🔷 نظریهپردازی چگونه جایی است؟
🔷 جنگ ایدهها چگونه جنگی است؟
✍️ حمید احتشامکیا
🔸همیشه اینگونه نیست که ایده یک متفکر که معمولا در قالب دفتر یا کتاب یا درسگفتاری ارائه میشود، حتما و الزاماً مورد درک و عنایت خواننده هم قرار گیرد. چهبسا خوانندگانی که تلقیِشان از متن، با تلقیِ نویسنده متفاوت است. چهبسا خوانندگانی که درک و دریافتشان از متن با آنچه نویسنده قصد کرده مغایر است. خلاصه و به تعبیر حرفهای چهبسا: «ما قصد لم یقع و ما وقع لمیقصد».
🔸علت این تفاوتها در این است که هر نویسندهای -در اینجا مرادم متفکران و اندیشمندان است- قبل از بیان یا نوشتن، ایده و طرحی کلی در سر دارند؛ اما لاجرم برای نشاندادن آن، چارهای جز کنارهم گذاشتن حروف و کلمات و سطرها و بندها و صفحات و اوراق ندارند، امری که به تدریج و در بستر زمان رقم میخورد. از سوی دیگر خواننده نیز برای فهم آن طرح کلی چارهای جز خواندن همین حروف و کلمات و بندها و سطرها و صفحات و اوراق ندارد؛ همان امری که به تدریج و در بستر زمان رقم میخورد.
🔸بنابراین لازم است هر خوانندهای در نهایت متن، مطمئن شود که آن طرح کلی یا طرز تلقی نویسنده بهسلامت در ذهن و جانش نقش گرفته است. اینجا دقیقا همان جایی است که پای بازخوانی یک متن به میان میآید.
🔸گاهی انسان خالیالذهن سراغ یک متفکر میرود و گاهی با یک طرح و ایده کلی سراغ آن میرود. انسانِ خالیالذهن، سراغ متن میرود تا یاد گیرد؛ اما خوانندهای که صاحب و حامل ایده است نه به قصد یادگیری که میخواهد فهمش را بر متن عرضه کند تا شاید سستیها و کاستیهایش یا سختیها و راستیهایش را پیدا کند. بازخوانی یک متن به معنای عرضهکردن یک فهم کلان یا ایده شکلگرفته بر متن است. در این مقام خواننده طرز تلقیاش را بر متن عرضه میکند تا بداند در فهم و درک تلقیِ نویسنده تا چه میزان موفق عمل کرده است.
🔸در این مقام است که میتوان طرحی را به چالش کشید و اصلاحش کرد یا به چاه و چالهاش کشیده و سرنگونش کرد. اینجا همان مقام درک و ایجاد ایدههاست. اینجا همان میدان جنگ ایدههاست.
🔸اغلب درسخوانها و کتابخوانهای ما هرگز از مقام آموزش و خوانش تدریجی متن خارج نمیشوند. معمولا کتاب متفکری را یا ناتمام رها میکنند یا بهنحوی تمام میکنند که اصلا ایدهای -فارغ از صحت و سقمش- در ذهنشان شکل نمیگیرد تا چه رسد بخواهند آنها را مقابله کنند. فی المثل بسیارند کسانی که منطق ارسطو یا فلسفه افلاطون را خواندهاند. بسیارند طلاب یا دانشجوهایی که فقه و اصول و فلسفه میخوانند؛ اما چه قلیل و اندکاند کسانی که بتوانند بگویند ایده ابنسینا در منطق یا فلسفهاش چه بوده؟ یا ایده افلاطون در ریاضیات چه بوده؟ یا طرح کلی شیخ انصاری یا سایر فقهای مؤسس در فقه چه بوده است؟
🔸اگر چنین افرادی یافت شوند، یعنی کسانی پیدا شوند که آنقدر فرصت برایشان فراهم بوده و آنقدر ربالنوعشان مددکارشان بوده و آنقدر مزاج فهمشان به اعتدال بوده که توانسته باشند ایدهها را دریابند، آن وقت میتوان از جنگ ایدهها و نظریهپردازی صحبت کرد. آنگاه میتوان از تقابل ایدهها سخن راند. آن وقت است که مقدور است از ایدههای حکمرانی در جمهوری اسلامی ایرانی سخن گفت.
🔸شکار شاهماهی ایدهها در دریای خروشان متون و آبهای مواج کلمات بس سخت و دشوار است. طلاب در حوزههای علمیه اغلب شرایط عبور از گردابهای متن کفایةالاصول و فرائدالاصول را هم ندارند، چه رسد به فتح کتاب و دریافت طرح کلی یا ایدههای ناب مؤلفان. در دانشگاه هم وضعمان تعریفی ندارد. خلاصه اگر خلاء نظریه داریم که داریم، باید طالب باشیم، باید سرمایهگذری کنیم. باید شرایطش را فراهم کنیم. باید قدردان باشیم.
🔸ایدهپردازی یا نظریهپردازی در جنگ ایدهها حاصل میشود تا ایده رقیب درک نشود ایده رفیق ساخته و پرداخته نمیشود. اگر قرار باشد کسی در این بین ایدهپردازی کند حتما کسانی هستند که بعد اللتیا و التی توانستهاند به مقام درک ایدهها نائل شوند. سنت در حوزههای علمیه حمایت از چنین افرادی بوده است نه بازیگران فیکبازار مقالهنویسی.
📢 شاید رمز و راز سرگیجیمان در عصر حاضر و خلاء تئوریمان در مسائل مختلفی چون حجاب و عفاف یا مسئله هوش مصنوعی یا مسئله فضای سایبر و مورادی از این دست ریشه در بسیاری از نفهمیدنهایی باشد که مسئول مستقیم و مباشر آن نهادهای علمی کشور است.
#جنگ_ایدهها
#نظریه_پردازی
#خلاء_نظریه
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷جهان آینهها
✍️ حمید احتشامکیا
🔸از جمله خیالبافیهای من در کودکی این بود که مقابل آینه میایستادم و ساعتها در آن خیره میشدم و میپرسیدم: «آنجایی که در آینه است، چگونه جایی است؟» یادم است که دربِ اتاقمان در آینهیِ قدیِ بزرگی که بین دو دربِ کمدِ لباسی قرار داشت، بهخوبی دیده میشد. با خودم میگفتم اگر میتوانستم وارد آینه شوم و از آن درب خارج شوم، دیگر وارد جهان آینهها شدهام.
🔸 گاهی در خیالات خودم از آن درب خارج میشدم و وارد جهان آینهها میشدم و آنقدر در آن فرو میرفتم و از خودم دور میشدم که از ترسِ گمشدن از خود به خود آمده و از آینه فاصله میگرفتم.
🔸 گاهی فکر میکردم آنکه در آینه است واقعی است یا من؟ بعد پاسخ میدادم لابد او هم همین سؤال را میپرسد؛ شاید او هم خودش را واقعی و من را در جهان آینهها میپندارد!
🔸ما اکنون در عصر فضای مجازی بسر میبریم. در این عصر هستند کسانی که آنقدر در فضای مجازی فرو رفتهاند که خودشان را گمکردهاند و آنقدر بین خودشان فاصله انداختهاند که شاید برای به خودآمدن قدری دیر شده باشد. این فضا را که میبینم میگویم شاید آرزوی کودکیام در سفر به جهان آینهها برآورده شده است! اما ترسناکتر از آن است که بخواهم تجربهاش کنم.
🔸شاید هم وقت آن رسیده که به جهان از منظر منِ در آینه بنگریم. تا قبل از کانت فیلسوف شهیر آلمانی فرض بر این بود که آگاهی ما، بازتاب جهان است؛ اما کانت پرسید چه میشود اگر جهان، بازتاب آگاهی ما باشد؟
🔸گاهی تفاوت دو منظره به دلیل تفاوت در منظرهاست. عصر فضای مجازی میتواند همان عصر فضای حقیقی باشد که از منظری دیگری در حال روایتشدن است. شاید نوبت روایت جهان آینهها رسیده است. شاید قرار است قصه کسی را بشنویم که در آینه به من خیره شده است. بهراستی از منظر او عالم چه شکلی است؟
#جهان_آینهها
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷عصر جدید یا قصههای نو
✍️حمید احتشامکیا
🔸تفاوت عصرها صرفاً ریشه در تغییر و تحول بنیادین در جهان ندارد بلکه میتوان آن را در ارجاع به تغییراتی از قبیل تغییر در نگاهِ به جهان یا تغییرات منظری و حتی تغییرات ناظری تفسیر کرد. بنابراین گاهی راوی تغییر میکند که قصه عوض میشود همانطور که گاهی مَنظَر تغییر میکند که منظره تغییر میکند.
🔸عصر سایبری که با نامهای دیگری هم چون عصر دیجیتال و عصر فضای مجازی و ... نامیده میشود، صرفا مرهون تغییر بنیادین جهان نیست؛ بلکه برای فهم آن لازم است چرخشهای منظری و ناظری را هم دریابیم. برایناساس ارائه هرگونه تحلیلی از وضع جدید باید براساس وضعهای سهگانه جهان، انسان و ایدههای نخستین طرح شود.
🔸اگر وضع جدید را یک قصه نو بدانیم، آنگاه تغییر راوی و قصهگو، یک تغییر صوری و زینتی نخواهد بود؛ بلکه تغییر یا چرخش راوی، ریشه در توجه به ایدههای نو بهمثابه بنمایههای جدید قصه دارد. سوژههای جدید، قصه را جور دیگر سروسامان میدهد. نظمِ سابق را فرومیریزد. البته نه اینکه سوژه جدید در روایت سابق نبوده! چرا بوده! اما سوژه نبوده؛ سوژه، چیز دیگری بوده و بالطبع نظم و نظام خودش را در قصه رقم زده است. اما راوی که تغییر کند، ایده هم تغییر میکند و بالطبع نظم سوژهها بهم میخورد. نظم جدید که شکل گرفت، قصه هم تغییر میکند.
🔸خلاصه شناخت وضع جدید یعنی عصر سایبری بهمثابه قصهای جدید، یک سر در تغییرات ایدههای نخستین دارد و سر دیگر در چرخشهای راوی دارد؛ چراکه اگر چرخشی نبود، ایدههای نادیده، دیده نمیشدند و اگر ایده جدیدی نبود، چرخش راوی معنای محصلی نداشت و اگر این دو نباشد، نه قصه جدیدی روایت میشود ونه عصر جدیدی محقق.
📢 دیدهها را باید شست، ایدهها را باید دید؛ قصهها را طور دیگر باید گفت.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷 شهرتطلبی از نوع دانشگاهی
✍️ حمید احتشام کیا (1402/11/02)
🔸در این یادداشت قصد دارم دیدگاهم را درباره یک گونه پیچیده از سلبریتیها با شما به اشتراک بگذارم. در این دیدگاه سلبریتیها یا شهرتطلبان به دو نوع سخت و نرم تقسیم میشوند.
🔸شهرتجویان سخت همان افرادی هستند که در پی کنشهای معطوف به چهره یا کنشهای معطوف به بدن یا کنشهای معطوف به هنر و خلاقیتشان مخاطبانی را به عنوان دنبالکننده جذب میکنند. وجه سخت نامیدن ایشان آن است که خودشان نیز به وضعیت خویش مبنی بر شهرتطلبی آگاهند.
🔸اما سلبریتیها و شهرتطلبان نرم آن دسته از مسئولانی هستند که بدون هیچ دستاوردِ قابل ارائهای در هر سمینار و کنفرانس و همایشگاه و نمایشگاهی حاضر میشوند و بدون هیچ درنگی در پشت تریبونها به سخنرانی پرداخته و احتمالا بدون آنکه بدانند شور دیدهشدن دارند.
🔸مقصود من در این یادداشت اساتید دانشگاه است. اساتیدی که گرچه در حد خود موفقیتهایی داشتهاند اما نه نظریهپرداز قابلی بودهاند و نه شاگردپرور ماهری؛ نه در پیشرفت علمی کشور نقش و جایگاه ویژهای دارند و نه در توسعه علم و دانش. در واقع ایشان بیشتر براساس مقالهها و پایاننامههای دانشجویی برای خود رزومهای دستوپا کرده و با دریافت مدارج و نشانهای ظاهری به اعتباری دستیافتهاند. با اینکه خودشان میدانند حرفشان و کلامشان صد من ی غاز است، مرتب در حال سخنرانی و بیانیهسرایی هستند. ریشه این فاجعه، همان شهرتطلبی نرم است.
🔸وقتی به تراث علمی خودمان در فرهنگ ایران اسلامی مینگرم به وضوح مییابم شهرتطلبی نرم چه بلایی بر سر ما آورده است. چگونه دانشگاههای ما کساد و بیرونق شده است. حاق و حقیقت شهرتطلبی نرم، این است که دوست داشته باشی به چیزی که لیاقتش را نداری شناخته شوی. شهرت را میتوان و باید طلب کرد، اما از چشمههای اصیلش نه چون شاهدان بازاری.
🔸آلعمران آیه 3: «لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» : (ای پیغمبر) مپندار آنهایی که به کردار زشت خود شادمانند و دوست دارند که مردم به اوصاف پسندیدهای که هیچ در آنها نیست آنها را ستایش کنند، البته گمان مدار که از عذاب خدا رهایی دارند، که آنها را عذابی دردناک خواهد بود.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷قلعه حیوانات به سبک مناطق محروم
📕 به نقل از کانال اندیشناک
🔸یکی بود، یکی نبود. مورچه کوچکی بود که هر روز صبحِ زود سرکار حاضر میشد و بلافاصله کار خود را شروع میکرد. مورچه خیلی کار میکرد و تولید زیادی داشت و از کارش راضی بود. سلطان جنگل (شیر) از فعالیت مورچه که بدون رئیس کار میکرد، متعجب بود. شیر فکر میکرد اگر مورچه میتواند بدون نظارت، این همه تولید داشته باشد، به طور مسلم اگر رئیسی داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت.
🔸بنابراین او یک سوسک را که تجربه ریاست داشت و به نوشتن گزارشات خوب مشهور بود، به عنوان رئیس مورچه استخدام کرد. سوسک در اولین اقدام خود برای کنترل مورچه ساعت ورود و خروج نصب کرد. سوسک همچنین به همکاری نیاز داشت که گزارشات او را بنویسد و تایپ کند... ... سوسک بدین منظور و همچنین برای بایگانی و پاسخگویی به تلفنها یک عنکبوت استخدام کرد. شیر از گزارشهای سوسک راضی بود و از او خواست که از نمودار برای تجزیه و تحلیل نرخ و روند رشدِ تولیدی که توسط مورچه صورت میگیرد، استفاده کند. تا شیر بتواند این نمودارها را در گزارش به مجمع مدیران جنگل به کار برد.
🔸سوسک برای انجام امور یک کامپیوتر و پرینتر لیزری خریداری کرد... ... سوسک برای اداره واحد تکنولوژی اطلاعات، یک زنبور نیز استخدام کرد. مورچه که زمانی بسیار فعال بود و در محیط کارش احساس آرامش میکرد، کاغذ بازیهای اداری و جلسات متعددی که وقت او را میگرفت دوست نداشت. شیر به این نتیجه رسید که فردی را به عنوان مدیر داخلی واحدی که مورچه در آن کار میکرد، بکار گمارد.
🔸این پست به ملخ داده شد. اولین کار ملخ خریداری یک فرش و صندلی برای کارش بود. ملخ همچنین به کامپیوتر و کارمند نیاز داشت که آنها را از اداره قبلی خودش آورد تا به او در تهیه و کنترل بودجه و بهینهسازی برنامهها کمک کند...
🔸محیطی که مورچه در آن کار میکرد، حال به مکانی فاقد شور و نشاط تبدیل شده بود. دیگر هیچ کس نمیخندید و همه غمگین و نگران بودند. با مطالعه گزارشهای رسیده شیر متوجه شد که تولیدات مورچه کمتر از قبل شده است. بنابراین شیر یک جغد با پرستیژ را به عنوان مشاور عالی استخدام کرد و به او ماموریت داد تا امور را بررسی کرده، مشکلات را مشخص و راهحل ارائه نماید. جغد سه ماه وقت صرف کرد و گزارشی در چند جلد تهیه نمود و در آخر نتیجه گرفت که مشکلات پیش آمده ناشی از وجود تعداد زیاد کارمند است و باید تعدیل نیرو صورت گیرد.
🔸بنابراین شیر دستور داد که مورچه را اخراج نمایند زیرا مورچه دیگر انگیزهای برای کار نداشت و این است حکایت سیستمهای اداری در مناطق محروم.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷از تربیت علمی تا حکمرانی علمی
✍️ حمید احتشامکیا (1402/11/04)
🔸فلسفهورزی بلکه هر نوع از تفکر و تلاشِ وافر برای دانستن امور یا کشف قواعد و قوانین حاکم بر طبیعت و فراطبعیت، چهار مرحله اساسی دارد.
1️⃣ فرد در مرحله اول، شروع به یادگیری مقدماتِ لازم برای یک فهم تخصصی میکند. مانند فضانوردی که دانشها و مهارتهای مقدماتی برای سفر به فضا را کسب کرده است.
2️⃣ در مرحله دوم دانشجو به ساحت پیچیدگیهای علم سفر میکند. این مرحله از تحصیل، فرد را از دانشجوی خام و مبتدی به دانشجوی پیشرفته و متخصص تبدیل میکند؛ مانند فضانوردی که از جوّ زمین خارج شده و از افق متفاوتی زمین و اطراف آن را مشاهده میکند.
3️⃣ در مرحله سوم دانشجو سیر آفاقی و انفسی خود را در پیچیدگیهای علم شروع کرده و اینجاست که اگر بخت و اقبال یاریش کند، و ربالنوعش مددکاریش کند، موفق به کشف علمی میشود. مانند فضانوردی که شروع به جستجو در فضا و مشاهده رویدادهای آنجا میکند و احتمالا موفق به کشف علل و روابط بین پدیدهها میشود. در واقع در این مرحله فرد پس از دوران دانشجویی به مقام دانشمندی نائل میشود.
4️⃣ مرحله چهارم مرحلهای است که دانشمند میتواند بین آموختهها و کشفیاتش از یکسو و نیازها و مشکلات جامعه از سوی دیگر پیوند و ارتباط برقرار کرده و از قبل آنچه آموخته، خدمتی به خلق ارائه کند. این عالیترین مقام علم است. مانند فضانوردی که با اشیاء باارزشی از فضا به زمین برگشته است.
❇️ دانشجویان در کشور ما معمولا سفر اول را با موفقیت طی نمیکنند؛ یعنی اغلب، تخصص و مهارتهای لازم برای سفر به پیچیدگیهای علم (مرحله دوم) را کسب نمیکنند. معدود دانشجویانی هم که موفق به شروع این سفر میشوند، هنوز تا پای دیوارِ پیچیدگیهایِ علم پیشنرفته به دلیل موانع معیشتی یا انگیزشی متوقف میشوند.
❇️ اگر تعداد واردشدگانِ به مرحله سوم یعنی تعداد کسانی که با توفیقاتی خاص به شناخت نسبتا عمیقی از پدیدهها و کشف روابط و ضوابط بین آنها نائل میشوند، زیاد باشد، آنگاه میتوان امید داشت فردی از بین ایشان بتواند بین آموختههایش و مشکلات جامعه پیوند زده و به تعبیری دستاوردهای نظریش را به کالای عملی تبدیل کند (مرحله چهارم)
📢 اما تا وقتی در این کشور -براساس سازهکار معیوبی که وجود دارد- هیمنه و شکوه لشکر علمجویی در همان دو مرحله اول فرو میریزد، امیدبستن به حکمرانی علمی، آرزویی دستنیافتنی است.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
♦️آنشرلی پرغصهی قصهی ما
✍️ حمید احتشامکیا
♦️آنشرلی که خاطرتان است. دختری با موهای قرمز، همان دختر شاد و شنگول دهه شصتیها. آنشرلی قبل از آنکه اسیر آینهها شود و در قفس نامرئی فضای مجازی غرق شود، عاشق رنگ موهایش بود، اما افسوس از آن زمان که غرق آینهها شد، از خودش فاصله گرفت.
♦️یک روز موهایش را زرد میکرد و یکبار سبز. مرتب از خودش فاصله میگرفت. با هر رنگی که بر خود میزد یک لایه از خودش فاصله میگرفت.
♦️ آنشرلیِ زمان ما از موهایش شروع کرد و آنشرلیهای امروز همان فاصله و همان نارضایتی را در سایر اجزا و ابعاد بدن خود ادامه دادند. از لبولوچه تا پَروپاچه همه را به تیغ جراحی سپردند تا شاد شوند، اما افسردهتر از پیش شدند.
♦️امیدوارم حال آنهِی دلتان خوب باشد. اجازه دهید خودش باشد. همان دخترک شاد با موهای قرمز. او را خالقش اینگونه خاص و ویژه آفریده است، به همین زیبایی که میبینید! چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. هنگامی که پروردگارت تو را آفرید بهخود بالید و گفت: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ حرف آینهها را باور میکنی و حرف خالقت را نه؟
﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا﴾ بهراستی چه کسی از خدا صادقتر است.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
♦️لذتبردن را بیاموزیم و با لذت زندگی کنیم!
✍️ حمید احتشامکیا
🔹 حتما شنیدهاید که میگویند: «فلسفه زندگی، لذّتبردن است»؛ این یعنی آنچه به زندگی ما معنا میدهد، رنگ و طعم میدهد و خلاصه به زندگی ما رونق میدهد، «لذّت» است؛ اما شاید کمتر درباره فرهنگ لذّتبردن شنیده باشید. پس بیایید در این یادداشت درباره «فرهنگ لذّت» بیشتر بدانیم.
🔹 در فرهنگ اسلامی لذّت منتاظر با قوای ادراکی انسان و متناسب با شئونات نفس، به انواع و اقسامی تقسیم شده است. یکی از آنها لذّتهای معطوف به حس است. مثلا حس چشایی در انسان زمینهساز لذّت خوردن و نوشیدن است یا مثلا قوه جنسی زمینهساز لذّت و تمتع جنسی است. لذّت شنیدن موسیقی دلنشین، لذّت دیدن سیمای خوش، لذّت خوابی راحت و ... .
🔹 بعضی از لذّتها معطوف به قوهی وهم و خیال است، مانند: لذّت حاصل از تحسین و تمجید دیگران، لذّت شُهرت، لذّت قدرت، لذّت غیبت، لذّت فخرفروشی، لذّت جاه و مقام و خلاصه لذّتهای بیشمار نفسانی.
🔹بخش دیگری از لذّتها معطوف به قوه عقل و عقلانیت انسان است. مثل لذّت دانستن، لذّت کشف حقیقت، لذّت کمک به همنوع، لذّت قبول مسئولیت، لذّت مناجات و عبادت و خلاصه لذّت بندگی.
🔹لذّت، موتور پیشران زندگی انسان است و بالاترین و بارزشترین لذّت متصور در فرهنگ اسلامی، لذّت ملاقات با خداست. اما در جامعه امروز، فقط طیف خاصی از لذّتها به عنوان معنای زندگی در حال روایت است؛ یعنی لذّت شهرت و لذّت شهوت.
🔹در جامعههای سنتی پرسشی مطرح بود که علم بهتر است یا ثروت؟ میدانید مقصود اصلی این سؤال چیست؟ منظور این بود آیا لذّت دانایی بهتر است یا لذّت دارایی. طرح چنین پرسشی در بین گذشتگان و پاسخهایی که داده شده، نشانه وجود انواع جریانهای لذّتطلب بوده، اما طرح چنین پرسشی در جامعه امروز ازآنرو مضحک و مسخره است که فقط یک جریان از لذّتطلبی (یعنی لذّتهای نفسانی) در حال روایت است.
🔹در فرهنگ اسلامی، ترک لذّتهای شهوانی و نفسانی خود یک جریان لذّتطلبانه تلقی شده است، تا آنجا که استاد سخن، سعدی شیرازی اینچنین سروده است: «اگر لذّت ترک لذّت بدانی، دگر شهوت نفس، لذّت نخوانی» در فرهنگ اسلامی از شیرینی ذکر خدا و أولیای خدا (و ما أحلی أسمائکم)، حلاوت مناجات (إلهي أذِقني حَلاوَةَ مُناجاتِك)، لذّت دانایی (أيْنَ المُلُوك و أيْنَ ابْناءُ المُلُوك)، لذّت ایمان (حلاوةُ الإیمانِ)، لذّت صبر، لذّت عفو و بخشش، لذّت کار و تلاش، لذّت کسب روزی حلال، لذّت تشکیل خانواده، لذّت احترام و ادبورزی و سایر لذّتهای معقول سخنها گفتهاند.
🔹بیشک و تردید انسان باید با لذّت زندگی کند. زندگی سراسر لذّت است. حتی رنجهایش و تحمل دردهایش میتواند لذیذ باشد، مشروط بر آنکه لذّتبردن را منحصر در لذّتهای نفسانی و شهوانی ندانیم. در جامعه امروز بهویژه در فضای مجازی فقط یک نوع از لذّتجویی در حال روایت است و فقط همین نوع از لذّتطلبی بهمثابه معنای زندگی نقشآفرینی میکند. باید نوع دیگر لذّتطلبی نیز فرصت روایتشدن پیدا کند. نباید اصل لذّت را انکار کرد. باید لذّتهای عقلانی و انسانی را روایت کرد. باید قصههای آنها را شنید و به گوش و هوش دیگران نیز رساند.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
14021108000149_Test.mp3
6.32M
🎙 قطعه «امید» از محمد معتمدی
برای مردم غزه🇮🇷🇵🇸
☘☘☘☘☘☘☘☘☘
بهرغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
دراین مقابله چون کوه استوار بایست
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
خلاف گوشهنشینان و عافیتطلبان
تو در میانهِ میدانِ کارزار بایست
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
نه مثل قایق فرسودهای کناره بگیر
نه مثل طفل هراسیدهای کنار بایست
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
مگو که پیچ و خم راه بیقرارت کرد
چو رود بر سر آن قولُ، آن قرار بایست
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
در این زمانۀ بدنام ناجوانمردی
به نام نامی مردانِ روزگار بایست
بس است، بس است، بس است
اینکه به آه و به ناله در همه عمر
به انتظار نشستی، به انتظار بایست
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
❇️ ماجراهای من و درسام
✍️ حمید احتشامکیا
🔸تقریبا کلاس اول ابتدایی بودم که دانستم شیعه جعفری هستم؛ البته چیز زیادی از مذهب نمیدانستم؛ فقط فهمیده بودم هرچه هست، به امام جعفر صادق علیهالسلام مربوط است.
🔸 کمی که بزرگتر شدم، فهمِ مذهب برایم جدیتر شد. رهسپار قم شدم تا علاوه بر شیعه جعفری، شاگردی امام صادق علیهالسلام هم در روزمهام درج شود. میگفتند: «فلانی شاگرد مکتب امام صادق علیهالسلام است» سرباز امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) هم میخواندنمان، اما دل در گروه عشق امام صادق علیهالسلام بود. از یادداشتم معلوم نیست؟
🔸در تمام دوران تحصیلم، هدفم خوشحالی و رضایت امام صادق علیهالسلام بوده و است. عیار من در تحصیل و تدریس و نگاشت و کنکاش علمیام، تبسمی است که بر لبان مطهرش مینشیند که اگر بنشیند قبولم و اگر ننشیند مردودم. این مهمترین چیزی است که به من انگیزه میدهد.
🔸راستی میدانید امام صادق علیهالسلام فرموده است: «لَستُ اُحِبُّ أن أرَى الشّابَّ مِنكُم إلاّ غادِيا في حالَينِ : إمّا عالِما أو مُتَعَلِّما؛ دوست ندارم جوانى از شما [شيعيان] را جز بر دو گونه ببينم: دانشمند يا دانشجو». من میمیرم برای دوستداشتنش.
🔸هر وقت سر کلاس درسوبحث میروم یا به کار علمی اشتغال دارم، دوستداشتنش را احساس میکنم. محبتش به زندگیام معنا میدهد؛ گرما میدهد؛ رونق میدهد. البته که کافی است؛ گور پدر الباقی.
🔸من معتقدم تلاش و دستوپازدنهایم در اینجا فقط یک بازی است، یک بازی برای گرفتن مجوز شرکت در کلاس درس اصلی. نکند خیال کردهاید بهشت فارابیها و بوعلیها و خواجه نصیرالدینها و ابوریحانها و کلینیها و خمینیها حُور و غِلمان است؟ نخیر! زنگ تفریحِشان شاید، اما بهشتشان کلاس درس امام صادق علیهالسلام است. این باور من است. خوابش را هم دیدهام!
🔸فضای بزرگی چیزی شبیه صحن مسجد اعظم بود. سیدی جلیلالقدر که قرآن گشودهای در دست داشت بر منبر تکیه زده بود و آیات قرآن را تلاوت میکرد. دانشمندان زیادی در صحن، نشسته بودند. پوشش و لباسشان بسیار متنوع بود. گویا از طول و عرض تاریخ گلچین شده بودند.
🔸 از لباسهای بلند دوران آلبویه تا کتوشلوارهای امروزی بر تن داشتند. از چهرههای شرقی تا چهرههای غربی در درس حاضر بودند. معلوم بود تمام زمین نمایندهای در این درس باشکوه دارد.
🔸عدّهای منجّم بودند، عدّهای ریاضیدان، عدّهای فیلسوف و عدّهای عارف. فیزیکدان و شیمیدان و متکلم و حقوقدان، تقریبا از تمام رشتهها افرادی حضور داشتند. این را از ابزار و ادواتی که به همراه داشتند فهمیدم.
🔸 جالبتر از همه این بود که استاد آن کلاس فقط قرآن میخواند، اما هر فردی متناسب با رشته و تخصصش، درکی مستقل داشت. پس از هر آیهای که تلاوت میشد، افراد به سرعت شروع به یادداشت و اندازهگیری و محاسبه میکردند و حیرتی بر حیرتشان افزوده میشد.
🔸اما آنچه بر حیرتم افزود، حضور فردی بود که دو یا سه ردیف جلوتر از من در سمت راست مجلس نشسته بود. پالتویی به رنگ خردلی بر تن داشت، موهای کوتاه و فری داشت. خط ریش باریک و کمپشتی از کنار شقیقه تا نزدیکی چانهاش کشیده شده بود.
🔸 اینها را وقتی که بیهوا نگاهم کرد متوجه شدم. نگاهش تا اعماق جانم نفوذ کرد. در همان لحظه شناختمش. در حالی که نگاهم را از نگاهش میدزدیدم، زیرچشمی نیمنگاهی دوباره کردم. دروغ چرا! کمی ترس و وحشت با چاشنی حیرت بر من عارض شده بود.
🔸 او اینجا چه میکند؟؟ یعنی او هم مشتاق علم است؟ شاید برای من پیامی دارد؟ بههرحال همین وحشتِ مختصر، رؤیای شیرینم را درهمشکست. تا دقایقی چنبرهزنان و با چشمانی باز، زیر پتو به خودم دلگرمی میدادم تا بر ترسم غلبه کنم که با صدایِ اذانِ بادصبا ترسم فرو ریخت.
🔸راستی یادم رفت بگویم چشمانش سبزِ بیرمق بود. منظورم چشمان شرور ابلیس است.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🍀 همه ما به یک مهمانی دعوتیم
☘️ چهل روز مانده تا آغاز مهمانی خدا
🔅همین که بدانیم چه چیزی در راه است، این دانستن، این توجه، با خودش مراقبه بهبار میآورد.
🔅مراقبه از آرزوکردن شروع میشود.
🔅مراقبه از طلب شروع میشود.
🔅همین که دلت بخواهد یعنی آمادهای برای مراقبه.
نباید مراقبه را سخت گرفت.
مراقبه از قطره شروع میشود و به دریا میرسد.
امتحان کن!
به مراقبه فکر هم که میکنی،
طراوتش را احساس میکنی.
🔅برنامهات این باشد: «یک عیبت را هدفگذاری کن و به نیت رفتن به مهمانی خدا آن را ترک کن»
اگر هم مبتلا شدی ادامه بده. خدا همین تلاشت را میخواهد. همین مراقببودنت را. این مراقبه را تحفهای برای رفتن به مهمانی خدا قرار ده.
🔅خدا به تحفهات ضریب میدهد. تلاشت را قدردانی میکند. وجودت را ارتقاء میدهد.
همه حواست را به من بده! مراقبم باش! مراقب خدا. اتقوالله یعنی مراقب خدا باشید.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ جنگ علیه تن
✍حمید احتشامکیا
♦️قرآن نسبت به دشمنى شیطان هشدار داده است: «إِنَّ ٱلشَّيْطَـانَ كَانَ لِلْإِنسَـانِ عَدُوًّا مُّبِينًا»؛ او بیآنکه دیده شود، انسان را میبیند و حیلتهای خود را به سمت او نشانه میگیرد تا لباسهایشان را درآورده و شرمگاهشان را به نمایشگاه بدل سازد.
♦️«اى فرزندان آدم! شيطان، شما را نفريبد! چنان كه پدر و مادرتان را با [فريبكاریش] از بهشت بيرون كرد، لباسشان را از اندامشان بر مىكشيد تا شرمگاهشان را به آنان بنماياند، او و دار و دستهاش شما را از آنجا كه شما آنان را نمى بينيد مىبينند» (اعراف: 27).
♦️دشمنی با تن، از عریانکردن بدن، تا حمله به تن با انواع افزودنها و کاستنها و پیوندها و جراحیها و انواع نارضایتی از خود، همگی از حیلتها و فریفتنهای آن ملعون است. او دوست دارد تو را عریان و ناراضی ببیند.
♦️ او دوست دارد تو را در حال حمله به خود ببیند. حمله به تن و بدن یا حمله به روح و و روان فرقی نمیکند. او دوست دارد نشان دهد تو لایق سجده نبودی. اگر از من بپرسید می گویم: «مأموریت شیطان، نشاندادن بیلیاقتی انسان است و بس». پس باید برای دفاع از خود بپاخیزیم!
@ghalayaane_ghalam
✍ حمید احتشامکیا
عباس عبدی با این پرسش که «چرا با پول ملت، تماشگر به قطر میفرستند؟» پاسخی را از دوست جامعهشناسش نقل کرده که معتقد است: «ساختار ما تمامی صحنهها را برای نمایشهای رسمی خود و کارگزارانش میخواهد و دیگران را تماشاچی خود میداند؛ دیگران حق ندارند طلب دیدهشدن کنند، مگر بعنوان سیاهیلشکر نمایشهای رسمی»
🔸جناب عبدی من نمیدانم دوست جامعهشناس شما در کدام دانشگاه درس خوانده و از کدام منطق برای چنین استنباطهایی استفاده میکند اما اگر منظورتان طعنههای کنایهآمیز به پشتیبانی مالی از تماشاگرانی است که برای حمایت از جریان کلان جمهوری اسلامی ایران به قطر سفر کردهاند باید به شما داستان پشتیبانیهای دولت امریکا، انگلیس، عربستان و سایر جریانهای ضد جمهوری اسلامی در اعزام تماشاگرنماهایِشان به مسابقات مختلف ورزشی را یادآوری کنم.
🔸چگونه ممکن است خبرنگاران و تماشاچینماهایِ دولتهای معاند با هزینههای دلاری در یک رویداد رسانهای حضور داشته باشند و برنامهها و طرحهای براندازانه خود را پیش ببرند و دولت جمهوری اسلامی دستوپا بسته، جنگ رسانهای علیه خود را تماشا کند!
🔸آیا مشکل شما هشیاری دولت در خنثیکردن جنگ رسانهای دشمن است یا هزینهکردن از بیتالمال؟
🔸البته که هزینه از بیتالمال برای دفاع از جمهوریت و اسلامیت و هویت فرهنگی این کشور جایز است.
🔸اما اگر منظورتان این است که باید شما یا خانواده شما برای این مأموریت انتخاب میشدند تا مشکل بیتالمال حل شود، باید گفت بههرحال تعداد نیاز معدود است و متقاضی زیاد و عقلا نمیتوان همه را در این مورد راضی کرد.
@ghalayaane_ghalam
🔹نمایشیشدن، آن روی تهیشدن
✍ حمید احتشامکیا
🔸خادم حرم که مسئول مرتبکردن صفوف بود، مرتب فریاد میزد و میگفت: «زائران بر لبِ فرش عقب بنشینند و مُهرها را بر لبِ فرش جلو بگذارند» چنان دوشادوش هم در یک خطَّ مستقیم نشسته بودیم که اگر صف نمازِ جماعت تا ثُریا هم کِشمیآمد، کَج که نمیشد هیچ، محالبود صفهای جلو یا پشت را هم قطعکند؛ دقیقا مطابق با اصل پنجم نظام هندسه اقلیدسی!
🔸بغلدستیام به پدرش گفت: «وضو ندارم!» پدر گفت: «اَدایش را هم دربیاوری کافی است» البته فرصتی هم برای خروج از صف و تجدید وضو نبود.
🔸خلاصه هیچ خُلَلوفُرَجی در ظاهر ماجرا دیده نمیشد. دسته به دسته با نظم و ترتیب یکجا ایستاده و منتظر تکبیرةالاحرام امام جماعت بودیم.
🔸 صحنِ جامع رضوی (پیامبر اعظم) آماده میشد برای اقامه نماز مغرب به امامت آیتالله ... ببخشید حجتالاسلام و المسلمین ... نه همان حجتالاسلام فلانی که برخلاف سنوسال کمش، صوتولحنش عالی بود.
🔸 امام جماعت هر که بود چنان قواعد تجوید را بر حروف تطبیق میداد که توجهام را کاملا از معانی به بیان جلب کرده بود. واقعا زیبا میخواند!
🔸پیش خودم گفتم قبلَنا که به این چیزا اهمیت نمیدادند. مهم این بود که امام جماعت یک فقیه عارف یا نهایتا یک مجتهد پارسا باشد. معمولا ائمه جماعت، بهویژه در مضاجع شریف و بقاع متبرک، عالمان سرشناسی بودند که اقتدای نماز بهایشان بیشتر بهانهای بود برای زیارتشان. نگاهشان انسان را تربیت میکرد. نَفَسشان قلب مرده را حیات دوباره میداد.
🔸یادم است کسی به قرائت آیتالله بهجت «رحمتالله علیه» ایراد گرفت که فلان حرف را اشتباه تلفظ میکنید، و شنیدم که ایشان پاسخ دادند که بروید جای دیگر اقتدا کنید.
🔸الحمدالله در نسل جدید از ائمه جماعت، اغلب مشکلات، برطرف شده است، محاسنِ اصلاحشده، عبا و قباهای مرتب و اتوکشیده، عمامههای بزرگ و چین و واچین، خوشکلام و خوشبرخورد ...
🔸مسئله شرعی را که بخش پاسخگویی به مسائل شرعی پاسخ میدهند. مشکل روانی هم اگر دارید به بخش مشاوران و روانشناسان دینی مراجعه کنید، همه جوان و تحصیلکرده و مدرن هستند. اگر هم برای ترک جماعت دنبال بهانهای هستید که هیچ! خفتهیِ بیدار را بیدارکردن مشکل است.
🔸نمازهایمان دارد عربستانی میشود، آدم گمان میکند در مسجدالحرام نماز میخواند.
🔸امور هرچهباشد، وقتی نمایشی میشود، از تهیبودنش خبر میدهد. امر تهی، میخواهد از طریق نمایش به خودش غنا بخشد. نمایشدادن، روی دیگرش تهیبودن است.
@ghalayaane_ghalam
🔹تذکاری برای پژوهشگران، تلنگری برای سیاستمداران
✍️حمید احتشامکیا
🔸روی سخنم در این یادداشت -بیش از همه- با پژوهشگرانی است که مسائلی پیشروی خود دارند و پاسخهایی که انتظارش را میکشند و فاصلهای معنادار میان ایندو که گاهی مأیوسکننده و گاهی شوقآفرین است. این یادداشت همچنین تلاشی است برای اصلاح نگاه راهبردی به علم و کارِ علمی.
🔸ابتدا اجازه دهید خاستگاه کارِ علمی را قدری توضیح دهم. حکمرانان وقتی در اداره مملکت با مشکل یا مشکلاتی روبهرو میشوند، بهدنبال چاره میگردند. چارهجویی، تدبیری است برای دور زدن یا زدودن مشکل.
🔸کشف بهترین تدابیر و چارهها بر عهده علم است. بنابراین سیاستمداران مشکلاتشان را باسازوکاری به اهل علم میسپارند و انتظار دارند ایشان پاسخها و راهحلهای شایسته را پیدا کنند. حال به نظر شما -فارغ از تفاوت مشکل و مسئله و نسبت بین آندو- فرآیند پیدا شدن پاسخهای شایسته و راهحلهای درخورِ تحسین چیست؟»
🔸نهاد علم، دکّان عطاری یا بقالی و صرافی نیست که مشکلی بهمثابه ثَمن بدهیم و پاسخی آماده بهمثابه مُثمَن دریافت کنیم. نهاد علم حتی دکّان نجّاری و خیّاطی هم نیست که سفارش دهیم و بعدا تحویل بگیریم.
🔸نهاد علم برای ارائه پاسخهای تحسینبرانگیزش سازوکار خود را دارد. این همان نکتهای است که قصد دارم نظر پژوهشگران را از یکسو و درایت سیاستمدارن را از سوی دیگر متوجه آن سازم. در اینجا به دلیل ضیق مقال و رعایت اقتضای حال از توضیح تفصیلی درباره نحوه عملکرد نهاد علم در دستیابی به پاسخها صرفِنظر میکنم.
🔸اما اجمال آن این است که برای اهلِعلم، طلبی است که با آن، علم را مطالبه میکنند. مشکلات جامعه، از طریق ارتباط بین سیاستمداران و عالمان به نفوس اهلِعلم نفوذ میکند و از طریق دغدغههایی که در طلب ایشان میکارد به متن علم راه پیدا میکند و پاسخ را مطالبه میکند. این عرضه و طلب با آداب و مناسک خاصی انجام میگیرد که از تفصیل و تبیین آن پرهیز کردم.
🔸جریان کلانِ علم بهتدریج مشکلات و مسائل را در دل خود هضم میکند و رفتهرفته و بهتدریج و در مسیر گسترش و توسعه خود، پاسخهایی را برای آن آماده میکند. در این بین تنها کسانی میتوانند آن مشکلات را به متن علم نفوذ داده و سپس پاسخش را از متن آن استخراج کنند که نگهبانان و مونسان علم باشند.
🔸حقیقت علم، یک امر واحد است. علم، یک مقوله یکپارچه است. عالم، باید بر پایهها و محورهای کلانِ علم نه دستی از دور که دستانی از نزدیک داشته باشد. حکمت نظری، علمورزی تؤمان در هر سه ساحت طبیعیات، ریاضیات و الهیات است و حکیم را نشاید به یکی مشغول و از سایرین غفلت ورزد. علمآموزی باید در هر سه سطحش به اندازه کافی و وافی دنبال شود.
🔸غفلت از هر سطح، نقض حکمت است. منظورم این است که مثلا عالم دینی یا عالم در علوم انسانی نمیتواند و نمیباید از علوم پایه غافل باشد؛ این غفلت در نهایت موجب ناکامی و ناکارآمدی خواهد شد.
🔸اگر در زیست علمی دانشمندان و اندیشمندان جهان نیز درنگی کنیم بهوضوح این جامعیت را درمییابیم و بیتردید اذعان خواهیم داشت که همگی در سه ساحت طبیعیات، ریاضیات و الهیات، دستانی بر آتش داشته و با تواضعی مثالزدنی همراه با شور و شوقی وصفناپذیر در خدمت و در محضر علم مشغول طلبکردن بودهاند.
🔸تعلیم و علمآموزی مراحلی دارد. در کلاس اول و در مقام آموزشِ حروف الفبا نمیتوان از فلسفه زبان صحبت کرد. در ابتدای ریاضیات و در مقام تعلیم عواملِ اصلی نمیتوان از کمِّ متصل و کمِّ منفصل سخن گفت. پس از فراگیری سطحی از علم است که میتوان از سطوح دیگر سخن به میان آورد. بنابراین پژوهشگران نباید پس از فارغالتحصیلی گمان کنند که واقعا فارغالتحصیل شدهاند و اکنون باید به حل مسئله بپردازند.
🔸حل مسئله چیزی نیست جز دوباره آموختن، همهجانبه آموختن و عمیقتر آموختن. در این مکرر آموختنهاست که عالم به پاسخ مسائلش پیمیبرد. سیاستمداران نیز نباید گمان کنند که پاسخی آماده برای مسائلشان در دسترس است. پاسخهای آماده یا نیمهآماده برای حل مشکلات جامعه، یک فریب بزرگ است.
🔸مهمترین راهبرد برای حل مسائل کشور، تقویت بدنه علم است. در طب سنتی، راهبرد اساسی برای درمان، تقویت بدن است. اگر بدن، به اندازه کافی قوی باشد، خودش در امر درمان فائق میشود.
🔸تقویت علوم پایه، تشویق به علمآموزی، ترویجِ روشِ صحیح در علمآموزی، توجه به لایهها در علمآموزی، مکررآموزی و ژرفآموزی و در نهایت علمآموزی بهنحو جامع (الهیات، ریاضیات و طبیعیات) راهبردهایی است که نهاد علم را پاسخگو میکند.
🔸این یک تصور خام است که مسائلی را به پژوهشگران بسپارید و انتظار پاسخهایی سرراست و شفاف داشته باشید. مسائل را باید به کوه علم سپرد و از آن نگهبانی کرد. وقتِ پاسخ که برسد خودش فوران میکند.
@ghalayaane_ghalam
♦️ بانوی بر بام
🔸انگار نیروی جاذبه زمین رویش اثر نداشته باشد یا اصلا برعکس عمل کند؛ روی زمین صاف، دلش آرام نیست، چیزی در وجودش به ارتفاع جذبش میکند.
🔸نیروی گرانشی از آسمان که به اوج تمایل دارد. به قله. جایی که بشود در مقابل عظمت طبیعت و خلقت آنقدر کوچک شد که بزرگی خدا لمس شود.
🔸میگوید در اوج خدا را بهتر لمس میکند. میشود در ارتفاع خدا را تنفس کرد و این همان نیروی گرانشی است که حالا چند سالی است او را جذب خود کرده است.
🔸او هم دانشجو و هم همسر و هم مادر است. در رشته آسیبشناسی ورزشی در مقطع کارشناسی ارشد درس میخواند و در خانه برای همسرش و فرزندانش خانهداری میکند و هم شاغل است و باشگاه ورزشیاش دایر است.
🔸طیبه بشیری، بانوی 40 ساله قمی است که حالا توانسته است اولین بانوی کوهنورد اهل قم باشد که علاوه بر ۳۱ قله بلند ۳۱ استان کشور برای اولینبار قله کلیمانجارو را نیز فتح کند.
🔹اگر میخواهید نمونهای از زنان مسلمان جامعه ایرانی را بشناسید، او نمونهای از زنان جامعه ایران اسلامی است.
🔹باید زنان مسلمان ایرانی را روایت کرد تا دیده شوند بلکه پسندیده شوند. به قول شاعر «هرآنچه دیده بیند، دل کند یاد».
🔸بنابراین برای یادآوری سنتها و یادآوری مافیالقلوب نشان دهید آنچه باید بیاد آورده شود. نشان دهید آنچه قلبها را به یاد میآورد. نشان دهید آنچه یک زن مسلمان را به یاد میآورد.
@ghalayaane_ghalam
🔷استعاره شیطان
✍️حمید احتشامکیا
🔸امیدوارم این یادداشت چراغی باشد برای بهتر دیدهشدن صحنهای که در آن تشخیص گرگ از میش و دوست از دشمن دشوار شده است.
🔹حتما زیاد از شیطان و دشمنیهای او با انسان شنیدهاید و خواندهاید؛ قرآن پُر از آیههایی است که از این دشمنی حکایت میکند. بحثهای قرآنی و عرفانی و برهانیِ «شیطان» بماند برای اهلش در محلش؛ در این یادداشت میخواهم تأویلی که پس از سالها تأمل درباره شیطان بدان دستیافتهام را با شما خوبان بهاشتراک بگذارم.
🔸شیطان در جهان استعاره از دنیا و روح حاکم بر آن است و در انسان استعاره از جسم و جسمانیت بلکه استعاره از بدن و احساساتِ معطوف به آن است.
🔹میدانید که هیچکس نمیتواند بدون گذر از دنیا به آخرت رود؛ تصور کنید کسی به دنیا آمده، از دنیا بهره برده و قرار است آن را ترک کند و به آخرت سفر کند؛ آن هم چه آخرتی!
🔸شیطان وقتی میبیند بچه آدمی آمده از او (دنیا) بهره برده، در او رشد کرده، اما قرار عشقیاش را با دیگری (خدا) گذاشته، قصد ترک دنیا کرده تا خدا را ملاقات کند، چه حالی میشود؟
🔹حتما با خود میگوید: «حدوث جسمانیش با من بود، حالا که روح درآورده، آدم شده! میخواهد خدا را ملاقات کند! گُه اضافه خورده مردک؛ پدرش را درآوردم، خودش را هم درمیآورم، سیببهحرام! مگر من جادهصافکنش هستم که از من عبور کند تا به او وصول کند!»
🔸آری همینطور است. شیطان هرگز بر آدم سجده نکرد؛ یعنی نپذیرفت که جادهصافکن انسان باشد. دنیا میدانست که انسان اگر هم آخرت را بخواهد، ابتدا به دنیا میآید. این همان گفته معروف شیطان است: «بر سر راهشان مینشینم» آری دنیا بر سر راه انسان نشسته است؛ اما بر سر راهش نشسته که راهبندش شود نه راهنمایش.
🔹دنیا میخواهد دنیا بماند؛ اگر قرار باشد هرکه بیاید، بخواهد برود، که دیگر دنیا، دنیا نمیشود؛ سنگ روی سنگ بند نمیشود؛ میشود کاروانسرا، میشود گذرگاه. البته که دنیا گذرگاه است، اما خودش درباره خودش اینگونه فکر نمیکند. او خودش را دنیا میداند میفهمید؟ دنیا! (بلند و کشیده بخوان)
🔸خوب حالا اگر شما باشید و چیزی که بهدنیاآوردیش، پروراندیش، از چربوشیرینت خوراندیش تا رامت شود، عاشق زارت شود، موجب اعتبارت شود، یکدفعه برایت شاخ شود که تو بیارزشی و من میخواهم رهایت کنم به آخرت بروم، چه حالی میشوی؟
🔹به هر حال دنیا در ما سهمی دارد. یعنی هر فرزندی از فرزندان آدم، شیطانی دارد و دنیایی؛ چون بدن و احساساتی دارد. یا بهرهات را از دنیا گرفته، به راهت میروی و به آخرتت میرسی یا بهرهها ازت میگیرد تا آبادش کنی و در نهایت در قربانگاهش فدایش شوی.
🔸حضرت علی علیهالسلام فرمود: «الدنیا مَتجَرُ أولیاءالله» یعنی دنیا تجارتگاه دوستان خداست. روح که درآوردی باید از دنیا بهره ببری، به قدری که روحت را نگهداری تا به آخرت برسد؛ اما اگر بیش از نیاز به دنیا نزدیک شوی تا بهرهها ببری، آن وقت اسیرش میشوی و روحت میمیرد و دنیا بجای تجارتگاه میشود قربانگاه.
🔹پس شیطان (دنیا) هم خیر است چون حدوثِ جسمت و اداره بدن و پایههای روحت با اوست و هم شر است چون از خیانتی که در سر داری با خبر است. میداند روح که درآوردی، هوایی میشوی به یاد مادر حوایی میشوی، فکر آخرت به سرت میزند؛ پس خود را میآراید که من عروس توام! بغلش که کردی بر زمین گرمت میکوبد تا اعتبارش شوی.
🔸عرفا گفتهاند: «دنیا را اهلدنیا آباد میکند» حرف درستی است. مراد از آباد کردن همین است که امروز میبینید. واقعا کدام عارفی دنیا را تا این حد قشنگ و جذاب میسازد؟ کدام عارف کاخها و آسمانخراشهایی کذایی میسازد؟ اگر آبادیِ دنیا را به عارفان میسپردند، طور دیگری میساختنش. طوری میساختنش که معلوم باشد گذرگاه است؛ معلوم باشد جای ماندن نیست.
🔹اما اهلدنیا حق دنیا را بجا میآورند. طوری میسازنش که انگار تا ابد باقی خواهد ماند. انگار که هرگز خراب نخواهد شد «مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِ أَبَدًا»
🔸به همین دلیل است که شیطان اهل دنیا را دوست دارد. چون فقط آنها حقش را بجا میآورند. فقط آنها قدر و منزلتش را میدانند. فقط آنها عبادتش میکنند. مناسکِ دنیاپرستی و شیطانپرستی همین است که میلیاردها میلیارد خرج خانه و کاشانهات شود. خرج اتومبیل و دکوپزت شود. اینها مناسک دنیاپرستی است. اینها به شیطان اعتبار میدهد و به دنیا رونق.
🔹شیطان میپرسد: «میدانی پیشرفت یعنی چه؟» یعنی مرا بهتر بشناس تا بیشتر بهرهببری. دنیار را بشناس و آبادش کن؛ اما آدم میداند پیشرفت در ترک دنیا است. پیشرفت یعنی اندازه دنیا را نگهدار تا قلبت را پر نکند، تا روحت را سنگین نکند. بدنت را طوری تربیت کن تا مطار و پروازگاه روحت باشد نه فرودگاهش.
🔺خلاصه روح درنیاوردی که اسیرش کنی، گماشته دنیایش کنی که آبادش کند! روح درآوردی که رهایش کنی، تا یار خدایش کنی.
@ghalayaane_ghalam
🔹تأملی در سهگانه علم و معاش و ثروت
✍️حمید احتشامکیا
🔸این یادداشت را برای کسانی نگاشتهام که میدانم، دل در بند علم و دانستن دارند، اما نمیدانند تکلیفشان با معاششان چیست. دائما از خود میپرسند: «علاقه ما به علمآموزی و نظرورزی دُرست، اما معاشمان را چه کنیم؟ تکلیفمان با مقوله پول و ثروت چه میشود؟»
🔹هنوز هم هستند کسانی که در اعماقِ دلشان، عطشی نسبت به کسب دانش احساس میکنند. فرقی نمیکند که موضوع آن چه باشد؛ طبیعیات باشد یا ریاضیات یا الهیات؛ آموختن تمام اینها -فارغ از معنای امروزیش- در سنت فکریِ ما علم و حکمت نامیده شده است.
🔸میخواهم نظری گذرا بر یک پرسش کلیشهای، اما کهنه و سنتی بیاندازم و بر دلالتهای پیدا و پنهان آن تأکیدی دوباره کنم. علم بهتر است یا ثروت؟
🔹حتما انشاهایی با این موضوع نوشتهاید یا شنیدهاید و حتما دراینباره بحث و گفتگوهای فراوانی داشتهاید. اما تا به حال شنیدهاید یا خواندهاید که این پرسش که در طول تاریخ مطرح بوده و است چه رازی در دل دارد و چه پیامی برای دوران؟
🔸هستند کسانی که پاسخ چنین پرسشی را آنقدر واضح میدانند که طرحش را مسخره میکنند، اما به نظر شما طرح این پرسش از سوی فرزانگان در طول تاریخ چه رازی در دل دارد؟
🔹تا به حال از خود پرسیدهاید: «اگر طرح این پرسش و پاسخش به آن سادگی بود که میدانید، چرا شخصیتی چون امیر مؤمنان علی علیهالسلام -که علم با همه بیکرانیش در محضرش به نهایت میرسد- باید این پرسش را مطرح کرده و بر پاسخش تأکید کند؟ (نهجالبلاغة، حکمت 147)
🔸اجازه دهید رازی از این پرسش برایتان آشکار سازم. طرح تاریخی این پرسش نشان از یک دورافتادگی و جدایی بنیادین بین این دو از ابتدا دارد. اگر بین علم و ثروت چنینی دیوار بلندی حائل نشده بود و اگر مقصد و منزل آن دو آنقدر از یکدیگر دور نبود، نمیباید پرسیده میشد این بهتر است یا آن؟ این پرسش خود گویای دو مسیر کاملا متفاوت و دو مقصد کاملا متباین است.
🔹اما رازی که در این پرسش وجود دارد آن است که در ابتدای تقدیر علم را به خردمندان و ثروت را به احمقان دادند.
احمقها حتما از شنیدن این پیام برآشفته خواهند شد و ساکت نخواهند نشست، اما این حقیقتی نهفته در دل یک پرسش تاریخی است. علم را به اهلش دادند و ثروت را نیز و ایندو در آغاز از هم دور افتاده و هرگز در یکجا جمع نمیشوند. واقعا اگر علم و ثروت قابل جمع بود، چقدر طرح این پرسش مضحک و مسخره بود!
🔸البته باید توجه داشت حقیقت علم و حکمت غیر از فناوری و تکنولوژی است. همانطور که دانشمند غیر از تکنوکرات و تکنسین است. علم و حکمت فهم عالم است و فناوری و صنعت تصرف در عالم.
🔹بعضی گفتهاند: «علم، تولید ثروت میکند». هیچ علمی ثروت تولید نمیکند. این صاحبان ثروتاند که از علم استفاده میکنند و ثروت خود را توسعه میدهند و البته بخش ناچیزی از آن را در اختیار طالبان و شیفتگان علم قرار میدهند تا از شهد آن مکیده، اثر و عسل علمی تولید کنند. اثرش (کتاب و دفتر) برای خودشان و عسلش (فناوری و تکنولوژی) برای اهل ثروت و این همان خدمات متقابل علم و ثروت است.
🔸اما داستان معاش از داستان ثروت متفاوت است. طالبانِ علم باید معاششان را تدبیر کنند. امر معاش یعنی اکتفای حداقلی و امر ثروت یعنی طرح و برنامهداشتن برای جذب پول. محدث کلینی در کافی این حدیث را از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است: «خدای تعالی رزق احمقان را توسعه داد تا عاقلان عبرت گرفته و بدانند که دنیا نه با عمل به چنگ میآید و نه با حیله [چون احمق هیچیک را ندارد] (کافی، ط-الاسلامیة، ج5، 83).
🔹علمآموزی فراغت میخواهد و جذب ثروت اشتغال دائم و باید در نهایت یکی را انتخاب کرد. اگر علم آموزی را انتخاب کردید، پس باید در امر دنیا به قدرالمعاش اکتفا کنید.
@ghalayaane_ghalam
#پرسش_شما
متن قابل تاملی است، ولی اینکه میفرمایید علم و ثروت ضرورتا و ذاتا نسبتشان تباین است، و همه ثروتمندان احمق، از منطر حکمی و منطقی قابل پذیرش است؟
یعنی هیچ عالم ثروتمندی، امکان وجودی ندارد؟
#مطلب_من
از حسن توجهتان ممنونم. نوع نگاهتان که دلالت بر طلب فهم دارد، شایسته تقدیر است. در مورد پرسشی که مطرح کردید توجه به دو مطلب رهگشاست. 1.مسئله در تباین بین طلب علم و طلب ثروت است. بحث من در این یادداشت بحث از عروض هر یک نسبت به دیگری نیست. تٲکید میکنم که ثقل بحث بر روی مقوله طلب است. چهبسا تقدیر برای شما ثروت مقدر کند، اما طلبِ شما علم باشد. مثل ثروتی که برای امام صادق علیهالسلام در روایاتی نقلشده است.
۲. منظور از حُمق در اینجا، حُمق وجودی است نه حمق ارزشی. هر چند نسبت بین مفاهیم وجودی و مفاهیم ارزشی بحث جذابی است. ابلیس فرمانروای جنود جهل است اما جهل ابلیس نه چون جهل جاهلانیاست که میشناسیم. جهل ابلیس جهلی است که با آن به مقام استادی ملائکه هم میرسد. با عرض عذر و تقصیر، تفصیل هر دو مطلب در این مقال نگنجد🙏
#مطلب_شما
سلام طرح این پرسش در زمانه ما بیش از گذشته خودنمایی میکند
به ویژه اگر مجال آنرا توسعه داد و از منظر روابط قدرت هم بازخوانی کرد
اما پاسخ که فرمودید به نظرم کمی شتابزدگی دارد و جا دارد هنوز واکاوی بهتری صورت بگیرد
از آنرو که بیش از آنکه تصمیم بگیریم در دوگانه حاضر چه کنیم، باید دید چه زمینههایی سبب تشدید از این دوگانگی شده و اسباب خروج از وضعیت آن چیست؟
به نظر در اندیشه معرفتی اهل بیت - برخلاف روایت مسلط که نسبت زاهدانه طالب علم پررنگ میشود - صورتبندی دیگر از این دونسبت میتوان یافت ✅
#مطلب_من
مسئله من در جامعه امروز مسئله فرزانگی است. به نظرم یکی از پایههای مهم جمعمان در حیات اجتماعی، پایگاه فرزانگی است. وقتی بیرغبتی در توجه به علم -بهویژه علوم پایه؛ یعنی همان جایی که علم معنای اصیلش را بازمییابد- را مشاهده میکنم یا وقتی در حاق این واقعیت نظر میکنم، چیزی که مشاهده میکنم، میل به ثروتاندوزی است.
🔸افراد حتی اگر علم را طلب میکنند فیالواقع بهمثابه ابزاری برای جلب و جذب ثروث طلبش میکنند. طلب آلی و طلب غائی دو نوع طلب کاملا متباین هستند. تباین به این معنا که یکی فدای دیگری میشود و شما نمیتوانید بین هر دو جمع کنید. باید فداشونده را انتخاب کنید. ثروث اگر ابزارِ علم باشد، معنایش به معاش تقلیل پیدا کرده و اگر غایت باشد، علم به تکنولوژی فروکاسته میشود.
🔸نسبت بین این دو از این جهت برای من مسئله است که فناوری، علم تقلیلیافته برای ثروت است. من میخواهم بنیان خبیث تکنولوژی را نشان دهم. خبیث ازآنرو که شیره فرزانگی را میکشد. اما آیا امکان دارد علم در معنای اصیلش پایبرجا بماند و محصول فناوری را نیز به ما بدهد و در عین حال، طلبش همان طلب اصیل باشد و روح فرزانگی را به اسارت نکشد؟ پرسشهای دیگری نیز مطرح است.
🔸یادداشت من از سرچشمهها شروع شده و تا میدان شهر ادامه پیدا خواهد کرد و یقه مدیریت شهری را خواهد گرفت. خلاصه اینکه در این سطح بهمثابه مسائل خام سنتی باقی نخواهد ماند.
🔸هوسرل در تحقیقات خود، چیستی منطق را بهمثابه ابزار و آلتی برای علم شروع میکند و در ادامه، مسئله منطق را به سطح متافیزیک کشانده و آن را علمالعلم دانسته است. خوبی پژوهشهای منطقی هوسرل آن است که مسائل منطق را بهمنزله مسائل متافیزیکی مطرح میکند. من هم میخواهم سطح متافیزیک مسائل فناوری و عصر سایبری را نشان دهم. قصدم طرح خام و سطحی دعواهای کهنه، آنگونه که روایت شده نیست. میخواهم روایتی جدید از دعوای قدیمی نشانتان دهم.🙏
🔹ایام بلوا
✍️حمید احتشامکیا
🔸آخرین پرده از یک نمایشِ سیاسی در کشور را با هم نظارهگر بودیم. سکانس به سکانس این نمایش، خندههای تلخی بر لبانِ آدمی مینشاند.
🔸این یادداشت را قبلا در نقد انتخاباتِ جاری یعنی انتخابات به سبک جمهوری اسلامی ایران نگاشتم که بنابر مصلحت، امشب و در پایان آخرین پرده از این طنز سیاسی منتشرش میکنم، تا ناممان در لیست بدخواهانِ نظام و تحریمکنندگانِ انتخابات جای نگیرد.
🔸همچنین لازم میدانم تأکید کنم، من هم مثل بسیاری از شما، برای تأییدِ استقلالِ نظام جمهوری اسلامی ایران و گفتن یک نه محکم به دولتهای گرگصفت و استعمارگرانِ پیرِ سلطهطلب، در انتخابات شرکت کردم، اما نقدم را هم مینویسم.
🔸اصول انتخابات به عنوان یک شور اجتماعی باید از شعور اجتماعی هم برخوردار باشد. شعور اجتماعی یعنی انتخاب یک دستگاه، انتخاب یک طرح و ایده، انتخاب یک جریان فکری، انتخاب یک برنامه مدون، نه انتخاب یک فرد حقیقی بماهو حقیقی.
🔸فرض کنید سه یا چهار جریان فکری در کشور وجود دارد که هر جریان، رویکردهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را دارد و خروجی هر جریان چه در قالبِ وضع قانون و چه در قامتِ نحوه اداره کشور، مشخص است. آن وقت شما مثلا طرفدار آزادسازی قیمتها هستید و یکی طرفدار اقتصاد دستوری؛ اینجا انتخابات معنادار میشود. یکی طرفدار فیلترینگ و دیگری ضد فیلترینگ است. اینجا انتخابات معنادار است.
🔸هر جریان فکری باید با استفاده از راهکارهای موجود از سالیان قبل دیدگاههای خود را مطرح کند تا هم فکرش شناخته شود و هم نقدش بر رویکردهای رقیب. خلاصه بدون احیای این احزاب و انجمنها، انتخابات فقط یک نمایش و بیشتر یک طنز سیاسی است.
🔸ناگهان شهر پر میشود از تصاویر و نامهای افرادی که بر در و دیوار چسبیدهاند. کاندیدا مثل قارچ از زمین و زمان میرویند و در بین شاخههای درختان یا پایههای چراغِ برقِ خیابان در هم وول میخوردند. بعضی درحالیکه از پُلها و معبرهای هوایی آویزانند، ازِمان تقاضای رٲی دارند.
🔸گاهی چنان در هم چپیدهاند که نام یکیشان با نامخانوادگی دیگری خوانده میشود. این درهم تپیدنها و چپیدنها مهم نیست، مهم آن است که برای اولینبار است که میبینیشان و هیچ نمیشناسیشان.
🔸 مهمتر اینکه در یک پیام یا طی یک سخنرانیِ آتشین، باید تصمیمت را بگیری و الا به کبیره مبتلا شدهای که چرا رأی نمیدهی ....
🔸واقعا این انتخاباتی که ما دیدیم، نمایشی نیست؟ آیا میتوان از این نامزدهای انتخاباتی یک صورتبندی منطقی ارائه داد؟ آیا میتوان لوازم منطقی انتخاب هر یک از کاندیدا را تعیین کرد؟ چقدر رایج است که ما به یک فرد رأی میدهیم و بعد در برابر تصمیمات و انتخابات آن فردِ منتخب غر میزنیم و موضع میگیریم که چرا به فلان لایحه رأی داده یا چرا به فلان لایحه رأی نداده؟ خوب اگر شما به جریانی رأی دادهاید که بالطبع مدل فکر و اندیشهاش این است که آن لایحه را قبول ندارد، دیگر اعتراض چرا؟
🔸البته از آنجا که نه جریانهای فکری در کشور آنقدر گسترده و پویا است و نه کثرت احزاب آنچنان جدی، بدیهی است که ملت هم صرفا براساس یک جو رسانهای به فردی رأی میدهند که توابع بعدیش آنچنان که بعدا روشن میشود، روشن نیست.
🔸خلاصه اگر میخواهیم انتخابات از این وضع مضحک و نمایشی درآید، لازم است انجمنها و احزاب سیاسی به دور از نگاههای امنیتی، احیاء و پویا شوند. انجمنها نیز باید با کار و فعالیت جدی، ضمن نقدِ علمیِ وضع موجود و نظریهپردازی در حکمرانی، به تربیت نیروهای انسانیِ کارآمد بپردازند و در یک فرآیند بلندمدت و منضبط، نمایندگان خود را به جامعه بشناسانند تا در وقت انتخابات شاهد چنین بلوایی نباشیم.
🔸مردم ما نیز لازم است از طریق همین احزاب و انجمنها و همچنین از طریق رسانههای دیگر بدانند وضع موجود، محصول چه تصمیماتی و هر تصمیم، محصول چه تفکراتی و هر فکر، محصول کدام جریان فکری است تا بتوانند تغییر را به معنای واقعی و نه نمایشی رقم بزنند.
@ghalayaane_ghalam
بارش هرچند اندک برف و بارانِ امسال، گرچه مایه دلخوشی است، اما نباید از وضع روبه خشکسالی غافل ماند.
نباید هیجانات حاصل از یک بارشِ چند روزه ما را از تجدیدِ نظر در عملکردی که خشکسالی را در پیش دارد، بازدارد.
من درباره برف و باران صحبت نمیکنم. من حتی کاری به خشکسالی هم ندارم.
@ghalayaane_ghalam
یکی دیگر از #استعارههای_شیطان، اعوجاج و کژی در ادراک است. واقعیت که همواره قائم به ذات انسان کامل یا همان ولی خداست، دائما در تبوتاب است، اما اعواج و کژیِ در ادراک، مانع بازتاب حقیقت و درک آن است. این کژی و اعوجاج، در مقابل آن تابش، خنثی نیست؛ یعنی بالاخره محصول آن تابش و این ذات ناصاف میشود ادراک شیطانی که مطابق با واقع نیست، اما برای خودش چیزی است.
🔹رسانه بهمثابه هنری در قله هِرَم
✍️حمید احتشامکیا
🔸در این یادداشت به تحلیلی از چیستی و ماهیت رسانه و مقایسه آن با رسالت هنر در گذشته پرداختهام تا از این طریق، ذاتِ زینتگر رسانه را نمایانتر از قبل بنمایانم.
🔸خوب است بدانید هنر به روایتی اصیل در فرهنگ ما و چهبسا در سایر فرهنگها، چیزی نیست که ارزش بالذات داشته باشد. یعنی هنر امری اصیل نیست، بلکه قرار بود اصیلنما باشد. هنر، همیشه نقشِ زینتگری برعهده داشته است. یعنی کسی هنر را برای هنر نخواسته است، هنر را برای این میخواهند که با آن، چهره امرِ اصیل را بیارایند تا توجهها به سمتو سوی آن جلب شود.
🔸کار هنر نشاندادن امر اصیل از طریقِ زینتبخشیدن به آن است. هنر، زینت میبخشد تا توجه را جلب کند. هنرِ شعر، متنِ اصیل را به نظم میکشد و هنر خوشنویسی، خوش مینویسدش و هنر آواز، خوش میخواندش.
🔸هنرِ شعر، هر متنی را نظم نمیدهد. هنرِ خوشنویسی هم هر لاطائلات و اباطیلی را خوش ننویسد. هنر شعر و هنر خوشنویسی قرآن حافظ و گنج نظامی را زینت میدهد تا دیده شود و در اذهان باقی بماند، اما سگ ولگرد را رها میکند تا گم شود که در حدیث آمده است: «الباطل یموت بترک ذکره». آری هنر، ذکر و یادآوری امر اصیل است.
🔸هنرِ تهذیب در خدمت امر نفیس است، نه هر مزخرف مُهملی که نگاشته شود. رسم بود متون اصیل، از قرآن تا متون حدیثی و فقهی و فلسفی، تهذیب میشد. تهذیب میشد تا جذاب شود. جذاب میشد تا هوس شود. هوس که شود، خوانده میشود، خوانده که شود، فهم میشود؛ تربیت میشود؛ و خلاصه میشود آنچه باید بشود. اما هنر قرار نبود هر بیسر و پایی را ...
🔸ناگفته نماند که امر اصیل، برای اهلش آنچنان نمایان و جذاب است که حاجت مشّاطه نیست روی دلآرام را؛ اما در فرهنگ اسلامی، قصد بر هدایت و جذب حداکثری است. پس هنر را مشاطهگری آموختند و مأمورش کردند که امور اصیل را لایه به لایه بدرخشاند.
🔸به هنر دستور دادند مسجد را زینت کند، محراب را طرحی زند تا معراج در آن دیده شود. بیجهت نیست که حرم اهلبیت علیهمالسلام پر از هنر است. هنرمندان همگی در خدمت امر اصیل بودند. مثلا وقتی قرار شد چیزی از شخصیت امام بهمثابه امر اصیل نمایان شود، شهریار شعر را فرمان دادند که همایِ رحمت بهنظم کشد یا فرشچیانِ عرش را گفتند که نقش آن جناب برکشد یا طلا و نقره را موم کند، آستان و ضریحش زرکوب کند.
🔸هنر که کارش روایتی جذاب از امر اصیل بود، رفتهرفته دچار اعوجاج و کژی شد، نامش شد رسانه و کارش شد مشاطهگری امر قبیح. رسانه همان هنر است. لایه به لایه امر را میپروراند تا دیدنی شود و پذیرفته شود. به نظرم رسانه آخرین ورژن و کاملترین نوع از هنر است. همه هنرها را درهمآمیخته و خود را به عنوان زینت الزَّیِّنات درآورده است.
او حالا میتواند هر چیزی را آنچنان بدرخشاند و بیاراید که کمتر کسی در مقابلش تابآورد. من معتقد نیستم رسانه ذاتا به دنبال نیکو جلوهدادن امر قبیح است، بلکه گمان میکنم هنر و رسانه در این دوران از رسالتش عدول کرده، بیشتر به تدلیس و فریب مایل شده است.
🔸رسانه اکنون و در این دوران اوج هنر است. رسانه قله هِرَم هنر است. او اکنون میتواند امر زشت را زیبا و امر زیبا را زشت جلوه دهد. رسانه چنان به امور رنگ و طعم میدهد و چنان ذائقه را تسخیر میکند که واقعا برای تماشای چهره اصیلِ امور از پشت این همه رنگ و لعاب، بصیرت لازم است. بصیرت کسب کنید.
@ghalayaane_ghalam