🌹🌹🌹🌹
از هر نظر شدند برابر دو آینه
انگار بودهاند برادر دو آینه
مشروحِ یک مغازلۀ بینهایت است
وقتی که میرسند به باور دو آینه
منشورِ عقل و عاطفه تشکیل میدهد
تکثیرِ نور در نظر هر دو آینه
وقتی که هر دو آینه همدست میشوند
یعنی که میدهند به هم، سر دو آینه
"ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما"
چون دست بردهاند به جوهر دو آینه
معراج را دو بال، علی و محمدند
دارند میروند فراتر دو آینه
تکثیرِ بیملاحظۀ دلبرانگی
ماییم و ابتلای دو دلبر...دو آینه
تسخیرِ قُلههای حقیقت چه دیدنیست
دارند میروند به منبر دو آینه
■
از حُجتِ دوگانه به وحدت رسیدهایم
توحیدِ ما خلاصه شده در دو آینه...
#محمد_شریف
#غدیری_ام
تو که راهی شدی نمیدانی
معنیِ بیقرار یعنی چه
مثل یک ماهوارهٔ تنها
گمشدن در مدار یعنی چه
حملهٔ لشکرِ غزل دیدی؟
امشب از حسِ شعر لبریزم
غرق آرامشی نمیفهمی
لحظهٔ انفجار یعنی چه
میروی سمتِ یک فراموشی
چمدانی گرفته دستت را
شاعری بیقرار میفهمد
سوتِ تلخِ قطار یعنی چه
تو دلم را زدی به دریاها
این دلی که ندیده دریا را
چشم دریاییات به من فهماند
آبیِ بیگدار یعنی چه
مدتی میشود پُر از دردم
مثل یک سالِ پیشِ حالِ خودت
تو خودت هم که خوب میدانی
قرص روزی سهبار یعنی چه
باز با میلههای موّاجی
چشمهای تو در محاصرهاند
مژههایت به من نشان دادند
آسمان در حصار یعنی چه
با شنیدن نمیشود فهمید
حال و روزم چگونه میگذرد
تا نبینی مرا نمیفهمی
مردهٔ بیمزار یعنی چه
#محمد_شریف
تو مثلِ رودی و من غرق در زلالیِ تو
نشستهام به تماشای بیخیالی تو
همیشه پیشِ تو سرشارم از جواب، ولی
عذاب میکشم از بُهت و بیسؤالی تو
پس از تسلسلِ سیگارها چه محسوس است
میانِ هالهای از دود، جای خالی تو...
شبیه کوچۀ پُر رفت و آمدی شدهای
که دائما به تو شک میکنند اهالی تو
قلم برای شکارِ غزل کمین کرده
که واژهها همه جَلدند در حوالی تو
#محمد_شریف