🔹 عددهای «خاص» با رقم نوشته میشود. منظور از عددهای خاص یعنی شمارۀ شناسنامه، پلاک، طبقه، شماره اتاق هتل، نمرۀ آزمون، آیۀ قرآن، شمارۀ صفحه، شمارۀ نشریه و....
🔹 مانند:
شش: ۱۵۷۸، ص۳۳۲، اتاق ۴۰۷، س۱۶ (سال شانزدهم انتشار این روزنامه)، آیۀ ۴۴ و… .
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
🔺پویش #به_یاد_ابراهیم
🔹هدیه ختم صلوات و قرآن به ارواح طیبه شهدای خدمت به خصوص #شهید_رئیسی_عزیز
چهل روز از شهادت #شهید_خدمت گذشت. شهیدی که از او جز خدمت، اخلاص، تلاش خستگی ناپذیری، ولایت مداری چیزی ندیدیم. در خدمتش مردمی بود. در عملش خستگی نمی شناخت و در شناخت مسیرش ولایت مدار بود.
او در دعاهای خود طلب شهادت می کرد و خداوند هم به او عزت و آبرویی بخشید که همیشه از او به نیکی یاد شود.
اکنون با اهدای قرآن و حمد و صلوات و توسل به ارواح طیبه پاک این شهیدان به آنها توسّل می جوییم و از خداوند متعال می خواهیم به برکت مجاهدت #شهید_رئیسی_عزیز ملت ما را در انتخابات سربلند و پیروز گرداند.
برای شرکت در این پویش و اهدای قرآن و صلوات به شهدای خدمت وارد لینک زیر شوید: 👇👇👇
http://www.counter.ir-ma.ir/
4_6019183982858469438.mp3
481K
پیشدادیان #منوچهر (بخش ۵۲)
#داستان_زال_و_روداوه (بخش ۵۱)
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim
#توضیحات
-مشک، عنبر، عبیر: مادههایی خوشبو که دو تای اول را از آهو میگیرند و ماهی عنبر، و سومی را از ترکیبهای مختلف این مواد میسازند: گلاب، مشک، صندل، کافور، زعفران و....
-بساط: فرش، و در اینجا احتمالا (بهدلیل تزئینات بسیارزیاد) پردهی تزئینی یا همان شادُروان است.
-پیکر: نقشونگار و هر چه بر پارچه یا گستردنی ببافند یا بدوزند.
-زبرجد: سنگی قیمتی بیشتر بهرنگ سبز
-خوشاب: آبدار، تروتازه و درخشان که در شاهنامه صفت دُر میشود و دندان.
-دگر، پیکرش دُرّ خوشاب بود / که هر دانهای قطرهیی آب بود: پردهی دیگری هم بود که بر آن مروارید دوخته بودند و هر دانهی مروارید چون آب٘ درخشان بود.
-بدآیین و آرایش چین نهاد: بهسبک چینی تزئین کرد یا که: آراستن را بهنهایت کمال انجام داد؛ چون چین، همانطور که میدانیم، در صورتگری و هنرهای تزئینی زبانزد روزگاران بوده.
-آگنده: پُر، لبریز. متضاد "کَنده"
-بیاراست روداوه را چون بهشت / به خورشیدبر جادویها نبشت: یعنی در آراستن رودابه آرایش را بهحد کمال رساند. یا این که خورشید استعارهی رودابهست که یعنی: در آراستن رودابه جادوها کرد.
-زرنگار: بهآبطلا نقاشیشده
-بار دادن: راه دادن، اجازهی ملاقات دادن
-رامشگر: خنیاگر، نوازنده و خواننده
-افسر: تاج. در شاهنامه افسر بیشتر به تاج زنان میگویند که احتمالا کوچکتر و ظریفتر از تاج مردان بوده ولی در درجهی معنوی پایینتر از آن.
-پذیره شدن: پیشواز رفتن، مهیا شدن
-پرستنده: خدمتکار، ساقی
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim
مطالعات کتابخانهای تاثیر مهمی در فرایند نوشتن دارند. این تاثیرات عبارتند از:
۱- افزایش دانش و اطلاعات: مطالعه کتابها و منابع مختلف در کتابخانهها، دسترسی به دانش و اطلاعات بیشتری را فراهم میکند که میتوانید از آنها در نوشتن خود بهره ببرید.
۲- الهامبخشی: خواندن کتابها و آثار مختلف میتواند ایدههای جدیدی را برای داستاننویسی و نوشتن به شما بدهد. داستانها، شخصیتها، و رویدادهای مختلفی که در کتابها وجود دارند، ممکن است به شما الهام بخشیده و ایدههای جدیدی برای داستانهای خود به شما بدهند.
۳- بهبود مهارتهای نویسندگی: مطالعه آثار نویسندگان مختلف میتواند به بهبود مهارتهای نوشتن شما کمک کند. از ساختار داستان تا روشهای زبانی و نقشآفرینی، مطالعه کتابها میتواند شما را در توسعه مهارتهای نوشتنیتان یاری کند.
۴- تقویت تخیل: مطالعه داستانها و آثار ادبی مختلف میتواند تخیل شما را تقویت کند. شما با ورود به دنیایها و شخصیتهای جدید، میتوانید تخیل خود را تقویت کرده و داستانهای جذابتری بنویسید.
۵- آشنایی با سبکها و فرمتهای مختلف: مطالعه کتابهای مختلف به شما این امکان را میدهد که با سبکها، فرمتها و روشهای نوشتن مختلف آشنا شوید. این باعث میشود که شما به عنوان یک نویسنده، انعطافپذیری بیشتری در نوشتن داشته باشید و بهترین شیوهها را برای بیان ایدهها و داستانهای خود پیدا کنید.
به طور کلی، مطالعه کتابها و منابع مختلف در کتابخانهها میتواند به شما کمک کند تا به عنوان یک نویسنده، دانش بیشتری کسب کنید، ایدههای جدیدی برای داستانهای خود پیدا کنید، مهارتهای نوشتنیتان را بهبود بخشیده و تخیل خود را تقویت کنید.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایت به قلم "ســاده و روان"
📚 باب اول : در سیرت پادشاهان
🌺 حکایت ۳۱
💫 انوشيروان (يكى از شاهاه معروف ساسانى) چند وزير داشت ، آنها با هم درباره يكى از كارهاى مهم كشور به مشورت پرداختند و هر يك از آنها داراى رايى بود و راى ديگران را نمى پسنديد. بزرجمهر (1) راى انوشيروان را برگزيد. وزيران در غياب شاه به بزرجمهر گفتند: چرا راى شاه را برگزيدى ؟ راى او چه امتيازى نسبت به راى چندين حكيم داشت ؟
بزرجمهر در پاسخ گفت : از آنجا كه نتيجه كارها و راى ها روشن نيست و در مشيت و خواست الهى است و معلوم نيست كه آيا نتيجه ، خوب است يا بد، بنابراين موافقت با راى شاه بهتر است ، زيرا اگر نتيجه آن بد شد، به خاطر پيروزى از شاه ، از سرزنش او ايمن باشم :
🔸خلاف راى سلطان راه جستن
🔹به خون خويش باشد دست شستن
🔸اگر خود روز را گويد شب است اين
🔹ببايد گفت آنك ماه و پروين
1_ بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان فرزند بُختَگ که به شکل معرب آن را بوزرجمهر هم نوشتهاند. وزیر خردمند خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی بود.
#غلط_ننویسیم
#حکایات_سعدی
🖊@ghalatnanevisim
🔶استطراد
در باب «حلب» بعض مورخين نوشته اند كه:
«حضرت ابراهيم» گوسفندهاى خودشان را دوشيده، هر روز ثلث مجموع شير دوشيده را، در موقع «حلب» به فقرا انفاق مى كرد، لهذا موسوم به «حلب» گرديد، اما اين روايت صحيح نيست، چه اسم «حلب» در تورات «پره» است، و اين شهر بعد از «حضرت ابراهيم» بنا شده است، و «تدمر جديد» هم مى گويند، يونانيان «آلپ» مى گويند، و اين لفظ، لفظ «سريانى است» و معنى «رئيس» و «رأس» و «معبد» را دارد، و اسم اين شكل است () كه اشاره از حرف الف است () به اين اشكال مى نوشتند بعد در اين () شكل قرار گرفت. (انتهى)
چنان كه گفتيم هجده قونسول در اين شهر است، «محمد خان»، مصلحت گذار ايران هم كه مقيم «اسلامبول» است، يك تن «يهودى حلبى» را، به جهة رسيدگى امور حاج، از جانب خود وكيل كرده، از تجار عجم كسى آنجا نيست، متاع فرنگستان از قبيل تفنگ و طپانچه و بلور در آنجا بسيار است، صورت هاى قشنگ روى پرده بسيار است، «حضرت مهد عليا» به جهت «شاهنشاه ايران»، تصوير دخترى را در روى پرده خريده به پنجاه تومان، پيش حقير به «پنج هزار تومان» قيمت داشت، خانه «نقيب الاشراف» منزل كرديم، حياط وسيع با صفا [و] اطاق هاى متعدد داشت، حقير و «جناب حاجى ميرزا محمود حكيم باشى»، و «آقا ميرزا محمد» كهياى «حضرت مهد عليا»، در اطاقى كه بهتر از اطاق منزلِ اول بود به سر مى برديم، روز بدى داشتيم، خاصه حقير كه به علت بى پولى و تعدّى مكارى، و بى لطفى «مهد عليا»، اسباب خود را حراج نمودم، به دوازده تومان در آنجا فروخته و از آنجا حركت نمودم.
«قاضى حلب» همسايه ما بود، مرد معتبرى است، با جمعى از هم منزلها به ديدن او
رفتيم، حكايت غريبى از «ابراهيم پاشا»، پسر «محمد على پاشا» والى مصريان بيان مى كرد، من جمله اين كه در ايام حضر، [۱] خيلى با لطافت و سليقه حركت مى كند، چه از خوراك چه از پوشاك، دور سفر مثل سرباز بدون تفاوت چه از خوراك و چه از پوشاك، و از قول «ابراهيم پاشا» حكايت كرد كه، ابداً اشك به چشم من نيامده، حتى در طفوليت هم گريه نكرده ام، اگر هزار نفر را، در حضور من بند از بند جدا كنند، حالتم متغير نمى شود، و بارها اين فقره را امتحان كرده ام، با وجود اين از معجزات «پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله» يكى اين است كه، هر وقت به پابوس آن حضرت شرفياب مى شوم، چندان اشك از چشمم مى ريزد، كه رخت هايم تر مى شود، و حالت خود را ابداً نمى فهمم، وقتى رفيق لامذهبى همراه، در آن روضه مقدسه بى اختيار مسلمان شد، و تعجب دارم از «مفتى مدينه»، كه هر سال بايد جمعى كثير از عدول و مؤمنين آنجا شهادت بدهند، كه قبر مبارك «جناب حضرت رسول اللَّه» در همان جاى معين است و خلاف ندارد، و الّا «جناب قاضى» نه فاتحه مى خواند نه زيارت مى رود!!
ابراهيم پاشاى مصرى
مهين فرزند و سپهسالار «محمد على پاشاى ارنبود»، كه جدّ أمجد «خديو مصر» است، درسال (۱۲۳۴) به شرطقهروتنكيل [۲] طايفه باغيه «وهابيان»، حكمرانى «خطّه حجازيه»، به عهده مشارٌ اليه مفوض گرديد، مشارٌاليه نيز به همراهى يك اردوى معتبر و منظم به «حجاز» رفته، با «وهابيان» جنگيده شكست داد، و آنها را تا به «درعيّه» تعاقب كرده، «عبداللَّه بن سعود» را كه رئيسشان بود، با چهار نفر اولادش گرفته به «اسلامبول» فرستاد، به حكم «سلطان محمود» مقتول شدند، واين وقعه باعث لقب «غازى» گرفتن «سلطان» گشت.
در سال (۱۲۴۱)، به همراهى كشتى هاى «مصر» در جنگ «يونانيان» حاضر شد، اما دشمنى «خسرو پاشاى» وزير بحر عثمانى و «محمد على پاشا»، باعث آن شد، كه مشارٌاليه به ميل جنگ نكند، بعد از آن كه كشتى هاى «عثمانيان» را، كشتى هاى دول متفقه، به حيله و
خلاف حقوق ملل در «تاوارين» سوزاندند، «كشتى هاى مصر» هم سوخت، مشار اليه بقيه قشون خود را برداشته، از خستگى به «مصر» رفت.
در سال (۱۲۴۸) بنا به نقار [۳] ما بين «عثمانيان» و «مصريان»، قشون به «شامات» آورده «عكّا» و «انطاكيّه» و «شام» را گرفت، و در «حمص» اردوى «حسين پاشا» را كه موسوم به «كورلكى» بود منهزم و پريشان ساخت، و تابه «كوياهته» تاخت و در سال (۱۲۵۵) اردوى عثمانى را، در موقع معروف به «نزيب» منهزم نموده، سردار «حافظ پاشا» را اسير كرد.
«مارشال هولتكه» معروف، در اين جنگ در «اردوى عثمانى» با چند نفر از صاحب منصبان «آلمان»، خدمت (اركان حربى: اتيه مازور) داشتند.
چون در سال (۱۲۶۵) شعور «محمد على پاشا» مختل شد، بالأرث و الاستحقاق، در جاى پدر نشست، اما زياده از هفتاد و يك روز، عمرش وفا نكرد كه در تخت «فراعنه» حكمرانى نمايد، مردى شجيع [۴] و قسىّ القلب بود، در جنگ اگر يك صاحب منصب، تكليف نظامى خود را ادا نمى نمود، همان آن [او را] مى كشت، و از هركس دليرى مى ديد فوراً مجازات مى كرد، و با اين جمله، [۵] پاك اعتقاد و درويش مسلك و جوان مرد بود، از صد ليره مصر كه مثل ليره انگليس است، كمتر به احدى انعام نداده است.
----------
[۱]: مقابل سفر، ايام حضور در شهر و ديار خود.
[۲]: تنكيل به معنى برگردانيدن، سركوب ساختن و عقوبت كردن است.
[۳]: اختلاف و نزاع، كينه و دشمنى
[۴]: دلير و شجاع
[۵]: در عين حال
#غلط_ننویسیم
#سفر_نامه
🖊@ghalatnanevisim