دل را به مسیحا نفسی باید داد
جان را به کف دادرسی باید داد
آنجا که تمام چاره ها بن بستند
سوگند به پهلوی کسی باید داد
#محمدحسین_رشیدی
قلم، مات مفاعیلن فعولن فاعل چشمت
نمی داند چه بنویسد که باشد قابل چشمت
غزل با عندلیبی لال فرقش چیست، وقتی نیست
برای واژه ها راهی به حدّ فاصل چشمت
تو چشم از این جهان بستی و رفتی غافل از اینکه
جهانی شد شکار غمزه ی ناغافل چشمت
چه استادانه روشن کرد تکلیف «دو دل» ها را
سیاق مرزبندی های حق و باطل چشمت
عمو قاسم، به غیر از قاب لرزان یتیمانت
چه تصویری چنین کرده است بازی با دل چشمت
تو را پیش از سَحر کشتند، خنّاسان افسونگر
چرا که سِحرشان میشد سَحر ها باطل چشمت
بیابانیم ای دریا، کمی هم قسمت ما کن
از آن جغرافیای روح بخش ساحل چشمت
من از آن آب و جارو کردن بسیار، فهمیدم
چه مهمان عزیزی داشتی در منزل چشمت
#محمدحسین_رشیدی
ویران شود دلی که هراسان غزه نیست
شادی نبیند آنکه پریشان غزه نیست
آتش بگیرد آن جگری که به قدر آه
حتی سهیم سینهٔ سوزان غزه نیست
نانش حرام، هرکه غمش نان خویش هست
امّا به فکر سفرۀ بی نان غزه نیست
پایین چگونه می رود آب خوش از گلوش
آن کس که یاد حنجر عطشان غزه نیست
ای خاک بر دهان قماشی که گفته اند
ربطی میان شیعه و عنوان غزه نیست
«خون» می دهد گواه و «عطش» می زند صدا
جز کربلا تداعی میدان غزه نیست
ای مادران کودک دلبند در بغل!!
جز کودکان مُثله به دامان غزه نیست
صد کوه غم به شانهٔ خود بُرده اند و باز
کوهی به استواری طفلان غزه نیست
او متّکی به «انّ مع العُسرِ یُسراً» است
پس اشک و آه و دلهره پایان غزه نیست
صهیونِ هار، هرچه که خونخوارتر شور
هرگز حریف قدرت طوفان غزه نیست
صدبار اگر یهود بغلتد به خون خویش
تاوان تار موی مسلمان غزه نیست
دنیا ز خواب می پرد آن ساعتی که هیچ
آثار غم به صورت خندان غزه نیست
#محمدحسین_رشیدی
#غزه
#رژیم_صهیونیستی
#طوفان_الاقصی