eitaa logo
📚📖 مطالعه
99 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
161 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... @athar_shahid و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
25.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ 📖 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز شنبه 🎤 با نوای: علی 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 داستان راستان ۱۱۶- حق مادر ۱۱۷- محضر عالم ۱۱۸- هشام و طاووس یمانی ۱۱۹- بازنشستگی ۱۲۰- حتی برده فروش ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۱۶ ❒ حق مادر ╔═ೋ✿࿐ زکریا، پسر ابراهیم، با آنکه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند و خود او نیز بر آن دین بود، مدتی بود که در قلب خود تمایلی نسبت به اسلام احساس می‌کرد؛ وجدان و ضمیرش او را به اسلام می‌خواند. آخر برخلاف میل پدر و مادر و فامیل، اختیار کرد و به مقررات اسلام گردن نهاد. موسم حج پیش آمد. زکریای جوان به قصد سفر حج از کوفه بیرون آمد و در مدینه به حضور امام صادق علیه السلام تشرف یافت. ماجرای اسلام خود را برای امام تعریف کرد. امام فرمود: «چه چیز اسلام نظر تو را جلب کرد؟» گفت: «همین قدر می‌توانم بگویم که سخن خدا در قرآن که به پیغمبر خود می‌گوید: «ای پیغمبر! تو قبلا نمی‏دانستی کتاب چیست و نمی‏دانستی که ایمان چیست؛ اما ما این قرآن را که به تو وحی کردیم نوری قرار دادیم و به وسیله این نور هر که را بخواهیم رهنمایی می‌کنیم»[¹] درباره من صدق می‌کند.». امام فرمود: «تصدیق می‌کنم، خدا تو را هدایت کرده است.» آنگاه امام سه بار فرمود: «خدایا خودت او را راهنما باش.» سپس فرمود: «پسرکم! اکنون هر پرسشی داری بگو.» جوان گفت: «پدر و مادر و فامیلم همه نصرانی هستند، مادرم کور است، من با آنها محشورم و قهرا با آنها هم غذا می‌شوم، تکلیف من در این صورت چیست؟» آیا آنها گوشت خوک مصرف می‌کنند؟ نه یا بن رسول الله، دست هم به گوشت خوک نمی‏زنند. معاشرت تو با آنها مانعی ندارد. آنگاه فرمود: «مراقب حال مادرت باش. تا زنده است به او نیکی کن. وقتی که مرد جنازه او را به کسی دیگر وا مگذار، خودت شخصاً متصدی تجهیز جنازه او باش. در اینجا به کسی نگو که با من ملاقات کرده‌ای. من هم به مکه خواهم آمد، ان شاء الله در منا همدیگر را خواهیم دید.» جوان در منا به سراغ امام رفت. در اطراف امام ازدحام عجیبی بود. مردم مانند کودکانی که دور معلم خود را می‌گیرند و پی درپی بدون مهلت سؤال می‌کنند، پشت سرهم از امام سؤال می‌کردند و جواب می‏شنیدند. ایام حج به آخر رسید و جوان به کوفه مراجعت کرد. سفارش امام را به خاطر سپرده بود. کمر به خدمت بست و لحظه‌ای از مهربانی 🥰 و محبت😍😘 به مادر کور خود فروگذار نکرد. با دست خود او را غذا می‌داد و حتی شخصاً جامه‏ها و سر مادر را جستجو می‌کرد که شپش نگذارد. این تغییر روش پسر، خصوصاً پس از مراجعت از سفر مکه، برای مادر شگفت‏آور😑 بود. یک روز به پسر خود گفت: «پسر جان! تو سابقا که در دین ما بودی و من و تو اهل یک دین و مذهب به شمار می‌رفتیم، این قدر به من مهربانی نمی‌کردی؟ اکنون چه شده است که با اینکه من و تو از لحاظ دین و مذهب با هم بیگانه‏ایم، بیش از سابق با من مهربانی می‌کنی؟» مادر جان! مردی از فرزندان پیغمبر ما به من این‏طور دستور داد. خود آن مرد هم پیغمبر است؟ نه، او پیغمبر نیست، او پسر پیغمبر است. پسرکم! خیال می‌کنم خود او پیغمبر باشد؛ زیرا این گونه توصیه‏ها و سفارشها جز از ناحیه پیغمبران از ناحیه کَس دیگری نمی‌شود. نه مادر، مطمئن باش او پیغمبر نیست، او پسر پیغمبر است. اساساً بعد از پیغمبر ما، پیغمبری به جهان نخواهد آمد. پسرکم! دین تو بسیار دین خوبی است، از همه دینهای دیگر بهتر است، دین خود را بر من عرضه بدار. جوان شهادتین را بر مادر عرضه کرد. مادر مسلمان شد. سپس جوان آداب نماز را به مادر کور خود تعلیم کرد. مادر فرا گرفت، نماز ظهر و نماز عصر را به جا آورد. 🌃 شب شد، توفیق نماز مغرب و نماز عشاء نیز پیدا کرد. آخر شب ناگهان حال مادر تغییر کرد، مریض شد و به بستر افتاد. پسر را طلبید و گفت: «پسرکم! یک بار دیگر آن چیزهایی که به من تعلیم کردی تعلیم کن.». پسر بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام یعنی ایمان به پیغمبر و فرشتگان و کتب آسمانی و روز بازپسین را به مادر تعلیم کرد. مادر همه آنها را به عنوان اقرار و اعتراف بر زبان جاری و جان به جان آفرین تسلیم کرد. صبح که شد، مسلمانان برای غسل و تشییع جنازه آن زن حاضر شدند. کسی که بر جنازه نماز خواند و با دست خود او را به خاک سپرد، پسر جوانش زکریا بود[²] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . « ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نوراً نهدی به من نشاء من عبادنا» - : سوره شوری، آیه 52 [۲] . اصول کافی، ج 2/ ص 160 و 161 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از مباحث
4.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| یادگار لعنتی غرب و تاریخ انقضاء ندارند... محروم از ثوابِ عظیمِ احسان به والدین نباشیم... 🎙️ حاج حسین أنصاریان (حفظه‌الله‌تعالی) ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ۱۱۷ ❒ محضر عالم‏ ╔═ೋ✿࿐ مردی از انصار نزد صلی‌الله علیه وآله آمد و سؤال کرد: «یا رسول الله! اگر جنازه شخصی در میان است و باید تشییع و سپس دفن شود و مجلسی علمی هم هست که از شرکت در آن بهره‌مند می‌شویم، وقت و فرصت هم نیست که در هر دو جا شرکت کنیم، در هر کدام از این دو کار شرکت کنیم از دیگری محروم می‏مانیم، تو کدام‌یک از ایندو را دوست می‏داری تا من در آن شرکت کنم؟» رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله فرمود: «اگر افراد دیگری هستند که همراه جنازه بروند و آن را دفن کنند، در مجلس شرکت کن. همانا شرکت در یک مجلس علم از حضور در هزار تشییع جنازه و از هزار عیادت بیمار و از هزار شب عبادت و هزار روز روزه و هزار درهم تصدق و هزار حجِّ غیرواجب و هزار جهادِ غیرواجب بهتر است. اینها کجا و حضور در محضر عالم کجا؟ مگر نمی‏دانی به وسیله علم است که خدا اطاعت می‌شود، و به وسیله علم است که عبادت خدا صورت می‌گیرد. خیر دنیا و آخرت با علم توأم است، همان‏طور که شر دنیا و آخرت با جهل توأم است.»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . بحارالانوار، چاپ جدید، ج 1/ ص 204 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۱۸ ❒ هشام و طاووس یمانی‏ ╔═ೋ✿࿐ هشام بن عبد الملک، خلیفه اموی، در ایام خلافت خود به قصد حج وارد مکه شد. دستور داد یکی از کسانی که زمان رسول خدا را درک کرده و به شرف مصاحبت آن حضرت نائل شده است حاضر کنند تا از او راجع به آن عصر و آن روزگاران سؤالاتی بکند. به او گفتند از اصحاب رسول خدا کسی باقی نمانده است و همه درگذشته‏اند. هشام گفت: «پس یکی از تابعین‏[¹] را حاضر کنید تا از محضرش استفاده کنیم.» طاووس یمانی را حاضر کردند. طاووس وقتی که وارد شد، کفش 👞 خود را جلو روی هشام، روی فرش، از پای خود درآورد. وقتی هم که سلام کرد برخلاف معمول که هرکَس سلام می‌کرد می‌گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین، طاووس به‏ السلام علیک قناعت کرد و جمله‏ «یا امیرالمؤمنین» را به زبان نیاورد. بعلاوه فوراً در مقابل هشام نشست و منتظر اجازه نشستن نشد و حال آنکه معمولا در حضور خلیفه می‌ایستادند تا اینکه خود مقام خلافت اجازه نشستن بدهد. از همه بالاتر اینکه طاووس به عنوان احوالپرسی گفت: «هشام! حالت چطور است؟» رفتار و کردار طاووس، هشام را سخت خشمناک 😡 ساخت، رو کرد به او و گفت: «این چه کاری است که تو در حضور من کردی؟» چه کردم؟ چه کرده‌ای؟!! چرا کفشهایت را در حضور من درآوردی؟ چرا مرا به عنوان امیرالمؤمنین خطاب نکردی؟ چرا بدون اجازه من در حضور من نشستی؟ چرا این گونه توهین آمیز از من احوالپرسی کردی؟ اما اینکه کفشها را در حضور تو درآوردم، برای این بود که من روزی پنج بار در حضور خداوند عزت درمی‌آورم و او از این جهت بر من خشم نمی‌گیرد. اما اینکه تو را به عنوان امیر همه مؤمنان نخواندم، چون واقعاً تو امیر همه مؤمنان نیستی، بسیاری از اهل ایمان از امارت و حکومت تو ناراضی‏اند. اما اینکه تو را به نام خودت خواندم؛ زیرا خداوند پیغمبران خود را به نام می‌خواند و در قرآن از آنها به‏ «یا داود» و «یا یحیی» و «یا عیسی» یاد می‌کند و این کار توهینی به مقام انبیا تلقی نمی‌شود. برعکس، خداوند ابولهب را با کنیه- نه به نام- یاد کرده است. و اما اینکه گفتی چرا در حضور تو پیش از اجازه نشستم، برای اینکه از علی بن ابی طالب شنیدم که فرمود: «اگر می‌خواهی مردی از اهل آتش 🔥 را ببینی، نظر کن به کسی که خودش نشسته است و مردم در اطراف او ایستاده‌اند.» سخن طاووس که به اینجا رسید، هشام گفت: «ای طاووس! مرا کن.» طاووس گفت: «از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) شنیدم که در جهنم مارها 🐍 و عقربهایی 🦀 است بس بزرگ. آن مار و عقربها مأمور گزیدن امیری هستند که با مردم به عدالت رفتار نمی‌کند.». طاووس این را گفت و از جا حرکت کرد و به سرعت بیرون رفت‏[²] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . تابعین به کسانی گویند که به شرف مصاحبت پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله نائل نشده‌اند ولی صحبت اصحاب پیغمبر را درک کرده‌اند. [۲] . سفینة البحار، ماده «طوس» ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا