🌸«سید خراسانی»
🔸 اندکی پیش از ظهور حضرت مهدی (عج)، در میان ایرانیان شخصی با عنوان (سید خراسانی) خروج کرده که رهبری سیاسی مردم را بر عهده میگیرد. (آخرین رهبر سیاسی ایران) و شعیب بن صالح نیز، رهبری نظامی لشکریان خراسانی را بر عهده میگیرد و در ضمن، شعیب بن صالح بعنوان فرمانده کل سپاه حضرت مهدی منصوب میشود.
🔹 *سید خراسانی و شعیب، جنگ را در مرز های ایران، ترکیه و عراق هدایت میکنند و نیرو های خود در شام را پیش رانده و در همان زمان، از دو جناح عراق و شام، آماده ی پیشروی بزرگ بسوی فلسطین و قدس میشوند.*
🔸 روایات به روشنی دلالت دارند بر اینکه سید خراسانی، از ذریه امام حسن مجتبی (ع) و یا امام حسین (ع) است و از ایشان بعنوان هاشمی خراسانی یاد شده است و صفات جسمی وی را که دارای صورتی نورانی و خالی بر گونه راست و یا دست راست دارد، بیان کرده است.
🔹 *سید خراسانی آخرین شخصی است که پیش از ظهور حضرت مهدی (عج) بر ایران حکومت کرده و یا معاصر با آخرین فردی است که فرمانروای ایران خواهد بود.*
📚فرهنگ الفبای مهدویت
(موعود نامه)
۲۷ آذر ۱۴۰۱
۲۷ آذر ۱۴۰۱
🏴 اقامه اولین شب عزاداری وسوگواری دهه دوم فاطمیه
✔️هیأت محترم آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی
✅شروع مراسم:هرشب ۱۹:۳۰الی۲۱:۳۰به مدت ده شب
مکان: حسینیه اقاقمربنی هاشم ع روستای کاغذی
#فاطمیه
🚩🏴🚩🏴🚩🏴
جهت بازدید از تصاویر وفیلم های برنامه های کانون وهیات آقا قمربنی هاشم ع درایتا بالمس لینک به مابپیوندید👇
https://eitaa.com/ghamarbaniihashem
۲۷ آذر ۱۴۰۱
شب اول فاطمیه کربلایی سعید کریمیان هیأت اقاقمربنی هاشم ع فاطمیه ۱۴۰۱ .mp3
3.48M
🎶شب اول فاطمیه ۱۴۰۱
🏴هیأت اقاقمربنی هاشم ع روستای کاغذی
کربلایی: سعید کریمیان
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
💚 #امام_زمان عج #فاطمیه #حجاب 💚
🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴
🏴کانون فرهنگی وهیات آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی
@ghamarbaniihashem
۲۷ آذر ۱۴۰۱
کربلایی محمد جواد میرزایی فاطمیه 1401هیات آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی .mp3
3.02M
🎶شب اول فاطمیه ۱۴۰۱
🏴هیأت اقاقمربنی هاشم ع روستای کاغذی
کربلایی:محمد جواد میرزایی
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
💚 #امام_زمان عج #فاطمیه #حجاب 💚
🏴 کانون فرهنگی وهیات آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی
@ghamarbaniihashem
۲۷ آذر ۱۴۰۱
فاطمیه ۱۴۰۱حجه السلام رزاقی موضوع عفاف وحجاب .mp3
1.39M
🎶 شب اول فاطمیه ۱۴۰۱
🏴هیأت اقاقمربنی هاشم ع روستای کاغذی
سخنران: حجه الاسلام سید رضا رزاقی
موضوع: عفاف وحجاب
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
💚 #امام_زمان عج #فاطمیه #حجاب 💚
🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🏴کانون فرهنگی وهیات آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی
پیوستن با لمس لینک👇
@ghamarbaniihashem
۲۷ آذر ۱۴۰۱
🌙کانون فرهنگی وهیئت آقاقمربنی هاشم.روستای کاغذی ✴
........🏴........
#فاطمیه
رسانه کانون فرهنگی وهیات آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی
@ghamarbaniihashem
۲۷ آذر ۱۴۰۱
۲۷ آذر ۱۴۰۱
۲۷ آذر ۱۴۰۱
#نمازاول_وقت
#سیره_شهدا
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میای میایستی وسط بچهها نماز میخونی؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها به نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
🔹 میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم،
باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.
💖شهید منصور ستاری به روایت همسر💖
#شهید_ستّاری
#نمازاول_وقت
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
۲۷ آذر ۱۴۰۱
#کتاب_خوب_بخوانیم
...«یک لحظه چشمم افتاد توی آینه. علی آقا داشت نگاهم میکرد. خجالت کشیدم. زود نگاهم را دزدیدم و سرم را پایین انداختم. این اولین باری بود که علی آقا درست و حسابی مرا میدید»...
...برگشتم توی اتاق نشستم بالای سرش. چراغ خاموش بود و اتاق تاریک. همین که میدانستم توی آن اتاق است و دارد نفس میکشد برایم کافی بود. آرام شدم. دلم میخواست در آن حالت زمان متوقف بماند و هرگز جلو نرود. هرگز...
اما عقربههای ساعت با من سر لج داشتند از همیشه تندتر میچرخیدند، میچرخیدند و میچرخیدند، ساعت شد دو وربع. دست روی شانههایش گذاشتم و آرام شانهاش را تکان دادم و گفتم: (علی، علی آقا جان بیدار شو)...
...خیابان بی انتها را به سرعت طی کردیم. کسی چیزی نمیگفت. همه با بهت و سکوت از پشت شیشههای ماشین به زمینهای پوشیده از برف نگاه میکردیم. کمی بعد، ته آن خیابان، کانتینری پیدا شد، پشت کامیونی بزرگ. چند ماشین پاترول سپاه هم دور و برش پارک شده بود. چند نفر از آمبولانس پیاده شدند و رفتند جلوی کانتینر. ما هم از ماشین پیاده شدیم. درِ یخچال کانتینر را باز کردند. تابوت را پایین آوردند. حاج صادق با قدی خمیده و شانههای پایین افتاده جلو رفت. آقا ناصر دوید و تابوت را در آغوش گرفت. مادر دستم را گرفته بود. درِ تابوت را باز کردند. منصوره خانم نالید: «الهی قربانت برم! مادرت بمیره علی! دیشب اینجا خوابیدی عزیزم!...» همه به گریه افتادند. مادر به هقهق افتاد. بیاعتنا به کسانی که دور و برمان ایستاده بودند گریه میکردم.»...
برش هایی از کتاب گلستان یازدهم📚
زندگینامه #شهید_علی_چیت_سازیان🌸
۲۷ آذر ۱۴۰۱