دَر نبندیم به نور
به آرامشِ پُرمهرِ نسیم
رو به این پنجره
با شوق سلامی بکنیم
#سهراب_سپهری
صبح شد
پنجرهها خندیدند
شاخهها رقصیدند
همهجا بوی شکفتن جاری است
فرصت بیداری است
صبح یعنی آغاز
صبح یعنی پرواز
قد کشیدن در باد
فکر رفتن باشیم
چه کسی میگوید
پشت این ثانیهها تاریک است
گام اگر برداریم
روشنی نزدیک است
#سهراب_سپهری
#شعر
در دل من چیزی ست
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم
که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
زندگی تابش نوری ست
مرا می خواند
#سهراب_سپهری
🎧صبحتان شاعرانه
صُبح یَعنی ،
وسط قصّهی تردیدِ شُما ،
کَسی از دَر برسد
نور تَعارف بکند ..
#سهراب_سپهری
صُبح یَعنی ،
وسط قصّهی تردیدِ شُما ،
کَسی از دَر برسد
نور تَعارف بکند ..
#سهراب_سپهری
جای مردان سیاست بنشانید درخت
که هوا تازه شود ...
به خدا ایمان آرید ،
به خدایی که به ما بیلچه داد
تا بکاریم نهال آلو ؛
صندلی داد که رویش بنشینیم
وبه آواز قمر گوش دهیم ،
به خدایی که سماور را
از عدم تا لب ایوان آورد ،
و به پیچک فرمود :
«نرده را زیبا کن!»
✍ #سهراب_سپهری
#۱۵ اسفند روز درختکاری گرامی باد
💐
سلام به مناسبت یازدهم اردیبهشت سالروز درگذشت
کیومرث صابری
همراه با گل آقا
گل آقا طنزپرداز مسلط وماهری بود.
آگاهی ودانش ادبی او ازطنز بی نظیر بود.
گل آقا درروزنامه ی اطلاعات با عنوان (دوکلمه حرف حساب )
مطالب طنز آمیز خودش را می نوشت.
مهمترین خدمت گل آقا چاپ چند ساله مجله ی طنز گل آقابود
مرحوم گل آقا دراین مجله بهترین طنز پردازهای ایرانی را درجمع خودمانی می پذیرفت .
وآثارطنز آمیز آنهارا منتشر می کرد.
مجله ی گل آقا با بیانی طنز آمیز
مشکلات ودردهای اجتماعی رابیان می کرد.
گل آقا برای پرورش استعدادهای جوان در طنز با جدیت تلاش می کرد.
جوانانی که امروزه از طنز پردازان معروف کشور هستند.
دست پرورده ی کیومرث صابری بوده اند.
درمتن زیر پارودی یا نقیضه ای از گل آقا را مطالعه می کنیم
نقیضه ای
از
#کیومرث_صابری(=گل آقا )
بر
" کفشهایم کو ؟ "اثر #سهراب_سپهری :
" پاره ترین قسمت این دنیا "
كفش هایم كو؟!
دم در چیزی نیست.
لنگه ی كفش من این جاها بود!
زیر اندیشه ی این جا كفشی!
مادرم شاید این جا دیشب
كفش خندان مرا، برده باشد به اتاق
كه كسی پا نتپاند در آن!
هیچ جایی اثر از كفشم نیست
نازنین كفش مرا درك كنید
كفش من كفشی بود
كفشستان!
و به اندازه ی انگشتانم معنی داشت...
پای غمگین من احساس عجیبی دارد
شست پای من از این غصه ورم خواهد كرد
شست پایم به شكاف سر كفش عادت داشت...!
نبض جیبم امروز
تندتر می زند از قلب خروسی كه در اندوه غروب
كوپن مرغش باطل بشود ...
جیب من از غم فقدان هزار و صدو هشتاد و سه چوق
كه پی كفش، به كفاش محل خواهد داد
«خواب در چشم ترش می شكند.»
كفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود
سیزده سال و چهل روز مرا در پا بود
« یاد باد آن نهانش نظری با ما بود »
دوستان! كفش پریشان مرا كشف كنید!
كفش من می فهمید كه كجا باید رفت
كه كجا باید خندید.
كفش من له می شد گاهی
زیر كفش حسن و جعفر و عباس و علی
توی صف های دراز .
من در این كله ی صبح پی كفشم هستم
تا كنم پای در آن
و به جایی بروم
كه به آن، نانوایی می گویند!
شاید آنجا بتوان نان صبحانه فرزندان را
توی صف پیدا كرد
باید الان بروم... اما نه!
كفش هایم نیست!
كفش هایم كو؟
ل،بهرامیان
عبور باید کرد
صدای باد میآید عبور باید کرد
و من مسافرم
ای بادهای همواره!
مرابه وسعت تشکیل برگها ببرید
مرا به کودکی شور آبها برسانید
و کفشهای مرا تا تکامل تن انگور
پر از تحرک زیبایی خضوع کنید ...
دقیقههای مرا تا کبوتران مکرر
در آسمان سپید غریزه اوج دهید
و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنید به یک ارتباط گمشده پاک
و در تنفس تنهایی
دریچههای شعور مرا به هم بزنید
روان کنیدم دنبال بادبادک آن روز
مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید
حضور هیچ ملایم را
به من نشان بدهید !
#سهراب_سپهری
مرگ ، پایان کبوتر نیست 🕊
#سهراب_سپهری
به وقت ۲۸ ام تیر ماه ... در آستانه هفدهمین سالروز آسمانی شدنت یاد و خاطراتت را گرامی می داریم.
#خسرو_شکیبایی
زندگی باید کرد،
با کمی حس نسیم،
با کمی واژه ی خوب،
در هوای خنک استغنا ،
گاه با یک دل تنگ،،
گاه باید رویید،،
در کنار چشمه،
در شکاف یک سنگ،
به امید فردا ها،
که پر از حادثه تقدیرند
گاه باید خندید
با کمی پنجره و نور و صدا،
شاد باید بود!
#سهراب_سپهری
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
#سهراب_سپهری