eitaa logo
📚📖 مطالعه
81 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
94 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| ۱۱۹ ❒ بازنشستگی‏ ╔═ೋ✿࿐ پیرمرد نصرانی، عمری کار کرده و زحمت کشیده بود؛ اما ذخیره و اندوخته‏ای نداشت، آخر کار کور هم شده بود. پیری و نیستی و کوری همه با هم جمع شده بود و جز گدایی راهی برایش باقی نگذارد؛ کنار کوچه می‌ایستاد و گدایی می‌کرد. مردم ترحم 🥺 می‌کردند و به عنوان پشیزی به او می‌دادند و او از همین راه بخور و نمیر به زندگانی ملالت بار خود ادامه می‌داد. تا روزی علی بن ابی طالب علیه السلام از آنجا عبور کرد و او را به آن حال دید. علی به صدد جستجوی احوال پیرمرد افتاد تا ببیند چه شده که این مرد به این روز و این حال افتاده است؛ ببیند آیا فرزندی ندارد که او را تکفل کند؟ آیا راهی دیگر وجود ندارد که این پیرمرد در آخر عمر آبرومندانه زندگی کند و گدایی نکند؟ کسانی که پیرمرد را می‏شناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانی است و تا جوانی و چشم داشت کار می‌کرد، اکنون که هم جوانی را از دست داده و هم چشم را، نمی‌تواند کار بکند، ذخیره‏ای هم ندارد، طبعاً گدایی می‌کند. علی علیه السلام فرمود: «عجب! تا وقتی که توانایی داشت از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشته‏اید؟! سوابق این مرد حکایت می‌کند که در مدتی که توانایی داشته کار کرده و خدمت انجام داده است؛ بنابر این برعهده حکومت و اجتماع است که تا زنده است او را تکفل کند. بروید از بیت المال به او مستمری بدهید.»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . وسائل، ج 2/ ص 425 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۲۰ ❒ حتی برده فروش‏ ╔═ೋ✿࿐ ماجرای علاقه مندی و عشق سوزان مردی که کارش فروختن روغن زیتون بود نسبت به رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله، معروف خاص و عام بود. همه می‌دانستند که او صادقانه رسول خدا صلی‌الله علیه وآله را دوست می‏دارد و اگر یک روز آن حضرت را نبیند بیتاب می‌شود. او به دنبال هر کاری که بیرون می‌رفت، اول راه خود را به طرف مسجد (یا خانه رسول خدا صلی‌الله علیه وآله یا هر نقطه دیگری که پیغمبر در آنجا بود) کج می‌کرد و به هر بهانه بود خود را به پیغمبر می‌رساند و از دیدن پیغمبر توشه برمی‏گرفت و نیرو می‌یافت، سپس به دنبال کار خود می‌رفت. گاهی که مردم دور پیغمبر بودند و او پشت سر جمعیت قرار می‏گرفت و پیغمبر دیده نمی‌شد، از پشت سر جمعیت گردن میکشید تا شاید یک بار هم شده چشمش به جمال پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله بیفتد. یک روز پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله متوجه او شد که از پشت سر جمعیت سعی می‌کند پیغمبر را ببیند. پیغمبر هم متقابلا خود را کشید تا آن مرد بتواند به سهولت او را ببیند. آن مرد در آن روز پس از دیدن پیغمبر دنبال کار خود رفت؛ اما طولی نکشید که برگشت. همینکه چشم رسول خدا صلی‌الله علیه وآله برای دومین بار در آن روز به او افتاد، با اشاره دست او را نزدیک طلبید. آمد جلو پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله و نشست. پیغمبر فرمود: «امروزِ تو با روزهای دیگر فرق داشت. روزهای دیگر یک بار می‌آمدی و بعد دنبال کارت می‌رفتی؛ اما امروز پس از آنکه رفتی، دومرتبه برگشتی، چرا؟» گفت: «یا رسول الله! حقیقت این است که امروز آن قدر مهر❣ تو دلم را گرفت که نتوانستم دنبال کارم بروم، ناچار برگشتم.» پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله درباره او دعای خیر کرد. او آن روز به خانه خود رفت؛ اما دیگر دیده نشد. چند روز گذشت و از آن مرد خبر و اثری نبود. رسول خدا صلی‌الله علیه وآله از اصحاب خود سراغ او را گرفت، همه گفتند: «مدتی است او را نمی‌بینیم.» رسول خدا صلی‌الله علیه وآله عازم شد برود از آن مرد خبری بگیرد و ببیند چه بر سرش آمده. به اتفاق گروهی از اصحاب و یارانش به طرف «سوق الزیت» (یعنی بازاری که در آنجا روغن زیتون 🫒 می‏فروختند) راه افتاد. همینکه به دکان آن مرد رسید دید تعطیل است و کسی نیست. از همسایگان احوال او را پرسید، گفتند: «یا رسول الله! چند روز است که وفات کرده است.» همانها گفتند: «یا رسول الله! او بسیار مرد امین و راستگویی بود، اما یک خصلت بد در او بود.» چه خصلت بدی؟ از بعضی کارهای زشت پرهیز نداشت، مثلا دنبال زنان را می‏گرفت. خدا او را بیامرزد و مشمول رحمت خود قرار دهد. او مرا آنچنان زیاد دوست می‌داشت که اگر برده فروش هم می‏بود خداوند او را می‏آمرزید[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . روضه کافی، صفحه 77 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓️ دهم آذر؛ شهادت آیت الله سیدحسن مدرس ◀️ خاطره امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف از : 🔸 «در يك مجلس از مجالس سابق كه مرحوم «مدرس»،- مرحوم آسيد حسن مدرس- در آن مجلس بود، التيماتومى از دولت روس آمد به ايران كه اگر فلان قضيه را انجام ندهيد ما از فلان جا- كه قزوين ظاهراً بوده است- میآييم به تهران و تهران را میگيريم. 🔹 دولت ايران هم فشار آورد به مجلس كه بايد اين را تصويب كنيد. يكى از مورخين، مورخين آمريكايى، مینويسد كه يك روحانى با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت: آقايان، حالا كه بناست ما از بين برويم چرا به دست خودمان برويم، رد كرد. مجلس به خاطر مخالفت او جرأت پيدا كرد و رد كرد و هيچ غلطى هم نكردند. روحانى اين است. يك روحانى توى مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروى را، روسيه سابق را، يك دولت را- پيشنهاد التيماتومش را- يك روحانى ضعيف، يك مشت استخوان رد كرد! آنها میبينند نبايد روحانى باشد؛ قطع يد روحانى بايد بكنند تا به آمال و آرزوى خودشان برسند.» 📚 صحیفه امام ره، مجلد١ / صفحه ۴٢٢ ╭═══════๛═════┅╮ │📱 @Mabaheeth │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 مدظله العالی: خصوصیت مدرس چه بود؟ خصوصیت عمده‌اش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد. 🗓️ ۱۳۷۸/۱۱/۲۶ 📸 تصویری از رهبرانقلاب در کنار مزار رضوان الله تعالی علیه 💻 @Khamenei_ir 🌐 @Mabaheeth