#داستان_راستان | ۱۱۹
❒ بازنشستگی
╔═ೋ✿࿐
پیرمرد نصرانی، عمری کار کرده و زحمت کشیده بود؛ اما ذخیره و اندوختهای نداشت، آخر کار کور هم شده بود. پیری و نیستی و کوری همه با هم جمع شده بود و جز گدایی راهی برایش باقی نگذارد؛ کنار کوچه میایستاد و گدایی میکرد.
مردم ترحم 🥺 میکردند و به عنوان #صدقه پشیزی به او میدادند و او از همین راه بخور و نمیر به زندگانی ملالت بار خود ادامه میداد.
تا روزی #امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام از آنجا عبور کرد و او را به آن حال دید.
علی به صدد جستجوی احوال پیرمرد افتاد تا ببیند چه شده که این مرد به این روز و این حال افتاده است؛ ببیند آیا فرزندی ندارد که او را تکفل کند؟
آیا راهی دیگر وجود ندارد که این پیرمرد در آخر عمر آبرومندانه زندگی کند و گدایی نکند؟
کسانی که پیرمرد را میشناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانی است و تا جوانی و چشم داشت کار میکرد، اکنون که هم جوانی را از دست داده و هم چشم را، نمیتواند کار بکند، ذخیرهای هم ندارد، طبعاً گدایی میکند.
علی علیه السلام فرمود:
«عجب! تا وقتی که توانایی داشت از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشتهاید؟! سوابق این مرد حکایت میکند که در مدتی که توانایی داشته کار کرده و خدمت انجام داده است؛ بنابر این برعهده حکومت و اجتماع است که تا زنده است او را تکفل کند.
بروید از بیت المال به او مستمری بدهید.»[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . وسائل، ج 2/ ص 425
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستان_راستان | ۱۲۰
❒ حتی برده فروش
╔═ೋ✿࿐
ماجرای علاقه مندی و عشق سوزان مردی که کارش فروختن روغن زیتون بود نسبت به رسول اکرم صلیالله علیه وآله، معروف خاص و عام بود. همه میدانستند که او صادقانه رسول خدا صلیالله علیه وآله را دوست میدارد و اگر یک روز آن حضرت را نبیند بیتاب میشود.
او به دنبال هر کاری که بیرون میرفت، اول راه خود را به طرف مسجد (یا خانه رسول خدا صلیالله علیه وآله یا هر نقطه دیگری که پیغمبر در آنجا بود) کج میکرد و به هر بهانه بود خود را به پیغمبر میرساند و از دیدن پیغمبر توشه برمیگرفت و نیرو مییافت، سپس به دنبال کار خود میرفت.
گاهی که مردم دور پیغمبر بودند و او پشت سر جمعیت قرار میگرفت و پیغمبر دیده نمیشد، از پشت سر جمعیت گردن میکشید تا شاید یک بار هم شده چشمش به جمال پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله بیفتد.
یک روز پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله متوجه او شد که از پشت سر جمعیت سعی میکند پیغمبر را ببیند. پیغمبر هم متقابلا خود را کشید تا آن مرد بتواند به سهولت او را ببیند. آن مرد در آن روز پس از دیدن پیغمبر دنبال کار خود رفت؛ اما طولی نکشید که برگشت.
همینکه چشم رسول خدا صلیالله علیه وآله برای دومین بار در آن روز به او افتاد، با اشاره دست او را نزدیک طلبید.
آمد جلو پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله و نشست. پیغمبر فرمود:
«امروزِ تو با روزهای دیگر فرق داشت. روزهای دیگر یک بار میآمدی و بعد دنبال کارت میرفتی؛ اما امروز پس از آنکه رفتی، دومرتبه برگشتی، چرا؟»
گفت:
«یا رسول الله! حقیقت این است که امروز آن قدر مهر❣ تو دلم را گرفت که نتوانستم دنبال کارم بروم، ناچار برگشتم.»
پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله درباره او دعای خیر کرد. او آن روز به خانه خود رفت؛ اما دیگر دیده نشد. چند روز گذشت و از آن مرد خبر و اثری نبود.
رسول خدا صلیالله علیه وآله از اصحاب خود سراغ او را گرفت، همه گفتند: «مدتی است او را نمیبینیم.»
رسول خدا صلیالله علیه وآله عازم شد برود از آن مرد خبری بگیرد و ببیند چه بر سرش آمده.
به اتفاق گروهی از اصحاب و یارانش به طرف «سوق الزیت» (یعنی بازاری که در آنجا روغن زیتون 🫒 میفروختند) راه افتاد.
همینکه به دکان آن مرد رسید دید تعطیل است و کسی نیست.
از همسایگان احوال او را پرسید، گفتند: «یا رسول الله! چند روز است که وفات کرده است.»
همانها گفتند: «یا رسول الله! او بسیار مرد امین و راستگویی بود، اما یک خصلت بد در او بود.»
چه خصلت بدی؟
از بعضی کارهای زشت پرهیز نداشت، مثلا دنبال زنان را میگرفت.
خدا او را بیامرزد و مشمول رحمت خود قرار دهد. او مرا آنچنان زیاد دوست میداشت که اگر برده فروش هم میبود خداوند او را میآمرزید[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . روضه کافی، صفحه 77
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
🗓️ دهم آذر؛ شهادت آیت الله سیدحسن مدرس
◀️ خاطره امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف از #شهید_مدرس:
🔸 «در يك مجلس از مجالس سابق كه مرحوم «مدرس»،- مرحوم آسيد حسن مدرس- در آن مجلس بود، التيماتومى از دولت روس آمد به ايران كه اگر فلان قضيه را انجام ندهيد ما از فلان جا- كه قزوين ظاهراً بوده است- میآييم به تهران و تهران را میگيريم.
🔹 دولت ايران هم فشار آورد به مجلس كه بايد اين را تصويب كنيد.
يكى از مورخين، مورخين آمريكايى، مینويسد كه يك روحانى با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت: آقايان، حالا كه بناست ما از بين برويم چرا به دست خودمان برويم، رد كرد.
مجلس به خاطر مخالفت او جرأت پيدا كرد و رد كرد و هيچ غلطى هم نكردند.
روحانى اين است.
يك روحانى توى مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروى را، روسيه سابق را، يك دولت را- پيشنهاد التيماتومش را- يك روحانى ضعيف، يك مشت استخوان رد كرد!
آنها میبينند نبايد روحانى باشد؛ قطع يد روحانى بايد بكنند تا به آمال و آرزوى خودشان برسند.»
📚 صحیفه امام ره، مجلد١ / صفحه ۴٢٢
╭═══════๛═════┅╮
│📱 @Mabaheeth
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
🔰 #امام_خامنه_ای مدظله العالی:
خصوصیت مدرس چه بود؟
#مدرس خصوصیت عمدهاش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد.
🗓️ ۱۳۷۸/۱۱/۲۶
📸 تصویری از رهبرانقلاب در کنار مزار #شهید_مدرس رضوان الله تعالی علیه
💻 @Khamenei_ir
🌐 @Mabaheeth