eitaa logo
🌙کانون فرهنگی وهیئت آقاقمربنی هاشم.روستای کاغذی ✴
450 دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
223 فایل
تاهست جهان🖤شورمحرم 🖤باقیست کانال عمومی جهت اطلاع رسانی ازبرنامه های کانون فرهنگی وهیات اقا قمربنی هاشم روستای کاغذی شهرستان آران وبیدگل باهدف روشنگری؛بصیرتی، ارتباط باادمین @Ya_zeinab44 لینک عضویت
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸«سید خراسانی» 🔸 اندکی پیش از ظهور حضرت مهدی (عج)، در میان ایرانیان شخصی با عنوان (سید خراسانی) خروج کرده که رهبری سیاسی مردم را بر عهده می‌گیرد. (آخرین رهبر سیاسی ایران) و شعیب بن صالح نیز، رهبری نظامی لشکریان خراسانی را بر عهده می‌گیرد و در ضمن، شعیب بن صالح بعنوان فرمانده کل سپاه حضرت مهدی منصوب میشود. 🔹 *سید خراسانی و شعیب، جنگ را در مرز های ایران، ترکیه و عراق هدایت میکنند و نیرو های خود در شام را پیش رانده و در همان زمان، از دو جناح عراق و شام، آماده ی پیشروی بزرگ بسوی فلسطین و قدس میشوند.* 🔸 روایات به روشنی دلالت دارند بر اینکه سید خراسانی، از ذریه امام حسن مجتبی (ع) و یا امام حسین (ع) است و از ایشان بعنوان هاشمی خراسانی یاد شده است و صفات جسمی وی را که دارای صورتی نورانی و خالی بر گونه راست و یا دست راست دارد، بیان کرده است. 🔹 *سید خراسانی آخرین شخصی است که پیش از ظهور حضرت مهدی (عج) بر ایران حکومت کرده و یا معاصر با آخرین فردی است که فرمانروای ایران خواهد بود.* 📚فرهنگ الفبای مهدویت (موعود نامه)
۲۷ آذر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۷ آذر ۱۴۰۱
🏴 اقامه اولین شب عزاداری وسوگواری دهه دوم فاطمیه ✔️هیأت محترم آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی ✅شروع مراسم:هرشب ۱۹:۳۰الی۲۱:۳۰به مدت ده شب مکان: حسینیه اقاقمربنی هاشم ع روستای کاغذی 🚩🏴🚩🏴🚩🏴 جهت بازدید از تصاویر وفیلم های برنامه های کانون وهیات آقا قمربنی هاشم ع درایتا  بالمس لینک به مابپیوندید👇 https://eitaa.com/ghamarbaniihashem
۲۷ آذر ۱۴۰۱
شب اول فاطمیه کربلایی سعید کریمیان هیأت اقاقمربنی هاشم ع فاطمیه ۱۴۰۱ .mp3
3.48M
🎶شب اول فاطمیه ۱۴۰۱ 🏴هیأت اقاقمربنی هاشم ع روستای کاغذی کربلایی: سعید کریمیان 💚 عج 💚 🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴 🏴کانون فرهنگی وهیات آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی @ghamarbaniihashem
۲۷ آذر ۱۴۰۱
کربلایی محمد جواد میرزایی فاطمیه 1401هیات آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی .mp3
3.02M
🎶شب اول فاطمیه ۱۴۰۱ 🏴هیأت اقاقمربنی هاشم ع روستای کاغذی کربلایی:محمد جواد میرزایی 💚 عج 💚 🏴 کانون فرهنگی وهیات آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی @ghamarbaniihashem
۲۷ آذر ۱۴۰۱
فاطمیه ۱۴۰۱حجه السلام رزاقی موضوع عفاف وحجاب .mp3
1.39M
🎶 شب اول فاطمیه ۱۴۰۱ 🏴هیأت اقاقمربنی هاشم ع روستای کاغذی سخنران: حجه الاسلام سید رضا رزاقی موضوع: عفاف وحجاب 💚 عج 💚 🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🏴کانون فرهنگی وهیات آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی پیوستن با لمس لینک👇 @ghamarbaniihashem
۲۷ آذر ۱۴۰۱
۲۷ آذر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۷ آذر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۷ آذر ۱۴۰۱
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میای می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز میخونی؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.» تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها به نماز می‌ایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و این‌ها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟» 🔹 می‌گفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم. 💖شهید منصور ستاری به روایت همسر💖 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
۲۷ آذر ۱۴۰۱
...«یک لحظه چشمم افتاد توی آینه. علی آقا داشت نگاهم می‌کرد. خجالت کشیدم. زود نگاهم را دزدیدم و سرم را پایین انداختم. این اولین باری بود که علی آقا درست و حسابی مرا می‌دید»... ...برگشتم توی اتاق نشستم بالای سرش. چراغ خاموش بود و اتاق تاریک. همین که می‌دانستم توی آن اتاق است و دارد نفس می‌کشد برایم کافی بود. آرام شدم. دلم می‌خواست در آن حالت زمان متوقف بماند و هرگز جلو نرود. هرگز... اما عقربه‌های ساعت با من سر لج داشتند از همیشه تندتر می‌چرخیدند، می‌چرخیدند و می‌چرخیدند، ساعت شد دو وربع. دست روی شانه‌هایش گذاشتم و آرام شانه‌اش را تکان دادم و گفتم: (علی، علی آقا جان بیدار شو)... ...خیابان بی انتها را به سرعت طی کردیم. کسی چیزی نمی‌گفت. همه با بهت و سکوت از پشت شیشه‌های ماشین به زمین‌‌های پوشیده از برف نگاه می‌کردیم. کمی بعد، ته آن خیابان، کانتینری پیدا شد، پشت کامیونی بزرگ. چند ماشین پاترول سپاه هم دور و برش پارک شده بود. چند نفر از آمبولانس پیاده شدند و رفتند جلوی کانتینر. ما هم از ماشین پیاده شدیم. درِ یخچال کانتینر را باز کردند. تابوت را پایین آوردند. حاج صادق با قدی خمیده و شانه‌‌های پایین افتاده جلو رفت. آقا ناصر دوید و تابوت را در آغوش گرفت. مادر دستم را گرفته بود. درِ تابوت را باز کردند. منصوره خانم نالید: «الهی قربانت برم! مادرت بمیره علی! دیشب اینجا خوابیدی عزیزم!...» همه به گریه افتادند. مادر به هق‌هق افتاد. بی‌اعتنا به کسانی که دور و برمان ایستاده بودند گریه می‌کردم.»... برش هایی از کتاب گلستان یازدهم📚 زندگینامه 🌸
۲۷ آذر ۱۴۰۱