eitaa logo
طب و منطق
310 دنبال‌کننده
21 عکس
6 ویدیو
1 فایل
⭕️کپی باذکر منبع بلا مانع است. ادمین: @Ad_k_e_15 کانال در تلگرام: @noskheh_teb_sonnati سایت: http://as937183.blogfa.com/ ترجمه کتاب طبی ترجمه نسخه های خطی طب سنتی تایپ نسخه های خطی طب سنتی
مشاهده در ایتا
دانلود
و بدان كه همه گويند منى از فضله هضم چهارم است كه در اعضاء باشد، بقراط در كتاب منى خود گفته: كه بيشتر ماده منى از مغز است كه بدو رگ پشت گوشها فرو ريزد و از آنجا بمغز حرام تا پر با مغز فاصله نگيرد و مزاجش بهم خورد، و از آنجا به دو قلوه ريزد پس از نفوذ در دو رگ برجسته كه از درون برگهاى پيوسته بدو تخم وابسته‏اند، از اين رو گفتند بريدن آنها سبب قطع نسل است. طبرى از بقراط نقل كرده كه چون صقالبه خواهند فرزندان خود را براى دعوت مذهبى يا مردم بپرورند اين دو رگ آنها را ببرند، ديگر نتوانند جماع كنند و بصورت زن شوند و بدانها تبرك جويند و بدرگاه خداشان وسيله سازند، و روايت كنند كه دعاى او بر آورده است و برگزيده خدا شود و از پليديها پاك گردد، جالينوس اين نظر بقراط را منكر شده و او را تخطئه كرده است. شيخ (الرئيس) گفته: منى نبايد تنها از مغز باشد و گرچه بخميره آنست و آنچه بقراط در باره دو رگ گفته درست است بلكه واجب است از هر عضو رئيسى و با شخصيت باشد و از اعضاء ديگر هم بدان ترشح كند، قرشى در شرح قانون گفته: همانا منى از رطوبتى است كه مانند شبنم بر همه اعضاء نشيند و معلوم است كه در همه اعضاء مجراى پيوسته بدو تخم و آلت ندارند و تنها راهش اينست كه تبخير شود و بمغز بر آيد و در آنجا گرمى بخارش برود و سرد گردد و در هم شود و بقوام پيش از بخار شدن برگردد و از آنجا برگهاى پس دو گوش بريزد و برگهاى نخاع جارى گردد تا از روغنى كه مغز بدان داده باز نماند و بار ديگر بواسطه گرمى بخار نشود. و چون از آنجا فرو آيد تا نزديك دو تخم برگهاى پيوسته ميان دو قلوه و دو تخم ريزد كه پر از خونند و در دو قلوه گرم شود و آراسته گردد، و آن مايه‏اى كه از مغز فرود آيد آن خون را تا اندازه بمانند خود برگرداند، و از آن پس به دو تخم نفوذ كند و آراستگى و سپيدى و پخت آن كامل شود و از آن بجايگاههاى خود برود. و مؤيد آنست آنچه از كتاب وابسته به هر مس در راز آفرينش كه بليناس آن را شرح كرده نقل شده است و آن اينست كه چون منى از جايگاه خود هنگام جماع برآيد بهم پيوندد و بمغز برآيد و صورت آن را گيرد، وانگاه به آلت مرد فرو آيد و از آن برآيد. و شارح اسباب گفته: مايه منى از كبد بدو قلوه در تيره‏هاى ميان تهى فرو آمده آيد، و در آنها آبش گرفته شود و از آنجا بمجرائى كه ميان دو تخم و آنها است بيايد و پس از سرخى سفيد شود و از آنجا بدو تخم ريزد و آنها بپديد شدن منى كمك كنند بوسيله گرى كردن خونى كه در اين رگها نفوذ دارند- پايان-. آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج‏4، ص: 343
و گفته‏اند: از دو تخم دو ظرف گنگ مانند از جنس دو تخم روئيده‏اند كه بطرف زهار برايند و آويزگاه دو تخم و يك ورى بدهانه مثانه فروتر از مجراى بول فرو شوند و پيوندند بدان مجرى كه در بيخ آلت مرديست، و اين دو را ظرف منى خوانند، و در مردها درازتر و پهن‏ترند از آنها در زنها. در آلت مردى سه سوراخ است يكى براى منى و دوم براى بول و سوم براى ودى چنانچه شيخ در قانون گفته است، و مؤلف ترويح الارواح گفته: در آلت مردى دو سوراخ است: يكى از بول و ودى و ديگرى از منى، سخن آنها در اين باره بسيار است، بهمين بس كرديم تا باندازه‏اى ببرخى اصطلاحات آنها آگاه شوى و در فهميدن آنچه گذشت و آنچه از آيات و اخبار بيايند بكار برى، و خدا ميداند حقائق امور را. پايان جزء 4 مجلد 14- كتاب السماء و العالم- از بحار الانوار كه جزء 60 طبع تازه است و ما آن را با نسخه مصحح فاضل خبير شيخ محمد تقى يزدى برابر كرديم با آنچه پاورقى و ريزه‏كارى داشت و اللَّه ولى التوفيق. پايان شرح و ترجمه اين جزء 15 ماه تير 1351 خورشيدى برابر 24 جمادى الاولى سال 1393 هجرى قمرى- شهر رى- محمد باقر- كمره‏اى.
[در بيان كيفيت پيدايش منى‏] طريق حصولش به قول بقراط چنان است كه خميره و اصل او از دِماغ نازل مى‏گردد و از آن در رگ كه خلف اذنين واقع‏اند و به نخاع مى‏رسند و از نخاع به كليتين و از كليتين به انثيين مى‏روند و از هر عضو رئيس و غير رئيس شعبه بدين دو رگ پيوسته است كه منى هر عضو از آن شعبه‏ها به جانب آن دو رگ مى‏رود و با خميره منضم مى‏گردد و مجموع به انثيين واصل مى‏شود و بدين وجه كه نخست در رگ‏هاى كيس مى‏درآيد پس استعداد تبيّض پيدا كرده در نفس بيضه دخول مى‏نمايد و سپيد بحت مى‏شود، نضج يافته و به لون محل متأثر شده همچون تبيّض شير در پستان. و بايد دانست كه منى تا كه در اعضا است به رنگ خون است اما خونى كه سپيدى مائل باشد و چون در رگى كه ميان گرده و انثيين است مى‏آيد بيشتر ميل سپيدى مى‏كند ليكن حمرت غالب است و تا كه در انثيين نيايد سپيد محض نمى‏شود، از آن است كه عند ضعف انثيين منى سرخ مى‏برآيد. و استدلال مى‏كند بر بودن خميره منى از دماغ به آن كه قطع رگ‏هاى پس گوش قطع تناسل مى‏كند البته. و بر مترشح شدنش از هر عضو به آن كه ثابت شده كه استفراغ اندكى از آن چندان ضعف مى‏آرد كه استفراغ بسيار آن از خون نمى‏آرد. و ايضا هر عضوى خاصة رئيس كه از پدر ضعيف باشد از فرزندش نيز ضعيف بود در اغلب. و به قول بعض حكما چنان است كه منى از تمام اعضا به جانب جگر مى‏آيد بى‏تعين بودن اصل و خميره‏اش در عضوى، پس از جگر به توسط شعبه‏هاى اجوف نازل شده به كليتين مى‏رود و در آنجا از مائيت صاف مى‏شود و قوام مى‏گيرد پس در آن مجرى كه ميان كليه و خصيه واقع است و عطفها و پيچ‏هاى كثير دارد مى‏درآيد و پخته مى‏شود پختنى ناقص، بعد به خصيتين مى‏رود و نضج تام مى‏پذيرد.
[در بيان وجود منى در هر دو موجود نر و ماده‏] و پوشيده‏ مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 106 نماند كه اطبا كلهم اتفاق دارند بر آن كه منى هم در نر است و هم در ماده و دليل بر بودن منى در انثى وجود خصيه است در وى تا خلقت آن عبث نباشد لأن فعل الحكيم لا يخلو عن الحكمة و حكمت در خلقت وى به جز نضج منى ظاهر نيست غايت آن كه منى ماده رقيق‏تر و به خون طمث مشابه‏تر است لهذا فيلسوف متقدم بر منى ماده اطلاق منى نمى‏كند بلكه به لفظ طمث مى‏خواند. و ايضا بر بودن منى در نر و ماده قرآن مجيد ناطق است كما قال الله تعالى فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ- خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ- يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ سوره طارق آيات 5 و 6 و 7 و اتفاق مفسر آن است كه از صلب پشت مرد مراد است و از ترائب سينه زن. و قول حكما نيز از اين آيه منافات ندارد لإمكان خروج منيِّه كثيرا عن الصلب و منيِّها عن الترائب.
[در بيان اختلاف در باب وجود قوه عاقده در منى مرد و قوه منعقده در منى زن‏] ديگر بدان كه اطبا و حكما متفق‏اند بر آن كه لا محاله قوت عاقده در منى نر است و قوت منعقده در منى ماده، اما اختلاف مى‏كنند در آن كه آيا در منى نر قوت منعقده هم هست تا اين هم جزو جنين تواند شد و در منى ماده قوت عاقده هم هست تا وى مجمد منى مرد تواند گشت يا نيست تا تركّب جنين به جز منى ام و دم طمث نباشد. و ظاهر است كه چون عاقديت به منى نر و منعقديت به منى ماده محصور بود تركب جنين نخواهد بود مگر از منى ماده و خون حيض كه ممد آن است و منى مرد را در جزو بودن جنين مدخل نبود لأن العاقد لا يكون منعقدا و أجزاء الجنين كلها تنعقد بالجمله حكما منكراند و اطبا مثبت، غايت آن كه اطبا مى‏گويند كه عاقده منى ذكر اقوى است نسبت به منعقده وى، به خلاف انثى كه منعقده آن قوى‏تر از عاقده آن است. و گفته‏اند كه انتساب وى به عاقديت و انتساب اين به منعقديت از اين جهت است، چنانچه در مبحث اركان در وجه تخصيص حرارت و برودت به كيفيتان فاعليتان و يبوست و رطوبت به كيفيتان منفعليتان مذكور شد. هر واحد از حكما و اطبا بر اثبات مدعاى خود دليل مى‏آرند چنانچه گفته شود.
فائده [اختلاف حكما و اطبا در باب وجود دو قوه در منى‏] حكما مى‏گويند كه اگر دو قوت در يك منى باشد لازم آيد كه يك چيز هم قابل بود و فاعل و هو باطل و اطبا جواب مى‏دهند كه اين قاعده، يعنى امتناع بودن يك جزو قابل و فاعل بر اين تقدير جارى نمى‏شود مگر در جسم بسيط كه معرّا از تعدد و آلات و قوابل بود و منى خود مركب است از اجسام مختلفه و آن را كه بسيط مى‏گويند بنا بر تشابه اجزاى وى است حسا، پس آن قاعده در اينجا راست نيايد. باز حكما ايراد مى‏كنند كه اگر هر دو قوت در يك منى موجود باشد بايد كه يك منى كافى در توليد بود حاجت به ضم منى آخر نباشد، زيرا كه جز اين نيست معنى قوت فاعله كه مبدأ تغيّر بود من أمرٍ في أمرٍ آخر من حيث هو آخرٌ پس هرگاه ملاقى شود قوت فاعله قوت منفعله را و ظاهر نشود از وى فعل نباشد آن قوت مبدأ تأثير، پس قوت قوت نبود و هذا خلفٌ. و جواب داده‏اند كه قوت فاعله اگرچه مبدأ تأثير است ليكن لا نسلم كه علت تامه بود و ايراد مذكور وارد نمى‏شود مگر بر تقدير بودنش علت تامه و چون اين متحقق شد مى‏تواند كه ضم منيَّين شرط انعقاد جنين بود، با آن كه بعضى گفته‏اند كه حصول ولد از منى واحد جائز بل واقع است لكنه قليلٌ نادرٌ. و كيفيت تولد جنين در تشريح رحم بيايد.
فائده [درباره اوعيه منى مردان‏] از هر خصيه‏ يك رگ مورى مانند خاسته است و چنان مى‏نمايد كه از خصيه جدا است و از وى تكوّن نيافته هر چند مماس و ملاقى آن است و چون رگ‏هاى مذكور برآمده‏اند متسع شده‏اند در آن نزديكى، اتساعى محسوس، پستر، به ضيق ميل كرده پستر وسيع شده، خصوص در نسوان عند المنتهى و رگ‏هاى مذكور را اوعيه منى خوانند و اينها صاعد شده‏اند پستر به رقبه مثانه ميل كرده، فروتر از مجراى بول. و تشريح اوعيه منى زنان در رحم بيايد. مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 107
انتباه [تفاوت انثيين در مردان و زنان‏] انثيين هم در مردان‏اند و هم در زنان، غايت آن كه انثيان زنان خرد و پهن‏اند و در طرف فرج پنهان‏اند در اصل عنق رحم. و در تشريح رحم بيايد. و أما القضيب فهو جسم مركب من لحم قليل و عصب و عروق و شريانات و اما قضيب يعنى آلت جسمى است مركب از گوشت اندك و عصب و اورده و شرائين بسيار و از رباطها و عضله‏ها. و چون كه اصل وى رباط است كه از عظم عانه رسته و جزو اعظم در تحريك عضله است مؤلف متعرض بيان اينها نشده بظهورهما. و بدان كه گوشت وى نيز غدوى است و نازك و رباط او كثير التجاويف و رگ‏هاى او فراخ‏تر است نسبت به قدرش و اين همه بهر آن است كه نعوظ حاصل شود به مداخلت روح و ريح و دم. و حقيقت نعوظ طبيعى اين است كه تجاويف رباط وى به ريح ممتلى مى‏شود و شرايين به روح و اورده به خون. و پوشيده نماند كه قوت برخاستن وى از دل است و حس او از عصب نخاعى كه از فقار عجز برآمده و اصل آن از دماغ است و غذا از جگر آيد و شهوت مباشرت به مشاركت جگر و گرده ظهور نمايد و صحت اين امر موقوف بر صحت اعضاى رئيسه است و اصل همه دل است. و له حس كثير و مر قضيب را حس بسيار است، خصوص در حشفه و كثرت حس اين بنا بر كثرت و اجتماع اعصاب است در اينجا. و ظاهر است كه اگر حس وافر نمى‏بود التذاذ تام از احتكاك مقام روى نمى‏نمود و انسان خود را ذليل اين كار كه سراسر حكمت است نمى‏فرمود. بيت: آنكه شيرانرا كند روبه مزاج احتياج است احتياج است احتياج. و منفعته ظاهرة و نفع قضيب ظاهر است.
[در بيان مجارى سه‏گانه قضيب‏] و بايد دانست كه در قضيب سه مجرى است: يكى مجراى بول، دوم مجراى منى، سوم مجراى ودى و اين هر سه در اصل ذكر تمايز دارند، در احليل گشوده‏اند و احليل سوراخ واحد است از اصل قضيب تا نهايت حشفه. و حكمت در خلقت سه مجرى آن بود كه مجراى بول ضرور است كه به سختى مائل باشد تا منفعل و متألم نگردد از حدت بول. و مجراى منى لازم است كه نرم باشد تا عند خروج منى به سهولت بگشايد و منى به سرعت و همچنان كه از مبدأ برآيد به رحم درآيد و چون وجود اين دو مجراى واجب آمد ميانجى بينهما كه مجراى ودى است نيز لازم شد تا مجراى منى را تر دارد و بر دفع منى يارى دهد. و بدان كه ودى به دال مهمله رطوبتى است لعابى كه بعد از بول مى‏برآيد در بعضى و اين در زنان اكثر باشد. اما مذى به ذال معجمه رطوبتى است كه وقت شهوت بر سر ذكر پديد مى‏آيد و محل وى غده‏اى است در ابتداى مجراى بول كه به تلئين مجراى مذكور مخصوص است. و بدانند در اكثر طول قضيب از شش انگشت مضموم صاحبش كم و از يازده انگشت افزون نمى‏باشد و طول عنق رحم به دستور. و أما الرحم فهو جسم عصباني اما زهدان جسمى عصبى است، يعنى مشابه عصب است در نرمى و سپيدى، چنانچه گفته آيد. و موضعه ما بين المثانة و المعى المستقيم و السرة و محل وى ما بين مثانه و روده زيرين و ناف است و له عنق ينته‏ مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 108 إلى الفرج و مر رحم را گردنى است كه مى‏رسد تا فرج داخلى، قريب بدانجا كه منفذ بول است. و في أصله الأنثيان و در بيخ عنق رحم دو خصيه است و مفصل گفته آيد. و منفعته قبول الحبل و فائده رحم قبول كردن حمل است و بالله العصمة و التوفيق.
فائده [در بيان شكل رحم‏] شكل رحم همچون شكل خصيه و قضيب مرد است كه مقلوب گشته، نفس رحم به جاى كيس خصيه است و عنق وى به جاى قضيب و قضيب چون كالبد است مر گردن رحم را و گردن رحم همچون غلافى مر آن را. و طول رحم از قريب ناف است نزديك به آخر منفذ فرج. و از آن كه تشريح رحم بر اكثر اطبا مبرهن نيست تا به عوام چه رسد بسطى در اين باب لازم الضيق واجب دانست.
[در بيان تشريح رحم‏] پوشيده نماند كه فرج موضعى است مجوف و نهايت وى تا آنجا است كه به نفس رحم ملاقات مى‏شود، اما عنق رحم به مثابه آستين كه در آستين كنند و منفذ فرج واقع است و حتى الباب رسيده، ايلاج در باطن عنق رحم مى‏شود، يعنى دخول قضيب در نفس عنق مى‏شود، زيرا كه مراد از منفذ فرج همين تجويف گردن رحم است، بهر آن كه منفذ محسوس به جز اين، ديگر نيست، لأنه حاجز بين أقطار الفرج و ما يوالج فيه و طول اين منفذ كه عبارت از عنق رحم است در اكثر از شش انگشت كم و از يازده انگشت زياده نباشد. و آلت مردان به دستور چنانچه گذشت. و توافق مرد با زن در اين امر باعث مصادقت و تخيل است و عدم تطابق موجب مخاصمت و عقر. و عنق مذكور اگر چه عضلى اللحم است و به غضروفيت مى‏نمايد ليكن باطن آن نرم و گوشت‏دار است تا قضيب را آسيب ندهد و مانع لذت دخول نگردد. و اين عنق ذى شكنج واقع شد تا دراز تواند شد چنانچه گفته‏اند. و در اصل عنق كه مقطع وصول سر آلت باشد بعد دخول فزونى محسوس مى‏گردد و آن فم رحم است و فم رحم دايم بسته مى‏باشد، خصوص وقت حمل چنان مى‏بندد كه ميل در وى نتوان درآورد، اما در حالت جماع مى‏گشايد تا منى را بلع نمايد و كذلك وقت وضع حمل. و رحم بالطبع بر جذب منى شايق است لهذا وقت جماع رحم به جانب عنق مى‏گرايد. از اينجا است كه گفته‏اند: إن الرحم كأنه حيوان في بطن الحيوان يتحرك نحو المطلب و هو المني الطيب. و پوشيده نماند كه مس قضيب به فم رحم باعث التذاذ و موجب استنزال نسوان است و در همين محل خارج از عنق در جوف فرج خصيتين موضوع‏اند چنانچه ذكر اينها بيايد. اما بر فم عنق رحم رگ‏هاى چند منتسج است كه اقتصاص بكارت عبارت از پاريدن آنها است. و نفس رحم كه عبارت از مادون عنق وى است به منزله مثانه است و وسيع القعر. و طول وى نيز بر اندازه طول عنق وى است و گوهر او سپيد و نرم و بيحس است و نفع نرمى آن است كه در باليدن جنين نافرمانى نكند. و فائده بى‏حسى آن كه از ثقل جنين ايذا نيابد. و رحم را كه عصبانى گفته‏اند نه به آن معنى است كه از عصب دماغى مخلوق است، بلكه به اين معنى است كه از جوهر سپيد نرم عصب مانند مخلوق شده، ليكن عصبى از دِماغ به سوى رحم آمده است و افاضه حس نموده تا درك منافى تواند نمود و ايضا به لذت مباضعت متلذذ تواند شد چنانچه گفته آيد و شركت رحم با دِماغ از همين عصب است. و رحم نابالغ از مثانه خردتر مى‏باشد و عند الحيض هم چند وى مى‏شود و وقت حبل كلانتر از آن مى‏گردد.
[در بيان طبقات رحم‏] و رحم را دو طبقه است ظاهرى و باطنى، يعنى خارجى و داخلى، اما طبقه باطنى رگ‏هاى بسيار دارد و افواه رگهاى مذكور در جرم طبقه مسطور مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 109 مغاك‏ها مانند واقع است و اين مغاك‏ها را نقر الرحم گويند، غشاى جنين به همين نقر مرتبط مى‏باشد و طمث از همين‏جا برمى‏آيد و غذاى بچه از همين موضع مى‏رسد. و طبقه مزبوره در نسوان دو خانه دارد راستا و چپا، گويا دو رحم است، اما گردن هر دو واحد است. و در ديگر حيوانات خانه‏هاى رحم حسب عدد پستان باشد و همانقدر بچه مى‏آرد و از آن كه در انسان دو خانه دارد دو بچه به يك شكم اكثر مى‏شوند. و در بعض زنان مشهود شده كه به يك حمل سه بچه و تا چهار بچه تولد شده مى‏تواند شد، كه رحم آنان نيز همان قدر خانه‏ها داشته باشد يا در يك خانه دو بچه تكوّن مى‏گرفته باشد، بأمر الله القادر المتعال. و بدانند كه در باطن اين طبقه طوقى است مستدير، عصبى، در وسط اين طوق نتوى است اليه مانند و بر آن نتو زوائد واقع است مانند بواسير و حس رحم از همين عصب است. اما طبقه ظاهرى همچون غلافى است كه از يك تجويف بيش ندارد و بر طبقه باطنى محيط و مشتمل گشته. اما خصيه نسا همچون خصيه مرد است مگر آن كه از آنِ مرد بزرگ و گرد باشد و مائل به طول و هر دو را يك غشا است و از آنِ زن كوچك گرد و مائل به استدارت باشد و هر واحد غشا جدا دارند ليكن كيسه كه مجلل بر غشا است هر دو را واحد است. و اوعيه منى همچنان كه در مردان از انثيين به قضيب آمده است در زنان نيز از انثيين به وساطت قاذف درون رحم مى‏درآيد. بايد دانست كه دو رگ معوج مستقيم الجوف از بيضتين به جانب خاصرتين رفته و به سوى حالبين رسيده‏اند و هر دو طرف اينها به اربطين مرتبط گشته باز درون فم رحم رسيده‏اند و آن طرف كه به رحم پيوسته مسمى است به قاذف الرحم، يعنى اندازه منى در رحم يك قاذف يمنى است و ديگر يسرى و منفذ اوعيه ايشان تنگ است لهذا ايشان را انزال به يك دفع نمى‏شود بل به دفعات مى‏شود از آن است كه از تكرار جماع ضعيف نمى‏گردند به خلاف مردان. و بر كناره فم رحم دو فزونى است پست و پهن از راست و چپ نهاده آن را قرنى الرحم خوانند وقت مباشرت نرنجيده مى‏شوند و فم رحم بدان سبب به استقبال بيشتر مى‏گرايد دهن باز كرده.