#داستان_کوتاه
✍یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا تمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم.
لذا در یک حدیث دیگری پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است
#داستان_کوتاه📚
#الفقر_فخری
☄«روزی پیامبر اکرم(ص) روی حصیری خوابید و آثار زبری حصیر بر بدن مبارکش ماند. عایشه از روی دلسوزی به حضرت عرض کرد یا رسول اللّه! «کسری» و «قیصر» (پادشاهان ایران و روم) کشورهای وسیعی را تحت سلطه خود دارند و از همه گونه نعمت دنیوی برخوردارند؛ ولی شما که پیامبر الهی هستید، از متاع دنیوی چیزی در اختیار ندارید؛ روی حصیر میخوابید و لباس ارزان قیمت میپوشید!
پیامبر(ص) فرمود: عایشه! چه خیال میکنی! هر گاه من بخواهم، کوهها طلا میشوند و در اختیار من قرار میگیرند! روزی جبرئیل(ع) بر من نازل شد و کلید گنجینه های جهان را در اختیار من گذاشت؛ امّا من نپذیرفتم!
آنگاه حضرت فرمود: ای عایشه! حصیر را بلند کن! او نیز سخن پیامبر(ص) را اطاعت کرد و با کمال شگفتی مشاهده نمود که در هر گوشه آن مقدار زیادی طلا است که یک مرد به تنهایی قدرت حمل آن را ندارد. سپس به عایشه فرمود: نگاه کن! و طلاها را از نزدیک مشاهده نما، امّا بدان که دنیا و تمام زیباییهای فریبنده و ظاهری آن از نظر خدای تعالی به اندازه بال پشه ای ارزش و اعتبار ندارد.»
📗حليه الاولياء، ابو نعيم اصفهاني، ج 8، ص
@ghamarbaniihashem