: اگر چادر ندارید، بگویم احمد برایتان بخرد. عرض کردم: نه حاج آقا! چون به کوه می‌رفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم و گاهی هم باید سه‌پایه تیربار را روی دوش می‌گرفتم، چادر سرکردن برایم دشوار بود. فرمودند: چادر برای زن بهتر است. من از آن روز چادر سر کردم.»(مصاحبه‌ی سایت ساجد با طاهره حدیده چی) پس دیده می‌شود که امام خمینی، هرگز وعده نداده‌اند که بعد از انقلاب، حجاب آزاد خواهد بود. بلکه بلافاصله بعد از بهمن ۵۷ در اسفند ماه همان سال در مدرسۀ فیضیه قم فرمودند: «الآن وزارتخانه‌ها- این را می‌گویم که به دولت برسد، آنطورى که براى من نقل مى‌کنند- باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. وزارتخانه اسلامى نباید در آن معصیت بشود. در وزارتخانه‌هاى اسلامى نباید زن‌های لخت بیایند؛ زنها بروند اما با حجاب باشند. مانعى ندارد بروند؛ اما کار بکنند، لکن با حجاب شرعى باشند، با حفظ جهات شرعى باشند.» (صحیفه امام، ج ۶، ص: ۳۲۹) این سخنان به سرعت با تظاهرات اعتراض آمیز جمعی از زنان تهرانی در مناطق شمال، مرکز و غرب شهر مواجه شد و عکس این تظاهرات در کنار تیتر یکِ روزنامه‌های ۱۷ اسفند قرار گرفت. «خواست امام این است که حجاب اسلامی در مملکت باید رعایت شود.» از سوی دیگر، شعار زنان معترض این بود که حجاب، پاکی نمی‌آورد و حجاب هر کس در نهاد اوست. سخنران مراسم نیز معتقد بود از آن‌جا که زنان و مردان هر دو برای پیروزی این انقلاب تلاش کرده اند، پس هر دو باید آزاد باشند. این مخالفت‌ها در روزهای بعد نیز ادامه پیدا کرد. دختران در بعضی مدارس تهران تظاهرات کردند. کارکنان زن هواپیمایی ملی ایران به این فرمان معترض بودند. جمعی از زنان کارمند در تهران و برخی شهرهای بزرگ نیز به این اعتراضات پیوستند. ادامه دارد...👇👇👇 ✍زينب نجیب @ghalamenajib
البته این حرکت‌های معترضانه از سوی جمعی از موافقان فرمان امام نیز بی پاسخ نماند و درگیری‌های لفظی در برخی مواقع بین دو گروه شدت می‌گرفت و گاه تندرویی‌هایی نیز از سوی نیروهای انقلابی گزارش می‌شد. در بیستم اسفند، مصاحبه با آیت الله طالقانی درباره حجاب زنان، تیتر یک روزنامه‌ها شد: «...[حجاب] ساخته من و فقیه و دیگران نیست؛ این نص صریح قرآن است. آن قدری که قرآن مجید بیان کرده، نه ما می‌توانیم از حدود آن خارج شویم و نه زنانی که معتقد به این کتاب بزرگ آسمانی هستند. ایشان درباره حجاب زنان در ادارات گفت: اسلام، قرآن و دین می‌خواهند شخصیت زن حفظ شود؛ این حرکت انقلابی است. کی در این راهپیمایی‌ها، خانم‌ها، خواهران و دختران ما را مجبور کرد که با حجاب یا بی‌حجاب بیایند؟ خودشان با احساس مسئولیت اسلامی که این لباس یکی از شعارهای اسلامی و ایرانی است، اصالت خودشان را نشان دادند... خطری که حس می‌کنیم این است که زن‌ها دوباره به ابتذال برگردند. حجاب حکم ضروری دین است. منظور امام و علما این نیست که زن خانه‌نشین باشد. " تمامی این سخنان و واکنش‌ها به اصل حجاب در زمانی رخ داد که هنوز اولین رفراندوم جمهوری اسلامی محقق نشده است و قرار است به زودی مردم برای اولین‌بار نظام کشور خود را انتخاب کرده و به آن رأی آری یا نه بدهند.شاید به نظر برسد که امام با این تأکیدات، انتخابات پیش رو را چه در بحث نظام چه در بحث قانون اساسی تحت شعاع قرار دهد.اما  ایشان هرگز هیچ کدام از احکام دین را فدای تحقق حکومت نکرد چرا که نزد او فلسفه حکومت  تنها بستری برای اجرای احکام دین است. در واقع غایت اسلام است نه حکومت. مردم ایران اسلامی اگرچه در طول مبارزات انقلابی خود شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را سرلوحه شعارهای خود قرار داده بودند و به این ترتیب با فریادهای خود اجماع قاطع خود را در مورد جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند، اما جهت تثبیت ثمره مبارزات اسلامی خود در روزهای دهم و یازدهم فروردین ۵۸ با حضور در پای صندوقهای رای به حکومت «جمهوری اسلامی» رای قاطعی دادند. پیش از آن برخی گروهها و جریانات سیاسی ناهمسو با جریان عمومی مردم پیشنهادهای مختلفی مانند جمهوری (بدون قید اسلامی) و یا جمهوری دمکراتیک و... جهت نوع و شکل حکومت آینده می دادند اما حضرت امام خمینی(ره) از مردم خواستند که «رای بدهید به جمهوری اسلامی، نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر.» و این ۹۸ درصد مردم بودند که به این نظام با همه ابعادش رای دادند.  در چنین شرایطی هرگز این به ذهن متبادر نشد که شما از یک‌سو ملت را به این نظام دعوت می‌کنید اما از سوی دیگر حجاب را برای همه‌ی بانوان اجباری کرده‌اید. در پی تذکرات مداوم و دستورات مکرر بود که کارمندان ادارات دولتی موظف به رعایت حجاب شدند و به مرور، این قانون نانوشته عمومیت یافت تا جایی که در سال ۶۲ قانون عفاف و حجاب در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. تا آن روز بیش از ۵ انتخابات صورت پذیرفت. بنابراین تأکید حکومت بر رعایت حجاب هیچ‌گاه باعث تخریب یا تهدید اصل انتخابات نشده است و همیشه شاهد حضور مردم در پایه صندوق‌های رأی بوده‌ایم. البته نگارنده هرگز منکر وجود معضلات جامعه، بی‌مسئولیت‌ی‌ها، بی‌تعهدی‌ها و مشکلات اقتصادی نیست و آن‌ها را در مشارکت مردم مؤثرتر می‌پندارد. ✍زينب نجیب @ghalamenajib