eitaa logo
📚📖 مطالعه
62 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
847 ویدیو
65 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| سوادآموزى خانه به خانه در كنگرۀ جهانى حضرت امام رضا عليه السلام يكى از مدرّسين حوزۀ علميه قم گفت: آقاى قرائتى! ضمن مطالعه به حديثى برخورد كردم و چندبار تلفن زدم شما نبوديد، اين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: همسايه‌اى كه سواد دارد بايد معلّم شود و همسايه‌اى كه سواد ندارد، شاگرد. وگرنه هر دو را تنبيه مى‌كنم. « و إلّا عاقَبتُهما » آرى، نشر دانش و سوادآموزىِ خانه به خانه از ابتكارات رسول‌اللّه صلی‌الله علیه وآله است. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
۳/۹ سپس امام(علیه السلام) در آخرین توصیه در این بخش از عهدنامه به مالک دستور مى دهد همواره در کنار علما و حکما باشد، مى فرماید: «و با دانشمندان، زیاد به گفت‌وگو بنشین و با اندیشمندان نیز بسیار به بحث پرداز (و این گفت‌وگوها و بحث ها باید) درباره امورى (باشد) که به وسیله آن، امور بلاد تو اصلاح مى شود و آنچه را پیش از تو باعث پیشرفت کار مردم بوده است برپا مى دارد»; (وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ، وَ مُنَاقَشَةَ(۹) الْحُکَمَاءِ، فِی تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیْهِ أَمْرُ بِلاَدِکَ، وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ). در واقع امام در این قسمت از وصایاى خود به مالک توصیه مى کند همواره سطح آموزش خود را در احکام و موضوعات بالا ببرد، با علما و دانشمندان پیوسته به گفت‌وگو بنشیند تا به احکام الهى و اصول کشوردارى آشناتر گردد و با اندیشمندان پیوسته بحث کند تا از تجارب آنها در تشخیص موضوعات مهم بهره گیرد و هنگامى که آگاهى زمامدار نسبت به این دو بخش افزایش پیدا کند، امر بلاد اصلاح مى شود و سنّت هاى حسنه پیشین همچنان باقى و برقرار مى ماند. مرحوم کلینى در جلد اوّل اصول کافى بابى به عنوان «بابُ مُجالَسَةِ الْعُلَماءِ وَ صُحْبَتِهِمْ» آورده و از جمله روایات باب این است: (علیه السلام) در حدیثى مى فرمود: «لَمَجْلِسٌ أَجْلِسُهُ إِلَى مَنْ أَثِقُ بِهِ أَوْثَقُ فِی نَفْسِی مِنْ عَمَلِ سَنَة; مجلسى که در آن در کنار شخص مورد اطمینانى بنشینیم (و از او و دانشى فرا گیرم) در دل من اطمینان بخش تر از آن است که یک سال اعمال صالح انجام دهم».(۱۰) در حدیث دیگرى از لقمان نقل مى کند که به فرزندش نصیحت کرد: «فرزندم مجالس را با دقت انتخاب کن. هرگاه دیدى گروهى به یاد خداوندِ بزرگ مشغولند با آنها همنشین شو; اگر عالم باشى علمت در آنجا تو را سود مى بخشد و اگر جاهل باشى به تو تعلیم مى دهند و اى بسا خداوند رحمت خود را بر آنها نازل کند و تو را همراه آنان مشمول نعمت سازد و هرگاه جمعى را دیدى که به نیستند با آنها مجالست مکن؛ زیرا اگر عالم باشى علمت در آنجا به تو سودى نمى بخشد و اگر جاهل باشى بر جهلت مى افزایند و چه بسا خداوند عقوبتى بر آنان نازل کند و تو را با آنها همراه سازد.(۱۱) امام زین العابدین(علیه السلام) در دعاى معروف ابوحمزه ثمالى هنگامى که عوامل سلب توفیق را بر مى شمرد مى فرماید: «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی; شاید تو مرا در مجالس علما نیافتى و دست از یارى من برداشته اى». از جمله برکات همنشینى و گفت‌وگو با دانشمندان این است که انسان علوم و دانش خود را از یاد نمى برد و اگر چیزى نمى داند به او مى آموزند همان گونه که امیرمؤمنان(علیه السلام) در یکى دیگر از سخنانش مى فرماید: «مَنْ أکْثَرَ مُدارَسَةَ الْعِلْمِ لَمْ یَنْسَ ما عَلِمَ وَ اسْتَفْادَ ما لَمْ یَعْلَمْ».(۱۲) نکته سرچشمه پیدایش سنّت ها واژه سنّت در اصل از ماده سنّ (بر وزن فن) به معناى جارى ساختن آب بر صورت گرفته شده و سپس به هر امرى که سریان و جریان پیدا کند سنّت اطلاق شده است و به تمام عادات و آداب خوب یا بدى که از سوى شخص یا گروهى در جامعه به جریان مى افتد سنّت گفته مى شود و به همین دلیل آن را به سنّت هاى حسنه و سیئه تقسیم کرده اند; مثلاً قرار دادن برنامه مستمر هر ساله اى جهت نوازش یتیمان یا ایجاد صلح در میان افرادى که با هم اختلاف دارند سنّت حسنه محسوب مى شود و برنامه هایى مانند زنده به گور کردن دختران و یا در عصر ما استفاده از مواد محترقه و منفجره در چهارشنبه آخر سال سنّت سیئه است. در روایات اسلامى بحث هاى فراوانى درباره کسانى که سنّت حسنه یا سنّت سیئه مى گذارند آمده است که نمونه آن را در بحث هاى گذشته مطالعه کردید. مخصوصاً در این روایات تأکید شده کسى که سنّت حسنه اى بگذارد به تعداد کسانى که به آن عمل مى کنند اجر و پاداش براى سنّت گذار از سوى خداوند داده خواهد شد بى آنکه از ثواب آنها چیزى کاسته شود و آنها که سنّت سیئه مى گذارند به تعداد کسانى که به آن عمل مى کنند وزر و گناه در نامه اعمال آنها نوشته مى شود بى آنکه چیزى از گناهان آنها کم شود.
۱۵ / ۲ ... ۵. «کسى که نفس او به طمع تمایل نداشته باشد»; (وَ لاَ تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَع). بدیهى است اگر قاضى طمع کار باشد، حتى گرفتار کمترین طمع شود به آسانى مى توان او را با پیشنهاد رشوه فریب داد و از داورى به حق باز داشت. در حدیثى از مولا امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «رَأْسُ الْوَرَعِ تَرْکُ الطَّمَعِ; اساس تقوا ترک گفتن طمع است».(۷) در کلمات قصار مولا نیز مى خوانیم که مى فرماید: «أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ; بیشترین قربانگاه عقل ها در زیر برق طمع هاست».(۸) به دیگر سخن با توجّه به اینکه اِشراف به معناى نظر کردن به چیزى از طرف بالا است این تعبیر امام اشاره به این دارد که انسان طمعکار از اوج فضیلت به حضیض رذیلت سقوط مى کند. ۶. «کسى که در فهم مطالب به اندک تحقیق اکتفا نکند و تا پایان پیش رود»; (وَلاَ یَکْتَفِی بِأَدْنَى فَهْم دُونَ أَقْصَاهُ). اشاره به این که قاضى باید در فهم مسائل چنان با حوصله باشد که تمام جوانب مسأله را خواه در شبهات حکمیه باشد یا شبهات موضوعیه و شرایط متخاصمین که نزد او به داورى ها حضور مى یابند بررسى نماید آن گاه حکم صادر کند. ۷. «کسى که در شبهات از همه محتاط تر باشد»; (وَ أَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهَاتِ). مى دانیم ـ همان گونه که در حدیث معروف نبوى وارد شده ـ امور بر سه گونه است: قسمتى حق بودن آن آشکار و قسمت دیگرى باطل بودن آن آشکار است ولى بخش سوم شبهات است; یعنى امورى که پى بردن به واقعیت آن آسان نیست. در این گونه موارد دستور داده شده که جانب احتیاط را بگیرید و آن کَس که در وادى شبهات گام مى نهد سرانجام در محرمات مى لغزد و فرو مى رود و هر کَس شبهات را ترک کند، محرمات واقعى را بهتر ترک مى کند. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «حَلاَلٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَمَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَکَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَکَ مِنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُ».(۹) ←مفهوم این سخن آن نیست که قاضى از حکم کردن باز ایستد؛ زیرا وظیفه او به هر حال فصل خصومت و فیصله دادن نزاع است، بلکه منظور آن است که توقف کند و تمام جوانب را بررسى نماید و ظلمت شبهات را با نور برطرف سازد و گاه طرفین نزاع را به مصالحه که مواقف احتیاط است دعوت نماید. ۸. «کسى که در تمسّک به حجّت و دلیل از همه بیشتر پافشارى کند»; (وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ). مهم ترین برنامه قاضى بررسى ادله طرفین دعواست; دلایل قوىّ و قابل قبول و نیز خوددارى کردن از پذیرش دلایل ضعیف و آسیب پذیر. 💭 این احتمال نیز هست که منظور از این جمله آن باشد که قاضى باید بیش از هر کَس در جستجوى دلیل باشد؛ به این معنا که گاه در مسأله مورد دعوا ظاهراً هیچ دلیلى نیست که حق را روشن سازد; ولى قاضى مى تواند با جستجوگرى در گوشه و کنار حادثه، دلایل روشنى براى کشف حق از باطل پیدا کند همان گونه که در بسیارى از قضاوت هاى امیرمؤمنان على(علیه السلام) وارد شده است که حضرت با استفاده از جنبه هاى روانى یا مجرم را به اقرار وادار مى کرد و یا قراینى براى علم قاضى فراهم مى ساخت; مثلاً در داستان اختلاف دو زن بر سر یک کودک و پافشارى هر دو بر ادعاى خود که قاعدتاً قاضى در اینجا باید به حکم قرعه دعوا را فیصله دهد، امام جستجوى دلیلى کرد و آن اینکه دستور داد شمشیرى🗡 بیاورند و فرمود من کودک را دو شقه مى کنم و هر شقه اى را به یکى از شما دو نفر مى دهم. مادر واقعى فریاد برآورد که من از حق خود گذشتم کودک را به نفر دیگر بدهید و امام(علیه السلام) با این دلیل، مدعى راستین را از دروغین روشن ساخت و در قضایاى آن حضرت از این نمونه بسیار است.(۱۰) ۹. «کسى که با مراجعه مکرر اطراف دعوا کمتر خسته شود»; (وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً(۱۱) بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ). بسیار مى شود که ارباب دعوا هر کدام دلایلى براى خود دست و پا مى کنند و پى در پى براى قاضى مزاحمت فراهم مى سازند. قاضى اگر کم حوصله باشد آنها را طرد مى کند و چه بسا دلایل واقعى با این کار مکتوم مى ماند; ولى اگر پرحوصله باشد و ناراحت نشود حق بهتر به حق دار مى رسد. قاضى باید به طرفین دعوا به مقدار کافى مجال دهد تا آنچه در توان دارند براى اثبات ادعاى خود عرضه کنند.
| ۶۰ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چرا بعضى دانشمندان با اينكه عمر خود را در راه شناخت پديده‌ها گذرانده‌اند، به خدا ايمان نمى‌آورند؟ ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ 💬 پاسخ : خداپرستى مربوط‍‌ به انسان است، نه انسان. 🪚 نجّارى كه دائماً نردبان مى‌سازد از هيچ كدام بالا نمى‌رود؛ زيرا قصد بالا رفتن ندارد. 🪡 سوزن كه براى همه لباس مى‌دوزد، خودش لباسى ندارد. 🪞 آئينه فروش دائماً در ميان آئينه‌هاى مغازه خود مى‌چرخد، ولى ممكن است حتى يقۀ خود را صاف نكند، ولى عابرين با نگاه به يكى از آينه‌ها، سر و صورت خود را مرتّب مى‌كنند. 🔬 بسيارى از دانشمندان نيز پديده‌ها را شناخته‌اند؛ امّا قصد شناخت پديد آورنده را نداشته‌اند. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۸۳ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چرا بايد در احكام دين، از مراجع تقليد كنيم‌؟ ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ 💬 پاسخ : همۀ مردم در همۀ زمان‌ها و مكان‌ها، چيزى را كه نمى‌دانند از كارشناس مى‌پرسند. مراجع تقليد و علما نيز هنگامى كه مريض شوند از نسخه پزشكان تقليد مى‌كنند؛ بنابراين تقليد ريشه در تاريخ بشر دارد و ما در شناخت دين به كارشناس دين مراجعه مى‌كنيم، چنانكه در امور ديگر به كارشناس آن رجوع مى‌كنيم. در قرآن مى‌خوانيم: «فَسئلوا اهل الذِّكر ان كنتم لاتعلمون» اگر نمى‌دانيد از اهل ذكر سؤال كنيد. اين آيه نمى‌فرمايد: از هر عالمى سؤال كنيد، بلكه مى‌فرمايد: از عالمى سؤال كنيد كه اهل ذكر باشد، يعنى ياد خدا باشد، پروا و تقواى الهى داشته باشد، نسبت به دانسته‌ها و آموخته‌هاى خود فراموشكار نباشد. به گفتۀ روايات، تقليد بايد از عالمى باشد كه علاوه بر و آگاهى در بالاترين سطح، عادل نيز باشد و افكار، گفتار و رفتارش بر اساس هوا و هوس و تمايلات نفسانى نباشد. ساختمانِ‌ بدون پروانه و مجوّز قابل تخريب است مگر آنكه صاحبِ‌ خانه آنگونه طراحى كرده باشد كه تصادفاً خانۀ او طبق مقرّرات مسئولين شهرسازى واقع شده باشد. عمل بدون تقليد نيز باطل است، جز آنكه اين عمل مطابق فتواى مرجع تقليدش باشد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۷۰ ابواسحق صابی‏ ╔═ೋ✿࿐ ابواسحق صابی از فضلا و نویسندگان معروف قرن چهارم هجری است. مدتی در دربار خلیفه عباسی و مدتی در دربار عزالدوله بختیار (از آل بویه) مستوفی بود. ابواسحق دارای کیش «صابی» بود که به اصل «توحید» ایمان دارند ولی به اصل «نبوت» معتقد نیستند. عزالدوله بختیار سعی فراوان کرد بلکه بتواند ابواسحق را راضی کند که اسلام اختیار کند؛ اما میسر نشد. ابواسحق در ماه رمضان به احترام مسلمانان روزه می‏گرفت، و از قرآن کریم زیاد حفظ داشت. در نامه‌ها و نوشته‏های خویش از زیاد اقتباس می‌کرد. ابواسحق مردی فاضل و نویسنده و ادیب و شاعر بود و با سید شریف رضی- که نابغه فضل و ادب بود- دوست و رفیق بودند. ابواسحق در حدود سال 384 هجری از دنیا رفت و سید رضی قصیده‏ای عالی در مرثیه وی سرود که مضمون سه شعر آن این است: «آیا دیدی چه شخصیتی را روی چوبهای تابوت حرکت دادند؟ و آیا دیدی چگونه شمع🕯️ محفل خاموش شد؟ «کوهی فرو ریخت که اگر این کوه به دریا ریخته بود دریا را به هیجان می‌آورد و سطح آن را کف آلود می‏ساخت. «من قبل از آنکه خاک، تو را در برگیرد باور نمی‌کردم که خاک می‌تواند روی کوههای عظیم را بپوشاند.»[¹] بعدها بعضی از کوته نظران سید را مورد ملامت و شماتت قرار دادند که کسی مثل تو که ذریه پیغمبر است شایسته نبود که مردی صابی مذهب را که منکر شرایع و ادیان بود مرثیه بگوید و از مُردن او اظهار تأسف کند. سید گفت: «من به خاطر علم و فضلش او را مرثیه گفتم. در حقیقت و فضیلت را مرثیه گفته‌ام.»[²] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . أ رأیت من حملوا علی الاعواد - أ رأیت کیف خبا ضیاء النادی‏ - " - جبل هوی لو خرّ فی البحر اعتدی‏ - من ثِقله متتابع الازباد [۲] . ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۷۱ ❒ در جستجوی حقیقت‏ ╔═ೋ✿࿐ سودای حقیقت و رسیدن به سرچشمه یقین «عنوان بصری» را آرام نمی‏گذاشت. طی مسافتها کرد و به مدینه آمد که مرکز انتشار اسلام و مجمع فقها و محدثین بود. خود را به محضر مالک بن انس، محدث و فقیه معروف مدینه، رساند. در محضر مالک طبق معمول احادیثی از رسول خدا روایت و ضبط می‌شد. عنوان بصری نیز در ردیف سایر شاگردان مالک به نقل و دست به دست کردن و ضبط عبارتهای احادیث و به ذهن سپردن سند آنها، یعنی نام کسانی که آن احادیث را روایت کرده‌اند، سرگرم بود تا بلکه بتواند عطش درونی خود را به اینوسیله فرو نشاند. در آن مدت علیه السلام در مدینه نبود. پس از چندی که آن حضرت به مدینه برگشت، عنوان بصری عازم شد چندی هم به همان ترتیبی که شاگرد مالک بوده در محضر امام شاگردی کند. ولی امام به منظور اینکه آتش شوق او را تیزتر کند از او پرهیز کرد؛ روزی به او فرمود: «من آدم گرفتاری هستم، بعلاوه اذکار و اورادی در ساعات شبانه روز دارم، وقت ما را نگیر و مزاحم نباش. همان‏طور که قبلا به مجلس درس مالک می‌رفتی حالا هم همان جا برو.». این جمله‌ها که صریحاً جواب رد بود، مثل پتکی بر مغز عنوان بصری فرود آمد. از خودش بدش آمد. با خود گفت اگر در من نوری و استعدادی و قابلیّتی می‌دید مرا از خود نمی‏راند. از دلتنگی داخل مسجد پیغمبر شد و سلامی داد و بعد با هزاران غم و اندوه به خانه خویش رفت. فردای آن روز از خانه بیرون آمد و یکسره رفت به روضه پیغمبر، دو رکعت نماز خواند و روی دل به درگاه الهی کرد و گفت: «خدایا تو که مالک همه دلها هستی از تو می‌خواهم که دل جعفربن محمد را با من مهربان کنی و مرا مورد عنایت او قرار دهی و از او به من بهره برسانی که راه راست تو را پیدا کنم.». بعد از این نماز و دعا بدون اینکه به جایی برود، مستقیماً به خانه خودش برگشت. ساعت به ساعت احساس می‌کرد که بر علاقه و محبتش نسبت به امام صادق [علیه السلام] افزوده می‌شود. به همین جهت از مهجوری خویش بیشتر رنج می‌برد. رنج فراوان، او را در کنج خانه محبوس کرد. جز برای ادای فریضه نماز از خانه بیرون نمی‌آمد. چاره‏ای نبود، از یک طرف امام رسماً به او گفته بود دیگر مزاحم من نشو، و از طرف دیگر میل و عشق درونی‏اش چنان به هیجان آمده بود که جز یک مطلوب و یک محبوب بیشتر برای خود نمی‌یافت. رنج و محنت بالا گرفت. طاقتش طاق شد. دیگر نتوانست بیش از این صبر کند، کفش و جامه پوشیده به در خانه امام رفت. خادم آمد، پرسید: «چه کار داری؟». هیچ، فقط می‌خواستم سلامی به امام عرض کنم. امام مشغول نماز است. طولی نکشید که همان خادم آمد و گفت: «بسم الله، بفرمایید!». «عنوان» داخل خانه شد، چشمش که به امام افتاد، سلام کرد. امام جواب سلام را به اضافه یک دعا به او رد کرد و سپس پرسید: «کنیه‏ات چیست؟». ابوعبدالله. خداوند این کنیه را برای تو حفظ کند و به تو توفیق عنایت فرماید. شنیدن این دعا بهجت و انبساطی به او داد؛ با خود گفت اگر هیچ بهره‌ای از این ملاقات جز همین دعا نبرم مرا کافی است. بعد امام فرمود: «خوب، چه کاری داری؟ و چه می‌خواهی؟». از خدا خواسته‌ام که دل تو را به من مهربان کند و مرا از علم تو بهره‌مند سازد. امیدوارم خداوند دعای مرا مستجاب فرماید. ای اباعبد الله! معرفت خدا و نور یقین با رفت وآمد و این در و آن در زدن و آمد و شد نزد این فرد و آن فرد تحصیل نمی‌شود. دیگری نمی‌تواند این نور را به تو بدهد. این علم، درسی نیست، نوری است که هرگاه خدا بخواهد بنده‏ای را هدایت کند در دل آن بنده وارد می‌کند. اگر چنین معرفت و نوری را خواهانی، حقیقت عبودیت و بندگی را از باطن روح خودت جستجو کن و در خودت پیدا کن، علم را از راه عمل بخواه، از خداوند بخواه، او خودش به دل تو القا می‌کند...»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . الکنی و الالقاب، جلد 2، ذیل کلمه «البصری». ↙️ نیز بحار، ج 1/ ص 224، حدیث 17. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۱۱۷ ❒ محضر عالم‏ ╔═ೋ✿࿐ مردی از انصار نزد صلی‌الله علیه وآله آمد و سؤال کرد: «یا رسول الله! اگر جنازه شخصی در میان است و باید تشییع و سپس دفن شود و مجلسی علمی هم هست که از شرکت در آن بهره‌مند می‌شویم، وقت و فرصت هم نیست که در هر دو جا شرکت کنیم، در هر کدام از این دو کار شرکت کنیم از دیگری محروم می‏مانیم، تو کدام‌یک از ایندو را دوست می‏داری تا من در آن شرکت کنم؟» رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله فرمود: «اگر افراد دیگری هستند که همراه جنازه بروند و آن را دفن کنند، در مجلس شرکت کن. همانا شرکت در یک مجلس علم از حضور در هزار تشییع جنازه و از هزار عیادت بیمار و از هزار شب عبادت و هزار روز روزه و هزار درهم تصدق و هزار حجِّ غیرواجب و هزار جهادِ غیرواجب بهتر است. اینها کجا و حضور در محضر عالم کجا؟ مگر نمی‏دانی به وسیله علم است که خدا اطاعت می‌شود، و به وسیله علم است که عبادت خدا صورت می‌گیرد. خیر دنیا و آخرت با علم توأم است، همان‏طور که شر دنیا و آخرت با جهل توأم است.»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . بحارالانوار، چاپ جدید، ج 1/ ص 204 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
علوم بیهوده دانش هایى است که نه خیر دنیا در آن است و نه خیر آخرت و گاه از آن براى سرگرمى و یا تفاخر استفاده مى شود; شبیه آنچه در حدیث معروف وارد شده که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مردى را در مسجد دید که گروهى اطراف او را گرفته اند فرمود: این چیست؟ عرض کردند: این مرد علاّمه است (و دانش فراوان دارد) پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: علاّمه چیست؟ عرض کردند: این شخص آگاه ترین فرد به نسب هاى عرب و حوادث ایام جاهلیّت و اشعار آنهاست. پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: «ذَاکَ عِلْمٌ لاَ یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لاَ یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ; این علمى است که هر کَس آن را نداند زیانى نمى کند و آن کَس که آن را بداند سودى نمى برد» سپس افزود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاَثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلاَهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ; علم تنها در سه چیز است: نشانه هاى روشن (در مسائل مربوط به خدا شناسى و مبدأ و معاد) و علم مربوط به احکام الهى و واجبات و علوم مربوط به امور اخلاقى و سنّت ها و مستحبات و غیر آن اضافى است».(۷) البتّه علوم و دانش هایى که به عمران و آبادى دنیاى مردم کمک مى کند و آنها را از فقر و بیمارى و مشکلات دیگر رهایى مى بخشد نیز از علوم مفیدند، زیرا در واقع مقدمه اى براى آن سه گروه از علوم نافعند. قسم سوم از علوم، علوم زیان بار است; مانند علم سحر و شعبده و علوم مربوط به تولید مواد حرام مانند شراب و مواد مخدر. در دنیاى امروز ما، این علوم فراوان تر از گذشته است; علومى که تهیّه وسائل کشتار جمعى را به بشر مى آموزد مانند بمب اتم، سلاح هاى مرگبار شیمیایى و امثال آن. این گونه علوم آموختن و فرا گرفتنش از نظر اسلام حرام است، چرا که به عنوان مقدّمه حرام محسوب مى شود.  نکته : علوم نافع و غیر نافع شک نیست که علم و دانش نور و روشنایى است; ولى در عین حال چنین نیست که همه علوم مطلوب و مفید باشد. همان گونه که در وصیّت نامه بالا آمده است، امام(علیه السلام) علوم را به سه گونه تقسیم مى کند: علومى که براى زندگى انسان ها نافع است، گاه جنبه معنوى دارد; مانند علم به معارف دینى و احکام و اخلاق انسانى و گاه جنبه مادى دارد; مانند تمام علومى که براى زندگى مادى انسان ها لازم است نظیر علم پزشکى، کشاورزى، فنون دفاعى، صنایع سبک و سنگین و... و مى دانیم اگر این علوم نباشد و زندگى مادى انسان به طور معقول اداره نشود مشکلات معنوى فراوانى به دنبال خواهد داشت. به همین دلیل این علوم در اسلام به عنوان واجب کفایى معرفى شده; یعنى هر گروهى لازم است به دنبال بخشى از این علوم برود تا همه نیازهاى مادى جامعه اسلامى تأمین گردد و اگر در یک رشته به اندازه کافى متصدیانى نداشته باشد، وجوب عینى پیدا مى کند. مسلمانان در هر عصر و زمان به خصوص در عصر ما نباید در این علوم از دیگران عقب بمانند، بلکه باید پرچم دار باشند همان گونه که در قرون نخستین اسلام و چند قرن بعد از آن چنین بوده است. اما علوم مضر و زیان بار، علومى است که نتیجه آن تخریب نظام اجتماعى و سلامت جامعه و برخوردارى آن از پیشرفت و تکامل است مانند علوم مربوط به سلاح هاى کشتار جمعى و تولید انواع مواد مخدر و مشروبات الکلى و امثال آن. قسم سوم علوم بیهوده است که نه فایده اى دارد نه زیانى که نمونه آن در بالا در شرح کلام امام(علیه السلام) بیان شد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پاورقی : ۱ . «ألجىء» از ريشه «الجاء» از «لجوء» به معناى پناه بردن گرفته شده و «الجاء» به معناى به پناه فرستادن است. ۲ . «کهف» به معناى غار وسيع است و سپس به هرگونه پناهگاه اطلاق شده است. ۳ . «حريز» به معناى حفظ کننده از ريشه «حَرز» بر وزن «قرض» به معناى حفظ کردن گرفته شده است. ۴ . کافى، ج ۲، ص ۲۹۳، ح ۳. ۵ . بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۲۲۴، ح ۴. ۶ . «صفح» در اصل به معناى جانب و روى هر چيزى است و معناى مصدرى آن روى گردانيدن و صرف نظر کردن است و از آنجا که صرف نظر کردن گاه به علت عفو و گاه به سبب قهر است، اين واژه در هر دو معنا به کار مى رود. در ضمن بايد توجّه داشت که فاعل تذهبنّ، وصيّت است و معناى جمله اين است که وصيّت من به سبب روى گرداندن و بى اعتنايى از خاطر تو نرود و معادل آن در فارسى اين است که وصيّت مرا سرسرى مگير. در بعضى از نسخ به جاى «عنک» عنها آمده در اين صورت فاعل تذهبنّ مخاطب يعنى امام حسن مجتبى(عليه السلام)است. ۷ . کافى، ج ۱، ص ۳۲، ح ۱. ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۱۷ - شرافت علما ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز نقل فرمود که جدّ من مرحوم آخوند ملا عبداللّه بهبهانی شاگرد شیخ اعظم یعنی شیخ مرتضی انصاری - اعلی اللّه مقامه - بود و در اثر حوادث روزگار به زیادی مبتلا می شود تا اینکه مبلغ پانصد تومان (البته در یکصد سال قبل خیلی زیاد بود) مقروض می گردد و عادتا ادای این مبلغ محال می نمود؛ پس خدمت شیخ استاد حال خود را خبر می دهد، شیخ پس از لحظه ای فکر، می فرماید سفری به تبریز برو ان شاء اللّه فرج می شود. ایشان حرکت می کند و وارد تبریز می شود و در منزل مرحوم امام جمعه - که در آن زمان اشهر علمای تبریز بود - می رود. مرحوم امام چندان اعتنایی به ایشان نمی کند و شب را در قسمت بیرونی منزل امام می ماند. پس از اذان صبح درب خانه را می کوبند. خادم در را باز کرده می بیند رئیس التجار تبریز است و می گوید به آقای امام کاری دارم. خادم، امام را خبر می دهد. ایشان می آیند و می گویند سبب آمدن شما در این هنگام چیست ؟ می گوید آیا شب گذشته کسی از اهل بر شما وارد شده؟ امام می گوید بلی یک نفر اهل علم از نجف اشرف آمده و هنوز با او صحبت نکرده ام بدانم کیست و برای چه آمده است. رئیس التجار می گوید از شما خواهش می کنم میهمان خود را به من واگذار کنید. امام می گوید مانعی ندارد، آن شیخ در این حجره است؛ پس رئیس التجار می آید و با کمال احترام جناب شیخ را به منزل می برد و در آن روز قریب پنجاه نفر از تجار را برای صرف نهار دعوت می کند و پس از صرف نهار می گوید 🗣 آقایان! شب گذشته که در خانه خوابیده بودم در خواب دیدم بیرون شهر هستم، ناگاه جمال مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم که سوار هستند و رو به شهر می آیند، دویدم و رکاب مبارک را بوسیدم و عرض کردم یا مولای! چه شده که تبریز ما را به قدوم مبارک مزین فرموده اید؟ حضرت فرمودند قرض زیادی داشتم آمدم تا در شهر شما قرضم ادا شود. از خواب بیدار شدم در فکر فرو رفتم؛ پس خوابم را چنین تعبیر کردم که لابد یک نفر که مقرّب درگاه آن حضرت است قرض زیادی دارد و به شهر ما آمده بعد فکر کردم و دانستم که مقرب آن درگاه در درجه اول سادات و علما هستند، بعد فکر کردم کجا بروم و او را پیدا کنم، گفتم اگر اهل علم است ناچار نزد آقایان علما وارد می شود؛ پس از ادای فریضه صبح، از خانه بیرون آمدم به قصد اینکه خانه های علما را تحقیق کنم و بعد مسافر خانه ها و کاروانسراها را و از حُسن اتفاق، اول به منزل آقای امام جمعه رفتم و این جناب شیخ را آنجا یافتم و معلوم شد که ایشان از علمای نجف هستند و از جوار آن حضرت به شهر ما آمده اند تا قرض ایشان ادا شود و بیش از پانصد تومان بدهکارند و من خودم یکصد تومان می دهم؛ پس سایر تجار هم هر یک مبلغی پرداختند و تمام دین ایشان ادا گردید و با بقیه وجه، خانه ای در نجف اشرف می خرد. مرحوم صدر می فرمود : آن منزل فعلاً موجود و به ارث به من منتقل شده است . https://eitaa.com/mabaheeth/45133 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۱۸ - کرامت علما ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ جناب آقای حاج آقا معین شیرازی ساکن تهران نقل فرمودند که روزی به اتفاق یکی از بنی اعمام در خیابان تهران ایستاده منتظر تاکسی 🚕 بودیم تا سوار شویم و به محل موعودی که فاصله زیادی داشت برویم . قریب نیم ساعت ایستادیم هرچه تاکسی می آمد یا پر از مسافر بود یا نگه نمی داشت و خسته شدیم. ناگاه یک تاکسی آمد و خودش توقف کرد و به ما گفت: آقایان بفرمایید سوار شوید و هرجا می خواهید بفرمایید تا شما را برسانم، ما سوار شدیم و مقصدمان را گفتیم. در اثنای راه من به ابن عمم گفتم شکر خدای را که در تهران یک راننده مسلمانی پیدا شد که به حال ما رقّت کرد و ما را سوار نمود! راننده شنید و گفت : آقایان ! تصادفاً من مسلمان نیستم و ارمنی هستم، گفتیم پس چطور ملاحظه ما را نمودی؟ گفت اگر چه مسلمان نیستم؛ اما به کسانی که عالم مسلمانها هستند و لباس اهل در بر دارند عقیده مندم و احترامشان را لازم می دانم به واسطه امری که دیدم. پرسیدم چه دیدی ؟ گفت : سالی که مرحوم آقای حاج میرزا صادق مجتهد تبریزی را به عنوان تبعید از تبریز به کردستان ( سنندج ) حرکت دادند من راننده اتومبیل ایشان بودم، در اثنای راه نزدیک به درخت و چشمه آبی شدیم، آقای تبریزی فرمودند اینجا نگه دار تا نماز ظهر و عصر را بخوانم. سرهنگی که مأمور ایشان بود به من گفت اعتنا نکن و برو ! من هم اعتنایی نکرده رفتم تا محاذی آب رسیدیم، ناگهان ماشین خاموش شد هرچه کردم روشن نگردید. پیاده شدم تا سبب خرابی آن را بدانم، هیچ نفهمیدم. مرحوم آقا فرمود حالا که ماشین متوقف است بگذارید نماز بخوانم، سرهنگ ساکت شد. آقا مشغول گردید من هم سرگرم باز کردن 🔧⚙🔩 آلات ماشین شدم بالاخره هنگامی که آقا از نماز فارغ شد و حرکت کرد، فورا ماشین روشن گردید. از آن روز من دانستم که اهل این لباس، نزد خدای عالَم، محترم و آبرومندند . در موضوع و شرافت علماء و لزوم اکرام و احترام آنها روایات و داستانهایی است که ذکر آنها از وضع این رساله بیرون است، به کتاب کلمه طیبه مرحوم نوری مراجعه شود. https://eitaa.com/mabaheeth/45697 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
(علیه السلام) : 🖌 دو گرسنه هرگز سير نشوند : طالب و طالب دنيا 📘 457 ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │📖 @feqh_ahkam │💌 @arame_janam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
أَ رَأَیْتَ مَنْ حَمَلوا عَلَی الْاَعْوادِ أَ رَأَیْتَ كَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادی «دیدی این چه كسی بود كه روی این چوبهای تابوت حملش كردند؟! آیا فهمیدی كه چراغ محفل ما عهد خاموش شد؟! این یك كوه بود كه فرو ریخت. . . » برخی آمدند به او عیب گرفتند كه آیا یك سید، اولاد پیغمبر، یك عالم بزرگ اسلامی، یك مرد كافر را این طور مدح می كند؟! گفت: بله، «اِنَّما رَثَیْتُ عِلْمَهُ» من علمش را مرثیه گفتم، مرد عالمی بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. (در این زمان اگر كسی چنین كاری كند از شهر بیرونش می كنند. ) جرجی زیدان بعد از آنكه این داستان را نقل می كند می گوید: ببینید سعه ی صدر را، یك سید اولاد پیغمبر مثل سید رضی با اینهمه عظمت روحی و این مقام شامخ سیادت و علمی [یك كافر را چنین مدح می كند. ] بعد می گوید «همه ی اینها ریشه اش از دربار خلفا بود كه اینها مردمانی واسع الصدر بودند. » این به دربار خلفا مربوط نیست. سید رضی شاگرد علی بن ابی طالب است كه نهج البلاغه را جمع كرده. او از همه ی مردم به دستور جدش پیغمبر صلی‌الله علیه وآله و علی بن ابی طالب عایهماالسلام آشناتر است كه می گوید و در هر جا كه باشد محترم است. اینها عواملی بود كه این شور و نشاط علمی را به وجود آورد و قهراً این زمینه را برای علیه‌السلام فراهم كرد. پس در واقع بحث ما این شد كه برای امام صادق علیه‌السلام اگر چه زمینه برای زعامت فراهم نشد و اگر فراهم می شد مسلّم آن زمینه از همه ی زمینه ها بهتر بود، ولی یك زمینه ی دیگری فراهم بود و حضرت از آن زمینه استفاده كرد به طوری كه تحقیقاً می توان گفت حركتهای علمی دنیای اسلام اعمّ از شیعه و سنی مربوط به امام صادق علیه‌السلام است. حوزه های شیعه كه خیلی واضح است، حوزه های سنی هم مولود امام صادق علیه‌السلام است، به جهت اینكه رأس و رئیس حوزه های سنی «جامع ازهر» است كه از هزار سال پیش تشكیل شده و جامع ازهر را هم شیعیان فاطمی تشكیل دادند، و تمام حوزه های دیگر اهل تسنن منشعب از جامع ازهر است، و همه ی اینها مولود همین استفاده ای است كه امام صادق علیه‌السلام از وضع زمان خودش كرده است. این مطلب لااقل به صورت یك مسأله مطرح است كه آیا برای امام صادق علیه‌السلام بهتر بود این زمینه را از دست بدهد و برود بجنگد و در راه مبارزه ی با ظلم كشته شود؟ یا اینكه از این زمینه ی عالی استفاده كند؟ اسلام كه تنها مبارزه ی با ظلم نیست، اسلام چیزهای دیگر هم هست. بنابراین من این مطلب را فقط به عنوان یك زمینه و یك تفاوت عصر امام صادق علیه‌السلام با عصرهای دیگر عرض كردم كه اگر امام صادق علیه‌السلام از این زمینه استفاده نمی كرد جای این سؤال بود كه اگر ائمه، حكومت و خلافت می خواستند مگر جز برای این می خواستند كه اسلام را نشر دهند؟ چرا از این زمینه ی مساعد استفاده نكردند و باز خودشان را به كشتن دادند؟ جوابش این است كه در وقتی كه زمینه، مساعد بود چنین نبود كه زمینه ی مساعد را از دست بدهند. برای حضرت رضا علیه‌السلام هم یك فرصت مناسب همین بود كه در مجلس مأمون راه یافت و از آن مجلس صدای خودش را بلند كرد. شاید حضرت رضا علیه‌السلام دو سال بیشتر نزد مأمون نبود، ولی آنچه كه از حضرت رضا علیه‌السلام از همان دوره ی بودنش با مأمون نقل شده از بقیه ی مدت عمر حضرت نقل نشده است. و صلّی اللّه علی محمد و آله الطاهرین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . بقره/269. [2] . ابو اسحاق صابی مسلمان نبود، صابئی بود (درباره ی مذهب صابئین خیلی حرف است. برخی گفته اند مذهب صابئی ریشه ی مجوسی داشته ولی یك نحله ی مسیحی است. امروز راجع به این مذهب خیلی بحثهاست كه ریشه ی آن چیست) و بسیار دانشمند و مرد مؤدبی بود، و چون ادیب بود خیلی علاقه مند به ادبیّت قرآن بود و خیلی هم به آیات قرآن استشهاد می كرد. ماه رمضان چیزی نمی خورد. می گفتند تو كه مسلمان نیستی چرا چیزی نمی خوری؟ می گفت: ادب اقتضا می كند كه من با مردم زمان خودم هماهنگی داشته باشم. [3] . این قصیده را در داستان راستان نقل كرده ام. ╭═══════๛- - - ┅ ╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
حیاء غلام حبشی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ غلامی حبشی پس از تشرّف به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و قبول و روشن شدن دلش بنور از آن حضرت از خداوند پرسید. حضرت فرمود:«چیزی از پرودگار پوشیده نیست (لا تخفی علیه خافیة)». غلام گفت پس هنگامی که گناه میکردم پروردگارم مرا میدیده و گفت وافضیحتاه و صیحه زد و از دنیا رفت.
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرق بین و جهل 👤 حجت‌الاسلام والمسلمین دام عـزّه ⏱ دو دقیقه @nasery_ir —— ⃟‌ ——————— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -