eitaa logo
📚📖 مطالعه
101 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
170 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... @athar_shahid و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
عبد الرحمن بن ملجم مرادی از سخت‌ترین دشمنان علی علیه‌السلام بود. علی خوب می‌دانست که این مرد برای او دشمنی بسیار خطرناک است. دیگران هم گاهی می‌گفتند که آدم خطرناکی است، کلکش را بکن؛ اما علی می‌گفت: قصاص قبل از جنایت بکنم؟! اگر او قاتل من است، من قاتل خودم را نمی‌توانم بکشم. او قاتل من است نه من قاتل او. و درباره او بود که علی گفت: «اریدُ حَیاتَهُ وَ یریدُ قَتْلی» [³] من می‌خواهم او زنده بماند و سعادت او را دوست دارم؛ اما او می‌خواهد مرا بُکشد. من به او محبت و علاقه دارم؛ اما او با من دشمن است و کینه می‌ورزد. و ثالثاً محبت، تنها داروی علاج بشریت نیست. در مذاقها و مزاجهایی خشونت نیز ضرورت دارد و مبارزه و دفع و طرد لازم است. ، هم دین جذب و محبت است و هم دین دفع و نقمت‌ [¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [¹] . ممکن است بگوییم نقمتها نیز مظاهری از عواطف و محبتهاست. در دعا می‌خوانیم‌ «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ» ای کسی که رحمت و مهرت بر خشمت پیشی گرفت و چون خواستی رحمت کنی غضب کردی و خشم گرفتی، والّا اگر آن رحمت و مهر نبود غضب نیز نمی‌بود. - مانند پدری که بر فرزندش خشم می‌گیرد چون او را دوست دارد و به آینده او علاقه‌مند است؛ اگر خلافی را انجام دهد ناراحت می‌شود و گاهی کتکش می‌زند و حال اینکه چه بسا رفتاری ناهنجارتر را از فرزندان و بچه‌های دیگران ببیند ولی هیچ گونه احساسی را در مقابل ندارد. در مورد فرزندش خشمگین😠 شد؛ زیرا که علاقه داشت، ولی در مورد دیگران به خشم نیامد چون علاقه نبود. - و از طرفی علاقه‌ها گاهی کاذب است یعنی احساسی است که عقل بر آن حکومت ندارد، کما اینکه در قرآن می‌فرماید: - وَ لا تَأْخُذْ کمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللهِ. (نور/ 2) - در اجرای قانون الهی رأفت و مهرتان به مجرم گل نکند (زیرا اسلام همان گونه که نسبت به افراد علاقه می‌ورزد به اجتماع نیز علاقه‌مند است).. - بزرگترین گناه گناهی است که در نظر انسان کوچک آید و بی‌اهمیت تلقی گردد. امیرالمؤمنین می‌فرماید: - اشَدُّ الذُّنوبِ مَا اسْتَهانَ بِهِ صاحِبُهُ. (نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 340) - سخت‌ترین گناهان گناهی است که گناهکار آن را آسان و ناچیز پندارد. - شیوع گناه تنها چیزی است که عظمت گناه را از دیده‌ها می‌برد و آن را در نظر فرد ناچیز جلوه می‌دهد. و لذا اسلام می‌گوید هنگامی که گناهی انجام گرفت و این گناه در خفای کامل نبود و افرادی بر آن آگاهی یافتند، باید گناهکار مورد سیاست قرار گیرد: یا حد بخورد و یا تعزیر شود. در فقه اسلامی به‌طور کلی گفته‌اند ترک هر واجب و انجام هر حرامی اگر حد برای آن تعیین نشده تعزیر دارد. «تعزیر» کیفر کمتر از مقدار «حد» است که بر طبق نظریه حاکم تعیین می‌گردد. - در اثر گناه یک فرد و اشاعه آن، اجتماع یک قدم به گناه نزدیک شد و این از بزرگترین خطرات است برای آن. پس باید گناهکار را به مقتضای اهمیت گناهش کیفر داد تا باز اجتماع به راه برگردد و عظمت گناه از دیده‌ها بیرون نرود؛ بنابراین خود کیفر و نقمت، مهری است که نسبت به اجتماع مبذول می‌گردد.
| ╭ ─━─━─• · · · · · · ناكثین و قاسطین و مارقین ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ علی علیه‌السلام در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد و با آنان به پیكار برخاست: اصحاب جمل كه خود آنان را «ناكثین» نامید و اصحاب صفّین كه آنها را «قاسطین» خواند و اصحاب نهروان یعنی خوارج كه خود آنها را «مارقین» می خواند [1]: فَلَمّا نَهَضْتُ بِالْاَمْرِ نَكَثَتْ طائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ اُخْری وَ قَسَطَ اخَرونَ [2]. پس چون به امر خلافت قیام كردم، طایفه ای نقض بیعت كردند، جمعیتی از دین بیرون رفتند، جمعیتی از اول سركشی و طغیان كردند. ناكثین از لحاظ روحیه، پول پرستان بودند؛ صاحبان مطامع و طرفدار تبعیض. سخنان او درباره ی عدل و مساوات بیشتر متوجه این جمعیت است. اما روح قاسطین روح سیاست و تقلّب و بود. آنها می كوشیدند تا زمام حكومت را در دست گیرند و بنیان حكومت و زمامداری علی علیه‌السلام را در هم فرو ریزند. عده ای پیشنهاد كردند با آنها كنار آید و تا حدودی مطامعشان را تأمین كند. او نمی پذیرفت؛ زیرا كه او اهل این حرفها نبود. او آمده بود كه با ظلم مبارزه كند نه آنكه ظلم را امضا كند. و از طرفی معاویه و تیپ او با اساس حكومت علی علیه‌السلام مخالف بودند. آنها می خواستند كه خود مسند خلافت اسلامی را اشغال كنند، و در حقیقت جنگ علی علیه‌السلام با آنها جنگ با نفاق و دورویی بود. دسته ی سوم كه مارقین هستند روحشان روح عصبیتهای ناروا و خشكه مقدسی ها و جهالتهای خطرناك بود. علی علیه‌السلام نسبت به همه ی اینها دافعه ای نیرومند و حالتی آشتی ناپذیر داشت. یكی از مظاهر جامعیت و انسان كامل بودن علی علیه‌السلام این است كه در مقام اثبات و عمل، با فرقه های گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده است و با همه مبارزه كرده است. گاهی او را در صحنه ی مبارزه با پول پرست ها و دنیاپرستان متجمّل می بینیم، گاهی هم در صحنه ی مبارزه با سیاست پیشه های ده رو 🎭 و صد رو، گاهی با مقدس نماهای جاهل و منحرف. بحث خود را معطوف می داریم به دسته ی اخیر یعنی خوارج. اینها ولو اینكه منقرض شده اند؛ اما تاریخچه ای آموزنده و عبرت انگیز دارند. افكارشان در میان سایر مسلمین ریشه دوانیده و در نتیجه در تمام طول این چهارده قرن با اینكه اشخاص و افرادشان و حتی نامشان از میان رفته است ولی روحشان در كالبد مقدس نماها همواره وجود داشته و دارد و مزاحمی سخت برای پیشرفت و مسلمین به شمار می رود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] و قبل از آن حضرت، پیغمبر آنان را به این نامها نامید كه به وی گفت: «سَتُقاتِلُ بَعْدِیَ النّاكِثینَ وَ الْقاسِطینَ وَ الْمارِقینَ» پس از من با ناكثین و قاسطین و مارقین مقاتله خواهی كرد. این روایت را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ، ج 1 / ص 201 نقل می كند و می گوید: این روایت یكی از دلایل نبوت حضرت ختمی مرتبت است؛ زیرا كه اخباری صریح است از آینده و غیب كه هیچ گونه تأویل و اجمالی در آن راه ندارد. [2] نهج البلاغه ، خطبه ی شقشقیه (3) . ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۵. در فصل پیش گفتیم كه خوارج با روح فرهنگ اسلامی آشنا نبودند ولی شجاع بودند. چون جاهل بودند، تنگ نظر بودند و چون تنگ نظر بودند زود تكفیر و تفسیق می كردند تا آنجا كه اسلام و مسلمانی را منحصر به خود دانستند و سایر مسلمانان را كه اصول عقاید آنها را نمی پذیرفتند كافر می خواندند، و چون شجاع بودند غالباً به سراغ صاحبان قدرت می رفتند و به خیال خود آنها را امر به معروف و نهی از منكر می كردند و خود كشته می شدند. و گفتیم در دوره های بعد، جمود و جهالت و تنسُّك و مقدس مآبی و تنگ نظری آنها برای دیگران باقی ماند؛ اما شجاعت و شهامت و فداكاری از میان رفت. خوارجِ بی شهامت یعنی مقدس مآبان ترسو، شمشیر پولادین را به كناری گذاشتند و از امر به معروف و نهی از منكر صاحبان قدرت كه برایشان خطر ایجاد می كرد صرف نظر كردند و با شمشیر زبان به جان صاحبان فضیلت افتادند. هر صاحب فضیلتی را به نوعی متهم كردند، به طوری كه در تاریخ اسلام كمتر صاحب فضیلتی را می توان یافت كه هدف تیر تهمت این طبقه واقع نشده باشد. یكی را گفتند منكر خدا، دیگری را گفتند منكر معاد، سومی را گفتند منكر معراج جسمانی، و چهارمی را گفتند صوفی، پنجمی را چیز دیگر و همین طور، به طوری كه اگر نظر این احمقان را ملاك قرار دهیم هیچ وقت هیچ دانشمند واقعی مسلمان نبوده است. وقتی كه علی تكفیر بشود، تكلیف دیگران روشن است. بوعلی سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، صدرالمتألهین شیرازی، فیض كاشانی، سیدجمال الدین اسدآبادی و اخیراً محمد اقبال پاكستانی از كسانی هستند كه از این جام جرعه ای به كامشان ریخته شده است. بوعلی در همین معنی می گوید: كفر چو منی گزاف و آسان نبود محكمتر از ایمان من ایمان نبود در دهر یكی چو من و آنهم كافر پس در همه دهر یك مسلمان نبود خواجه نصیرالدین طوسی كه از طرف شخصی مسمّی به «نظام العلماء» مورد تكفیر واقع شد، می گوید: نظام بی نظام ار كافرم خواند چراغ كذب را نبود فروغی مسلمان خوانمش زیرا كه نبود دروغی را جوابی جز دروغی به هر حال، یكی از مشخصات و ممیّزات خوارج تنگ نظری و كوته بینی آنها بود كه همه را بی دین و لامذهب می خواندند. علی (علیه‌السلام) علیه این كوته نظری آنان استدلال كرد كه این چه فكر غلطی است كه دنبال می كنید؟ فرمود: پیغمبر، جانیّ را سیاست می كرد و سپس بر جنازه ی او نماز می خواند و حال آنكه اگر ارتكاب كبیره موجب كفر بود، پیغمبر بر جنازه ی آنها نماز نمی خواند؛ زیرا بر جنازه ی كافر نماز خواندن جایز نیست و قرآن از آن نهی كرده است [12]. شرابخوار را حد زد و دست دزد را بُرید و زناكار غیرمحصن را تازیانه زد و بعد همه را در جرگه ی مسلمانها راه داد و سهمشان را از قطع نكرد و آنها با مسلمانان دیگر ازدواج كردند. پیغمبر مجازات اسلامی را در حقشان جاری كرد؛ اما اسمشان را از اسامی مسلمانها بیرون نبرد [13] فرمود: فرض كنید من خطأ كردم و در اثر آن كافر گشتم؛ دیگر چرا تمام جامعه ی اسلامی را تكفیر می كنید؟ مگر گمراهی و ضلال كسی موجب می گردد كه دیگران نیز در گمراهی و خطأ باشند و مورد مؤاخذه قرار گیرند؟! چرا شمشیرهایتان را بر دوش گذارده و بیگناه و گناهكار- به نظر خودتان- هر دو را از دم شمشیر می گذرانید [14]؟! در اینجا امیرالمؤمنین علیه‌السلام از دو نظر بر آنان عیب می گیرد و دافعه ی او از دو سو آنان را دفع می كند: یكی از این نظر كه گناه را به غیر مقصر نیز تعمیم داده اند و او را به مؤاخذه گرفته اند، و دیگری از این نظر كه ارتكاب گناه را موجب كفر و خروج از اسلام دانسته یعنی دایره ی اسلام را محدود گرفته اند كه هر كه پا از حدود برخی مقررات بیرون گذاشت از اسلام بیرون رفته است. علی در اینجا تنگ نظری و كوته بینی را محكوم كرده و در حقیقت پیكار علی با خوارج، پیكار با این طرز اندیشه و فكر است نه پیكار با افراد؛ زیرا اگر افراد اینچنین فكر نمی كردند علی علیه‌السلام نیز اینچنین با آنها رفتار نمی كرد؛ خونشان را ریخت تا با مرگشان آن اندیشه ها نیز بمیرد، قرآن درست فهمیده شود و مسلمانان، اسلام و قرآن را آنچنان ببینند كه هست و قانونگذارش خواسته است. در اثر كوته بینی و كج فهمی بود كه از سیاست قرآن به نیزه كردن گول خوردند و بزرگترین خطرات را برای به وجود آوردند و علی علیه‌السلام را كه می رفت تا ریشه ی نفاقها را بركند و معاویه و افكار او را برای همیشه نابود سازد، از جنگ بازداشتند و به دنبال آن چه حوادث شومی كه بر جامعه ی اسلامی رو آورد [15]! خوارج در اثر این كوته نظری، سایر مسلمانان را عملاً مسلمان نمی دانستند، ذبیحه ی آنها را حلال نمی شمردند، خونشان را مباح می دانستند، با آنها ازدواج نمی كردند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] فجرالاسلام ، ص 263، به نقل از العِقد الفرید. [2] فجرالاسلام ، ص 243. [3] العقد الفرید ، ج2 / ص 389. [4] كامل مبرّد، ج2 / ص 116.
دعا و گریه ی امام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ برای علی بن الحسین علیهماالسلام فرصتی نظیر فرصت امام أبا عبد اللّه (علیه‌السلام) پدر بزرگوارش پیدا نشد، همچنان كه فرصتی نظیر فرصتی كه برای امام صادق علیه‌السلام پدید آمد پیدا نشد؛ اما برای كسی كه می خواهد خدمتگزار باشد همه ی مواقع است ولی شكل فرصتها فرق می كند. ببینید امام زین العابدین علیه السلام به صورت ″ دعا ″ چه افتخاری برای دنیای شیعه درست كرده؟! و در عین حال در همان لباس دعا امام كار خودش را می كرد. بعضی خیال كرده اند امام زین العابدین علیه السلام چون در مدتی كه حضرت بعد از پدر بزرگوارشان حیات داشتند قیام به سیف 🗡 نكردند، پس گذاشتند قضایا فراموش شود. ابداً [چنین نیست ] ، از هر بهانه ای استفاده می كرد كه اثر قیام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد. آن گریه ها كه گریه می كرد و یادآوری می نمود برای چه بود؟ آیا تنها یك حالتی بود مثل حالت آدمی كه فقط دلش می سوزد و بی هدف گریه می كند؟! یا می خواست این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود كه چرا امام حسین علیه‌السلام قیام كرد و چه كسانی او را كشتند؟ این بود كه گاهی امام گریه می كرد، گریه های زیادی. روزی یكی از خدمتگزارانش عرض كرد: آقا! آیا وقت آن نرسیده است كه شما از گریه بازایستید؟ (فهمید كه امام برای عزیزانش می گرید. ) فرمود: چه می گویی؟ ! یعقوب یك یوسف بیشتر نداشت، قرآن عواطف او را این طور تشریح می كند: وَ اِبْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ اَلْحُزْنِ [1]. من در جلوی چشم خودم هجده یوسف را دیدم كه یكی پس از دیگری بر زمین افتادند. و صلّی اللّه علی محمد و آله الطاهرین ____________ [1] . یوسف/84 [چشمانش از گریه ی ناشی از غم فراق یوسف سفید شد] . ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
استفاده ی بنی العباس از نارضایی مردم ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ بنی العباس از این جریان حدأكثر استفاده را بردند. سه برادرند به نامهای ابراهیم امام، أبو العباس سفّاح و أبو جعفر منصور. این سه برادر از نژاد عباس بن عبدالمطلب عموی پیغمبر هستند، به این معنا كه اینها پسر عبد اللّه بودند، عبد اللّه پسر علی و علی پسر عبد اللّه بن عباسِ معروف بود، و به عبارت دیگر آن عبد اللّه بن عباس معروف كه از اصحاب امیرالمؤمنین است پسری دارد به نام علی و او پسری دارد به نام عبد اللّه، و عبد اللّه سه پسر دارد به نامهای ابراهیم و أبو العباس سفّاح و أبو جعفر كه هر سه هم انصافاً نابغه بوده اند. اینها در اواخر عهد بنی امیه از این جریانها استفاده كردند و راه استفاده شان هم این بود كه مخفیانه دُعاة و مبلغین تربیت می كردند. یك تشكیلات محرمانه ای به وجود آوردند و خودشان در حجاز و عراق و شام مخفی بودند و این تشكیلات را رهبری می كردند و نمایندگان آنها در اطراف و اكناف- و بیش از همه در خراسان- مردم را دعوت به انقلاب و شورش علیه دستگاه اموی می كردند ولی از جنبه ی مثبت شخص معینی را پیشنهاد نمی كردند، مردم را تحت عنوان «الرّضی من آل محمد» یا «الرّضا من آل محمد» (یعنی یكی از اهل بیت پیغمبر كه مورد پسند باشد) دعوت می كردند. از همین جا معلوم می شود كه اساساً زمینه مردم زمینه ی اهل بیت پیغمبر و زمینه ی اسلامی بوده است؛ و اینهایی كه امروز می خواهند به این قیامهای خراسان مثل قیام أبو مسلم رنگ ایرانی بدهند كه مردم روی تعصبات ملی و ایرانی این كار را كردند، صدها شاهد و دلیل وجود دارد كه چنین چیزی نیست كه اكنون نمی خواهم در این قضیه بحث كنم ولی شواهد و دلایل زیادی [بر این مدعا وجود دارد.] البته مردم از اینها ناراضی بودند ولی آن چیزی كه مردم برای نجات خودشان فكر كرده بودند پناه بردن از بنی امیه به اسلام بود نه چیز دیگر. تمام شعارهاشان شعار اسلامی بود. در آن خراسان عظیم و وسیع، قدرتی نبود كه بخواهد مردمی را كه علیه دستگاه خلافت قیام كرده اند مجبور كرده باشد كه شعارهایی كه انتخاب می كنند شعارهای اسلامی باشد نه ایرانی. در آن وقت برای مردم خراسان مثل آب خوردن بود اگر می خواستند از زیر بار خلافت و از زیر بار اسلام هر دو، شانه خالی كنند، ولی این كار را نكردند، با دستگاه خلافت مبارزه كردند به نام و برای اسلام؛ و لهذا در اولین روزی كه در سال 129 در مرو در دهی به نام «سفیدنج» قیام خودشان را ظاهر كردند- كه روز عید فطری را برای این كار انتخاب كردند و بعد از نماز عید فطر اعلام قیام نمودند- شعاری كه بر روی پرچم خود نوشته بودند همان اولین آیه ی قرآن راجع به جهاد بود: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اَللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ [1]. چه آیه ی خوبی! مسلمین تا در مكه بودند تحت اجحاف و ظلم قریش بودند و اجازه ی جهاد هم نداشتند تا بالأخره در مدینه اجازه ی جهاد داده شد به عنوان اینكه مردمی كه مظلوم هستند به آنها اجازه داده شد كه از حق خودشان دفاع كنند. اصلاً جهاد اسلام با این آیه- كه در سوره ی حج است- شروع شده. و آیه ی دیگری كه شعار خودشان قرار داده بودند آیه ی «یا أَیُّهَا اَلنّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّهِ أَتْقاكُمْ» [2]بود، كنایه از اینكه امویها بر خلاف دستور اسلام عربیت را تأیید می كنند و امتیاز عرب بر عجم قائل می شوند و این بر خلاف اصل مسلّم اسلام است. در واقع عرب را به اسلام دعوت می كردند. حدیثی هست- و آن را در كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران نقل كرده ام- كه پیغمبر اكرم صلی‌الله علیه وآله یا یكی از اصحاب در جلسه ای نقل كرد كه من خواب دیدم كه گوسفندانی 🐏🐑 سفید داخل گوسفندانی سیاه شدند و اینها با یكدیگر آمیزش كردند و از اینها فرزندانی به وجود آمد. بعد پیغمبر اكرم صلی‌الله علیه وآله این طور تعبیر فرمود كه عجم با شما در اسلام شركت خواهد كرد و با شما ازدواج خواهد نمود، مردهای شما با زنهای آنها و زنهای آنها با مردان شما. (غرضم این جمله است) من می بینم آن روزی را كه عجم با شما بجنگد برای اسلام آنچنان كه روزی شما با عجم می جنگید برای اسلام؛ یعنی یك روز شما با عجم می جنگید كه عجم را مسلمان كنید، و یك روز عجم با شما می جنگد كه شما را برگرداند به اسلام، كه مصداق این حدیث البته همان قیام است. بنی العباس با یك تشكیلات محرمانه ای این نهضتها را اداره می كردند و خیلی هم دقیق، منظم و عالی اداره می كردند. أبو مسلم را نیز، آنها [به خراسان ] فرستادند؛ نه این كه این قیام توسط أبو مسلم شكل گرفت. آنها دُعاتی به خراسان فرستاده بودند و این دعاة مشغول دعوت بودند. أبو مسلم هم اصلاً اصل و نسبش هیچ معلوم نیست كه مال كجاست.
در قرآن و احادیث نبوی ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ اولاً: در قرآن كریم این مطلب به صورت یك نوید كلی در كمال صراحت هست، یعنی هر كسی كه قرآن كریم را مطالعه كند می بیند قرآن كریم آن نتیجه را كه بر وجود مقدس (علیه‌السلام) مترتب می شود، در آیات زیادی به عنوان یك امری كه به طور قطع در آینده صورت خواهد گرفت ذكر می كند. از آن جمله است این آیه: وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی اَلزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ اَلذِّكْرِ أَنَّ اَلْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ اَلصّالِحُونَ [1]. خدا در قرآن می گوید كه ما در گذشته بعد از «ذكر» - كه گفته اند یعنی بعد از آنكه در تورات نوشتیم- در زبور هم این مطلب را اعلام كردیم، و ما اعلام كردیم؛ پس شدنی است كه: أَنَّ اَلْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ اَلصّالِحُونَ صحبت منطقه و محل و شهر نیست، اصلا فكر آن قدر بزرگ و وسیع است كه سخن از تمام زمین است: زمین برای همیشه در اختیار زورمندان و ستمكاران و جباران نمی ماند، این یك امر موقت است؛ دولت صالحان كه بر تمام زمین حكومت كند، در آینده وجود خواهد داشت. در مفهوم این آیه كوچكترین تردیدی نیست. 🪧 همچنین راجع به اینكه دین مقدس دین عمومی بشر خواهد شد و تمام ادیان دیگر در مقابل این دین از بین خواهند رفت و تحت الشعاع قرار خواهند گرفت، در قرآن كریم هست، كه این یكی دیگر از آثار و نتایج وجود مقدس مهدی موعود(علیه‌السلام) است: «هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ اَلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُشْرِكُونَ» [2] این دین را به وسیله ی این پیامبر فرستاد برای اینكه در نهایت امر آن را بر تمام دینهای عالم پیروز گرداند، یعنی همه ی مردم دنیا تابع این دین بشوند؛ و آیات دیگری. چون بحثم درباره ی آیات قرآن نیست به اشاره قناعت می كنم. از آیات قرآن كه بگذریم مسأله ی احادیث نبوی مطرح است. 🤔 آیا پیغمبر اكرم صلی‌الله علیه وآله در این زمینه چه مطالبی فرموده است؟ 🤔 آیا فرموده است یا نفرموده است؟ اگر روایات مربوط به مهدی موعود انحصارا روایات شیعه می بود، برای شكاكان جای اعتراض بود كه: اگر مسأله ی مهدی موعود علیه‌السلام یك مسأله ی واقعی است باید پیغمبر اكرم صلی‌الله علیه وآله گفته باشد و اگر پیغمبر اكرم (صلی‌الله علیه وآله) گفته بود باید سایر فرق اسلامی هم روایت كرده باشند و تنها شما شیعیان روایت نكرده باشید. ✅ جوابش خیلی واضح است: اتفاقا روایاتِ باب مهدی موعود را تنها شیعیان روایت نكرده اند. روایاتی كه اهل تسنن در این زمینه دارند، از روایات شیعه اگر بیشتر نباشد كمتر نیست. 📚 كتابهایی را كه در این زمینه نوشته شده است مطالعه كنید، می بینید همین طور است. در همین سالهایی كه ما در قم بودیم دو كتاب در این زمینه تألیف شد. 📗 یكی را مرحوم آیة اللّه صدر (اعلی اللّه مقامه) البته به زبان عربی نوشته اند به نام المهدی و خیال می كنم چاپ هم شده باشد. در آن كتاب، ایشان هرچه روایت نقل كرده اند، همه، روایات اهل تسنن است. وقتی انسان مطالعه می كند می بیند كه مسأله ی مهدی موعود در روایات اهل تسنن از روایات شیعه بیشتر هست و كمتر نیست. 📙 كتاب دیگری كه خوشبختانه به زبان فارسی است، به امر مرحوم آیة اللّه آقای بروجردی تهیه شده به نام منتخب الاثر، كه یكی از فضلای حوزه ی علمیه ی قم كه الآن هم در قم هستند به نام آقای آقا میرزا لطف اللّه صافی از فضلای مبرّز قم (گلپایگانی) تحت رهنمایی مرحوم آیة اللّه بروجردی [این كتاب را تألیف كردند] ، یعنی ایشان دستور كلی این كتاب را دادند و طرح و شكل و رسم كتاب را تعیین كردند و بعد این مرد فاضل رفت دنبالش و این كتاب را نوشت. 📖 این كتاب را هم مطالعه كنید، می بینید روایات زیادی در این زمینه هست بالاخص از اهل تسنن، به مضامین و تعبیرات مختلف. باز من به جنبه ی روایتی این بحث كار ندارم، همین طوری كه به جنبه ی آیاتش كار زیادی ندارم؛ من از یك جنبه ی دیگری می خواهم مسأله ی موعود اسلام را بحث بكنم و آن اینكه: این مسأله روی تاریخ اسلام چه اثری گذاشته است؟ وقتی كه ما تاریخ اسلام را مطالعه می كنیم، می بینیم گذشته از روایاتی كه در این زمینه از پیغمبر اكرم (صلی‌الله علیه وآله) یا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) وارد شده است اساساً از همان نیمه ی دوم قرن اول اخبار مربوط به مهدی موعود(علیه‌السلام) منشأ حوادثی در تاریخ اسلام شده است. چون چنین نویدی و چنین گفته ای در كلمات پیغمبر اكرم (صلی‌الله علیه وآله) بوده است احیانا از آن سوء استفاده هایی شده است، و این خود دلیل بر این است كه چنین خبری در میان مسلمین از زبان پیغمبرشان پخش و منتشر بوده است و اگر نبود، آن سوء استفاده ها نمی شد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . انبیاء/105. [2] . توبه/33. │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
كی در صد سال پیش- تا چه رسد به پانصد سال پیش- این افكاری كه امروز در میان افراد بشر پیدا شده، پیدا شده بود؟! امروز دیگر روشنفكران جهان می گویند: یگانه راه چاره ی بدبختیهای امروز بشر تشكیل یك حكومت واحد جهانی است. اصلا در گذشته چنین فكری به مخیّله ی بشر نمی توانست خطور كند. پس چون ما در عین اینكه رو به پریشانی می رویم رو به سامان هم می رویم، لهذا هرگز دستور نمی دهد [كه تكالیف را انجام ندهید.] اگر غیر از این بود دستور می داد كه محرمات را ارتكاب كنید، واجبات را ترك كنید، و نهی از منكر نكنید، بچه هایتان را نكنید، بگذارید فساد بیشتر شود؛ شما كه می روید دنبال نماز خواندن، روزه گرفتن، امر به معروف، تألیف كتاب، سخنرانی، تبلیغ، و می خواهید سطح تبلیغات را بالا ببرید، شما كه می خواهید اصلاح كنید، ظهور حضرت حجت علیه‌السلام را تأخیر می اندازید. خیر، همین اصلاحات هم ظهور حضرت حجت علیه‌السلام را نزدیك می كند همان طور كه آن پریشانیها نیز ظهور حضرت حجت علیه‌السلام را نزدیك می كند. ابداً مسأله ی انتظار ظهور حضرت حجت علیه‌السلام نباید این خیال را در دماغ ما بیاورد كه ما كه منتظر ظهور هستیم پس فلان تكلیف- كوچك یا بزرگ- از ما ساقط است؛ ✴️ هیچ تكلیفی از ما ساقط نمی شود. مطالب دیگری هم هست كه دیگر وقت ما منقضی شد و باید تدریجاً به عرایض خودم خاتمه بدهم. مطلبی را برایتان عرض بكنم كه آخرین مطلب من است: │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۶۶ - تربت خونین ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ مرحوم حاجی مؤمن که داستانهای ۳۶ تا ۴۳ از او نقل گردید فرمود وقتی مخدّره محترمه ای که نماز جمعه را با مرحوم آقا سید هاشم در مسجد سردزک ترک نمی کرد به من خبر داد که مقدار نخودی تربت اصل حسینی علیه السلام به من رسیده و آن را جوف کفن خود گذارده ام و هر ساله خونین می شود به طوری که رطوبت خونین به کفن سرایت می کند و بعد متدرّجاً خشک می شود. مرحوم حاج مؤمن فرمود از آن مخدره خواهش کردم که در روز عاشورا منزلش بروم و آن را ببینم قبول کرد؛ پس روز عاشورا رفتم بقچه کفنش را آورد و باز کرد، عقد خون در کفن مشاهده کردم و تربت مبارک را دیدم همانطوری که آن مخدره گفته بود تر و خونین و علاوه لرزان است. از دیدن آن منظره و تصور بزرگی مصیبت آن حضرت سخت گریان و نالان و از خود بی خود شدم. نظیر این داستان در دارالسلام عراقی نقل کرده از ثقه عادل ملا عبدالحسین خوانساری که گفت مرحوم آقا سید مهدی پسر آقا سید علی صاحب شرح کبیر در آن زمانی که مریض شده بود و برای استشفای شیخ محمد حسین صاحب فصول و حاج ملا جعفر استرابادی را که هر دو از فُحُول علمای عدول بودند فرستاد که غسل کنند و با لباس احرام داخل سرداب قبر مطهر امام حسین علیه السلام شوند و از تربت قبر مطهر به آداب وارده بردارند و برای مرحوم سید بیاورند و هر دو شهادت دهند که آن تربت [از] قبر مطهر است و جناب سید مقدار یک نخود از آن را تناول نماید. آن دو بزرگوار حسب الأمر رفتند و از خاک قبر مطهر برداشتند و بالا آمدند و از آن خاک قدری به بعض حُضّار أخیار عطا کردند که از جمله ایشان، شخصی بود از معتبرین و عطار و آن شخص را در مرض موت عیادت کردم و باقیمانده آن خاک را از ترس اینکه بعد از او به دست نااهل افتد به من عطا کرد و من بسته آن را آورده و در میان کفن والده گذاشتم. اتفاقا روز عاشورا نظرم به ساروق آن کفن افتاد رطوبتی در آن احساس کردم چون آن را برداشته گشودم دیدم کیسه تربت که در جوف کفن بود مانند شکری که رطوبت ببیند حالت رطوبتی در آن عارض شده و رنگ آن مانند خون تیره گردیده و خونابه مانند اثر آن از باطن کیسه به ظاهر و از آن به کفن و ساروق رسیده با آنکه رطوبت و آبی آنجا نبود. پس آن را در محل خود گذارده در روز یازدهم ساروق را آورده گشودم آن تربت را به حالت اول خشک و سفید دیدم اگرچه آن رنگ زردی در کفن و ساروق کماکان باقیمانده بود و دیگر بعد از آن در سایر ایام عاشورا که آن تربت را مشاهده کردم همینطور آنرا متغیّر دیده ام و دانسته ام که خاک قبر مطهر در هرجا باشد در روز عاشورا شبیه به خون🩸 می شود. وقتی میرزای یزدی مزبور از کوچه عبور میکرده میرسید به خانه ای که در آن، مجلس جشنی بوده و مُطرب یهودی خوانندگی میکرده و صدای تار🪕 و طنبور بیرون خانه می آمده، میرزا از شنیدن این صداها بی طاقت می شود درب همان خانه می ایستند و گریه میکند. مردمی که میگذشتند چون میرزا را به آن حال میدیدند آنها هم می ایستادند و گریان میشدند. شخصی از آشنایان صاحب خانه به اندرون خانه رفته به صاحب منزل میگوید بیا ببین بیرون خانه چه خبر است، مجلس عزائیست. چون صاحب منزل با خبر می شود مطربها را از خانه های همسایه فرار میدهد و خود می آید دست میرزا را میبوسد و میگوید چه شده که چنین گریان هستید. فرمود از اینجا گذشتم صدای نواختن آلات موسیقی از خانه ات شنیدم دلم برای و مسلمانی تو سوخت و دیدم مجلس عزای دین تو است گریان شدم. صاحبخانه بدست ایشان کرد و میرزا را با سایرین که با او بودند به خانه برد و پذیرائی شایانی نمود. https://eitaa.com/mabaheeth/49131 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
حیاء غلام حبشی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ غلامی حبشی پس از تشرّف به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و قبول و روشن شدن دلش بنور از آن حضرت از خداوند پرسید. حضرت فرمود:«چیزی از پرودگار پوشیده نیست (لا تخفی علیه خافیة)». غلام گفت پس هنگامی که گناه میکردم پروردگارم مرا میدیده و گفت وافضیحتاه و صیحه زد و از دنیا رفت.
936K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 هزینه های سنگینی برای سفر ما پرداخت شده است خونهای پاک و ارواح بهشتی شهدا راه اربعین را باز کردند... همانها که در وصیتشان ، امام، نظام، از اصلی ترین سفارشهایشان بود. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از مباحث
1. هر چه فرزند آدم پیرتر می شود، دو صفت در او جوانتر می گردد: حرص و آرزو. 2. دو گروه از امت من هستند که اگر صلاح یابند، امت من صلاح می یابد و اگر فاسد شوند، امت من فاسد می شود: علما و حُکّام. 3. شما همه شبان و مسؤول نگاهبانی یکدیگرید. 4. نمی توان همه را با مال راضی کرد؛ اما به ، می توان. 5. ناداری بلاست. از آن بدتر، بیماری تن و از بیماری تن دشوارتر، بیماری دل. 6. مؤمن همواره در جستجوی حکمت است. 7. از نشر دانش نمی توان جلو گرفت. 8. دل انسانی همچو پری است که در بیابان به شاخه درختی آویزان باشد، از وزش بادها دائم در انقلاب است و زیر و رو می شود. 9. مسلمان آن است که مسلمانان از دست و زبان او در آسایش باشند. 10. رهنمای به کار نیک، خود کننده آن کار است. 11. هر دل سوخته ای را عاقبت پاداشی است. 12. بهشت زیر قدمهای مادران است. 13. در رفتار با زنان، از خدا بترسید و آنچه درباره آنان شاید، از نیکی دریغ ننمایید. 14. پروردگار همه یکی است و پدر همه یکی. همه فرزند آدمید و آدم از خاک است. گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. 15. از لجاج بپرهیزید که انگیزه آن، نادانی و حاصل آن، پشیمانی است. 16. بدترین مردم کسی است که گناه را نبخشد و از لغزش چشم نپوشد، و باز از او بدتر کسی است که مردم از گزند او در امان و به نیکی او امیدوار نباشند. 17. خشم مگیر و اگر گرفتی، لَختی [یعنی اندکی] در قدرت کردگار بیندیش. 18. چون تو را ستایش کنند، بگو ای خدا مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمی دانند بر من ببخش و مرا مسؤول آنچه می گویند قرار مده. 19. به صورت مُتملّقین خاک بپاشید. 20. اگر خدا خیر بنده ای را اراده کند، نفس او را واعظ و رهبر او قرار می دهد. 21. صبح و شامی بر مؤمن نمی گذرد مگر آنکه بر خود گمان خطا ببرد. 22. سخت ترین دشمن تو همانا نفس اماره است که در میان دو پهلوی تو جا دارد. 23. دلاورترین مردم آن است که بر هوای نفس غالب آید. 24. با هوای نفس خود نبرد کنید تا مالک وجود خود گردید. 25. خوشا به حال کسی که توجه به عیوب خود، او را از توجه به عیوب دیگران باز دارد. 26. راستی به دل آرامش می بخشد و از شک و پریشانی می زاید. 27. مؤمن آسان انس می گیرد و مانوس دیگران می شود. 28. مؤمنین همچو اجزای یک بنا همدیگر را نگاه می دارند. 29. مَثل مؤمنین در دوستی و عُلقه به یکدیگر، مثل پیکری است که چون عضوی از آن به درد بیاید، باقی اعضا به تب و بی خوابی دچار می شوند. 30. مردم مانند دندانه های شانه با هم برابرند. 31. دانش جویی بر هر مسلمانی واجب است. 32. فقری سخت تر از نادانی و ثروتی بالاتر از خردمندی و عبادتی والاتر از نیست. 33. از گهواره تا گور دانشجو باشید. 34. دانش بجویید گرچه به چین باشد. 35. شرافت مؤمن در شب زنده داری و عزت او در بی نیازی از دیگران است. 36. دانشمندان تشنه آموختنند. 37. دلباختگی، کر و کور می کند. 38. دست خدا با جماعت است. 39. پرهیزگاری جان و تن را آسایش می بخشد. 40. هر کس چهل روز به خاطر خدا زندگی کند،چشمه حکمت از دلش به زبان جاری خواهد شد. 41. با خود بسر بردن، از گوشه گرفتن، نزد خداوند پسندیده تر است. 42. بهترین دوست شما آن است که معایب شما را به شما بنماید. 43. دانش را به بندِ نوشتن✍️ در آورید. 44. تا دل درست نشود، درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود، دل درست نخواهد بود. 45. تا عقل کسی را نیازموده اید، به آوردن او وقعی نگذارید. 46. تنها به عقل می توان به نیکیها رسید. آن که عقل ندارد از دین تُهی است. 47. زیان نادانان بیش از ضرری است که تبهکاران به دین می رسانند. 48. هر صاحب خردی از امت مرا چهار چیز ضروری است: گوش دادن به علم، به خاطر سپردن و منتشر ساختن دانش و بدان عمل کردن. 49. مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود. 50. من برای امت خود، از بی تدبیری بیم دارم نه از فقر. 51. خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد. 52. خداوند مؤمن صاحب حرفه را دوست دارد. 53. تملّق، خوی مؤمن نیست. 54. نیرومندی به زور بازو نیست، نیرومند کسی است که بر خشم خود غالب آید. 55. بهترین مردم، سودمندترین آنان به حال دیگران اند. 56. بهترین خانه شما آن است که یتیمی در آن به عزت زندگی کند. 57. چه خوب است ثروت حلال در دست مَرد نیک. 58. رشته عمل، از بریده می شود مگر به سه وسیله: خیراتی که مُستمر باشد، علمی که همواره منفعت برساند، فرزند صالحی که برای دعای خیر کند. 59. پرستش کنندگان خدا سه گروهند: یکی آنان که از ترس عبادت می کنند و این عبادت بردگان است، دیگر آنان که به طمع پاداش عبادت می کنند و این عبادت مُزدوران است، گروه سوم آنان که به خاطر عشق و محبت عبادت می کنند و این عبادت آزادگان است.
هدایت شده از مباحث
💠 اگر خدیجه سلام الله علیها نبود ... 🔺حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای مدّظله العالی: « علیها‌ الصلاة والسلام اول مؤمنِ به بود و همه‌ی ثروت خود را در راه دعوت و ترویج اسلام خرج کرد که اگر کمکهای خدیجه علیهاالسلام نبود شاید در حرکت و پیشرفت اسلام یک اختلال و وقفه‌ی عمده‌ای به وجود می‌آمد.» 🗓️ ۱۳۶۵/۰۳/۰۲