eitaa logo
میم حاء قاف
176 دنبال‌کننده
39 عکس
9 ویدیو
1 فایل
☫حَسْبیَ اللّٰهُ رَبّی☫ وَ كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ | معلم خداوندا از تو ثبات قدم در راه حق را خواستارم محمد حسین قانع«م‌ح‌ق» 🌐 @ghane98 🌐 Ghane1998.ir 🌐 Ble.ir/ghane1998 🌐 T.me/ghane1998
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالحق مشهور است که خوش‌اشتهایی به مهمانی دعوت شد و از فرط پرخوری، حالش به هم خورد. به او توصیه شد تا انگشت در گلو کرده، بلکه بالا آوردن حالش را بهتر کند! پاسخ داد: «اگر جا برای یک انگشت بود که یک موز دیگر می خوردم!» روزهای پایانی برخی از مدیران شهری و کشوری، روزهای دشواری است. کلنگ‌هایی که از پی هم بر سر این خاک فرود می‌آیند و موزهایی که جا نمی‌شوند! منتخبین شورای ششم شهر یزد، لطف کنند ریز هزینه‌کردهای شورای شهر قبلی، شهرداری و سازمان‌های تابعه و سمن‌ها را فارغ از هرگونه مصلحت‌سنجی، در دسترس عموم مردم قرار دهند تا مشت محکمی باشد بر دهان شوآف‌کنندگان شفافیت! دادستانی هم بررسی کند تا اگر میلی شده، از حلقوم بیرون کشاند و اگر حیفی شده، از برای جبران بازستاند! صرفا جهت اطلاع: بنده هنوز خبر اعلام شفافیت هزینه‌های انتخاباتی و دارایی‌های منتخبین شورای ششم را نشنیده‌ام! بسم‌الله وقت رو کردن سوزن و جوال‌دوز است! ناگفته زیاد است، مجبور به کشیدنیم! «محق» _______________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
هوالحق 🔶 فرهنگ‌سازی بدون هـ نمی‌دانم اینکه می‌نویسم موضوع مهمی است یا نه! شاید از نظر شما جستجویی برای یافتن زیر بغل مار باشد. لذا اگر کار مهمتری دارید از خواندن این پست صرف نظر کرده و به آن برسید! استاندار می‌خواهد فرهنگ‌سازی کند، درست! به دخترش واکسن زده، درست! سوال اینجاست که چرا در ساعت اداری؟ چرا در مدرسه؟ چرا همراه این همه مسوول؟ مدیرکل آموزش و پرورش چرا باید باشد؟ علت حضور مشاور عالی؟ مشاور جوان؟ دختر نُه ساله‌ای می‌خواهد واکسن بزند، این همه تشریفات برای چیست؟ لزوم وجود این همه صندلی، بنر، اسپیس و تریبون و... چیست؟ بازدید از «مدرسه‌ی دخترِ خود» و قدردانی از معلمینش در ساعت اداری لازم بود؟ شاید بگویید کوتاه بیا بابا! گیر نده! این‌ها مهم نیست! اما به نظرم مهم است! خیلی هم مهم است! این‌ها بی‌اهمیت به نظر می‌رسد چون مهمات بزرگ برایمان کوچک شده‌اند... بنده اگر جای جناب استاندار بودم، دخترم را در خارج از وقت اداری و بدون هرگونه تشریفات و اتلاف زمانِ سایر مسوولین، که تعهد داده‌اند به استفاده حداکثری از زمان‌شان برای خدمت به خلق، برای تزریق واکسن می‌بردم. برای بازدید از مدرسه و گرامیداشت هفته معلم هم به مدارس حاشیه شهر می‌رفتم که لزوم اقدامات سریع و جامع برای رفع بی‌عدالتی آموزشی را خود ببینم و حس کنم! ضمنا جای آب‌معدنی‌ها هم پارچ می‌گذاشتم مملو از آبی که این مردم هرروز می‌نوشند... لازم به ذکر است که به هیچ‌وجه منکر زحمات ایشان نیستم و بابت آن متشکر و ممنونم «محق» _______________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
🔸 تدبیر کلیدی ___________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
میم حاء قاف
🔸 تدبیر کلیدی ___________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
هوالحق 🔶 تدبیر کلیدی در دفتر مدرسه نشسته بودم و داشتم نمرات دانش‌آموزان را وارد می‌کردم. میان صحبت‌های مدیر و معاون، متوجه شدم ابلاغ جدیدی صادر شده که در آن ثبت‌نام دانش‌آموزان، برای سال تحصیلی آینده، منوط به تزریق واکسن کرونا شده است! تعجب کردم! حالا؟! حالا که از کرونا جز ردی بر بنرهای کهنه نمانده؟! برای آقای رحیمی نژاد، مدیرکل آموزش و پرورش یزد، پیامی فرستادم و علت را جویا شدم و عرض کردم که: آن موقعی که تب و تاب و هراس از کرونا در میان مردم بیشتر بود و همچنین فلش آمار جان باختگان هم قصد سربه‌زیری نداشت، قاعده برگزاری کلاس با نیمی از ظرفیت و رعایت فاصله اجتماعی را ملغی کردید و همه را به همان کلاس‌های کوچک سابق فراخواندید! اکنون که آمار فوتی‌ها و حساسیت‌های غیرضروری به حداقل میزان خود در این چند سال رسیده، اجباری کردن تزریق واکسن کرونا به کودکان چه توجیهی دارد؟! ایشان پاسخ دادند: «مصوبه ستاد کرونا بوده و ما بی‌تقصیر، البته امروز با تلاش‌های صورت گرفته، امروز این مصوبه به تعویق افتاد» متوجه شدم اوضاع عادی نیست! رئیس اداره‌ی آموزش و پرورش استان، خود با چیزی که بخش‌نامه کرده موافق نیست! احتمال دادم شاید اجبار از سوی استانداری و ستاد مبارزه با کرونا بوده، لذا موضوع را توییت و استوری کردم و استاندار را تگ. پاسخ ایشان را هم عینا نقل می‌کنم: «این مصوبه اصلاح شده و بزودی ابلاغ می‌گردد» ضمن تشکر فراوان از هر دو بزرگوار بابت پاسخ‌گویی و در دسترس بودن(که الحق و الانصاف ویژگی فوق‌العاده‌ای است!)، سوالاتی برایم ایجاد شده که می‌پرسم: • این تصمیم در شورایی گرفته شده که استاندار و مدیرکل حضور داشته‌اند. اگر موافق نبوده‌اند، چرا تصمیم نهایی چیز دیگری شده؟ •• اگر موافق نبوده‌اند، چرا ابلاغ شده است؟ ••• اگر نظر موافقین بر مخالفین غالب بوده، چگونه ممکن است که پس از تصویب به تعویق بیفتد و اصلاح شود؟ •••• آیا کارشناسی‌های لازم و کافی انجام شده است؟ نمی‌خواهم قضاوت کنم ولی این شیوه که ابتدا چیزی را تصویب و ابلاغ کنیم و سپس به اصلاح آن بکوشیم قدری منسوخ و مذموم است. نتیجه‌ی چنین رویکردی می‌شود جنگ اعصاب میان خانواده و کادر مدرسه، خلق نارضایتی و تبرزنی به اعتماد عمومی مردم، که مهم‌ترین سرمایه‌‌ی انقلاب اسلامی است. امروز، عصر برنامه‌ریزی قبل از عمل و سنجش همه‌جانبه‌ی فواید و مضرات است و انتظار می‌رود که در تصمیمات، «تدابیر کلیدی‌تری» اتخاذ شود. «امید» داریم اعتبار واژگانی که در دوره‌ی قبلی، کارشان به زوال معنا ختم شد، در این دوره احیا شود. راستی تکلیف آن والدینی که در این مدت(از ابلاغ تا اصلاح) مجبور به تزریق واکسن به فرزندشان می‌شوند چیست؟ «محق» _______________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
🔸 درجه انحراف ___________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
میم حاء قاف
🔸 درجه انحراف ___________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
هوالحق 🔶درجه انحراف تو افراطی هستی! اولویت نشناسی! تندی! عدالت خواری! گیر الکی میدی! این‌ها گوشه‌ای از آن چیزی است که من بعد از نقدهای «بنی اسرائیلی»، به تعبیر برخی، می شنوم! برخی هم توصیه می‌کنند که آقا شما با گفتن این چیزهای بی‌اهمیت و خرد، شخصیت خود را پایین می‌آوری و دیگر کسی شما را جدی نمی‌گیرد. ماشینی را در نظر بگیرید که قدری صدایش تغییر کرده است. شاید صدا اندک و غیرمهم جلوه کند و در سرعت‌های پایین شهری اصلا مهم نباشد، اما قطعا در جاده و سرعت بالا مسئله‌ساز خواهد شد. اینکه بنده از این رفتارهای خرد، خرده می‌گیرم، ناشی از بی‌خردی نیست. علتش این است. می‌گویند زمانی که مقنی عزم حفر قنات می‌کند، کارش بدین‌صورت است که ابتدا دو چاه را با فاصله‌ی مشخص می‌کَنَد و سپس داخل یکی از آن ها می‌شود و با کندن تونل، از پایین، آن دو را به یکدیگر متصل می‌کند. برای همین هم، باید محتاطانه، با زاویه مناسب و صاف جلو برود. در این کار یک قاعده‌ی ریاضی نهفته است که می گوید «ده‌درجه» انحراف در «ده‌متر» تو را مقداری از مقصد دور می‌کند، اما همان «ده‌درجه» انحراف در «صدمتر» یا «یک‌کیلومتر» و یا فاصله‌ی بیشتر، مقدار فاحش‌تری ما را از مقصدمان دور می‌کند. اینجاست که ما نباید روی فاصله‌مان تا مقصد متمرکز شویم! باید درجه‌ی انحراف را کم کنیم. آن موقع همه چیز حل می‌شود. لذا برای جلوگیری از اتفاقات ناگوار بزرگ، باید روی مسائل کوچک حساس بود. آشکار است که زمانی که داد می‌زنیم فلان مسئول حاتم بخشی نکند، شام و ناهار ندهد، هدیه ندهد، هبه نگیرد، حین ماموریت کار شخصی نکند، با ماشین خودش این طرف و آن طرف برود، دور تجمل را خط بکشد، لشکری را برای واکسن زدن به دخترش بسیج نکند و... صرفا هدفمان اصلاح همین نکات نیست! البته این هست، اما چیزهای دیگری هم مهم است. این‌ها رفتار است. رفتارهای ارادی برخاسته از شناخت و نگرش افرادند. یعنی زمانی که کاری انجام می‌دهند بر اساس چیزی است که می‌دانند و به آن باور دارند. آن چیزی که ما را نگران می‌کند فاصله از مقصد نیست! درجه‌ی انحراف است! آن فرد اگر امروز معتقد است که اگر در جلسه‌ای فلان کار مفید شد، حالا پذیرایی و شام آن‌چنانی هم دادیم اشکال ندارد، هیچ بعید نیست که فردا بگوید: «این‌قدر بحث از اختلاس و دزدی نکنید و روحیه مردم را خراب نکنید. وقتی‌که ما یک سدی را می‌سازیم و مثلا ده میلیارد خرج می‌کنیم، ممکن است از قِبَل آن، پانصد میلیون هم اختلاس شود، اما این سد برای کشور می‌ماند و هیچ‌کس نمی‌تواند از این سد اختلاس یا دزدی کند.» کما این که زمانی این جملات گفته شد! کسی که الان کاری خلاف و ناپسند(نه فقط از منظر قانون) انجام می‌دهد، برایش بی‌اهمیت است و حتی آن را توجیه می‌کند، کافی است او را با همین درجه‌ی انحراف در فاصله‌ی بیشتر، مقام بالاتر و حوزه اختیارات گسترده‌تر قرار دهید تا ببینید چه خاوری‌هایی تحویل باختر داده می‌شوند! البته همیشه هم راجع به افراد نیست. در همین ماجرای بخشنامه‌ی واکسن اجباری برای ثبت نام مدارس که قرار بر اصلاح آن شد، برخی گفتند: «حالا که استاندار و مدیرکل تصمیم به اصلاح گرفتند و خودی هم هستند، چرا پست و یادداشت نوشتی؟!» جواب آن است که این اتفاق نمایانگر چیزهای مهم دیگری است. یک نمونه‌اش را بخواهم خدمتتان عرض کنم آن است که مصوبه‌ای اشتباه در ستاد مبارزه با کرونا تصویب شده و در مجموعه‌های مختلف اداری دست به دست گشته است(با همه‌ی آن کاغذبازی‌های طولانی!) و تبدیل به بخشنامه و حتی ابلاغ هم شده است. در همه‌ی این مسیر پر پیچ و خم کسی پیدا نشده با خود بگوید این درست نیست! یا اگر هم بوده، نصح و نقد را کنار گذاشته و در عمل تابع مافوق خود بوده است! این‌ها زنگ خطر است! این‌که یک نیروی اداری جوری سِرْ بشود که برایش مهم نباشد چه چیزی را تصویب، پاراف و ابلاغ می‌کند، هشدار می‌دهد که مواجهه‌ی فعال و نگاه سازنده در سیستم اداری در حال احتضار است و وارثش انفعال! بحث را بی‌خود کش نمی‌دهم. نمی‌دانم چند درصد مخاطبین، به‌ویژه آنانی که جملات ابتدای همین متن را می‌گفتند، تا اینجا را خوانده‌اند! اما می‌دانم وظیفه‌ی من و شما مبارزه با درجه‌ی انحراف است. حتی اگر بی‌کلاس جلوه کند! «محق» _______________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
🔸 احسان طلبه ___________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
میم حاء قاف
🔸 احسان طلبه ___________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
هوالحق 🔶 احسان طلبه ماجرای این روزهای حظیره عجیب است! ابتدا عرض کنم که غرض از نگارش این یادداشت، تحلیل محتوای بحث نیست. هدف دقیق‌تر دیدن برخی از رفتارهاست. قومی که همیشه مدعی بوده‌اند منبر و دین نباید آلوده به سیاست گردد، مهمانی دعوت می‌کنند که سیاسی‌ترین سخن‌ها را در خانه خدا و بر منبر رسول‌الله می‌راند!!! طلبه‌ای منتسب به جریان مقابل، در میانه‌ی سخنرانی برخاسته و معترض می‌شود. همان جریان داعیه‌دار آزادی بیان، اعتراض منطقی طلبه‌ای (که البته انتقاداتی هم به آن وارد است) را از صبح تا الان در رسانه‌های زنجیره‌ای‌شان در بوق و کرنا کرده‌اند و جامه بدریدند که فلانی جلسه را بر هم زده، تیتر «آشوب» و «اغتشاش» زدند و چنان و چنین! بنده از اتفاقی که افتاده بسی خرسندم و به شدت از آن استقبال می‌کنم! بدان علت که همان لحظه که حرف نادرستی زده می‌شود، باید مورد اصلاح قرار بگیرد. تذکر شخصی بعد از مراسم، صرفا برای دلخوشی مصلح است و اعتبار دیگری ندارد، چرا که شنوندگان پراکنده شده‌اند. اگر چنین چیزی باب شد، ترس عظیمی در دل میکروفون به دستان خواهد افتاد تا مجبور شوند سخن را برانند نه اینکه سخن آنها را براند! نمی‌شود تنها به بهانه‌ی اینکه قالب برنامه سخنرانی است، اجازه‌ی صدور یک‌طرفه‌ی هر سخنی را به گوینده داد. سخنران باید بترسد از مهمل‌گویی! باید بترسد از مستمع! گوینده‌اش هم فرقی نمی‌کند. این‌وری باشد یا آن‌وری! دری‌وری بگوید، باید منطق پشتش را هم بیان کند. حال بیایید جور دیگری نگاه کنیم. فرض کنیم معترض از آن جناح و سخنران از این جناح بود. آن موقع هم دوستان ما اجازه‌ی ایراد اشکال منطقی، در میانه‌ی سخنرانی را می‌دادند یا آن را «بر هم زدن جلسه»، «اخلال در نظم عمومی در این برهه حساس کنونی» و «خروج از دایره انقلاب» تفسیر می‌کردند؟! امید است «احسان» آن طلبه‌ی منتسب به این جریان و دفاع تمام قد دوستان ما از این اقدام، راه را برای تثبیت این سنت، بدون مصلحت‌سنجی‌های حزبی، هموار کند. ان‌شاءالله پ.ن: البته بی اخلاقی‌هایی هم صورت گرفت که به هیچ وجه مورد تایید نیست. فیلم احسان طلبه ۱ https://www.aparat.com/v/LSzyC فیلم احسان طلبه ۲ https://www.aparat.com/v/fZn6M فیلم احسان طلبه ۳ https://www.aparat.com/v/eksZJ فیلم احسان طلبه ۴ https://www.aparat.com/v/Rd1it «محق» _______________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
🔸 دنبال نام نباشید، «او» کافیست... ___________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
میم حاء قاف
🔸 دنبال نام نباشید، «او» کافیست... ___________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
هوالحق 🔶 دنبال نام نباشید، «او» کافیست... اولین بار چند ردیف جلوتر در اتوبوس دیدمش. تعجب کردم! انگار قبلا جایی دیده بودمش. عالم ذر و این‌ها نبود! نگاهی به پایین اتوبوس کردم. دوستم را دیدم که برای بدرقه آمده بود. خیلی به هم شبیه بودند! عین هلویی که دونیم شده! (برای ریش‌دارها سیب صادق نیست!) فهمیدم برادرند! اگر تا اینجا فکر می‌کردید که دارم داستان ازدواج و آشنایی با همسرم را تعریف می‌کنم، به کاهدان زده‌اید! در اتوبوس دیدمش و تقریبا چیزی غیر از شباهتش با برادرش توجهم را جلب نکرد! معمولی بود. پس از مدتی که خستگی سفر کلافه‌م کرد، صدای داغ بحث سیاسی از عقب اتوبوس بلند شد. من هم که می‌گشتم به دنبال دستمال، برای سرِ بی‌درد! عقب رفته و قدری مشارکت کردم. دومین مواجهه‌ی من با او باز می‌گردد به بازخوردش نسبت به همین واقعه! با اینکه ظاهرا به بحث بی‌تفاوت بود، خوب گوش داده بود. قدری نفس ما را قلقلک داد و تعریف کرد. خوشش آمده بود که به‌عنوان یک  «بوق‌ترمی» وارد بحث سیاسی با سال آخری‌ها شده بودم. تقدیر بر آن شد تا در مسیر پیاده‌روی هم، همراه شویم. در مسیر اتوبوس، تقلیدی می‌خواندم. اسمم را گذاشته بودند میثم مطیعی! همه‌ی نوحه‌هایم از او بود. سبکش را می‌پسندم. محتوا دارد. همان شعرها را در مسیر پیاده‌روی هم می‌خواندم. سینه می‌زدیم، می‌خواندیم و می‌رفتیم. او و دوستش هم همراهی می‌کردند. سال‌ها بعد او را در جایی دیدم. متوجه شدم مجموعه‌ای راه انداخته و گوشه‌ای از این شهر، دارد مسئله‌ای از این مردم حل می‌کند. شرح کارش را که شنیدم، برق از سرم پرید! او همان آدم معمولی بود! همانی که از ما «خودخواص‌پندار»ها متفاوت است. کارش را می‌کرد بدون هیچ استوری و پستی! بدون هیچ توییتی! لایکش را «او» می‌زد و کامنتش را فرشته‌ی گماشته بر شانه‌ی راست! اخیرا توفیق همکاری با او در پروژه‌ای نصیبم شده. هرکجا که می‌روم، می‌گویم: فلانی را می‌شناسید؟ می‌گویند: نه! حتی میان هم‌عرصه‌های خودش هم مفقودالاثر است. بیشتر کار می‌کند و کمتر بار! بار شهرت! بار نام! معلوم است فرق دارد با من و امثال من که بوق و کرنایمان عالم را کر کرده! من به او و امثال او(که کم هم نیستند) خیلی امیدوارم. اسمش را نمی‌آورم. البته خیلی دوست دارم در حیات‌شان بشناسیم‌شان، ولی می‌دانم خودش راضی نیست نامی برده شود! برای او، «او» همه‌چیز است! شما هم دنبال نام نباشید، «او» کافیست... پ.ن: دعایمان کنید که این سفرِ آغازشده از سرزمینِ سرخ را با زندگیِ سفیدِ توحیدی، ختم به عاقبتِ سبزِ مهدوی کنیم... _______________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
🔸حــــ(مقدمه)ـــجـــــ(حجاب)ــــابـــــــ(گشت ارشاد) ___________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐 @ghane1998
میم حاء قاف
🔸حــــ(مقدمه)ـــجـــــ(حجاب)ــــابـــــــ(گشت ارشاد) ___________________________ 🌐 ghane1998.ir 🌐
هوالحق 🔶مقدمه ابتدای این وقایع حال عجیبی داشتم. دست و دلم به نوشتن، گفتن و حتی اندیشیدن نمی‌رفت. کلافه‌کننده بود. خبر فوت خانم امینی و انتساب آن به گشت ارشاد و مسئله‌ی حجاب، سرم را به درد می‌آورد. برای آرام کردن این ذهن مشوش و پرسوال، که در تنی مریض و خسته از سفر آرام نداشت، قلمی به دست گرفتم و آنچه می‌اندیشیدم را نوشتم. نوشته‌ها اصلا نظم نداشتند. نه سر و نه ته! از موضع گرفتن و مخالفتِ مخالف نمی‌ترسم، ولی در این موضوع نمی‌توانستم موضع بگیرم! یکم اینکه درد خیلی شدید بود. دوم، ابعاد ماجرا اصلا مشخص نیست. روایت‌ها یک‌سویه و عموما از سمت کسانی بود که به دنبال دست‌آویزی بودند برای اثبات نظرشان پیرامون حجاب و گشت. سوم، عموما بازی در جبر مجازی را نمی‌پسندم. وایرال‌نگاری را دوست ندارم. می‌خواهم قدری تب و تاب ماجرا بخوابد تا بتوان در شرایطی آرام، منطقی‌تر به موضوع نگاه کرد. چهارم اینکه سوالات اساسی و عمده‌ای ذهنم را برآشفته بود. «اگر مشروعی غیرمعروف شود، وظیفه‌ی حکومت اسلامی تا دوباره معروف کردن آن چیست؟ باید تعطیلش کند؟ یا اجبار کند؟» «اصلا معروف یعنی نیکو؟! یا نیکویی که جامعه آن را نیکو بداند؟! یا هرآن‌چه جامعه نیکو می‌داند؟!» «حجاب حکمی شرعی است و رعایت آن بر مسلمین واجب است، حال اگر کسی معتقد نبود یا از اهل کتاب بود که دیگر حکم شرعی برایش معنا ندارد. لذا پوشش قاعده‌ای اجتماعی می‌شود، پس حد پوشش را هم می‌شود مطابق خواست اجتماع تغییر داد یا نه؟!» «اگر حجاب آزاد شود، چه تضمینی وجود دارد که به آزادی پوشش سر اکتفا شود و تا منتهی الیه ولنگاری‌های جنسی و اباهه‌گری پیش نرویم؟!» «فایده‌ی گشت ارشاد در تمام این سال‌ها چه بوده است؟ حجاب را ترویج کرده یا تنفر؟! اصلا کارش ترویج بوده یا چیز دیگری؟!» این‌ها مشتی از خروارها سوالی بود که سلول‌های عصبی مغزم را گره زده بودند! گذشت و ذهن قدری آرام گرفت. نتایج برخی‌اش را در قالب تعدادی پست در همین صفحه منتشر می‌کنم. امید است که مورد رضای حق تعالی قرار گیرد. ان‌شاءالله 🔶حجاب سال‌ها کارکرد حجاب را جلوگیری از تحریک مردان معرفی کرده‌اند. البته یکی از کارکردهایش حفظ سلامت روانی و اخلاقی جامعه است، اما فقط این نیست. ما کمتر به جنبه‌ی زنانه‌ی حجاب پرداخته‌ایم. بنابرنظر برخی، حجاب صرفا بر زنان مسلمان آزاده واجب است. یعنی فقط زن مسلمان است که شایسته‌ی موهبتی به نام حجاب است. عجیب است! متاسفانه کمتر زنی است که چنین نگاهی به فریضه‌ی حجاب داشته باشد و بنده دلیل آن را رویکرد تربیتیِ وارداتی، چه در نهاد آموزش و پرورش و چه در نهاد خانواده، می‌دانم. رویکردی که هدفش ایجاد رفتار مطلوب است، نه رفتارکننده‌ی مطلوب! برایش چادری شدن اهمیت دارد نه حب خدا را در دل پروراندن، که اگر دومی مدنظر بود، رفتار مطلوب برآمده از شناخت و اعتقاد هم نمایان می‌شد. اما متاسفانه حتی روابط ما با خداوند متعال هم متأثر از مدرنیته غربی، داد و ستدی شده! حجابی داشته باشیم و نمازی بدهیم و بهشتی بگیریم! شوق محبوب و جهاد از سر وظیفه و این‌ها کیلویی چند؟! فکر نان کن که خربزه آب است! در این‌که حجاب کلید حضور زن در جامعه به دور از ایجاد مزاحمت و تعرض است که شکی نیست و بنده هم قصد تکرار مکررات و نگارش واضحات را ندارم. اما حجاب علاوه بر ممانعت از مزاحمت‌هایی که در وهله‌ی اول در ذهن ما نقش بست، از سایر مزاحمت‌ها نیز جلوگیری می‌کند. این‌که دیگران، انسان را صرفا بر اساس زیبایی ظاهری و هر آن‌چه که در به‌دست‌آوردن آن نقشی نداشته قضاوت کنند، هم نوعی مزاحمت است. انسان به داشته‌هایش معتبر نیست، کرده‌هایش برایش خلق اعتبار می‌کنند. حجاب مانعی است برای قضاوت‌کنندگانی که معیارشان جبر زمانه است و نه دستاوردهای شخص. اگر دختری دارید که در سنین کودکی است کتاب «لینالونا» اثر سرکار خانم کلر ژوبرت را به او هدیه دهید. حجاب را از همین منظر بررسی کرده است. پیمایش عمومی موسسه بینا در سال 1399 نکته‌ی قابل توجهی دارد. سوال این است:«میزان اعتقاد به لزوم حضور در اجتماع بدون حجاب شرعی» 55 درصد «بسیار مخالف»، 10 درصد «بسیار موافق»، 15 درصد «تاحدی موافق»، 18 درصد «تاحدی مخالف» و 2 درصد «سایر/نمی‌دانم» را انتخاب کرده‌اند. جالب است که برخلاف تصوری که رسانه قالب کرده است، اکثریت مردم با حجاب اجباری موافق هستند. اما نکته‌ی جالب‌تر آن‌که در میان مردان مجرد 41 درصد، زنان مجرد 31 درصد، مردان متاهل 27 درصد و زنان متاهل 18 درصد مخالف حجاب اجباری هستند که آمار معناداری است! بدیهی است که تفاوت آمار میان متاهلین و مجردان قدری به نیازهای ارضانشده بازمی‌گردد، اما بخش اعظمی از آن خطری است که متاهلان آن را درک می‌کنند و مجردان از آن کم‌خبرترند. بی‌حجابی یعنی رقابت. رقابت بر سر ماده‌ی آلفا بودن! یعنی از میدان به در کردن رقیبان هم‌جنس برای افزایش احتمال تحقق و کیفیت جفت‌یابی! ممکن است برخی از