eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
283 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
296 ویدیو
91 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
محفل شعر قند پارسی
تبریک به استاد بزرگوار جناب دکتر کافی برای انتخاب کتاب دیواوژن 🌺🌺🌺🌹
ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست گویند شاه اسماعیل صفوی که برای اتّحاد عالم تشیّع درصدد انهدام قبور اهل تسنّن بود، موقعی که به شیراز وارد گردید؛ در اثر جبر و اصرار ملّا مگس نامی، ناچار شد که درصدد تحقیق عقاید حافظ برآید. بالاخره متوسّل به تفأل از دیوان خواجه شد، این غزل آمد: جوزا سحر نهاد حمایل برابرم یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم شاه اسماعیل از انهدام قبر خواجه خودداری می‌نماید، امّا ملّا مگس مُصر می‌شود. مجدّداً تفأل می‌زند که غزل فوق می‌آید که این بیت در آن است: ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست 📖کتاب: امثال و حکم؛ جلد ۱؛ صفحه ۳۹۱ 🖊نگارنده: دهخدا
محفل شعر قند پارسی
‌ با آرزوی موفقیت برای استاد عزیزمون❤️
🌱نام عبید کی رود از یاد اهل دل چون گفته های نازک او یادگار اوست عبید زاکانی 📚اداره کل نهاد کتابخانه های عمومی استان فارس برگزار می کند: 🖌محفل قند پارسی ♦️با حضور شاعران شیراز و اعضای محفل شعر قند پارسی، 🔴همراه با صحبت ادبی 😅🌱«طنز های عبید در دستگاه نظریه های نو 🎤سخنران : دکتر غلامرضا کافی ⏰زمان : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت ۱۶ 📕مکان : شیراز ،میدان اطلسی ،کتابخانه ی رئیسی اردکانی، 📚اداره کل نهاد کتابخانه های عمومی استان فارس 🌱چشم به راه گل معطر حضورتان می مانیم...
🌱نام عبید کی رود از یاد اهل دل چون گفته های نازک او یادگار اوست عبید زاکانی 📚اداره کل نهاد کتابخانه های عمومی استان فارس برگزار می کند: 🖌محفل قند پارسی ♦️با حضور شاعران شیراز و اعضای محفل شعر قند پارسی، 🔴همراه با صحبت ادبی 😅🌱«طنز های عبید در دستگاه نظریه های نو 🎤سخنران : دکتر غلامرضا کافی ⏰زمان : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت ۱۶ 📕مکان : شیراز ،میدان اطلسی ،کتابخانه ی رئیسی اردکانی، 📚اداره کل نهاد کتابخانه های عمومی استان فارس 🌱چشم به راه گل معطر حضورتان می مانیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی شاید... عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر می‌دارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می‌گوید: صبح بخیر
می‌کند آشفته‌ام، همهمه‌ی خویشتن کاش برون می‌شدم، از همه‌ی خویشتن می‌کشد از هر طرف، چون پر کاهی مرا وسوسه‌ی این و آن، دمدمه‌ی خویشتن پنجه در افکنده‌ام، در دل خونین خویش گرگ‌وش افتاده‌ام، در رمه‌ی خویشتن باده‌ی نابم گهی، زهر هلاهل گهی خود به فغانم از این، ملقمه‌ی خویشتن طفلم و بنهاده سر، بر سر دامان عشق تا کُندم بی‌خود از، زمزمه‌ی خویشتن مست و خرابم امین، بی‌خبر از بود و هست از که ستانم بگو! مظلمه‌ی خویشتن