طلبه و لیدری خیابان
1.تجربه: صندوق ماشین را وسط خیابان بالا داده بودند و از شدت هیجان بالا و پایین میپردند. یکی دهانش را از بوق شیپور جدا نمیکرد و دونفر دیگر کتف به کتف کردی میرقصیدند. نیم ساعتی از پایان بازی ایران گذشته بود. بین سه مسیر خیابان تنها از یکی آن هم به سختی ماشین عبور میکرد وترافیک سنگین شد. فضا رو به التهاب میرفت. برای حل موضوع با رفقا شروع کردیم به صدا زدن بین جمعیت: مفید، مفید... و منظور میدان مفیدی بودکه حدود پانصد متر بالاتر همین خیابان قرار داشت. آن هایی که ماشین داشتند سوار شدند و موتوری ها گازش را گرفتند و پیاده ها شروع به دویدن کردند که خود را به مفید برسانند. در مدت کمتر از یک دقیقه تقریبا کسی در آن نقطه نبود و خیابان آزاد شد.
2.فکرش را هم نمیکردم. قبل از صدا زدن حتی دو به شک بودم که بیخیال حالا کی به دادو بیداد ما گوش میکند. اما همین که سه چهار نفری صدا زدیم جماعت هیجان زده که میتوان گفت هیچ اختیاری نسبت به خودشان نداشتند توجهشان به صدای ما جلب شد و گره خیابان باز شد. و این یعنی ما در آن لحظه لیدر خیابانی شدیم.
3.نه اینکه بتوانم و بخواهم ادعا کنم عینا همین فضا در مجازی هست. اما یک چیز را قطعا میتوانم نتیجه بگیرم و آن اینکه لیدری مجازی برای ما جماعت حزب اللهی اگر آسان تر از ضد انقلاب نباشد سخت تر نیست. فقط کافی است پیش فرض های خود را نسبت به این فضا کنار بگذاریم و وارد شویم. همین. خواهیم دید که صدای ما خیلی رساست.
4.عرصه جهاد تبیین در عین پیچیدگی خیلی ساده است. یعنی گره های به ظاهر کور آن با گردش دست هنرمندانه جماعت مومنین به سادگی باز میشود. تنها کافی است نور ایمان و فهم خود را تعمیم دهند. و همین نور ایمان مومنین، چشم اسفندیار جریان جعل و دروغ پردازی است. کما اینکه رهبری در سخنان دیروز خود فرمودند «نقطه ضعف این جماعت همین روشن بینی شماست» تنها کافی است آن را مثل یک بوی خوش به مشام اطرافیانمان برسانیم.
غَلَیان
@ghalayan
جهان جامجهانیها
جام جهانی که تمام شد آمارهای جالبی از جلب توجه این رویداد به گوشم رسید.
چندین میلیون نفر داخل کشور پیگیر بودند یا چندمیلیارد نفر در جهان و فلان جمعیت در خود قطر.
در جهانی زندگی میکنیم که به آسانی میتوان مردم را روی موضوعی ورزشی مثل فوتبال متمرکز کرد به شکلی که احساساتشان با آن درگیر میشود و بعضی حتی از شدت هیجان جان هم میدهند.
فوتبال ساخته عجیبی است. قابل پیش بینی نیست و آزادی خاصی در آن وجود دارد و البته این آزادی خارج از عقل و عرف نیست. ظرفیت های آدمی خوب به نمایش در میآید. از قدرت بدنی گرفته تا هوش هیجانی. به شدت وابسته به جمع است و البته رهبری هم در آن به چشم میآید.
اما فوتبال هرچقدر هم پیچیده باشد بازهم فوتبال است. یک دوندگی و رسانندگی توپ به دروازه است. خیلیها سعی کردهاند برای فوتبال عمق بسازند. اما فعالیتی که نهایتا حاصل یک جسم آماده و یک هوش خوب است عمقش مشخص است. فوتبال یک اقیانوس به عمق یک متر است
چرا فوتبال اقیانوس است؟ چرا این ورزش انقدر توجهات را به خود جلب میکند؟ بخشی از آن پتانسیل خود فوتبال است که البته خیلی ناچیز است. اما حجم خیلی بیشتر آن حاصل سرمایهگذاری هایی است که نظام بین الملل روی این ورزش داشته. یعنی یک قوه عاقلهای وجود دارد که تصمیم گرفته این ورزش در جهان فراگیر شود. چرا؟ مطمئنا به فکر توسعه ورزش همگانی و پر کردن اوقات فراغت و شادی ما نبودهاند. حتما سودی از این ورزش به جیب بزرگ تا کوچکشان در حال رفتن است.
اما این نقطه محل توجه من نیست.
آنچه که مرا به خود مشغول کرده همان ابتدا گفتم. رویدادی در جهان بسازی که همه توجهات را به خود جلب کند. نه فقط توجه بلکه عمق احساس انسانها را به خود درگیر کند. یک رویداد پرمعنا و عمیق نه مثل فوتبال. رویدادی که انسانها مجذوب مفاهیم عالی انسانی و معنویت ناب آن میشوند. رویدادی که الهام بخش یک حیات طیبه باشد. رویدادی که به جای خستگی ناشی از استرس و هیجان، حس پرواز و سبکی بعد از زیارت را ایجاد کند. رویدادی مثل اربعین.
با اندیشیدن به چنین موضوعاتی، فاصله میان جهان امروز ساخته غرب تا جهان مبتنی بر ارزشهای اسلامی را، درمینوردم.
غَلَیان
https://eitaa.com/ghalayan
از در که وارد میشوم صورتها یکباره وا میروند. ابرو ها میافتد و چشمها تنگ میشوند و لبها حالت کشیده پیدا میکنند. اشکشان که جاری شد لبهایشان به یاحسین یازهرا باز میشود
داخل مجلس نشسته بودم که زد روی شانهام
-بیا دم در اصغر کارت داره
هنوز پشت پلکهایم گرم نشده بود. منتظر اولین قطرههابودم
چهارنفر بودیم که وسط هیئت به ما آمادهباش استقبال از شهید دادند.
گفتم: من و پدرم جلوی تابوت باشیم که حرکتش را کنترل کنیم
جلوی تابوت بودن یعنی دیدن فرو ریختن چهرهها. یعنی دیدن قطره اشکی که دریک لحظه میافتد. یعنی دیدن گام های بیاختیار. اصلا جلوی تابوت رفتم که خوب ببینم. لازم داشتم در چنین لوکیشنی مردم را ببینم
-یاحسین.. یاحسین
دست ها بین تابوت و صورتصاحبشان در رفتو آمد بود.
بعد از بهت اولیه که با شکستن بغض همراه میشود، این اولین اقدام فعالانهشان است.
بعضی اما نه؛ انقدر فروریختهاند که پای جلو آمدن ندارند. مرد میانسالی همانطور که نگاه میکرد به یکباره سرش پایین افتاد و برای لحظهای تکان خوردن شانه را دیدم.
شهید مستقر شد.
میخواهم روایت همین نقطه نگهداشته شود؛ میخواهم از اطراف تابوت بگویم.
اصلا حساب دست و سینه نیست. حساب گلو و حنجره نیست. حساب اشک و گریه نیست
اینجا فقط باید دست دراز کنی و هرچه رسید بچینی.
بعضی مثل حباب های روی کتری آبجوش فقط بالا و پایین میپریدند و سینه میزدند. بعضیها بغلیاند. شهید که آمد خود را روی تابوت انداخت. بعضی یک پرهیز غریبی از نزدیک شدن دارند. عقب ایستاده نگاهی میکند و برای بار چندم بغضش میترکد.
مداح برای خودش میخواند و مستمع برای خودش سینه میزند و گریه کن برای خودش اشک میریزد. هرکس برای خود خلوتی دست و پا کرده بین جمعیت.
وقت کم است و میهمان سرشلوغی داریم؛
با یاحسینی شهید را بدرقه میکنیم
تعدادی جوان دل نمیکنند و تا خود خروجی زیر تابوت را چسبیدهاند. حالا وسط تابوتم و جلودار را نمیبینم. بالاخره او هم میرود و به جای خود برمیگردم.
جلوی ورودی مجلس خانمها تاکید میکنند که: پلاستیک پاره نشه
خانمها شکنندهاند. اصلا فاصله از شهید برایشان معنا ندارد. باید خود را هرطور شده برسانند.
از پلهها که بالا رفتیم دختر شهیدی چشمش به تابوت افتاد و با صدای یاحسینش دلم ضعف رفت.
وسط مجلس رسیدیم و حالا تابوت شهید کاملا در اختیارشان بود.
پرچم سهرنگ تابوت زیر چادر مشکی مظهر جمال الهی، پنهان شده بود.
بعضیها طواف میکردند. بلکه روزنهای پیدا شود و خود را به شهید برسانند
وقت رفتن رسید. اصلا سکون از ذات شهید بری است.
آخرین مقصد مهد کودکان بود.
شرط کردند که خانم ها وارد نشوند.
وارد که شدیم و تابوت را به اندازه قد و قامت بچهها پایین آوردیم، گویا به هریک در خانوادهای گفته باشند که تابوت شهید بوسیدن دارد، لبهای کوچکشان را روی آن گذاشتند و میوه خود را میچیدند.
مادر ها با حرص فرزندان خود را صدا میزدند
-مامان دعا کن.
-از شهید هرچی دوست داری بخواه.
-صورتت رو بذار روی تابوت. مامان جان دستت رو هم بکش.
مربیشان تکرار میکرد: بچهها دعا برای فرج امام زمان رو فراموش نکنید.
تلاقی عجیبی بود. کودکان معصوم و شهید حی. گویا نزدیکترین نقطه به برآورده شدن نیازها همینجا بود.
به دعایشان محتاج بودم
شهید رفت اما حال همه را خوب کرد. شاهدم صدای گریههایی است که انعکاس آن تا قیامت در محلهمان خواهد ماند
راستش را بخواهید از خودم راضیام
زاویه مناسبی را برای دیدن مردم انتخاب کردم
غَلَیان
https://eitaa.com/ghalayan
تشییع شهید گمنام
استان قم-منطقه نیروگاه
۶دیماه سال ۱۴۰۱
غَلَیان
@ghalayan
هدایت شده از خانه طلاب جوان
روایت انقلاب - قسمت اول.mp3
12.95M
#نشر_حداکثری
📻 روایت انقلاب - قسمت اول - طلوعی دوباره
📋 بررسی وضعیت دینداری و معنویت جهان در دوران پیروزی انقلاب اسلامی
📋 آیا انقلاب اسلامی توانست بر پروژه ی تمدن غرب مبنی بر دین زدایی از جوامع اثر بگذارد ؟
📋 آیا انقلاب اسلامی نسخه ای جدید و نو برای معنویت در دوران حاضر دارد ؟
📋 در قسمت اول از پادکست روایت انقلاب، به بررسی وضعیت دین و معنویت در جهان بین الملل و ایران در دوران منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی ایران میپردازیم.
📋 در این قسمت میزبان آقای منوچهر محمدی و حجت الاسلام والمسلمین هادی شریعتی هستیم. آقای منوچهر محمدی دارای دکترای روابط بین الملل از دانشگاه کارولینای جنوبی و پژوهشگر در حوزه ی انقلاب ها و تفاوت های آنها هستند و حجت الاسلام والمسلمین هادی شریعتی طلبه درس خارج حوزه علمیه قم و پژوهشگر جامعه شناسی دین و سیاست گزاری دینی هستند.
⏰ مدت زمان: 19 دقیقه و 55 ثانیه
📻 رادیو روایت - صدای خانه طلاب جوان
-----------------------
🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" و "بلــه" "روبیـکا"
قبل ظهر بود اومدم بشینم تو ماشین که برم سر درس، تو کوچه یه پیرمرده با ریش سفید و صورت گرد جلو مو گرفت و بغض کرده بهم گفت: شما آقای محمدی راد هستید؟
گفتم: کدوم محمدی راد؟
گفت:همونی که برنامه تشییع تابوت حضرت زهراء رو هر سال راه میندازه!!!
گفتم: پدرم هستند.
گفت: خدا حفظ کنه پدرت رو برای این کاری که راه انداخت کار درست همینه که پدر شما انجام دادند الحمدلله که امسال دوباره راه افتاد.
ادامه داد که چهارسال پیش در تشییع شرکت کردم بعد از اینکه تشییع تموم شد از پدرت خواستم یه شاخه از گل های روی تابوت رو به من بده و ایشون هم رفت جلوی تابوت و یک شاخه چید و به من داد، من اون گلُ به صورت کشیدم و بردم خونه و گذاشتم وسط قرآن. صبح بلند شدم گفتم یه نگاه به قرآن کنم ولی سواد خوندن نداشتم از این مسئله غصه میخوردم، وقتی قرآن رو باز کردم حس کردم که میتونم قرآن بخونم و شروع کردم به قرآن خوندن...
الحمدلله ادعیه و زیارات هم مثل قرآن به زبونم افتاد. هنوز هم اون گل رو بعد چهارسال دارم و هرکسی که مریض میشه یه خورده از اون گل رو میدم بهش.
مدام وسط صحبتاش میگفت:قربان حضرت زهرا برم...
✍هادی محمدی راد
غَلَیان
@ghalayan
هدایت شده از خانه طلاب جوان
📢📢 #اطلاعیه
#نشر_حداکثری
📚 آیین رونمایی از کتاب
«پهلـــــوی بـدون سانســــور»
"روایتهای شنیده نشده از پهلوی پدر و پسر"
💠 با حضور:
- حجتالاسلام راجـی[به صورت مجازی]
- دکتـر موسی حقــانی
- آقای محمدرضا ورزی (نویسنده و کارگردان سریال معمای شاه)
⏰ زمان: سهشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ - ساعت ۱۴
🏡 مکان: تهران، مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد (سالن آمفی تئاتر کاخ موزه ملت)
#پهلوی_بدون_سانسور
💠 انتشارات گام دوم، وابسته به خانه طلاب جوان
-----------------------
🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" و "بلــه" "روبیـکا"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الله اکبر که میگفتیم همسایهها از درو پنجره بیرون آمده و ما را تماشا میکردند.
#خیره_کنندگی مهمترین شاخصه حضور فرداست
باید ضعف و قِلَّت جریان اخیر را در مقابل جریان اصیل و کثیر مردم انقلابی ایران، به چشم جهانیان بیاوریم
انشاءلله
پ.ن: فیلم، صحنه حضور امام جماعت مسجد محل در حلقه نوجوانان مسجدی است
#الله_اکبر
غَلَیان
@ghalayan