eitaa logo
قرار اندیشه
244 دنبال‌کننده
499 عکس
238 ویدیو
5 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
این روزها چقدر دلم برای خودم تنگ می‌شود، خود حقیقی‌ام که گویی عمریست از هم فاصله داریم... این روزها در و دیوار ندای آن سر می‌دهند که به خود بازگرد! خودی که در نزد خودت هست. نزدیکِ نزدیک... اما من! چقدر دورِ دورم، از خودِ نزدیکترینم... هنوز حیران و سرگردان می‌دوم به سمت ناکجاها ... کاش روح الله حقیقی ام را در نزد خود بیابم و قیام کنم علیه هر آن‌چه ناخود است... چقدر خسته‌ام از این دویدن‌های بیهوده... و همچنان هم در پی سرابی می‌دوم و دست و پاهایم در راه غیر، زخمیست... و سؤالم اینجاست...پس کی به خودم بازخواهم گشت؟! ✍ @gharare_andishe
داشتم وضو می‌گرفتم. دستی به شانه ام زد، سلام و علیکی کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت: «علی حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم. معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه. باید کاری کنیم.» گفتم «مثلا چکار کنیم؟» گفت «دو تا کار؛ اول خلوص، دوم سعی و تلاش.» 📖من اینجا نمی‌مانم/روایتی از زندگی شهید حسن باقری 🔰پی‌نوشت: جانِ آدمی مادامی عاقبتش ختمِ بخیر است که با تسلیم نمودنش و فدایی کردنش در رهِ عشق، جان‌هایی را نیز حیات بخشد...حیاتی به وسعت بی‌کرانه‌ حق...شیرین و گوارا در غیر این صورت، اسرافِ جان نگوئیمش، پس چه بنامیم آن را؟! @gharare_andishe
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰«کار فرهنگی شهید همدانی از زبان حاج قاسم»: در کار فرهنگی باید ورودی ها باز باشد و خروجی‌ها به هنر خود ما برمی‌گردد... 🔹وسعت نگاه شهید حقیقتی را می‌یابد که اصالت آدمیست و همان را نشانه می‌گیرد... وسعتی که وجه يماني افراد دیده می‌شود و تنها وجدان حقیقی به میان می‌آید تا جلوات حق ظهور نماید و دلها بهم متصل گردند. و این تو هستی که می‌توانی واسطه تجلی نور باشی و حقیقت خود را نیز در آن نمایان کنی و خودی را بیابی که او می‌خواهد و خود ها نیز یکدیگر را ذیل نور حق خواهند یافت و آنجاست که یگانگی ما رقم می‌خورد. ✍ @gharare_andishe
برای به یقین رسیدن به تمامی آنچه برایمان از اهل کرم گفته‌اند از ازل تا ابد از آن آغاز تا آغاز دیگرمان در حضور اربعین میسر و امکان‌پذیر است شدتش به نهایت می‌رسد و تمامی شور و شوق و ...عشقش به اوج خود می‌رسد. گویی با اربعین، حجت بر همگان تمام می‌شود و هر کسی به مقام شهادت می‌رسد شهادت به اینکه گواهی می‌دهم هر آنچه که از لطف و عشق حسین گفته‌اند، دیدم و شاهدش بودم.... @gharare_andishe
همیشه با خود می‌گفتم آنها که به زیارت اربعین مشرف می‌شوند و در نهایت یک روز توفیق زیارت حضرت نصیبشان می‌شود چگونه می‌توانند با این زمان کوتاه کنار بیایند؟ آخر انگار آنجا روی دلت می‌خواهد سیر بمانی و سیر نگاهش کنی! حرم را می‌گویم و صحن و سرایش را؛ و همیشه تصور آن داشتم که زیارت غیر از اربعین، زیارتی دل چسب تر و دیداری بیش تر است اما نمی‌دانستم که معادلات ذهنی‌ام قابل قیاس با معادلات حسین جانمان نیست بماند که از ابتدای شروع پیاده روی چنان شور و شعوری در دلت می‌افتد که نه تنها زیارتی را میچشی بدون دیدن ضریح و حرم بلکه آغوششان را بیشتر و گرم تر در مقابل خود می‌بینی و میابی؛ انگار تمام سفرت شده است حرم به وسعت نجف تا کربلا انگار تمامی موکب ها می‌شود ضریح و نگاهت به آن جا دوخته و دلت به تماشایشان گره خورده؛ بعد تصور کن آن هنگام که به حرم می‌رسی، میابی که این زیارت از ابتدا با تو بوده و ... از همان ابتدا نگاهت به شش گوشه بود و حتی همان یک زیارت کوتاه می‌شود با کیفیت ترین زیارت عمرت! کیفیتی که هیچ قابلیت قیاس با کمیت نخواهد داشت. @gharare_andishe
امروز روز ولادت حضرت زینب است چه مبارک و میمنت است این روز به خاطر تولدِ شایسته دُختی که تاریخ با روایت و ایستادگی‌اش اکنون زنده و جاری‌است و دوباره در حال تکرار است...اما این‌بار فقط حضرت زینب در این نبرد نیست؛ زینب‌ها به میان آمدند و بار تاریخ را به دوش می‌کشند. چه مبارک و میمنت است که این روزها دختران و زنانی را می‌بینی که چون او زینبی‌وار، همچو کوه ایستاده‌اند و چون او برای دشمنش رجز می‌خواند. رجز برای دشمن اسلام؛ رجز برای نابودی باطل و حقی که تا ابد خواهد ماند؛ رجز نه تنها با فریادی از حلقوم‌شان، از جنس خون دادن خود و فرزندان و نزدیکانشان، با شهادتشان، با لالایی خواندن ‌و آغوش کشیدنِ نوزاد و نو‌رسیده‌اش که جای "قدم نو رسیده مبارک"، باید گفت "شهادت نو رسیده‌ات مبارک". ناگهان بغض گلویم را فشرد؛ دلم روانه بیمارستان شفا شد... نمی‌دانی شهادت نو رسیده را تبریک گویی یا شهادت پرستار را به جای روز پرستار... مظلومیتشان قلبم را دوباره فشرد. گویی نبرد آخر است از اوج مظلومیت آن نازنین زنان و شیرمردان غزه و اوج ظلمت آن حیوان‌ صفت‌های دیو رو. اما باز مبارکمان باد این روز خجسته، که با تولد دخت فاطمه، معنای زن جان بیشتری گرفت و جهان به نورش رنگ عاشقی و دلدادگی. ✍ @gharare_andishe
مصداق جالبی عنوان شد از گذشته‌ای که درب خانه‌ها همیشه باز بود و با بسته شدنش انگار راه گلوی خودشان بسته می‌شد. این مثال را بارها و بارها شنیده بودم، حال پیوند آن حضورِ گذشته با حضورِ امروزین غزه برایم زیبایی خاص خود را به همراه داشت. دعوت به مجال و درنگی دیگر، برای نگاهی دیگر داشتن به قصه خودمان در نسبت با حضور حقیقی امروزمان. حقیقتا امروزه در چه جایی قرار گرفته‌ایم که تمامی درها را بر خود بسته‌ایم؟ و حتی در اتاق‌هایمان از در خانه نیز محکم‌تر است... منظور تنها بسته بودن درِ خانه و اتاق‌ نیست، منظور در پیش گرفتن راهیست که درهای تفکر و هرآنچه موجب گشودگی‌مان است بر خود و دیگری بسته‌ایم، بستن راه‌هایی که حضور دیگر در جهانی دیگر را برایمان رقم می‌زند و حیات برتری نیز به ما می‌بخشد. حال غزه با یک آغازی دیگر و حیاتی دیگر در صحنه حاضر است که هیچ مانعی را در مقابل خود نمی‌یابد. نوجوان و جوانش می‌روند و در مقابل گلوله‌ها می‌ایستند و کودکانش نیز کلام حق بر زبانشان جاری می‌شود و نزول قرآن بار دیگر اتقاق می‌افتد. حال در اینجا ما نیاز به تفکری داریم برای بازخوانی نگاهمان، تا دریابیم که غزه، خودِ زندگیِ واقعی را به نمایش گذاشته و حقیقی‌ترین حیات را به زندگی‌هایشان بخشیده و حضور دیگری را برای ما نیز یادآور شده. به راستی نگاه آن‌ها به کدامین سو خیره است که در این بزم عاشقانه این چنین حضوری برایشان رقم خورده است... و عقل معاش ما برای شناخت این نگاه و این حضور در ابتدا حضورِ این چنین‌شان را اوهامی بیش نمی‌یابد. @gharare_andishe
به راستی آن حضور ابدی، در عین دوری چه نزدیک است به آدمی... گویی آیینه‌ای جادویی در مقابل افراد است و آینده را و حضوری که می‌توانند داشته باشند را تماما به تماشایش ایستاده‌اند و آن را طلب می‌کنند با سوختنی در نهان... می‌چشند و مست می‌شوند و ناگه خود را تهی می‌یابند... تهی از جنس فقری در محضر حضرت رب الارباب که غنای محض است. که آغازی می‌شود بر آغاز دیگرشان. و راه چــــــــه نزدیکِ نزدیک است و چـــــــــــه دورِ دور! و چه آغــازهایی‌ است پسِ آغــازهای دیگر. ✍ @gharare_andishe
بـه نـام خـالـق علـــــــی꧁꧂ در غدیــر جلوه‌ای از نورِ حضرت علی را در جانمان یافتیم که اکنون در شب میلادش، میلادِ نور الله، جلوه‌ای دیگری را بر ما نمایان کرده است. و اما این بار دل و جانمان جور دیگر سوخته است؛ از حیرانیِ حاصل شده از مواجه‌مان نسبتِ با ‌مردم غزه و شهدای سالگرد سردارمان در کرمان؛ گمانم این است آن روز خود را بنده‌ی خوب خدایِ ساخته‌ی ذهنمان می‌دانستیم و خود را سروَر عالم می‌پنداشتیم و امروز آگاه گشتیم به اوهامی که تنها تصورِ خوب بودن را برایمان ساخته اما، خود در جای دیگریم! در ناکجا آبادی همین حوالی... این را وقتی یافتم که با حیات ابدیِ آنانی مواجه شدم که خلاف روزمرگی‌هایم و خلاف مشهورات دنیا در این دنیا زیستند و در ابدیت خود به وسعت تمامیِ تاریخ حاضر شدند. میلادت بر ما مبارک ای دلیلِ خلقتِ بشریت. ✍ @gharare_andishe
می‌بینی تجلی الله را؟ و انعکاس نور حق میان فرزند و پدر شهیدش و مایی که شاید در انتظاریم برای آغوش کشیدن جلواتی از نورِ حق بر این جانمان تا بلکه حیاتی الهی از سرگیریم و زنده و زنده‌تر شویم. در این عکس کودکی خیره و مبهوت به تصویر پدر شهیدش است بر روی تابوت و گویی شهید هم نگاهش خیره است به فرزندش و تمامیِ ما. گویی فرقی نمی‌کنیم با فرزند یکی یک‌دانه‌اش و ندایی حق‌گونه‌ای بر همه‌مان سر داده به جایی که در آن حاضر است. لبخندی بر لبانش نشسته و نگاهی پر از امید به اکنون و آینده‌مان انداخته و اشاره میکند به افقی که حضور ابدی و نهاییِ ما در آن مستقر است؛ افقی که تنها در بیرونِ ما نیست و در خود ما نیز هست. آینه در مقابله آینه جلوه‌گه آیاتِ حق شده‌‌ست... همانند وقتی که در دو آینه‌ی مقابل هم خودت را نگاه می‌کنی و تا بی‌نهایت خودت را در آینه می‌بینی و مسخ آن نهایت می‌شوی. آری تمثیل جالبی است تماشا نمودن خود در آینه‌ای که گویی حقیقتِ خودمان را به تماشایش نشته‌ایم و آن راهی که میتوان هربار از سر بگیریمش. راهی که هیچ انتهایی ندارد و نخواهد داشت. 🖊 @gharare_andishe
30.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹شعف «من بدهکار و شرمنده ملتی هستم که چهل و پنج سال سختی‌ها را تحمل کردند...
خداوند
 اگر بیست فرزند به من می‌داد، همه را ایثار می‌کردم.
»
مگر آنکه خدا آدمی را در آغوش کشد تا این چنین لب به سخن بگشاید! سخنی که تماما حق است، گوهر است، تمنای جان است. چگونه شکر گفت خدا را که حق نعمتش ادا شود؟ چگونه شکر گفت خدا را که خود عطا می‌کند و خود، بنده را به آغوش می‌کشد و او را برای خودش بر می‌گزیند و آدمی را عاقبت بخیر می‌کند!؟ چه شکری پاسخ به این همه عشقِ خدا به بنده‌اش هست و دِین آدمی را به خالقش تمام می‌کند؟ پاسخش را همه می‌دانیم که هیچ‌چیز جواب شکر نعمت او را نمی‌دهد اما حیرتی بر حیرت در دل و جانمان می‌گذارد! ✍ @gharare_andishe
انعکاس نور بر نور تقارن نورِ شهید در زمین، با نورِ خورشید در آسمان. همانند آن لحظه‌ها که در صحنه‌ی نمایش، نور را از بالای صحنه بر بازیگر نقش اول می‌اندازند تا تمامی نگاه‌ها ختمِ به او شود، دقت‌ها به او بیشتر شود، به روایتش از قصه، به چگونه ایستادن و نگاه کردنش بر واقعه. گویی خورشیدِ آسمان، نورش را بر نقشِ اصلیِ صحنه ما انداخت تا به همه‌مان یادآور شود آنکه تو را به کهکشان هستی و به آسمان صاف و آبی رنگ که تماما حیات است و حیات متصل می‌گرداند، تنها با نظر انداختن به شهید و مکتب شهید است که این وصال محقق می‌گردد. آری، همان شهیدی که هم‌عهدِ با علی شد و علی‌وار زیست و علی‌وار نیز آسمانی شد، عشقش به حضرت علی و مکتبش به گونه‌ای بود که یار، او را در سالروز شهادتش، چنین عزیز برای خود برگزیدش. غیر از این هم چه انتظار رود که چون معشوقِ خویش باشی، چگونه مانند او آسمانی نشوی!؟ آری، راه را شهدا خوب شناختند و آن را به خوبی یافتند، همانند سردار دل‌هایمان که در فرازی از وصیت نامه‌شان نوشتند، "راه علی، راه من است." راهِ علی که جدایِ از حضرتِ حق، هرگز نخواهد بود و تماما حق است و نظر به حضرت الله. حال، شهدا بیشتر از هر بار دیگر تشنه وصال ما به طریق حق هستند و آن نهایت حضوری که همه‌مان هم‌عهدِ با علی و در راه علی، زیر سایه لطف و کرمِ علی به گردِ هم آییم و از جام عشقِ حضرت حق بنوشیم و سر مست شویم. @gharare_andishe