و بدان كه همه گويند منى از فضله هضم چهارم است كه در اعضاء باشد،
بقراط در كتاب منى خود گفته: كه بيشتر ماده منى از مغز است كه بدو رگ پشت گوشها فرو ريزد و از آنجا بمغز حرام تا پر با مغز فاصله نگيرد و مزاجش بهم خورد، و از آنجا به دو قلوه ريزد پس از نفوذ در دو رگ برجسته كه از درون برگهاى پيوسته بدو تخم وابستهاند، از اين رو گفتند بريدن آنها سبب قطع نسل است.
طبرى از بقراط نقل كرده كه چون صقالبه خواهند فرزندان خود را
براى دعوت مذهبى يا مردم بپرورند اين دو رگ آنها را ببرند، ديگر نتوانند جماع كنند و بصورت زن شوند و بدانها تبرك جويند و بدرگاه خداشان وسيله سازند، و روايت كنند كه دعاى او بر آورده است و برگزيده خدا شود و از پليديها پاك گردد، جالينوس اين نظر بقراط را منكر شده و او را تخطئه كرده است.
شيخ (الرئيس) گفته: منى نبايد تنها از مغز باشد و گرچه بخميره آنست و آنچه بقراط در باره دو رگ گفته درست است بلكه واجب است از هر عضو رئيسى و با شخصيت باشد و از اعضاء ديگر هم بدان ترشح كند، قرشى در شرح قانون گفته: همانا منى از رطوبتى است كه مانند شبنم بر همه اعضاء نشيند و معلوم است كه در همه اعضاء مجراى پيوسته بدو تخم و آلت ندارند و تنها راهش اينست كه تبخير شود و بمغز بر آيد و در آنجا گرمى بخارش برود و سرد گردد و در هم شود و بقوام پيش از بخار شدن برگردد و از آنجا برگهاى پس دو گوش بريزد و برگهاى نخاع جارى گردد تا از روغنى كه مغز بدان داده باز نماند و بار ديگر بواسطه گرمى بخار نشود.
و چون از آنجا فرو آيد تا نزديك دو تخم برگهاى پيوسته ميان دو قلوه و دو تخم ريزد كه پر از خونند و در دو قلوه گرم شود و آراسته گردد، و آن مايهاى كه از مغز فرود آيد آن خون را تا اندازه بمانند خود برگرداند، و از آن پس به دو تخم نفوذ كند و آراستگى و سپيدى و پخت آن كامل شود و از آن بجايگاههاى خود برود.
و مؤيد آنست آنچه از كتاب وابسته به هر مس در راز آفرينش كه بليناس آن را شرح كرده نقل شده است و آن اينست كه چون منى از جايگاه خود هنگام جماع برآيد بهم پيوندد و بمغز برآيد و صورت آن را گيرد، وانگاه به آلت مرد فرو آيد و از آن برآيد.
و شارح اسباب گفته: مايه منى از كبد بدو قلوه در تيرههاى ميان تهى فرو آمده آيد، و در آنها آبش گرفته شود و از آنجا بمجرائى كه ميان دو تخم و آنها
است بيايد و پس از سرخى سفيد شود و از آنجا بدو تخم ريزد و آنها بپديد شدن منى كمك كنند بوسيله گرى كردن خونى كه در اين رگها نفوذ دارند- پايان-.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج4، ص: 343
و گفتهاند: از دو تخم دو ظرف گنگ مانند از جنس دو تخم روئيدهاند كه بطرف زهار برايند و آويزگاه دو تخم و يك ورى بدهانه مثانه فروتر از مجراى بول فرو شوند و پيوندند بدان مجرى كه در بيخ آلت مرديست، و اين دو را ظرف منى خوانند، و در مردها درازتر و پهنترند از آنها در زنها.
در آلت مردى سه سوراخ است يكى براى منى و دوم براى بول و سوم براى ودى چنانچه شيخ در قانون گفته است، و مؤلف ترويح الارواح گفته: در آلت مردى دو سوراخ است: يكى از بول و ودى و ديگرى از منى، سخن آنها در اين باره بسيار است، بهمين بس كرديم تا باندازهاى ببرخى اصطلاحات آنها آگاه شوى و در فهميدن آنچه گذشت و آنچه از آيات و اخبار بيايند بكار برى، و خدا ميداند حقائق امور را.
پايان جزء 4 مجلد 14- كتاب السماء و العالم- از بحار الانوار كه جزء 60 طبع تازه است و ما آن را با نسخه مصحح فاضل خبير شيخ محمد تقى يزدى برابر كرديم با آنچه پاورقى و ريزهكارى داشت و اللَّه ولى التوفيق.
پايان شرح و ترجمه اين جزء 15 ماه تير 1351 خورشيدى برابر 24 جمادى الاولى سال 1393 هجرى قمرى- شهر رى- محمد باقر- كمرهاى.
[در بيان كيفيت پيدايش منى]
طريق حصولش به قول بقراط چنان است كه خميره و اصل او از دِماغ نازل مىگردد و از آن در رگ كه خلف اذنين واقعاند و به نخاع مىرسند و از نخاع به كليتين و از كليتين به انثيين مىروند و از هر عضو رئيس و غير رئيس شعبه بدين دو رگ پيوسته است كه منى هر عضو از آن شعبهها به جانب آن دو رگ مىرود و با خميره منضم مىگردد و مجموع به انثيين واصل مىشود و بدين وجه كه نخست در رگهاى كيس مىدرآيد پس استعداد تبيّض پيدا كرده در نفس بيضه دخول مىنمايد و سپيد بحت مىشود، نضج يافته و به لون محل متأثر شده همچون تبيّض شير در پستان.
و بايد دانست كه منى تا كه در اعضا است به رنگ خون است اما خونى كه سپيدى مائل باشد و چون در رگى كه ميان گرده و انثيين است مىآيد بيشتر ميل سپيدى مىكند ليكن حمرت غالب است و تا كه در انثيين نيايد سپيد محض نمىشود، از آن است كه عند ضعف انثيين منى سرخ مىبرآيد.
و استدلال مىكند بر بودن خميره منى از دماغ به آن كه قطع رگهاى پس گوش قطع تناسل مىكند البته.
و بر مترشح شدنش از هر عضو به آن كه ثابت شده كه استفراغ اندكى از آن چندان ضعف مىآرد كه استفراغ بسيار آن از خون نمىآرد.
و ايضا هر عضوى خاصة رئيس كه از پدر ضعيف باشد از فرزندش نيز ضعيف بود در اغلب.
و به قول بعض حكما چنان است كه منى از تمام اعضا به جانب جگر مىآيد بىتعين بودن اصل و خميرهاش در عضوى، پس از جگر به توسط شعبههاى اجوف نازل شده به كليتين مىرود و در آنجا از مائيت صاف مىشود و قوام مىگيرد پس در آن مجرى كه ميان كليه و خصيه واقع است و عطفها و پيچهاى كثير دارد مىدرآيد و پخته مىشود پختنى ناقص، بعد به خصيتين مىرود و نضج تام مىپذيرد.
[در بيان وجود منى در هر دو موجود نر و ماده]
و پوشيده
مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 106
نماند كه اطبا كلهم اتفاق دارند بر آن كه منى هم در نر است و هم در ماده و دليل بر بودن منى در انثى وجود خصيه است در وى تا خلقت آن عبث نباشد لأن فعل الحكيم لا يخلو عن الحكمة و حكمت در خلقت وى به جز نضج منى ظاهر نيست غايت آن كه منى ماده رقيقتر و به خون طمث مشابهتر است لهذا فيلسوف متقدم بر منى ماده اطلاق منى نمىكند بلكه به لفظ طمث مىخواند.
و ايضا بر بودن منى در نر و ماده قرآن مجيد ناطق است كما قال الله تعالى فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ- خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ- يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ سوره طارق آيات 5 و 6 و 7 و اتفاق مفسر آن است كه از صلب پشت مرد مراد است و از ترائب سينه زن. و قول حكما نيز از اين آيه منافات ندارد لإمكان خروج منيِّه كثيرا عن الصلب و منيِّها عن الترائب.
[در بيان اختلاف در باب وجود قوه عاقده در منى مرد و قوه منعقده در منى زن]
ديگر بدان كه اطبا و حكما متفقاند بر آن كه لا محاله قوت عاقده در منى نر است و قوت منعقده در منى ماده، اما اختلاف مىكنند در آن كه آيا در منى نر قوت منعقده هم هست تا اين هم جزو جنين تواند شد و در منى ماده قوت عاقده هم هست تا وى مجمد منى مرد تواند گشت يا نيست تا تركّب جنين به جز منى ام و دم طمث نباشد.
و ظاهر است كه چون عاقديت به منى نر و منعقديت به منى ماده محصور بود تركب جنين نخواهد بود مگر از منى ماده و خون حيض كه ممد آن است و منى مرد را در جزو بودن جنين مدخل نبود لأن العاقد لا يكون منعقدا و أجزاء الجنين كلها تنعقد بالجمله حكما منكراند و اطبا مثبت، غايت آن كه اطبا مىگويند كه عاقده منى ذكر اقوى است نسبت به منعقده وى، به خلاف انثى كه منعقده آن قوىتر از عاقده آن است.
و گفتهاند كه انتساب وى به عاقديت و انتساب اين به منعقديت از اين جهت است، چنانچه در مبحث اركان در وجه تخصيص حرارت و برودت به كيفيتان فاعليتان و يبوست و رطوبت به كيفيتان منفعليتان مذكور شد.
هر واحد از حكما و اطبا بر اثبات مدعاى خود دليل مىآرند چنانچه گفته شود.
فائده [اختلاف حكما و اطبا در باب وجود دو قوه در منى]
حكما مىگويند كه اگر دو قوت در يك منى باشد لازم آيد كه يك چيز هم قابل بود و فاعل و هو باطل و اطبا جواب مىدهند كه اين قاعده، يعنى امتناع بودن يك جزو قابل و فاعل بر اين تقدير جارى نمىشود مگر در جسم بسيط كه معرّا از تعدد و آلات و قوابل بود و منى خود مركب است از اجسام مختلفه و آن را كه بسيط مىگويند بنا بر تشابه اجزاى وى است حسا، پس آن قاعده در اينجا راست نيايد.
باز حكما ايراد مىكنند كه اگر هر دو قوت در يك منى موجود باشد بايد كه يك منى كافى در توليد بود حاجت به ضم منى آخر نباشد، زيرا كه جز اين نيست معنى قوت فاعله كه مبدأ تغيّر بود من أمرٍ في أمرٍ آخر من حيث هو آخرٌ پس هرگاه ملاقى شود قوت فاعله قوت منفعله را و ظاهر نشود از وى فعل نباشد آن قوت مبدأ تأثير، پس قوت قوت نبود و هذا خلفٌ.
و جواب دادهاند كه قوت فاعله اگرچه مبدأ تأثير است ليكن لا نسلم كه علت تامه بود و ايراد مذكور وارد نمىشود مگر بر تقدير بودنش علت تامه و چون اين متحقق شد مىتواند كه ضم منيَّين شرط انعقاد جنين بود، با آن كه بعضى گفتهاند كه حصول ولد از منى واحد جائز بل واقع است لكنه قليلٌ نادرٌ.
و كيفيت تولد جنين در تشريح رحم بيايد.
فائده [درباره اوعيه منى مردان]
از هر خصيه يك رگ مورى مانند خاسته است و چنان مىنمايد كه از خصيه جدا است و از وى تكوّن نيافته هر چند مماس و ملاقى آن است و چون رگهاى مذكور برآمدهاند متسع شدهاند در آن نزديكى، اتساعى محسوس، پستر، به ضيق ميل كرده پستر وسيع شده، خصوص در نسوان عند المنتهى و رگهاى مذكور را اوعيه منى خوانند و اينها صاعد شدهاند پستر به رقبه مثانه ميل كرده، فروتر از مجراى بول.
و تشريح اوعيه منى زنان در رحم بيايد.
مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 107
انتباه [تفاوت انثيين در مردان و زنان]
انثيين هم در مرداناند و هم در زنان، غايت آن كه انثيان زنان خرد و پهناند و در طرف فرج پنهاناند در اصل عنق رحم. و در تشريح رحم بيايد.
و أما القضيب فهو جسم مركب من لحم قليل و عصب و عروق و شريانات و اما قضيب يعنى آلت جسمى است مركب از گوشت اندك و عصب و اورده و شرائين بسيار و از رباطها و عضلهها. و چون كه اصل وى رباط است كه از عظم عانه رسته و جزو اعظم در تحريك عضله است مؤلف متعرض بيان اينها نشده بظهورهما.
و بدان كه گوشت وى نيز غدوى است و نازك و رباط او كثير التجاويف و رگهاى او فراختر است نسبت به قدرش و اين همه بهر آن است كه نعوظ حاصل شود به مداخلت روح و ريح و دم.
و حقيقت نعوظ طبيعى اين است كه تجاويف رباط وى به ريح ممتلى مىشود و شرايين به روح و اورده به خون.
و پوشيده نماند كه قوت برخاستن وى از دل است و حس او از عصب نخاعى كه از فقار عجز برآمده و اصل آن از دماغ است و غذا از جگر آيد و شهوت مباشرت به مشاركت جگر و گرده ظهور نمايد و صحت اين امر موقوف بر صحت اعضاى رئيسه است و اصل همه دل است.
و له حس كثير و مر قضيب را حس بسيار است، خصوص در حشفه و كثرت حس اين بنا بر كثرت و اجتماع اعصاب است در اينجا. و ظاهر است كه اگر حس وافر نمىبود التذاذ تام از احتكاك مقام روى نمىنمود و انسان خود را ذليل اين كار كه سراسر حكمت است نمىفرمود.
بيت:
آنكه شيرانرا كند روبه مزاج احتياج است احتياج است احتياج.
و منفعته ظاهرة و نفع قضيب ظاهر است.
[در بيان مجارى سهگانه قضيب]
و بايد دانست كه در قضيب سه مجرى است: يكى مجراى بول، دوم مجراى منى، سوم مجراى ودى و اين هر سه در اصل ذكر تمايز دارند، در احليل گشودهاند و احليل سوراخ واحد است از اصل قضيب تا نهايت حشفه.
و حكمت در خلقت سه مجرى آن بود كه مجراى بول ضرور است كه به سختى مائل باشد تا منفعل و متألم نگردد از حدت بول.
و مجراى منى لازم است كه نرم باشد تا عند خروج منى به سهولت بگشايد و منى به سرعت و همچنان كه از مبدأ برآيد به رحم درآيد و چون وجود اين دو مجراى واجب آمد ميانجى بينهما كه مجراى ودى است نيز لازم شد تا مجراى منى را تر دارد و بر دفع منى يارى دهد.
و بدان كه ودى به دال مهمله رطوبتى است لعابى كه بعد از بول مىبرآيد در بعضى و اين در زنان اكثر باشد.
اما مذى به ذال معجمه رطوبتى است كه وقت شهوت بر سر ذكر پديد مىآيد و محل وى غدهاى است در ابتداى مجراى بول كه به تلئين مجراى مذكور مخصوص است.
و بدانند در اكثر طول قضيب از شش انگشت مضموم صاحبش كم و از يازده انگشت افزون نمىباشد و طول عنق رحم به دستور.
و أما الرحم فهو جسم عصباني اما زهدان جسمى عصبى است، يعنى مشابه عصب است در نرمى و سپيدى، چنانچه گفته آيد.
و موضعه ما بين المثانة و المعى المستقيم و السرة و محل وى ما بين مثانه و روده زيرين و ناف است و له عنق ينته
مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 108
إلى الفرج و مر رحم را گردنى است كه مىرسد تا فرج داخلى، قريب بدانجا كه منفذ بول است.
و في أصله الأنثيان و در بيخ عنق رحم دو خصيه است و مفصل گفته آيد.
و منفعته قبول الحبل و فائده رحم قبول كردن حمل است و بالله العصمة و التوفيق.
فائده [در بيان شكل رحم]
شكل رحم همچون شكل خصيه و قضيب مرد است كه مقلوب گشته، نفس رحم به جاى كيس خصيه است و عنق وى به جاى قضيب و قضيب چون كالبد است مر گردن رحم را و گردن رحم همچون غلافى مر آن را.
و طول رحم از قريب ناف است نزديك به آخر منفذ فرج. و از آن كه تشريح رحم بر اكثر اطبا مبرهن نيست تا به عوام چه رسد بسطى در اين باب لازم الضيق واجب دانست.
[در بيان تشريح رحم]
پوشيده نماند كه فرج موضعى است مجوف و نهايت وى تا آنجا است كه به نفس رحم ملاقات مىشود، اما عنق رحم به مثابه آستين كه در آستين كنند و منفذ فرج واقع است و حتى الباب رسيده، ايلاج در باطن عنق رحم مىشود، يعنى دخول قضيب در نفس عنق مىشود، زيرا كه مراد از منفذ فرج همين تجويف گردن رحم است، بهر آن كه منفذ محسوس به جز اين، ديگر نيست، لأنه حاجز بين أقطار الفرج و ما يوالج فيه و طول اين منفذ كه عبارت از عنق رحم است در اكثر از شش انگشت كم و از يازده انگشت زياده نباشد. و آلت مردان به دستور چنانچه گذشت.
و توافق مرد با زن در اين امر باعث مصادقت و تخيل است و عدم تطابق موجب مخاصمت و عقر.
و عنق مذكور اگر چه عضلى اللحم است و به غضروفيت مىنمايد ليكن باطن آن نرم و گوشتدار است تا قضيب را آسيب ندهد و مانع لذت دخول نگردد.
و اين عنق ذى شكنج واقع شد تا دراز تواند شد چنانچه گفتهاند.
و در اصل عنق كه مقطع وصول سر آلت باشد بعد دخول فزونى محسوس مىگردد و آن فم رحم است و فم رحم دايم بسته مىباشد، خصوص وقت حمل چنان مىبندد كه ميل در وى نتوان درآورد، اما در حالت جماع مىگشايد تا منى را بلع نمايد و كذلك وقت وضع حمل. و رحم بالطبع بر جذب منى شايق است لهذا وقت جماع رحم به جانب عنق مىگرايد.
از اينجا است كه گفتهاند: إن الرحم كأنه حيوان في بطن الحيوان يتحرك نحو المطلب و هو المني الطيب.
و پوشيده نماند كه مس قضيب به فم رحم باعث التذاذ و موجب استنزال نسوان است و در همين محل خارج از عنق در جوف فرج خصيتين موضوعاند چنانچه ذكر اينها بيايد.
اما بر فم عنق رحم رگهاى چند منتسج است كه اقتصاص بكارت عبارت از پاريدن آنها است. و نفس رحم كه عبارت از مادون عنق وى است به منزله مثانه است و وسيع القعر. و طول وى نيز بر اندازه طول عنق وى است و گوهر او سپيد و نرم و بيحس است و نفع نرمى آن است كه در باليدن جنين نافرمانى نكند. و فائده بىحسى آن كه از ثقل جنين ايذا نيابد.
و رحم را كه عصبانى گفتهاند نه به آن معنى است كه از عصب دماغى مخلوق است، بلكه به اين معنى است كه از جوهر سپيد نرم عصب مانند مخلوق شده، ليكن عصبى از دِماغ به سوى رحم آمده است و افاضه حس نموده تا درك منافى تواند نمود و ايضا به لذت مباضعت متلذذ تواند شد چنانچه گفته آيد و شركت رحم با دِماغ از همين عصب است.
و رحم نابالغ از مثانه خردتر مىباشد و عند الحيض هم چند وى مىشود و وقت حبل كلانتر از آن مىگردد.
[در بيان طبقات رحم]
و رحم را دو طبقه است ظاهرى و باطنى، يعنى خارجى و داخلى، اما طبقه باطنى رگهاى بسيار دارد و افواه رگهاى مذكور در جرم طبقه مسطور
مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 109
مغاكها مانند واقع است و اين مغاكها را نقر الرحم گويند، غشاى جنين به همين نقر مرتبط مىباشد و طمث از همينجا برمىآيد و غذاى بچه از همين موضع مىرسد. و طبقه مزبوره در نسوان دو خانه دارد راستا و چپا، گويا دو رحم است، اما گردن هر دو واحد است.
و در ديگر حيوانات خانههاى رحم حسب عدد پستان باشد و همانقدر بچه مىآرد و از آن كه در انسان دو خانه دارد دو بچه به يك شكم اكثر مىشوند.
و در بعض زنان مشهود شده كه به يك حمل سه بچه و تا چهار بچه تولد شده مىتواند شد، كه رحم آنان نيز همان قدر خانهها داشته باشد يا در يك خانه دو بچه تكوّن مىگرفته باشد، بأمر الله القادر المتعال.
و بدانند كه در باطن اين طبقه طوقى است مستدير، عصبى، در وسط اين طوق نتوى است اليه مانند و بر آن نتو زوائد واقع است مانند بواسير و حس رحم از همين عصب است.
اما طبقه ظاهرى همچون غلافى است كه از يك تجويف بيش ندارد و بر طبقه باطنى محيط و مشتمل گشته.
اما خصيه نسا همچون خصيه مرد است مگر آن كه از آنِ مرد بزرگ و گرد باشد و مائل به طول و هر دو را يك غشا است و از آنِ زن كوچك گرد و مائل به استدارت باشد و هر واحد غشا جدا دارند ليكن كيسه كه مجلل بر غشا است هر دو را واحد است.
و اوعيه منى همچنان كه در مردان از انثيين به قضيب آمده است در زنان نيز از انثيين به وساطت قاذف درون رحم مىدرآيد.
بايد دانست كه دو رگ معوج مستقيم الجوف از بيضتين به جانب خاصرتين رفته و به سوى حالبين رسيدهاند و هر دو طرف اينها به اربطين مرتبط گشته باز درون فم رحم رسيدهاند و آن طرف كه به رحم پيوسته مسمى است به قاذف الرحم، يعنى اندازه منى در رحم يك قاذف يمنى است و ديگر يسرى و منفذ اوعيه ايشان تنگ است لهذا ايشان را انزال به يك دفع نمىشود بل به دفعات مىشود از آن است كه از تكرار جماع ضعيف نمىگردند به خلاف مردان.
و بر كناره فم رحم دو فزونى است پست و پهن از راست و چپ نهاده آن را قرنى الرحم خوانند وقت مباشرت نرنجيده مىشوند و فم رحم بدان سبب به استقبال بيشتر مىگرايد دهن باز كرده.