پیچایی گیسوی شکن در شکن است این؟
یا مطلع پیچیدهی شبهای من است این؟
نم نم بچشان بوسهی خود را به لبانم
گیراییِ بی حدّ شرابِ کهن است این
بگذار در آغوش تو آرام بگیرم
دلچسبترین شیوهی جان باختن است این
بنشین به تماشای فرو ریختن من
دل نه! به خدا خانهی ویران من است این
ارزان مفروشید رفیقان! سر ما را
زنهار! مگر یوسفِ بیپیرهن است این؟
سُم کوفته پاییز بر این دشت و گذشته است
انگار نه انگار گل است این، چمن است این
#سعید_بیابانکی
بیا که فلسفهی این شب دراز این است
که یک دقیقه تو را بیشتر نگاه کنم...
#سعید_بیابانکی
#یلداتون_مبارک🍉🍎
یه روزی میای
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
بشینم انار دل تنگمو
تا اون دون آخر برات دون کنم
میخواستم بیای تا مگه چارهای
به حال پریشونی من کنی
میخواستم بیای با گل پیرهنت
که تکلیف چشمامو روشن کنی
میخواستم پس از این همه سال و ماه
قد و قامتم رو ببینی پدر!
بشینم پای آخرین قصههات
تو هم پای قصهم بشینی پدر!
چقدر آینه و شمع چیدم برات
چقدر چشم به راهت نشستم بیای
چقدر فال حافظ گرفتم واسهت
تو فالت همین بود: یه روزی میای
میخواستم پس از سالها انتظار
بیای جشن بارون بگیرم برات
ببوسم سر و زلف و پیشونیتو
تو که سر نداری بمیرم برات
#سعید_بیابانکی
#شهدا
#فرزندان_شهدا
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
#صلوات
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با یاد تو قدّ و قامت افراشتهام
بوی صلوات میدهد دستانم
از بس که گل محمدی کاشتهام
#سعید_بیابانکی
هنر من سرودن نظم است
به همین علت است بینظمم
برخلاف جماعت شعرا
من نه اهل بساط نه بزمم
مخلص شاعران شیرازم
چاکر عالمان خوارزمم
مثل ران گراز ده ساله
اندکی غیرقابل هضمم
پشت جبهه به یاری کلمات
تا بخواهند بنده میرزمم
به علاوه کتاب هم دارم
بنده یک شاعر اولوالعزمم
#شعر
#شعر_طنز
#سعید_بیابانکی
🕊
تکان دهندهترین شعرت ای رفیق کجاست؟!
بخوان، بخوان! هوسِ زیر و رو شدن دارم
#سعید_بیابانکی
سال جدید بود و زمستان ادامه داشت
سرما ادامه داشت و باران ادامه داشت
یک سال گشته بود زمین گرد آفتاب
سرگیجه های ماه،کماکان ادامه داشت
سرمای دی به پنجره ها پشت کرده بود
ای کاش این شب این شب عریان ادامه داشت
تقویم پار، منگنه می شد به خاطرات
مادر نبود و شعر پریشان ادامه داشت
آمد بهار و مجلس غم را به توپ بست
یعنی هنوز سلطه ی سلطان ادامه داشت
قرنی جدید آمده بود از پس قرون
اما هنوز غربت انسان ادامه داشت
وا کرده بود لب به دعا هفت سین نو
اما سکوت حافظ و قرآن ادامه داشت
شاعر تمام شب به سرودن ادامه داد
باران ادامه داشت خیابان ادامه داشت...
#سعید_بیابانکی
بهار بود و دلم فصل بی ترانگیاش
و درد در تن من گرم موریانگیاش
کسی نبود، کسی لایق غم دل من
کسی که دل بسپارم به بی کرانگیاش
به انتظار قدومش، انار دیدهٔ من
رسیدهاست به جشن هزاردانگیاش
مرا به خلوت صندوقخانهاش ببرید
رسیدهاست گمانم شراب خانگیاش
شبیه ردّ قدمهای موج بر ساحل
به جایمانده بر این شانهها، زنانگیاش
نه من، نه او، نه شما، شاعر این زمانه کسی است
که تکهپاره شود بغضهای خانگیاش...
#سعید_بیابانکی
ذی الحجّه اش درست به پایان نمی رسد
تقویم اگر نداشته باشد مُحرّمی
#سعید_بیابانکی
#محرم
پیچیده شمیمت همهجا ایتن بی سر
چون شیشهی عطری که سرش گم شده باشد
#سعید_بیابانکی
دشت میبلعید کمکم، پیکر خورشید را
بر فراز نیزه میدیدم سر خورشید را
آسمان گو تا بشوید با گلاب اشک ها
گیسوان خفته در خاکستر خورشید را
بوریایی نیست در این دشت تا پنهان کند
پیکر از بوریا عریان تر خورشید را
چشمهای خفته در خون شفق را وا کنید
تا ببیند کهکشان پرپر خورشید را
نیمی از خورشید در سیلاب خون افتاده بود
کاروان میبرد نیم دیگر خورشید را
کاروان بود و گلوی زخمی زنگوله ها
ساربان دزدیده بود انگشتر خورشید را
آه، اشترها چه غمگین و پریشان میروند
بر فراز نیزه میبینم سر خورشید را...
#سعید_بیابانکی
چه سود بَعدِ تو چون برده بندگی کردن
حبابوار، یزیدانه زندگی کردن
حسین گفتن و دل باختن به خوی یزید
بدا به غیرت ما کوفیان عصر جدید
چه سود در کَنَف رنگ و ریب فرسودن
مدام بَردهی تزویر و زور و زر بودن
چه سود دل به غمت دادن و زبانم لال
حسین گفتن و آتش زدن به بیتالمال
حسین، کوفیِ پیمانشکن نمیخواهد
حسین، سینهزنِ راهزن نمیخواهد
حسین را، ز مرامش شناختن هنر است
حسینِ دیگری از نو نساختن هنر است
بزرگ فلسفهی قتلِ شاه دین این است
که مرگِ سرخ بِه از زندگی ننگین است
#سعید_بیابانکی