•••┈✾~🔥~✾┈•••
غزلم درهای از نسترن و شببوهاست
مرتع دِرمَنهها، دهکدهی آهوهاست
این طرف کوچهی بن بستِ نگاهْ آبیها...
آن طرف کوچهی پیوندِ کمانْ ابروهاست
این خیابان بلندی که به پایین رفته
مال گیسوی به هم ریختهی هندوهاست
غزلم گردش کاشی است در اسلیمیها
غزلم تابش خورشید بر اسکیموهاست
تلخ مردن وسط هاله ای از ابر و عسل
سرنوشت همهی هستهی زرد آلوهاست
کار سختی است -ببخشید!- ولی میگویم:
اینکه... بوسیدنتان... دغدغهی... کم روهاست
#حامد_عسکری
زندگی مجموعهای از رنج و حسرتهای ماست
آه از این دنیا که لبریز از شکایتهای ماست
کاش جای شرم، گاهی دل به دریا میزدیم
این که تنهاییم، تاوان خجالتهای ماست
از خدا میخواستم جام شراب عشق را
این خمار غصه تاثیر عبادتهای ماست!
از دویدنهای ما این چرخ، چرخیدن گرفت
آه، بازار زمین گرم از مصیبتهای ماست!
بیقراریهای من، حاضرجوابیهای دوست
شعرهای خواجه سرشار از حکایتهای ماست!
#حسین_دهلوی
"وطنز"
یک سو فقط آوایِ سخن می آید!
از سویِ دگر فقط کفن می آید!
انگار تمامِ امت اسلام است
اینگونه که موشک از یمن می آید!!
✍️احمد رفیعی وردنجانی
🔷اا🔶
کورید و همه هویج باید بخورید
با حال و هوای گیج باید بخورید
پاریس چو لندن است و همدست شدند
سیلی ز یَدِ بسیج باید بخورید
✍️جواد قرهمحمدی
🔷اا🔶
باید که مشخص بشود کیست رئیس
ما قوم یهود برتر و ناز و تمیس
لکن چو حماس مینماید شلیک
ماییم و صدای موشک و پاچهی خیس!
✍️علیاکبر مدرسزاده
🔷اا🔶
شوی نابود با سیر صعودی
چه خوابیده نشسته یا عمودی
به اذن الله اسقاطیل غاصب
بهزودی محو خواهی شد بزودی
✍️صامره حبیبی
.............................
سپاس از سرکار خانم بهپور بخاطر انتخاب وارسال این اثر🌹🌹🌹
..............................
سلام وعصرتان شاعرانه
دوستانی که تمایل دارند اشعار وآثارشان در کانال محفل به اشتراک گذاشته شود ،در شخصی اینجانب ارسال بفرمایند
"کاریکلماتور"
*عمرم "سپری" شد در جنگ با زندگی.
*کارش "زار"بود، به کارزار زندگی رفت.
*برای اینکه از شر پشه خلاص شوم ، در پشه بند زندانیش کردم!
*روده ی راست تو شکمش نبود، با روده ی چپ دروغ می گفت.
*روی بدنش کم بود،قرص خورد پررو شد!
*بادکنک ها روی دستش باد کرده بود،کودک کار.
*از بس شتر دیدم و ندیدم، توهم گرفتم.
*ممنوع التصویر که شد ،آینه هم بهش محل نمی گذاشت!
*جیب برها ،به جرم کسادی کار از مردم شکایت کردند!
*من و سایه ام با هم بزرگ شدیم.
*همسایه ام ،هیچ وقت هم سایه ی من نشد.
*گفتم پیدایت نیست گفت زیر سایه ی شما. به سایه ام گفتم برو کنار.نبودش دروغگو!
*سایه ام بدون اجازه ی من هیچ کاری نمی کند، اگر من آب خوردم او هم می خورد.
*یک وقت نشد مثل آدم کنارم راه برود یا پشت سرم است ،یا جلویم یا توی دست و پای مردم.
کبری بهپور