eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
347 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
547 ویدیو
109 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
شب بود و می گذشتم از کوچه های باران از دور می شنیدم گاهی صدای باران پرسیدم از نشانت ؛ گفتند :《 سمت مشرق ، بعد از طلوع خورشید ، در انتهای باران》 من می نوشتم از عشق؛ جایی که در خیالم پیچیده عطر نرگس؛ در ردپای باران دلواپس تو بودم ؛ هر لحظه می سرودم در خلوت خیابان؛ شعری برای باران می آمدی و من هم ، از شوق با تو بودن اسم تو را نوشتم؛ آن شب به جای باران چتر مرا گرفتی؛ گفتم: 《پناه من شو》 گفتی :《 نمی شناسم غیر از خدای باران 》 از خاطرم گذشتی ؛ آری چه عاشقانه دارد دلم دوباره با تو هوای باران...
به_نام_قدس قسم به 《ق》 به   و به   قسم به اسم اعظم شهید         به غنچه های کوچک سپید              شکفته گرد ماه                      در این شب سیاه در این شب سیاه... به خواب  رفته ام " معلمم " کنار یک تفنگ ایستاده است هم او که با گلوله های سرخ خون به تخته سیاه روزگار هزار شعر سبز را نوشت و نام درس را کمی بزرگتر                        و من چه بی مقدمه تمام درس را در نگاه "همکلاسی ام "                      خلاصه می کنم : 《 اگرچه قلب های شیشه ای ما شکست ولی       برای انتفاضه ای جدید دوباره سنگ روی سنگ بند می شویم ؛ و کوه می شویم ؛ و کوه زادگاه چشمه است ؛ و چشمه ، رود و رودها به می رسند در آخرین بهار این درخت در کنار سوره های " فجر" و " فتح "                         شکوفه می دهد...》 به خواب رفته ام " معلمم " برای یک سوال ساده طرح کرده است ؛ و " همکلاسی ام " بدون هیچ پاسخی به گوشه کلاس می رود تفنگ را به دوش می کشد و بیست می شود...