eitaa logo
📚📖 مطالعه
62 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
847 ویدیو
65 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| ۱ مقدمه‌ باسمه تعالی‌ قانون جذب و دفع‌ ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ قانون «جذب و دفع» یک قانون عمومی است که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت می‌کند. از نظر جوامع علمیِ امروزِ بشر مسلّم است که هیچ ذره‌ای از ذرات جهان هستی از دایره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند. از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن می‌باشند. بشر دورانهای باستان به جاذبه عمومی جهان پی نبرده بود ولیکن به وجود جاذبه در برخی اجسام پی برده بود و بعضی از اشیاء را سمبل آن می‌دانست، چون مغناطیس و کهربا. تازه، ارتباط جاذبی آنها را نسبت به همه چیز نمی‌دانست بلکه به یک ارتباط خاصی رسیده بود: ارتباط مغناطیس 🧲 و آهن، کهربا و کاه. ذره ذره کاندر این ارض و سماست‌ جنس خود را همچو کاه و کهرباست‌ از اینها که بگذریم، نیروی جاذبه را در مورد سایر جمادات نمی‌گفتند و فقط درباره زمین که چرا در وسط افلاک وقوف کرده است سخنی داشتند. معتقد بودند که زمین 🌏🪐🌍🌎 در وسط آسمان معلّق است و جاذبه از هر طرف آن را می‌کشد و چون این کشش از همه جوانب است قهراً در وسط ایستاده و به هیچ طرف متمایل نمی‌گردد. بعضی معتقد بودند که آسمان، زمین را جذب نمی‌کند بلکه آن را دفع می‌کند، و چون نیروی وارد بر زمین از همه جوانب متساوی است در نتیجه زمین در نقطه خاصی قرار گرفته و تغییر مکان نمی‌دهد. در نباتات و حیوانات نیز همه قائل به قوه جاذبه و دافعه بوده‌اند، به این معنی که آنها را دارای سه قوه اصلی: غاذیه، نامیه و مولّده می‌دانستند و برای قوه غاذیه چند قوه فرعی قائل بودند: جاذبه، دافعه، هاضمه و ماسکه. و می‌گفتند در معده نیروی جذبی است که غذا را به سوی خود می‌کشد و احیاناً هم، آنجا که غذا را مناسب نیابد دفع می‌کند [¹] و همچنین می‌گفتند در کبد نیروی جذبی است که آب را به سوی خود جذب می‌کند. معده نان را می‌کشد تا مستقر می‌کشد مر آب را تَفّ جگر 🥵 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [¹] . اما امروز ساختمان بدن را ماشینی می‌دانند و عمل دفع را نظیر تلمبه تلقی می‌کنند.
| ╭ ─━─━─• · · · · · · دشمن سازی علی ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ بحث خود را اختصاص می دهیم به دوران خلافت چهارساله و اند ماهه‌ی او. علی علیه‌السلام همه وقت شخصیت دو نیرویی بوده است. علی علیه‌السلام همیشه هم جاذبه داشته است و هم دافعه. مخصوصاً در دوره ی اسلام از اول گروهی را می بینیم كه به گِرد علی علیه‌السلام بیشتر می چرخند و گروهی دیگر را می بینیم كه با او چندان میانه ی خوبی ندارند و احیاناً از وجود او رنج می برند. ولی دوران خلافت علی علیه‌السلام و همچنین دوره های بعد از وفاتش، یعنی دوران ظهور تاریخی علی علیه‌السلام، دوره ی تجلّی بیشتر جاذبه و دافعه ی اوست. به همان نسبت كه قبل از خلافت تماسش با اجتماع كمتر بود، تجلّیِ جاذبه و دافعه اش كمتر بود. علی علیه‌السلام مردی دشمن ساز و ناراضی ساز بود. این یكی دیگر از افتخارات بزرگ اوست. هر آدم مسلكی و هدفدار و مبارز و مخصوصاً انقلابی كه در پی عملی ساختن هدفهای مقدس خویش است و مصداق قول خداست كه: یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اَللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ [1]. در راه خدا می كوشند و از سرزنش سرزنشگری بیم نمی كنند. دشمن ساز و ناراضی درست كن است؛ لهذا دشمنانش، مخصوصاً در زمان خودش، اگر از دوستانش بیشتر نبوده اند كمتر هم نبوده و نیستند. اگر شخصیت علی علیه‌السلام، امروز تحریف نشود و همچنانكه بوده ارائه داده شود، بسیاری از مدعیانِ دوستی اش در ردیف دشمنانش قرار خواهند گرفت. پیغمبر علی علیه‌السلام را به فرماندهی لشكری به یمن فرستاد. در برگشتن برای ملاقاتِ پیغمبر عزم مكه كرد. در نزدیكی‌های مكه یكی از لشكریان را به جای خویش گذاشت و خود برای گزارشِ سفر زودتر به سوی رسول اللّه شتافت. آن شخص حُلّه هایی را كه علی علیه‌السلام همراه آورده بود در بین لشكریان تقسیم كرد تا با لباسهای نو وارد مكه شوند. علی علیه‌السلام كه برگشت به این عمل اعتراض كرد و آن را بی انضباطی دانست؛ زیرا نمی بایست قبل از اینكه از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله كسب تكلیف شود تصمیمی درباره ی حلّه ها گرفته شود، و در حقیقت از نظر علی علیه السلام این كار نوعی تصرف در بود بدون اطلاع و اجازه ی پیشوای مسلمین. از این رو علی علیه السلام دستور داد حلّه ها را از تن خود بكَنند و آنها را در جایگاه مخصوص قرار داد كه تحویل پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله داده شود و آن حضرت خودشان درباره ی آنها تصمیم بگیرد. لشكریان علی علیه السلام از این عمل ناراحت شدند. همینكه به حضور پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله رسیدند و رسول اكرم صلی الله علیه و آله احوال آنها را جویا شد، از خشونت علی علیه السلام در مورد حلّه ها شكایت كردند. پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله آنان را مخاطب ساخت و گفت: یا اَیُّهَا النّاسُ! لا تَشْكوا عَلِیّاً فَوَاللّهِ اِنَّهُ لَأَخْشَنُ فی ذاتِ اللّهِ مِنْ اَنْ یُشْكی [2]. مردم! از علی شكوه نكنید كه به خدا سوگند او در راه خدا شدیدتر از این است كه كسی درباره ی وی شكایت كند. علی در راه خدا از كسی ملاحظه نداشت بلكه اگر به كسی عنایت می ورزید و از كسی ملاحظه می كرد به خاطر خدا بود. قهراً این حالت دشمن ساز است و روحهای پر طمع و پر آرزو را رنجیده می كند و به درد می آورد. در میان اصحاب پیغمبر هیچ كَس مانند علی علیه‌السلام دوستانی فداكار نداشت، همچنانكه هیچ كَس مانند او دشمنانی اینچنین جسور و خطرناك نداشت. مردی بود كه حتی بعد از مرگ، جنازه اش مورد هجوم دشمنان واقع گشت. او خود از این جریان آگاه بود و آن را پیش بینی می كرد و لذا وصیت كرد كه قبرش مخفی باشد و جز فرزندانش دیگران ندانند. تا آنكه حدود یك قرن گذشت و دولت امویان منقرض گشت، خوارج نیز منقرض شدند و یا سخت ناتوان گشتند، كینه ها و كینه توزی ها كم شد و به دست امام صادق علیه السلام تربت مقدسش اعلان گشت. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] مائده/54. [2] سیره ی ابن هشام، ج /4ص 250. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ╭ ─━─━─• · · · · · · ناكثین و قاسطین و مارقین ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ علی علیه‌السلام در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد و با آنان به پیكار برخاست: اصحاب جمل كه خود آنان را «ناكثین» نامید و اصحاب صفّین كه آنها را «قاسطین» خواند و اصحاب نهروان یعنی خوارج كه خود آنها را «مارقین» می خواند [1]: فَلَمّا نَهَضْتُ بِالْاَمْرِ نَكَثَتْ طائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ اُخْری وَ قَسَطَ اخَرونَ [2]. پس چون به امر خلافت قیام كردم، طایفه ای نقض بیعت كردند، جمعیتی از دین بیرون رفتند، جمعیتی از اول سركشی و طغیان كردند. ناكثین از لحاظ روحیه، پول پرستان بودند؛ صاحبان مطامع و طرفدار تبعیض. سخنان او درباره ی عدل و مساوات بیشتر متوجه این جمعیت است. اما روح قاسطین روح سیاست و تقلّب و بود. آنها می كوشیدند تا زمام حكومت را در دست گیرند و بنیان حكومت و زمامداری علی علیه‌السلام را در هم فرو ریزند. عده ای پیشنهاد كردند با آنها كنار آید و تا حدودی مطامعشان را تأمین كند. او نمی پذیرفت؛ زیرا كه او اهل این حرفها نبود. او آمده بود كه با ظلم مبارزه كند نه آنكه ظلم را امضا كند. و از طرفی معاویه و تیپ او با اساس حكومت علی علیه‌السلام مخالف بودند. آنها می خواستند كه خود مسند خلافت اسلامی را اشغال كنند، و در حقیقت جنگ علی علیه‌السلام با آنها جنگ با نفاق و دورویی بود. دسته ی سوم كه مارقین هستند روحشان روح عصبیتهای ناروا و خشكه مقدسی ها و جهالتهای خطرناك بود. علی علیه‌السلام نسبت به همه ی اینها دافعه ای نیرومند و حالتی آشتی ناپذیر داشت. یكی از مظاهر جامعیت و انسان كامل بودن علی علیه‌السلام این است كه در مقام اثبات و عمل، با فرقه های گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده است و با همه مبارزه كرده است. گاهی او را در صحنه ی مبارزه با پول پرست ها و دنیاپرستان متجمّل می بینیم، گاهی هم در صحنه ی مبارزه با سیاست پیشه های ده رو 🎭 و صد رو، گاهی با مقدس نماهای جاهل و منحرف. بحث خود را معطوف می داریم به دسته ی اخیر یعنی خوارج. اینها ولو اینكه منقرض شده اند؛ اما تاریخچه ای آموزنده و عبرت انگیز دارند. افكارشان در میان سایر مسلمین ریشه دوانیده و در نتیجه در تمام طول این چهارده قرن با اینكه اشخاص و افرادشان و حتی نامشان از میان رفته است ولی روحشان در كالبد مقدس نماها همواره وجود داشته و دارد و مزاحمی سخت برای پیشرفت و مسلمین به شمار می رود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] و قبل از آن حضرت، پیغمبر آنان را به این نامها نامید كه به وی گفت: «سَتُقاتِلُ بَعْدِیَ النّاكِثینَ وَ الْقاسِطینَ وَ الْمارِقینَ» پس از من با ناكثین و قاسطین و مارقین مقاتله خواهی كرد. این روایت را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ، ج 1 / ص 201 نقل می كند و می گوید: این روایت یكی از دلایل نبوت حضرت ختمی مرتبت است؛ زیرا كه اخباری صریح است از آینده و غیب كه هیچ گونه تأویل و اجمالی در آن راه ندارد. [2] نهج البلاغه ، خطبه ی شقشقیه (3) . ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ╭ ─━─━─• · · · · · · ⎚ پیدایش خوارج ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ خوارج یعنی شورشیان. این واژه از «خروج» [1] به معنای سركشی و طغیان گرفته شده است. پیدایش آنان در جریان حكمیت است. در جنگ صفّین در آخرین روزی كه جنگ داشت به نفع علی علیه‌السلام خاتمه می یافت، معاویه با مشورت عمروعاص دست به یك نیرنگ ماهرانه ای زد. او دید تمام فعالیتها و رنجهایش بی نتیجه ماند و با شكست یك قدم بیشتر فاصله ندارد. فكر كرد كه جز با اشتباهكاری راه به نجات نمی یابد. دستور داد قرآنها را بر سر نیزه ها بلند كنند كه مردم! ما اهل قبله و قرآنیم، بیایید آن را در بین خویش حَكَم قرار دهیم. این سخن تازه ای نبود كه آنها ابتكار كرده باشند، همان حرفی است كه قبلاً علی علیه‌السلام گفته بود و تسلیم نشدند و اكنون هم تسلیم نشده اند. بهانه ای است تا راه نجات یابند و از شكست قطعی، خود را برهانند. علی علیه‌السلام فریاد برآورد: بزنید آنها را! اینها صفحه و كاغذ قرآن را بهانه كرده، می خواهند در پناه لفظ و كتابت قرآن خودشان را حفظ كنند و بعد به همان روش ضد قرآنی خود ادامه دهند. كاغذ و جلد قرآن در مقابل حقیقت آن، ارزش و احترامی ندارد. حقیقت و جلوه ی راستین قرآن منم. اینها كاغذ و خط را دستاویز كرده اند تا حقیقت و معنی را نابود سازند. عده ای از نادانها و مقدس نماهای بی تشخیص كه جمعیت كثیری را تشكیل می دادند، با یكدیگر اشاره كردند كه علی چه می گوید؟ فریاد برآوردند كه با قرآن بجنگیم؟! جنگ ما به خاطر احیای قرآن است. آنها هم كه خود تسلیم قرآن اند، پس دیگر جنگ چرا؟ علی علیه‌السلام گفت: من نیز می گویم به خاطر قرآن بجنگید؛ اما اینها با قرآن سر و كار ندارند، لفظ و كتابت قرآن را وسیله ی حفظ جان خود قرار داده اند. در فقه اسلامی در «كتاب الجهاد» مسأله ای است تحت عنوان «تَتَرُّس كفار به مسلمین». مسأله این است كه اگر دشمنان اسلام در حالی كه با مسلمین در حال جنگند عده ای از اسرای مسلمان را در مقدّم جبهه سپر خویش قرار دهند و خود در پشت این جبهه مشغول فعالیت و پیشروی باشند به طوری كه سپاه اسلام اگر بخواهد از خود دفاع كند و یا به آنها حمله كند و جلو پیشروی آنها را بگیرد چاره ای نیست جز اینكه برادران مسلمان خود را كه سپر واقع شده اند نیز به حكم ضرورت از میان بردارد، یعنی دسترسی به دشمن ستیزه گر و مهاجم امكان پذیر نیست جز با كشتن مسلمانان؛ در اینجا قتل مسلم به خاطر مصالح عالیه ی اسلام و به خاطر حفظ جان بقیه ی مسلمین در قانون اسلام تجویز شده است. آنها نیز در حقیقت سرباز اسلامند و در راه خدا شهید شده اند، منتها باید خونبهای 🩸 آنان را به بازماندگانشان از بودجه ی اسلامی بپردازند[2] و این تنها از خصایص فقه اسلامی نیست بلكه در قوانین نظامی و جنگی جهان یك قانون مسلّم است كه اگر دشمن خواست از نیروهای داخلی استفاده كند، آن نیرو را نابود می كنند تا به دشمن دست یابند و وی را به عقب برانند. در صورتی كه مسلمان و موجود زنده ای را اسلام می گوید بزن تا پیروزی اسلام به دست آید، كاغذ و جلد كه دیگر جای سخن نباید قرار گیرد. كاغذ و كتابت احترامش به خاطر معنی و محتواست. امروز جنگ به خاطر محتوای قرآن است. اینها كاغذ را وسیله قرار داده اند تا معنی و محتوای قرآن را از بین ببرند. اما نادانی و بی خبری همچون پرده ای سیاه جلو چشم عقلشان را گرفت و از حقیقت بازشان داشت. گفتند: ما علاوه بر اینكه با قرآن نمی جنگیم، جنگ با قرآن خود منكری است و باید برای نهی از آن بكوشیم و با كسانی كه با قرآن می جنگند بجنگیم. تا پیروزی نهایی ساعتی بیش نمانده بود. مالك اشتر كه افسری رشید و فداكار و از جان گذشته بود، همچنان می رفت تا خیمه ی فرماندهی معاویه را سرنگون كند و راه اسلام را از خارها پاك نماید. در همین وقت این گروه به علی علیه‌السلام فشار آوردند كه ما از پشت حمله می كنیم. هرچه علی علیه‌السلام اصرار می كرد، آنها بر انكارشان می افزودند و بیشتر لجاجت می كردند. علی علیه‌السلام برای مالك پیغام فرستاد: جنگ را متوقف كن و خود از صحنه برگرد. او به پیام علی علیه‌السلام جواب داد كه اگر چند لحظه ای را اجازتم دهی، جنگ به پایان رسیده و دشمن نیز نابود گشته است. شمشیرها را كشیدند كه یا قطعه قطعه ات می كنیم یا بگو برگردد. باز به دنبالش فرستاد كه اگر می خواهی علی علیه‌السلام را زنده ببینی، جنگ را متوقف كن و خود برگرد. او برگشت و دشمن 😈 شادمان كه نیرنگش خوب كارگر افتاد. جنگ متوقف شد تا قرآن را حاكم قرار دهند، مجلس حكمیت تشكیل شود و حَكَمهای دو طرف بر آنچه در قرآن و سنت، اتفاقی طرفین است حكومت كنند و خصومتها را پایان دهند و یا اختلافی را بر اختلافات بیفزایند و آنچنان را آنچنانتر كنند.
| ╭ ─━─━─• · · · · · · اصول عقاید خوارج ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ریشه ی اصلی خارجیگری را چند چیز تشكیل می داد: 1. تكفیر علی و عثمان و معاویه و اصحاب جمل و اصحاب تحكیم (كسانی كه به حكمیت رضا دهند) عموماً، مگر آنان كه به حكمیت رأی داده و سپس توبه كرده اند. 2. تكفیر كسانی كه قائل به كفر علی و عثمان و دیگران- كه یادآور شدیم- نباشند. 3. ایمان تنها عقیده ی قلبی نیست، بلكه عمل به اوامر و ترك نواهی جزء ایمان است. ایمان امر مركّبی است از اعتقاد و عمل. 4. وجوب بلاشرط شورش بر والی و امام ستمگر. می گفتند: امر به معروف و نهی از منكر مشروط به چیزی نیست و در همه جا بدون استثناء باید این دستور الهی انجام گیرد [1] اینها به واسطه ی این عقاید، صبح كردند در حالی كه تمام مردم روی زمین را كافر و همه را مهدورالدّم و مخلّد در آتش می دانستند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] ضحی الاسلام ، ج 3 / ص 330، به نقل از كتاب الفَرْق بین الفِرَق ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ╭ ─━─━─• · · · · · · عقیده ی خوارج در باب خلافت ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ تنها فكر خوارج كه از نظر متجددین امروز درخشان تلقی می شود تئوری آنان در باب خلافت بود. اندیشه ای دموكرات مآبانه داشتند، می گفتند: خلافت باید با انتخاب آزاد انجام گیرد و شایسته ترین افراد كسی است كه از لحاظ ایمان و تقوا صلاحیت داشته باشد، خواه از قریش باشد یا غیرقریش، از قبایل برجسته و نامی باشد یا از قبایل گمنام و عقب افتاده، عرب باشد و یا غیرعرب. آنگاه پس از انتخاب و اتمام بیعت، اگر خلاف مصالح جامعه ی اسلامی گام برداشت از خلافت عزل می شود و اگر ابا كرد باید با او پیكار كرد تا كشته شود [1] اینها در باب خلافت در مقابل شیعه قرار گرفته اند كه می گوید: خلافت امری است الهی و خلیفه باید تنها از جانب خدا تعیین گردد، و هم در مقابل اهل سنت قرار دارند كه می گویند: خلافت تنها از آنِ قریش است و به جمله ی «اِنَّمَا الْاَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ» تمسك می جویند. ظاهراً نظریه ی آنان در باب خلافت چیزی نیست كه در اولین مرحله ی پیدایش خویش به آن رسیده باشند، بلكه آنچنان كه شعار معروفشان (لا حُكْمَ اِلاّ لِلّه) حكایت می كند و از نهج البلاغه [2] نیز استفاده می شود، در ابتدا قائل بوده اند كه مردم و اجتماع احتیاجی به امام و حكومت ندارند و مردم خود باید به كتاب خدا عمل كنند. اما بعد، از این عقیده رجوع كردند و خود با عبد اللّه بن وَهَب راسِبی بیعت كردند [3] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] ضحی الاسلام ، ج3 / ص 332. [2] خطبه ی 40 و شرح ابن ابی الحدید ، ج2 / ص 308. [3] كامل ابن اثیر، ج3 / ص 336. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ╭ ─━─━─• · · · · · · عقیده ی خوارج درباره ی خلفا ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ خلافت ابوبكر و عمر را صحیح می دانستند به این خیال كه آن دو نفر از روی انتخاب صحیحی به خلافت رسیده اند و از مسیر مصالح نیز تغییر نكرده و خلافی را مرتكب نشده اند. انتخاب عثمان و علی را نیز صحیح می دانستند، منتها می گفتند: عثمان از اواخر سال ششم خلافتش تغییر مسیر داده و مصالح مسلمین را نادیده گرفته است و لذا از خلافت معزول بوده و چون ادامه داده است كافر گشته و واجب القتل بوده است، و علی چون مسأله ی تحكیم را پذیرفته و سپس توبه نكرده است او نیز كافر گشته و واجب القتل بوده است. و لذا از خلافت عثمان از سال هفتم و از خلافت علی بعد از تحكیم، تبرّی می جستند [1] از سایر خلفا نیز بیزاری می جستند و همیشه با آنان در پیكار بودند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] الملل و النّحل شهرستانی ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ╭ ─━─━─• · · · · · · انقراض خوارج ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ این جمعیت در اواخر دهه ی چهارم قرن اول هجری در اثر یك اشتباهكاری خطرناك به وجود آمدند و بیش از یك قرن و نیم نپاییدند. در اثر تهوّرها و بی باكی‌های جنون آمیز مورد تعقیب خلفا قرار گرفتند و خود و مذهبشان را به نابودی و اضمحلال كشاندند و در اوایل تأسیس دولت عباسی یكسره منقرض گشتند. منطق خشك و بی روح آنها و خشكی و خشونت رفتار آنها، مباینت روش آنها با زندگی و بالأخره تهوّر آنها كه «تقیه» را حتی به مفهوم صحیح و منطقی آن كنار گذاشته بودند، آنها را نابود ساخت. مكتب خوارج مكتبی نبود كه بتواند واقعاً باقی بماند، ولی این مكتب اثر خود را باقی گذاشت. 🗯 افكار و عقاید خارجیگری در سایر فرق اسلامی نفوذ كرد و هم اكنون «نهروانی» های فراوان وجود دارند و مانند عصر و عهد علی علیه‌السلام خطرناكترین دشمن👹 داخلی اسلام همینها هستند؛ 👿 همچنانكه معاویه ها و عمرو عاص ها 👺نیز همواره وجود داشته و وجود دارند و از وجود «نهروانی» ها- كه دشمن آنها شمرده می شوند- به موقع استفاده می كنند. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ╭ ─━─━─• · · · · · · شعار یا روح؟ ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ بحث از خارجیگری و خوارج به عنوان یك بحث مذهبی، بحثی بدون مورد و فاقد اثر است؛ زیرا امروز چنین مذهبی در جهان وجود ندارد. اما در عین حال بحث درباره ی خوارج و ماهیت كارشان برای ما و اجتماع ما آموزنده است؛ زیرا مذهب خوارج هر چند منقرض شده است؛ اما روحاً نمرده است؛ روح «خارجیگری» در پیكر بسیاری از ما حلول كرده است. لازم است مقدمه ای ذكر كنم: بعضی از مذاهب ممكن است از نظر بمیرند ولی از نظر روح زنده باشند، كما اینكه برعكس نیز ممكن است؛ مسلكی از نظر شعار زنده ولی از نظر روح بكلی مرده باشد و لهذا ممكن است فرد یا افرادی از لحاظ شعار تابع و پیرو یك مذهب شمرده شوند و از نظر روح پیرو آن مذهب نباشند و به عكس ممكن است بعضی روحاً پیرو مذهبی باشند و حال آنكه شعارهای آن مذهب را نپذیرفته اند. مثلاً- چنانكه همه می دانیم- از بدو امر بعد از رحلت نبی اكرم صلی‌الله علیه وآله، مسلمین به دو فرقه تقسیم شدند: سنی و شیعه. سنیها در یك شعار و چهارچوب عقیده هستند و شیعه در شعار و چهارچوب عقیده ای دیگر. می گوید: خلیفه ی بلافصل پیغمبر علی علیه‌السلام است و آن حضرت علی علیه‌السلام را برای خلافت و جانشینی خویش به امر الهی تعیین كرده است و این مقام حق خاص اوست پس از پیغمبر. و اهل سنت می گویند: اسلام در قانونگذاری خود، در موضوع خلافت و امامت پیش بینی خاصی نكرده است بلكه امر انتخاب زعیم را به خود مردم واگذار كرده است. حداكثر این است كه از میان قریش انتخاب شود. شیعه بسیاری از صحابه ی پیغمبر را- كه از شخصیتها و اكابر و معاریف به شمار می روند- مورد انتقاد قرار می دهد و اهل سنت، درست در نقطه ی مقابل شیعه از این جهت قرار گرفته اند؛ به هركَس كه نام «صحابی» دارد با خوشبینی افراطی عجیبی می نگرند، می گویند: صحابه ی پیغمبر همه عادل و درستكار بوده اند. بنای تشیع بر انتقاد و بررسی و اعتراض و مو را از ماست كشیدن است، و بنای تسنن بر حمل به صحت و توجیه و «ان شاء اللّه گربه🐈 بوده است». در این عصر و زمان كه ما هستیم كافی است كه هركَس بگوید علی علیه‌السلام خلیفه ی بلافصل پیغمبر است، ما او را شیعه بدانیم و چیز دیگری از او توقع نداشته باشیم، او دارای هر روح و هر نوع طرز تفكری كه هست باشد! ولی اگر به صدر اسلام برگردیم به یك روحیه ی خاصی برمی خوریم كه آن روحیه، روحیه ی تشیع است و تنها آن روحیه ها بودند كه می توانستند وصیت پیغمبر را در مورد علی علیه‌السلام صددرصد بپذیرند و دچار تردید و تزلزل نشوند. نقطه ی مقابل آن روحیه و آن طرز تفكر یك روحیه و طرز تفكر دیگری بوده است كه وصیتهای پیغمبر اكرم صلی‌الله علیه وآله را با همه ی ایمان كامل به آن حضرت، با نوعی توجیه و تفسیر و تأویل نادیده می گرفتند. و در حقیقت این انشعاب اسلامی از اینجا به وجود آمد كه یك دسته- كه البته اكثریت بودند- فقط ظاهر را می نگریستند و دیدشان آنقدر تیزبین نبود و عمق نداشت كه باطن و حقیقت هر واقعه ای را نیز ببینند؛ ظاهر را می دیدند و در همه جا حمل به صحت می كردند، می گفتند: عده ای از بزرگان صحابه و پیرمردها و سابقه دارهای اسلام راهی را رفته اند و نمی توان گفت اشتباه كرده اند. اما دسته ی دیگر - كه اقلیت بودند- در همان هنگام می گفتند: شخصیتها تا آن وقت پیش ما احترام دارند كه به حقیقت احترام بگزارند؛ اما آنجا كه می بینیم اصول اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال می شود، دیگر احترامی ندارند؛ ما طرفدار اصولیم نه طرفدار شخصیتها. تشیع با این روح به وجود آمده است. ما وقتی در تاریخ اسلام به سراغ سلمان فارسی و ابوذر غِفاری و مقداد كِنْدی و عمار یاسر و امثال آنان می رویم و می خواهیم ببینیم چه چیز آنها را وادار كرد كه دور علی علیه‌السلام را بگیرند و اكثریت را رها كنند، می بینیم آنها مردمی بودند اصولی و اصول شناس، هم دیندار و هم دین شناس. می گفتند: ما نباید درك و فكر خویش را به دست دیگران بسپریم و وقتی آنها اشتباه كردند ما نیز اشتباه كنیم. و در حقیقت روح آنان روحی بود كه اصول و حقایق بر آن حكومت می كرد نه اشخاص و شخصیتها. مردی از صحابه‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام در جریان جنگ جمل، سخت در تردید قرار گرفته بود. او دو طرف را می نگریست. از یك طرف علی را می دید و شخصیتهای بزرگ اسلامی را كه در ركاب علی علیه‌السلام شمشیر🗡 می زدند و از طرفی نیز همسر نبی اكرم، عایشه را می دید كه قرآن درباره ی زوجات آن حضرت می فرماید: «وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» [1](همسران او مادران امّتند) و در ركاب عایشه، طلحه را می دید از پیشتازان در اسلام، مرد خوش سابقه و تیرانداز 🏹 ماهر میدان جنگهای اسلامی و مردی كه به اسلام خدمتهای ارزنده ای كرده است و باز زبیر را می دید خوش سابقه تر از طلحه، آن كه حتی در روز سقیفه از جمله متحصّنین در خانه ی علی بود.
| ╭ ─━─━─• · · · · · · دموكراسی علی علیه‌السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ علیه‌السلام با خوارج در منتهی درجه ی آزادی و دموكراسی رفتار كرد. او خلیفه است و آنها رعیتش؛ هر گونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود؛ اما او زندانشان نكرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه ی آنان را از بیت المال قطع نكرد، به آنها نیز همچون سایر افراد می نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست؛ اما چیزی است كه در دنیا كمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده ی آزاد با آنان روبرو می شدند و صحبت می كردند، طرفین استدلال می كردند، استدلال یكدیگر را جواب می گفتند. شاید این مقدار در دنیا بی سابقه باشد كه حكومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموكراسی رفتار كرده باشد. می آمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه ی علی علیه‌السلام پارازیت ایجاد می كردند. روزی امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر منبر بود. مردی آمد و سؤالی كرد. علی بالبدیهه جواب گفت. یكی از خارجیها از بین مردم فریاد زد: «قاتَلَهُ اللّهُ ما اَفْقَهَهُ» (خدا بكشد این را، چقدر دانشمند است! ) دیگران خواستند متعرضش شوند اما علی علیه‌السلام فرمود رهایش كنید، او به من تنها فحش داد. خوارج در نماز جماعت به علی علیه‌السلام اقتدا نمی كردند؛ زیرا او را كافر می پنداشتند. به مسجد می آمدند و با علی علیه‌السلام نماز نمی گزاردند و احیاناً او را می آزردند. علی علیه‌السلام روزی به نماز ایستاده و مردم نیز به او اقتدا كرده اند. یكی از خوارج به نام ابن الكَوّاء فریادش بلند شد و آیه ای را به عنوان كنایه به علی علیه‌السلام، بلند خواند: «وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْكَ وَ إِلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ اَلْخاسِرِینَ. » [1] این آیه خطاب به پیغمبر است كه به تو و همچنین پیغمبران قبل از تو وحی شد كه اگر مشرك شوی اعمالت از بین می رود و از زیانكاران خواهی بود. ابن الكوّاء با خواندن این آیه خواست به علی علیه‌السلام گوشه بزند كه سوابق تو را در اسلام می دانیم؛ اول مسلمان هستی، پیغمبر تو را به برادری انتخاب كرد، در لیلة المبیت فداكاری درخشانی كردی و در بستر پیغمبر خفتی، خودت را طعمه ی شمشیرها قراردادی و بالأخره خدمات تو به اسلام قابل انكار نیست؛ اما خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرك بشوی اعمالت به هدر می رود، و چون تو اكنون كافر شدی اعمال گذشته را به هدر دادی. علی در مقابل چه كرد؟! تا صدای او به قرآن بلند شد، سكوت كرد تا آیه را به آخر رساند. همینكه به آخر رساند، علی نماز را ادامه داد. باز ابن الكوّاء آیه را تكرار كرد و بلافاصله علی علیه‌السلام سكوت نمود. علی علیه‌السلام سكوت می كرد چون دستور قرآن است كه: إِذا قُرِئَ اَلْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا [2]. هنگامی كه قرآن خوانده می شود گوش فرا دهید و خاموش شوید. و به همین دلیل است كه وقتی امام جماعت مشغول قرائت است مأمومین باید ساكت باشند و گوش كنند. بعد از چند مرتبه ای كه آیه را تكرار كرد و می خواست وضع نماز را بهم زند، علی این آیه را خواند: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اَللّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّكَ اَلَّذِینَ لا یُوقِنُونَ [3]. صبر كن، وعده ی خدا حق است و فرا خواهد رسید. این مردم بی ایمان و یقین، تو را تكان ندهند و سبكسارت نكنند. دیگر اعتنا نكرد و به نماز خود ادامه داد [4] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] زمر/65. [2] اعراف/204. [3] روم/60. [4] . شرح ابن ابی الحدید، ج2 /ص 311. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ╭ ─━─━─• · · · · · · قیام و طغیان خوارج ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ خارجیها در ابتدا آرام بودند و فقط به انتقاد و بحثهای آزاد اكتفا می كردند. رفتار علی علیه‌السلام نیز درباره ی آنان همان طور بود كه گفتیم؛ یعنی به هیچ وجه مزاحم آنها نمی شد و حتی حقوق آنها را از بیت المال قطع نكرد؛ اما كم كم كه از توبه ی علی علیه‌السلام مأیوس گشتند روششان را عوض كردند و تصمیم گرفتند دست به انقلاب بزنند. در منزل یكی از هم مسلكان خود گرد آمدند و او خطابه ی كوبنده و مهیّجی ایراد كرد و دوستان خویش را تحت عنوان و نهی از منكر دعوت به قیام و شورش كرد. خطاب به آنان گفت: اَمّا بَعْدُ فَوَاللّهِ ما یَنْبَغی لِقَوْمٍ یُؤْمِنونَ بِالرَّحْمنِ وَ یُنیبونَ اِلی حُكْمِ الْقُرْانِ اَنْ تَكونَ هذِهِ الدُّنْیا اثَرَ عِنْدَهُمْ مِنَ الْاَمْرِ بِالْمَعْروفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ اِنْ مُنَّ وَ ضُرَّ فَاِنَّهُ مَنْ یُمَنُّ وَ یُضَرُّ فی هذِهِ الدُّنْیا فَاِنَّ ثَوابَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ رِضْوانُ اللّهِ وَ الْخُلودُ فی جِنانِهِ، فَأَخْرِجوا بِنا اِخْوانَنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ اَهْلُها اِلی كُوَرِ الْجِبالِ اَوْ اِلی بَعْضِ هذِهِ الْمَدائِنِ مُنْكِرینَ لِهذِهِ الْبِدَعِ الْمُضِلَّةِ [1] پس از حمد و ثنا، خدا را سوگند كه سزاوار نیست گروهی كه به خدای بخشایشگر ایمان دارند و به حكم قرآن می گروند دنیا در نظرشان از امر به معروف و نهی از منكر و گفته ی بحق محبوبتر باشد اگرچه اینها زیان آور و خطرزا باشند، كه هر كه در این دنیا در خطر و زیان افتد پاداشش در قیامت خشنودی حق و جاودانی بهشت اوست. برادران! بیرون بَرید ما را از این شهر ستمگرنشین به نقاط كوهستانی یا بعضی از این شهرستانها تا در مقابل این بدعتهای گمراه كننده قیام كنیم و از آنها جلوگیری نماییم. با این سخنان، روحیه ی آتشین آنها آتشین تر شد. از آنجا حركت كردند و دست به طغیان و انقلاب زدند. امنیت راهها را سلب كردند، غارتگری و آشوب را پیشه كردند [2]. می خواستند با این وضع دولت را تضعیف كنند و حكومت وقت را از پای درآورند. اینجا دیگر جای گذشت و آزاد گذاشتن نبود؛ زیرا مسأله ی اظهار عقیده نیست بلكه إخلال به اجتماعی و قیام مسلحانه علیه حكومت شرعی است. لذا علی علیه‌السلام آنان را تعقیب كرد و در كنار نهروان با آنان رودررو قرار گرفت. خطابه خواند و نصیحت كرد و اتمام حجت نمود. آنگاه پرچم امان را به دست ابو ایوب انصاری داد كه هركَس در سایه ی آن قرار گرفت در امان است. از دوازده هزار نفر، هشت هزارشان برگشتند و بقیه سرسختی نشان دادند. به سختی شكست خوردند و جز معدودی از آنان باقی نماند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] الامامة والسیاسة ، ص 141- 143 و كامل مبرّد، ج 2. [۲] همان ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ╭ ─━─━─• · · · · · · ممیّزات خوارج ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ روحیه ی خوارج روحیه ی خاصی است. آنها تركیبی از زشتی و زیبایی بودند و در مجموع به نحوی بودند كه در نهایتِ امر در صف دشمنان علی قرار گرفتند و شخصیت علی علیه‌السلام آنها را «دفع» كرد نه «جذب» . ما، هم جنبه های مثبت و زیبا و هم جنبه های منفی و نازیبای روحیه ی آنها را- كه در مجموع روحیه ی آنها را خطرناك بلكه وحشتناك كرد- ذكر می كنیم: 1. روحیه ای مبارزه گر و فداكار داشتند و در راه عقیده و ایده ی خویش سرسختانه می كوشیدند. در تاریخ خوارج فداكاریهایی را می بینیم كه در تاریخ زندگی بشر كم نظیر است، و این فداكاری و از خودگذشتگی، آنان را شجاع و نیرومند پرورده بود. ابن عبد ربّه درباره ی آنان می گوید: وَ لَیْسَ فِی الْاَفْراقِ كُلِّها أشَدُّ بَصائِرَ مِنَ الْخَوارِجِ، وَ لا أَشَدُّ اجْتِهاداً، وَ لا أَوْطَنُ أَنْفُساً عَلَی الْمَوْتِ مِنْهُمُ الَّذی طُعِنَ فَأَنْفَذَهُ الرُّمْحُ فَجَعَلَ یَسْعی اِلی قاتِلِهِ وَ یَقولُ: وَ عَجِلْتُ اِلَیْكَ رَبِّ لِتَرْضی [1] در تمام فرقه ها معتقدتر و كوشاتر از خوارج نبود و نیز آماده تر برای مرگ از آنها یافت نمی شد. یكی از آنان نیزه خورده بود و نیزه سخت در او كارگر افتاده بود، به سوی قاتلش پیش می رفت و می گفت: خدایا! به سوی تو می شتابم تا خشنود شوی. معاویه شخصی را به دنبال پسرش- كه خارجی بود- فرستاد تا او را برگرداند. پدر نتوانست فرزند را از تصمیمش منصرف كند. عاقبت گفت: فرزندم! خواهم رفت و كودك خردسالت را خواهم آورد تا او را ببینی و مهر پدریِ تو بجنبد و دست برداری. گفت: به خدا قسم من به ضربتی سخت مشتاقترم تا به فرزندم [2] 2. مردمی عبادت پیشه و متنسّك بودند. شبها را به عبادت می گذراندند. بی میل به دنیا و زخارف آن بودند. وقتی علی، ابن عباس را فرستاد تا اصحاب نهروان را پند دهد، ابن عباس پس از بازگشتن، آنها را چنین وصف كرد: لَهُمْ جِباهٌ قَرِحَةٌ لِطولِ السُّجودِ وَ اَیْدٍ كَثَفَناتِ الْاِبِلِ عَلَیْهِمْ قُمُصٌ مُرَحَّضَةٌ وَ هُمْ مُشَمِّرونَ [3] دوازده هزار نفر كه از كثرت عبادت پیشانیهایشان پینه بسته است، دستها را از بس روی زمینهای خشك و سوزان زمین گذاشته اند و در مقابل حق به خاك افتاده اند همچون پاهای شتر سفت شده است، پیراهنهای كهنه و مندرسی به تن كرده اند؛ اما مردمی مصمّم و قاطع. خوارج به احكام اسلامی و ظواهر اسلام سخت پایبند بودند. دست به آنچه خود آن را گناه می دانستند نمی زدند. آنها از خود معیارها داشتند و با آن معیارها خلافی را مرتكب نمی گشتند و از كسی كه دست به گناهی می زد بیزار بودند. زیاد بن ابیه یكی از آنان را كشت، سپس غلامش را خواست و از حالات او جویا شد. گفت: نه روز برایش غذایی بردم و نه شب برایش فِراشی گستردم. روز را روزه بود و شب را به عبادت می گذرانید [4] هر گامی كه برمی داشتند از عقیده منشأ می گرفت و در تمام افعال، مسلكی بودند. در راه پیشبرد عقاید خود می كوشیدند. علی علیه السلام درباره ی آنان می فرماید: لا تَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدی فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاَخْطأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَاَدْرَكَهُ [5]. خوارج را از پس من دیگر نكشید، زیرا آن كَس كه حق را می جوید و خطأ رود همانند آن كَس نیست كه باطل را می جوید و آن را می یابد. یعنی اینها با اصحاب معاویه تفاوت دارند. اینها حق را می خواهند ولی در اشتباه افتاده اند، اما آنها از اول حُقّه باز بوده اند و مسیرشان مسیر باطل بوده است. بعد از این، اگر اینها را بُكشید به نفع معاویه است كه از اینها بدتر و خطرناكتر است. قبل از آنكه سایر خصیصه های خوارج را بیان كنیم لازم است یك نكته را در اینجا- كه سخن از قدس و تقوا و زاهدمآبی خوارج است- یادآوری كنیم و آن اینكه یكی از شگفتیها و برجستگیها و فوق العادگی‌های تاریخ زندگی علی علیه‌السلام كه مانندی برای آن نمی توان پیدا كرد همین اقدام شجاعانه و تهوّرآمیز او در مبارزه با این مقدس خشكه های متحجّر و مغرور است. علی علیه‌السلام بر روی مردمی اینچنین ظاهرالصلاح و آراسته، قیافه های حق به جانب، ژنده پوش و عبادت پیشه، شمشیر 🗡 كشید و همه را از دم شمشیر گذرانده است. ما اگر به جای اصحاب او بودیم و قیافه های آنچنانی را می دیدیم، مسلماً احساساتمان برانگیخته می شد و علی علیه‌السلام را به اعتراض می گرفتیم كه آخر شمشیر به روی اینچنین مردمی كشیدن؟! از درسهای بسیار آموزنده ی تاریخ تشیع خصوصاً و جهان اسلام عموماً، همین داستان خوارج است.
| ╭ ─━─━─• · · · · · · سیاست قرآن بر نیزه كردن ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ سیاست «قرآن بر نیزه كردن» سیزده قرن است كه كم و بیش میان مسلمین رایج است. مخصوصاً هر وقت مقدس مآبان و متظاهران زیاد می شوند و تظاهر به تقوا و زهد بازار پیدا می كند، سیاست قرآن بر نیزه كردن از طرف استفاده چی ها رایج می گردد. درسهایی كه از اینجا باید آموخت: الف. درس اول این است كه هر وقت جاهلها و نادانها و بی خبرها مظهر قدس و تقوا شناخته شوند و مردم آنها را سَمبُل مسلمان عملی بدانند، وسیله ی خوبی به دست زیركهای منفعت پرست می افتد. این زیركها همواره آنها را آلت مقاصد خویش قرار می دهند و از وجود آنها سدی محكم جلو افكار مصلحان واقعی می سازند. بسیار دیده شده است كه عناصر ضد اسلامی رسماً از این وسیله استفاده كرده اند، یعنی نیروی خود اسلام را علیه اسلام به كار انداخته اند. استعمار غرب تجربه ی فراوانی در استفاده از این وسیله دارد و در موقع خود از تحریك كاذب احساسات مسلمین خصوصاً در زمینه ی ایجاد تفرقه میان مسلمین بهره گیری می نماید. چقدر شرم آور است كه مثلاً مسلمان دلسوخته‌ای درصدد بیرون راندن خارجی برآید و همان مردمی كه او می خواهد آنها را نجات دهد با نام و عنوان دین و مذهب، سدی در مقابل او گردند. آری اگر توده ی مردم، جاهل و بی خبر باشند، منافقان از سنگر خود اسلام استفاده می نمایند. در ایران خودمان كه مردمْ افتخار دوستی و ولایت اهل بیت اطهار را دارند، منافقان از نام مقدس اهل بیت و از سنگر مقدس «ولاء اهل البیت» سنگری علیه قرآن و اسلام و اهل البیت به نفع یهود غاصب می سازند و این، شنیع ترین اقسام ظلم به اسلام و قرآن و پیغمبر اكرم و اهل بیت آن بزرگوار است. رسول اكرم صلی‌الله علیه وآله فرمود: اِنّی ما اَخافُ عَلی اُمَّتِیَ الْفَقْرَ وَ لكِنْ اَخافُ عَلَیْهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ [1]. من از هجوم فقر و تنگدستی بر امت خودم بیمناك نیستم. آنچه از آن بر امتم بیمناكم كج اندیشی است. آنچه فقر فكری بر امتم وارد می كند، فقر اقتصادی وارد نمی كند. ب. درس دوم این است كه باید كوشش كنیم طرز استنباطمان از قرآن صحیح باشد. قرآن آنگاه راهنما و هادی است كه مورد تدبّر صحیح واقع شود، عالمانه تفسیر شود، از راهنماییهای اهل قرآن- كه راسخین در علم قرآن اند- بهره گرفته شود. تا طرز استنباط ما از قرآن صحیح نباشد و تا راه و رسم استفاده از قرآن را نیاموزیم، از آن بهره مند نخواهیم گشت. سودجویان و یا نادانان گاهی قرآن را می خوانند و احتمال باطل را دنبال می كنند. همچنانكه از زبان نهج البلاغه شنیدید آنها كلمه ی حق را می گویند و از آن باطل را اراده می كنند. این، عمل به قرآن و احیای آن نیست بلكه اماته ی قرآن است. عمل به قرآن آنگاه است كه درك از آن دركی صحیح باشد. قرآن همواره مسائل را به صورت كلی و اصولی طرح می كند ولی استنباط و تطبیق كلی بر جزئی بسته به فهم و درك صحیح ماست. مثلاً در قرآن ننوشته در جنگی كه در فلان روز بین علی و معاویه در می گیرد حق با علی علیه‌السلام است. در قرآن همین قدر آمده است كه: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی اَلْأُخْری فَقاتِلُوا اَلَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اَللّهِ [2]. اگر دو گروه از مؤمنان كارزار كردند، آشتی دهید آنان را و اگر یكی بر دیگری سركشی و ستمگری كند، با آن كه ستمگر است نبرد كنید تا به سوی فرمان خدا برگردد. این قرآن و طرز بیان قرآن؛ اما قرآن نمی گوید در فلان جنگ فلان كَس حق است و دیگری باطل.
| ╭ ─━─━─• · · · · · · لزوم پیكار با نفاق ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ مشكلترین مبارزه ها مبارزه با است كه مبارزه با زیركهایی است كه احمقها را وسیله قرار می دهند. این پیكار از پیكار با كفر به مراتب مشكلتر است؛ زیرا در جنگ با كفر، مبارزه با یك جریان مكشوف و ظاهر و بی پرده است و اما مبارزه با نفاق، در حقیقت مبارزه با كفر مستور است. نفاق دو رو دارد: یك رو ظاهر كه اسلام است و مسلمانی و یك رو باطن كه كفر است و شیطنت، و درك آن برای توده ها و مردم عادی بسیار دشوار و گاهی غیر ممكن است و لذا مبارزه با نفاقها غالباً به شكست برخورده است؛ زیرا توده ها شعاع دركشان از سرحد ظاهر نمی گذرد و نهفته را روشن نمی سازد و آنقدر بُرد ندارد كه تا اعماق باطنها نفوذ كند. امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ای كه برای محمد بن ابی بكر نوشت می گوید: وَ لَقَدْ قالَ لی رَسولُ اللّهِ: اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتی مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِكاً، اَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللّهُ بِایمانِهِ وَ اَمَّا الْمُشْرِكُ فَیَقْمَعُهُ اللّهُ بِشِرْكِهِ، وَ لكِنّی اَخافُ عَلَیْكُمْ كُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ، یَقولُ ما تَعْرِفونَ وَ یَفْعَلُ ما تُنْكِرونَ [1]. پیغمبر به من گفت: من بر امتم از مؤمن و مشرك نمی ترسم؛ زیرا مؤمن را خداوند به سبب ایمانش باز می دارد و مشرك را به خاطر شِركش خوار می كند، ولكن بر شما از هر منافق‌دلِ دانا زبان می ترسم كه آنچه را می پسندید می گوید و آنچه را ناشایسته می دانید می كند. ⚠️ در اینجا رسول اللّه از ناحیه ی نفاق و اعلام خطر می كند، زیرا عامه ی امت، بی خبر و ناآگاهند و از ظاهرها فریب می خورند [2] و باید توجه داشت كه هر اندازه احمق زیاد باشد، بازار نفاق داغتر است. مبارزه با احمق و حماقت، مبارزه با نفاق نیز هست؛ زیرا احمق ابزار دست منافق است. قهراً مبارزه با احمق و حماقت خلع سلاح كردن منافق، و شمشیر از دست منافق گرفتن است. ____________ [1] . نهج البلاغه ، نامه ی 27. [2] و لذا در طول تاریخ اسلام می بینیم هر وقت مصلحی به خاطر مردم و اصلاح وضع اجتماعی و دینی آنان قیام كرده است و منافع سود جویان و بیدادگران به مخاطره افتاده است، آنها بلافاصله لباس قدس پوشیده اند و به تقوا و دین تظاهر كرده اند. مأمون الرشید، خلیفه ی عباسی- كه عیّاشی‌ها و اسرافهای او در تاریخ زمامداران معروف و مشهور است- چون علویان را می بیند كه دست به نهضت زده اند، جبّه اش را وصله می زند و با لباس وصله دار در اجتماعات ظاهر می گردد كه ابوحنیفه ی اسكافی- كه از درهم و دینار او نیز استفاده نكرده و بهره ای نبرده است- مأمون را بر این كار می ستاید و مدح می گوید: مأمون، آن كز ملوك دولت اسلام هرگز چون او ندید تازی و دهقان جبّه ای از خز بداشت بر تن و چندان سوده و فرسوده گشت بر وی و خلقان مر ندما را از آن فزود تعجب كردند از وی سؤال از سبب آن گفت ز شاهان حدیث ماند باقی در عرب و در عجم نه توزی و كتان / و دیگران هر كدام به نحوی سیاست مخرّب و كوبنده ی «قرآن بر نیزه» را پیش گرفتند و تمام زحمتها و فداكاریها را درهم كوبیدند و نهضتها را در نُطفه خفه كردند و این نیست جز از جهالت و نادانی مردم كه مابین شعارها و واقعیات تمیز نمی دهند و از این رو راه نهضت و اصلاح را به روی خویش بستند و آنگاه بیدار گشتند كه مقدمات، همه خنثی گشته و باید راه را باز از سر گرفت. از جمله نكته های بزرگی كه از سیرت علی علیه‌السلام می آموزیم این است كه اینچنین مبارزه ای اختصاص به جمعیتی خاص ندارد بلكه در هر جا كه عده ای از مسلمانان و آنان كه در زیّ دین قرار گرفته اند آلت پیشرفت بیگانگان و پیشبرد اهداف استعماری شدند و استعمارگران برای تضمین منافع خود به آنان تَتَرُّس كردند و آنان را برای خویش سپر🛡 گرفتند كه مبارزه ی آنان بدون از بین بردن آن سپرها امكان پذیر نیست، باید ابتدا با سپرها مبارزه كرد و آنها را از بین برد تا سدّ راه بر طرف گردد و بتوان بر قلب دشمن حمله برد. شاید تحریكات معاویه(علیه اللعنة و العذاب) در خرابكاری خوارج مؤثر بوده و بنابراین آن روز هم معاویه و یا دست كم امثال اشعث بن قیس، عناصر خرابكار و ناراحت، به خوارج تترّس كرده بودند. داستان خوارج این حقیقت را به ما می آموزد كه در هر نهضتی اول باید سپرها را نابود كرد و با حماقتها جنگید همچنانكه علی علیه‌السلام پس از جریان تحكیم، اول به خوارج پرداخت و سپس خواست تا باز به سراغ معاویه رود. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ╭ ─━─━─• · · · · · · علی علیه السلام، امام و پیشوای راستین ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ سراسر وجود علی علیه‌السلام، تاریخ و سیرت علی علیه‌السلام، خلق و خوی علی علیه‌السلام، رنگ و بوی علی علیه‌السلام، سخن و گفتگوی علی علیه‌السلام درس است و سرمشق است و تعلیم است و رهبری است. همچنانكه جذبهای علی علیه‌السلام برای ما آموزنده و درس است، دفعهای او نیز چنین است. ما معمولاً در زیارتهای علی علیه‌السلام و سایر اظهار ادب ها مدعی می شویم كه ما دوستِ دوست تو و دشمنِ دشمن تو هستیم. تعبیر دیگر این جمله این است كه ما به سوی آن نقطه می رویم كه در جوّ جاذبی تو قرار دارد و تو جذب می كنی و از آن نقاط دوری می گزینیم كه تو آنها را دفع می كنی. آنچه در بحثهای گذشته گفتیم گوشه ای از جاذبه و دافعه ی علی علیه السلام بود. مخصوصاً در مورد دافعه ی علی به اختصار برگزار كردیم، اما از آنچه رگفتیم معلوم شد كه علی دو طبقه را سخت دفع كرده است: 1. منافقان زیرك. 2. زاهدان احمق. همین دو درس برای مدعیان تشیع او كافی است كه چشم باز كنند و فریب منافقان را نخورند، تیزبین باشند و ظاهربینی را رها نمایند، كه جامعه ی تشیع در حال حاضر سخت به این دو درد مبتلاست. وَ اَلسَّلامُ عَلی مَنِ اِتَّبَعَ اَلْهُدی ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
🖱🔍 برای دسترسی به مطالب و محتوای کانال مطالعه، بر روی هشتگ #⃣ مورد نظر کلیک کنید ... 💫✨ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ | | | 📘📖 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ | الأعمال و عقاب الأعمال 🎙🎧 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ | | | 📗📚📕 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علیهم‌السلام https://eitaa.com/ghararemotalee/5410 علیه السلام 🎞🎙🎬 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/joinchat/1140064696C1ae59c4850 🖱 با کلیک بر روی آدرس☝️ وارد کانال مطالـ📖ـعه شوید ... ╭═══════๛- - - ┅ ╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -