جمعۀ موعود
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
قدس از سیطرۀ کفر رها میگردد
عاقبت حاجت مظلوم روا میگردد
آفتاب از پس این ابر برون میآید
نوبت عاشقی و فصل جنون میآید
قدس آزادترین شهر جهان خواهد شد
«نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد»
خنجر از پشت زدن حیله و ترفند شماست
قبلۀ اول عشق است که در بند شماست
بهراسید که مهدی ز سفر میآید
صبر ایوبی این قوم به سر میآید
خالی از عاطفهاید و تهی از احساسید
بهراسید شمایی که خدانشناسید
بهراسید از این آه که دامنگیر است
به خود آیید که فردای قیامت دیر است
به خود آیید خدا ناظر اعمال شماست
آتش دوزخ در دیدۀ دجال شماست
نحس در طالعتان است که قابیل شوید
حقتان است گرفتار ابابیل شوید
گرچه ابریست هوا و شبمان تاریک است
اندکی صبر عزیزان که سحر نزدیک است
میرسد جمعۀ موعود و سواری از راه
«هر که دارد هوس کربوبلا بسمالله»
✍🏻 #رضا_نیکوکار
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین
🇮🇷
دل شعلهٔ عشق آتشین شعر است
شاعر همه عمر در کمین شعر است
باید که غزل شوی و سر بگذاری
بر سینهٔ من که سرزمین شعر است
#رباعی
#رضا_نیکوکار
گــفتند از شـراب تو میخانهها بههم
خُــمها به وقت خوردن پیمانهها بههم
از ما ربوده عقل و دل و دین و هوش را
وابستهاند اکثر دیوانهها بههم
تو آن حقیقتی که تو را مژده میدهند
اسطورههای خفته در افسانهها بههم
در هر نماز عطر تو تکثیر میشود
در امتداد وحـدت این شانهها بههم
هر خانهای منارهٔ الله اکبر است
اینگونه میرسند همه خانهها بههم
جاری شده است عقد اخوّت میان ما
ای باب آشنایی بیــگانهها بههم!
وقتی که شمع جمع تو باشی چه دیدنی است
دلدادن دوبارهٔ پروانهها بههم
چون دانههای روشن تسبیح با همیم
در هم تنیده سلسلهٔ دانهها بههم
اعجاز بینظیر تو عشق است و عشق تو
ما را رسانده از دل ویرانهها بههم
#رضا_نیکوکار
رضا نیکوکار ۵ تیر ۱۳۵۶ در رشت متولد شد. وی دارای مدرک کارشناسیارشد زبان و ادبیات فارسی و مدرک کارشناسی مددکاری قضایی است.
وی در کنگرههای مختلفی ازجمله جشنوارۀ بینالمللی شعر فجر رتبۀ برتر را کسب کرده است. نیکوکار مدتی مسئولیت انجمن شعر و ادب ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی شهر رشت را بر عهده داشت. «از روزهای قبل»، «خواب مشترک» و «دیدهای یک نفر پرنده شود» از آثار او است.
#معرفی_شاعر #رضا_نیکوکار
نزدیک غروب هیجان آور کوچه
من باز به شوق تو نشستم سر کوچه
گل های سر روسری ات مثل همیشه
زنبور عسل ریخته سرتاسر کوچه
از دوختن چشم قشنگت به زمین است
نقشی که چنین حک شده در باور کوچه
اینگونه نگین در همه ی عمر ندیدم
اینقدر برازنده بر انگشتر کوچه
«گل در برو می در کف و معشوق ...» خدایا
من مست غزلخوانی سکرآور کوچه
لب تر کن تا ور بکشد پاشنه اش را
بی واهمه یکبار دگر قیصر کوچه
من کشته ی این عشقم و باید بگذارند
فردای جهان نام مرا بر سر کوچه
#رضا_نیکوکار
دل شعلهٔ عشق آتشین شعر است
شاعر همه عمر در کمین شعر است
باید که غزل شوی و سر بگذاری
بر سینهٔ من که سرزمین شعر است
#رباعی
#رضا_نیکوکار