eitaa logo
قلم های بیدار
143 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار ادمین: @ghalamhayebidar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"هرکه را صبح شهادت نیست شام مرگ هست.." شعرخوانی حاج قاسم سلیمانی @ghalamhaye_bidar
کانال انجمن تازه تأسیس شعر مصاف زرین‌شهر: @anjoman_masaf
بخصوص من تاکید می کنم در این برهه از زمان روی مسئله خانواده تکیه کنید. مقام معظم رهبری ۹۷/۱۲/۷ اولین کنگره شعر خانواده و سبک زندگی «زیر یک سقف» عناوین بخش اصلی: _نقش زن به عنوان همسر، مادر و دختر در جامعه _عاشقانه های خانوادگی (مادرانه، پدرانه، همسرانه) _تربیت فرزند و نقش والدین _ارتباط والدین و فرزندان _سبک زندگی اصیل ایرانی_اسلامی با محوریت خانواده عناوین بخش ویژه: _سیره خانوادگی اهل‌بیت _الگوهای رفتاری و گفتاری اهل‌بیت در خانواده _سبک زندگی علوی و فاطمی (خانواده نمونه) نحوه ارسال آثار: poemcongress.ir مهلت ارسال اثر: ۱۰ خرداد ۱۴۰۰ برای کسب اطلاعات بیشتر به آدرس zire_1_saghf@ در ایتا یا اینستا مراجعه کنید. جوایز در دو سطح یک میلیون تومانی و سه میلیون تومانی خواهد بود.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمان خیبر و بدر است، ما را کار بسیار است فدایی در رکاب حیدر کرار بسیار است اگرچه قوم شب، تا صبح گیج خواب تردیدند ولی در سایه ی خورشید ما بیدار، بسیار است به خون خواهی عاشورا ندای یالثاراتیم بگو این خون نمی خوابد بگو مختار بسیار است... * * * * حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است حاج قاسم رفت و راه بی کرانی مانده است در تنور سینه‌ها آتش فشانی مانده است مکتبش را دوستان و دشمنانی مانده است حاج قاسم رفت اما امتحانی مانده است تازگی‌ها هرطرف رو می کنی روز خداست مالک اشتر زمین افتادنش هم ماجراست حاج قاسم راز و رمز فتح خرّمشهرهاست با علی همراه شو، میزان علیّ مرتضی ست غیرت صفینیان را نهروانی مانده است... * * * * دلِ شیران، به تو بخشید، خداوندِ تو، ای مرد! کم در این عصر، جهان دید، همانندِ تو، ای مرد! بی‌سبب نیست، عَلَم دست تو دادند، علمدار! بی‌سبب نیست، شدی مالکِ این معرکه، سردار! تو سلیمانی؛ از انگشتری‌ات، دیو هراسان قاسمی؛ نذر حسین است تو را، دست و سر و جان... @ghalamhaye_bidar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 آیینه‌ی سرخ دیدیم در آیینه‌ی سرخ محرم‌ها پر می‌شوند از بی‌بصیرت‌ها جهنم‌ها ما کمتریم و بارها خواندیم در قرآن بسیارها خورده شکست سختی از کم‌ها راه نجات این است که یار علی باشی حالا که دنیا پر شده از ابن‌ملجم‌ها باید لباس شیر پوشید و به میدان زد رفتند وقتی گرگ‌ها در جلد آدم‌ها درسینه‌ی ماهیچ ترسی از شهادت نیست وقتی که روی دار شد معراج میثم‌ها یک‌روز اسراییل را نابود خواهد کرد فرمانده‌ای از جنس تهرانی‌مقدم‌ها https://eitaa.com/ghalamhaye_bidar
🌹متن شعر ترکیب‌بند خانم مستشارنظامی درباره حماسه‌ی مادران و همسران شهدا پس از مطاله کتاب بند اول حماسه بی زن و زن بی حماسه بی معناست که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست کجاست خانه‌ی سبزی بدون دستی گرم که باغبان و پرستار و مرهم گلهاست زن از نخست، اگر مادر است، اگر همسر همیشه مظهر آرامش است و عطر صفاست زنان لطافت تاریخی حکایاتند که قصه گرچه غم انگیز، صبر زن زیباست شبیه ساره صبور است و مثل مریم پاک شبیه آسیه در مصر منجی موسی ست اگر به هیئت بلقیس سرزمین سبا وگر به هیئت هاجر نماد سعی صفاست بدون فاطمه دنیا برای مولا هیچ بدون فاطمه پیغمبر خدا تنهاست بدون زینب کبری کدام خطبه‌ی ناب طلایه دار پیام بلند کرب و بلاست زمان رسیده به تکرار مادرانه‌ی عشق بگو به نام خدا شرحی از ترانه‌ی عشق بند دوم بخوان به نام خدا داستان ایمان را حدیث زینبی مادران ایران را بخوان به نام خدا از شکوه بت شکنان که روح تازه دمیدند باغ و بستان را پس از حماسه‌ی گردآفرین دوباره بخوان غرور صف شکن این زن مسلمان را به سمت لشکر طاغوت بی سلاح دوید که جاودانه کند شوکت سلیمان را اگر چه مادر و همسر ولی به راه "ولی" گرفته در کف اخلاص گوهر جان را بخوان حکایتی از صبر "اشرف السادات" که‌یادگار بماند زنان دوران را شکوه شیر زنی، مادری صبور و شکور نماد عشق و بصیرت، غرور شعر و شعور بند سوم پیام روح خدا را شنید و جان آورد از آفتاب نهان جلوه‌ی عیان آورد پیام حضرتشان را رساند تا دلها هزار جان به فدای عزیز جان آورد به پیشواز حضورش چه عاشقانه شتافت بصیرت از مدد پیر، ارمغان آورد به عشق یاوری دین و پاسداری عشق هر آنچه داشت در آن روز در توان، آورد شبیه "چرخش گل سمت نور " می بالید طلوع فجر ز بهروزی اش نشان آورد زمان گذشت و بهاران رسید تا ایران زمانه پرچم خورشید را عیان آورد امام عشق به اعجاز انقلاب آمد طراوتی به دل خسته‌ی جهان آورد زمین خسته در آن التهاب تاب آورد به‌یاری نفس عشق، انقلاب آورد بند چهارم نهال سرزده را گرم آبیاری شد ستون خانه‌ی او پایگاه یاری شد کمی گذشت و کلاغان هجوم آوردند زمان یاوری دین و پاسداری شد اگر چه سنگر او پشت جبهه بود ولی برای جبهه نشان امیدواری شد بسیج کرد زنان را به نام حضرت عشق به نام حضرت زهرا سلام جاری شد غذا، لباس، مربا، برنج، سبزی، آش هر آنکه بود در آن جمع گرم کاری شد چه کار بهتر از آیینه داری خورشید که افتخار دلش بود یاری خورشید بند پنجم رسید نوبت دردانه‌ی دلش، پسرش گل محمدی اش، شاخسار پر ثمرش نگاه کرد به مادر: "اجازه می خواهم" کشید دست نوازش به گوشه‌ی جگرش بلند گفت: "که من راضیم برو پسرم" گرفت مصحف و پاشید آب پشت سرش "خوشا به حال شماها که مرد میدانید" به‌یاد خونِ خدا خون فشاند چشم ترش خدا قبول کند از من این امانت را فدای اصغر و اکبر، فدایی قمرش فدای شاه شهیدان، برو برو پسرم مباد باز بمانی ز یاری پسرش به راه لشکر اسلام جان و دل دادم چه غم اگر که نماند ز خادمی اثرش شکوه مادری و ذکر یا رب و یارب به جان و دل همه در راه حضرت زینب بند ششم محمد آن گل باغ محمدی بالید همین که صبر و تولای مادرش را دید نگاه کرد به دستان زخمی مادر کنار چادر و دستان خسته را بوسید به شرم گفت به فکر لباس آخرتم و شال سبز، اگر پیکرم به خانه رسید مرا به دست خودت خاک کن، دعایم کن به صبر زینبی و اجر مادران شهید مباد اشک بریزی و خم شود کمرت بایست محکم، من زنده‌ام مکن تردید فقط به خلوت خود گریه کن به‌یاد حسین به شکر آنکه نگاهش به جان ما تابید گذشت چندی و از گل خبر نیاوردند خبر از آن گل خونین جگر نیاوردند بند هفتم گواه می دهد این دل که یار می‌آید گل محمدی ام نامدار می‌آید دل شکسته مبادا که آه و ناله کنی که با رسیدن یارت قرار می‌آید خبر رسیده به قلبم ز کاروان شهید که سرفراز از آن کارزار می‌آید خبر رسیده به جانم علی اکبر من هزار زخم به جان، استوار می‌آید به سر شتافته این جان و دل خوش آمدگوی به پیشواز تو ای غمگسار می‌آید خوش آمدی ز سفر، مادرت فدایت باد به خانه آمده‌ای، خانه‌ی دلت آباد بند هشتم حماسه بی زن و زن بی حماسه بی معناست که بر سر شهدا، دست حضرت زهراست چو کوه در وسط قبر نوجوان شهید اگر چه در جگرش داغ عصر عاشوراست چو کوه چادر خاکی به سر، دل مادر به جستجوی نشانی ز خاک کرب و بلاست چنان شکوه دماوند در غم فرزند چنین صلابت نستوه، ناب و بی همتاست گذاشت صورت فرزند را به سینه‌ی قبر به خاک گفت که این نوجوان حبیب خداست کنون که بار امانت به خاک می سپرد به سربلندی دردانه‌اش سرش بالاست چه شیر کوه زنی، مثل مادرش زهرا صبور و شکرگزارست و در دلش غوغاست شکوه زینبی و صبر اشرف السّادات نماد و جلوه‌ی ایثار مادر شهداست گلم رسید، سرافراز و روسپیدم کرد به شانزده غزلش مادر شهیدم کرد 👇👇👇
👆👆👆 بند نهم اگر چه در غم روی تو نیستم تنها چنان که خواسته بودی گریستم تنها تو در کنار منی هر نفس، خدا اینجاست نه، صادقانه بگویم که نیستم تنها گرفته دست مرا هر زمان به مرحمتی هر آن زمان که به یادت گریستم تنها تو خواستی که نبیند غم مرا دشمن تو خواستی که چو زینب بایستم تنها تو خواستی که ببینی که من سر افرازم که یاد اوست همه هست و نیستم تنها بخوان دوباره بخوان روضه خوان، هلاک شدم به یاد حضرت ارباب زیستم تنها شکسته پا و زمینگیر و خسته‌ام مادر محرم است ببین دلشکسته‌ام مادر بند دهم صدای نوحه مرا برد تا کجا آن شب صدای نوحه و بال فرشته ها آن شب صدای نوحه و عطر شهید و دیدن تو مرا رساند به دیدار کربلا آن شب نگاه کردی و گفتی چرا شکسته دلت گرفت دست تو دلتنگی مرا آن شب نه درد ماند به پایم نه غم میان دلم گرفتم از نفس آشنا شفا آن شب على اکبر من از زیارت ارباب رساند هدیه سبزی به مبتلا آن شب نشان ماست همان شال سبز کرب و بلا که عطر دوست مرا برد تا خدا آن شب "منم که دیده به دیدار دوست کردم باز چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز" بند یازدهم نگاه کردی و گفتی دگر نیازی نیست به این همه خطر و دردسر نیازی نیست به دردهای پیاپی به زخمهای عمیق به این همه غم و اشک و ضرر نیازی نیست نیاز نیست ببندی دوباره پایت را به نسخه‌های همه بی اثر، نیازی نیست زیارت تو قبول است و سعی تو مشکور به راه دور و به رنج سفر نیازی نیست همین دو بال پریشان برای تو کافی ست بپر پرنده‌ی زخمی، به پر نیازی نیست به شال سبز حسینی رسیده است شفا به قرص و مرهم و دارو دگر نیازی نیست نماند درد و غمی تا رسید نام حسین دوباره روضه بخوان دل به احترام حسین بند دوازدهم بگو ستاره نتابد، پرنده پر نزند که عاشقانگی‌اش را، کسی نظر نزند صدای شیهه‌ی اسبان بی سوار، ای کاش نمک به قلب پر از زخم، بیشتر نزند به پیشواز شهیدان فرشته‌ای آمد به گاهواره‌ی اصغر، بگو که سر نزند عموی تشنگی آمد، سپر بیاور عشق که خصم بر تن صد پاره‌اش دگر نزند اگر چه خیمه‌ی زینب، سراچه‌ی درد است بگو که لشکر غم بیش از این به در نزند سکوت دشت پس از سور و شادی دشمن چگونه شعله‌ی حسرت به هر جگر نزند در آتش غمش اسپند دود کرده دلم که عاشقانگی‌اش را کسی نظر نزند به لطف عشق حسین و به اقتدای ولی گشوده شد گره بسته‌ام به نام علی @ghalamhaye_bidar
🌷برای دانشمند شهید 🌹طوفانیِ غیرت سرخی امروزشان شد سبزی فردای ما ای فدای نام قاسم‌ها و محسن‌های ما گرچه در رؤیایشان فرسنگ‌ها پیموده‌ایم همچنان دور است از دنیایشان دنیای ما غوطه زد در خون پاکش قهرمان دیگری تا مگر طوفانیِ غیرت شود دریای ما قهرمانی راستین، آری نه مثل آن قبیل- قهرمانانی که می‌سازند در رؤیای ما باز در بغض نگفتن‌ها صدای ما گرفت باز دارد می‌پرد رنگ از رخ سیمای ما غیرت ما را محک زد باز خون دیگری وای ما و وای ما و وای ما و وای ما @ghalamhaye_bidar
🔹 سروی به نام مدرّس مجلس خروشنده می‌شد فریادهایش اگر بود برجامی امضا نمی‌شد حتّی عصایش اگر بود بیگانه جرأت نمی‌کرد بر ساحل آسوده باشد در گوش دریای تاریخ موج صدایش اگر بود شاید که یک موریانه می‌خورد برجام‌ها را نام خداوند قادر در ابتدایش اگر بود از ترس، سَر خم نمی‌کرد پیش رضاخان دوران بر قامت این زمانه شاید عبایش اگر بود نوّاب‌ها سر رسیدند در راه حق صف کشیدند آری شهادت می‌ارزید این خونبهایش اگر بود سروی است در کاشمر سبز سروی به نام مدرّس بود و قرار است باشد این ماجرایش اگر بود @ghalamhaye_bidar
🔹 جایگاه وکالت به صندلی نزدم تکیه جز به نیت خدمت فقط به نیت مردم، نه این جناح نه آن خط از آن زمان که رسیدم به جایگاه وکالت حرام باد به من رخت و خواب و لقمه ی راحت نگفته ام به جز از درد و غصه های ضعیفان نکرده ام به جز از حق پابرهنه صیانت به اخم های رضا شاه خنده کردم و رفتم اقامه بستم و گفتم برای اوست ابهّت عصا نه اینکه کمر خم کنم نه این که ضعیفم عصا گرفتم و فرعون را زدم به حقارت بجای مسجد و محراب، مجلس است مسیرم که در نگاه مدرس، دیانت است سیاست کجاست قبر رضا شاه؟ گر مسیر تو افتاد بگو به کاشمر آید به دیدنم به زیارت! @ghalamhaye_bidar
🔹میرزای کوچک کنار خانقاهی سری ز تن جدا بود شبیه بید مجنون، دو گیسویش رها بود میان برف و بوران دلش شکست و افتاد کسی که پشت مردم چو سنگ آسیا بود دوباره بعد صد سال مرور کردم او را هنوز روبه‌رویش، درِ بهشت، وا بود درست بعد صد سال، سری زدم به تاریخ  هنوز قسمت او، دروغ و ناروا بود درون کیسه، خالو! سر بریده‌ی کیست؟ مده به کم‌بهایان، سری که کیمیا بود سر بریده دیدم میان برف و طوفان سری بریده، آری، از آنِ میرزا بود گرسنگان تالش سر تو را بریدند اگرچه خان خلخال، رفیق، با شما بود نه روز فتح تهران، نه بعد جنگ منجیل رکب نخورد از نفس، کسی که با خدا بود نه انقلاب اکتبر، نه نارفیق بابی خود خود خودش بود، رها رها رها بود دلی به رنگ خون داشت، سری به رنگ آتش نه سحر موسوی داشت، نه در کفش عصا بود دلی به رنگ داغ از شهید کربلا داشت یکی ز شیعیان علی مرتضی بود سر بریده‌ای داشت شبیه سرور عشق عبای غرق خونش غروب کربلا بود نگاه کردم او را، شراره داشت چشمش نگاه کردم او را، چقدر آشنا بود به گوش بیدها باد شبانه نوحه می‌خواند که میرزای کوچک، بزرگ نسل ما بود ندیده چشم گیلان، بزرگ‌تر ز کوچک بزرگ هست تا هست، شهید بود تا بود @ghalamhaye_bidar