eitaa logo
قلم های بیدار
142 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
چگونه رهایت کنم مگر تو رها کردی دست عروسکت را وقتی به میهمانی عروسهای دریایی می رفت آنقدر کودکی که هنوز هم فکر می کنی سقوط هواپیما به خاطر دعوای تو با برادر کوچکت بر سر نشستن کنار پنجره هواپیماست چه کسی می تواند تو را به دنیای ما بر گرداند جز من که شاعرم می توانم تو را از پله های برقی فرودگاه برگردانم می توانم هواپیما را به فرودگاه برگردانم می توانم موشک را به ناو و ناو را به امریکا برگردانم می توانم دود را به چپق سرخپوستان برگردانم من حتی می توانم فلسطینیها را به خانه ها شان برگردانم و یهودی ها را هم به خانه هاشان برگردانم من خدا نیستم عزیزم اما شاعرم و خدا شهیدان را به شاعران سپرده است می توانم بر مرگ تو مرثیه ای بسرایم می توانم نامت را به روزنامه ها و پرونده ات را به میز کار سیاست مداران برگردانم می توانم کودکی ات را در بازی گوشی دلفين ها جستجو کنم و داغت را در خودکشی نهنگ ها چرا که مرگ تو باشکوه ترین بود مرگی در آتش مرگی در اوج و تشییعی بر موج چگونه رهایت کنم مگر تو رها کردی دست عروسکت را وقتی به میهمانی عروسهای دریایی می رفت @ghalamhaye_bidar
برگزیدگان سومین جشنواره حقوق بشر آمریکایی در بخش : مجتبی صفری (گیلان)، سیدمحمدجواد میرصفی (قم)، مجید موسوی (اصفهان)، فرانک حمزه‌زاده، پیمان طالبی (تهران) @ghalamhaye_bidar
🔸 شعری اعتراضی از خوانده شده در انجمن نارنج نور را در هاله ی ابهام پنهان کرده اند واقعیت را پس اوهام پنهان کرده اند! در لباس شرع با شیطان تبانی می کنند کفر را در جامه ی احرام پنهان کرده اند حرف های پخته ای بر روی منبر می زنند در سر اما آرزوی خام پنهان کرده اند فقر و بیکاری، رکود و اختلاس و رانت را جملگی از دید استعلام پنهان کرده اند ساقی میخانه را آزرده، می را برده اند جام را در پستوی برجام پنهان کرده اند وعده های کشکی و مردم فریب خویش را از نگاه حضرت اقدام پنهان کرده اند! هموطن برخیز و این تزویر را فریاد کن یکصدا این ظلم دامن گیر را فریاد کن تا نیفتاده است این جنگل به دست روبهان نعره باش و اقتدار شیر را فریاد کن فرصتی باقی است، عاقل باش و پیش از حادثه جهل مزدوران بی تدبیر را فریاد کن مرگ بر نیرنگ، اف بر ننگ، نفرین بر دروغ ای مسلمان مشت شو تکبیر را فریاد کن هرگز این ملت به ذلت تن نخواهد داد، نه پاره کن از گردنت زنجیر را... فریاد کن! @ghalamhaye_bidar
🔸 شعری اعتراضی از خوانده شده در انجمن نارنج صندلی های بی خیال بس است دست از روی دست بردارید جایتان را به دیگران بدهید از صف پشت در خبر دارید پیش مردم به جنگ مشغولید پشت پرده به دست و روبوسی دسته ای تکه تکه ملک خدا عده ای کیسه کیسه زر دارید رویتان زرد ، چکمه هاتان سرخ پایمال شماست خون شهید چه پسرها که سرگذاشته اند چه پسرها که در سفر دارید دست مردم نمی رسد به شما بس که سرگرم ارتفاعاتید حرف مردم نمی رسد به شما گرد خود بس که کور و کر دارید یقه هاتان سفید بود اما خون مردم چکید و لک برداشت آب در حلق باغ خشکیده‌ست تا که در دست خود تبر دارید گرچه دشمن هنوز شیطان است گفت اعدا عدوک نفسک نفس اماره اید و هر نفسی که فرو می برید، شر دارید با خطای دوقطعه کم یا بیش آخرش در کنار هم هستیم گرچه از ما که کارتن خوابیم چندتا خانه بیشتر دارید @ghalamhaye_bidar
🔹حب الحسین یجمعنا🔹 جاده در پیش بود و بی‌وقفه سوی تقدیر خویش می‌رفتیم در صفوف پیادگانِ بهشت موج در موج پیش می‌رفتیم شعرِ کشف و شهودمان در راه غرق تصویر و فکر و عاطفه بود وصل، ابعاد تازه‌ای می‌یافت اربعین، بهترین مکاشفه بود تا مقام خلوص و یکرنگی راه کم مانده بود و من مشتاق پیِ هر گام جلوه‌گر می‌شد کوچه‌باغی به ساحت اشراق قصد کردم کمی درنگ کنم موکب برگزیده‌ای دیدم روی دیوارهای کاگلی‌اش پرچم داغدیده‌ای دیدم نقش خورشیدِ ترمه‌کوب شده روی پرچم دل مرا می‌بُرد چشم‌های به خون نشستۀ او زائران را به کربلا می‌برد بغض کردم کمی جلو رفتم میزبان آمد و تبسم کرد بی‌تکلف درست مثل خودم عربی فارسی تکلم کرد گفتم: اشلونک، ایها الساقی؟ - حرف‌ها داشت در دل تنگش - گفت: شُکراً! مرا هوایی کرد استکان‌های چای پررنگش گوشه‌ای دنج چای نوشیدم غرق در بغض و حیرت و نجوا به خودم آمدم... یکی می‌گفت: «موکب اهل سنت است اینجا» بغض آنقدر پافشاری کرد که سرانجام گونه‌ام تر شد لحن نجوای من عوض شده بود حیرتم با جنون برابر شد سر بی‌تن هنوز هم بر نی داشت آیاتی آشنا می‌خواند لبِ خورشیدِ ترمه‌کوب شده اهل توحید را فرا می‌خواند @ghalamhaye_bidar
فراخوان ترانه اربعین @ghalamhaye_bidar
علیه‌السلام 🔹اذن جنون🔹 نشسته بر لب ساحل، شکستهزورقِ عاشق: کهراست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟ به موجِ اشک، کِی آخر توان به اوج رسیدن؟ کجا حریفِ تو باشد دلِ شکستۀ قایق؟ نه فهمِ رنج تو آسان، نه درکِ اوج تو ممکن زبان ناطقه الکن؛ سکوت، یکسره ناطق مگر که اذنِ جنونم دهی چو «جابر جعفی» وگرنه عقل ندارد رهی به کوی حقایق تویی که علم یقینی، به دین اول و آخر تویی که معنی دینی، به علم سابق و لاحق چو طفل مکتب تو «بوحنیفه» است چه گویم ز حلقۀ تو بجویم اگر مشایخ واثق به حکم توست اگر زد «هشام» تیغ تکلّم ز کیمیای تو «جابر»، حکیم گشته و حاذق چه داشت خرقۀ «سفیان» به جز ریا -و چه عریان-؟ تو خرقهپوشِ خدایی نهان ز چشم خلائق زبان گشودی و آنک شکست حقّۀ کافر نگاه کردی و آنگه پرید رنگ منافق عیار عقل تو بودی به گفتگوی مکاتب مراد علم تو بودی ز جستجوی دقائق تویی تو چشمۀ جوشان، تویی تو بحر خروشان شکستهزورقِ ساحل، منم، به سوی تو شائق ز خویش میروم امشب به سوی غربت دریا سیاهپوش عزای امام جعفر صادق @ghalamhaye_bidar
جلسه ی بعدی سه شنبه 26 تیر @ghalamhaye_bidar
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن به قدری که نفس تازه کنم؛ خیلی نمی مانم کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم رها، بی شیله پیله، روستایی، ساده ی ساده دوبیتی های باباطاهرم عریان عریانم شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد صدای حمله ی چنگیزخان آمد؛ نمی دانم - چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم در آتش خانه ام می سوخت؛ گفتم آه...دیوانم... چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ، یک بانو پی تحریم تنباکو شکسته تُنگ قلیانم فراوان داغ دیدن ها؛ به مسلخ سر بریدن ها حجاب از سر کشیدن ها؛ از این غم ها فراوانم شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری به سینه داغ دار کشته ی حمام کاشانم سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان که تهران تر شود تهران؛ من آبادان ویرانم صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان تو را لب تشنه ایم از جان، کمی باران بنوشانم سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم @ghalamhaye_bidar
با تبریک میلاد بانوی عشق و مهربانی حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، فراخوان در دهه کرامت منتشر می شود 🔹قلم های بیدار از امسال برگزار خواهد شد @ghalamhaye_bidar
🚩انجمن نارنج 🌻سه‌شنبه‌های یک هفته در میان ⏰ امروز 26 تیرماه 1397 از ساعت 7 عصر تا اذان مغرب 🏠 خیابان کاوه، جنب پایانه بابلدشت، کوچه شهید مقارزاده، نبش کوچه شهید جلوخانیان، پلاک 18 سپهر هنر و اندیشه @ghalamhaye_bidar