eitaa logo
📚📖 مطالعه
73 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
83 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
قیام یا سكوت؟ ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ مثال دیگر كه مثال زدم مسأله ی قیام و سكوت بود. این مسأله هم بسیار قابل بحث است، فرصت نخواهد بود كه در این جلسه به طور كامل در اطراف این مطلب بحث كنم. برای نمونه سید الشهداء سلام اللّه علیه را از یك طرف، و امام صادق علیه السلام را از طرف دیگر ذكر می كنم. امام حسین علیه السلام بدون پروا، با آنكه قرائن و نشانه ها حتی گفته های خود آن حضرت حكایت می كرد كه شهید خواهد شد، قیام كرد. ولی امام صادق علیه السلام با آنكه به سراغش رفتند اعتنا ننمود و قیام نكرد، ترجیح داد كه در خانه بنشیند و به كار تعلیم و تدریس و ارشاد بپردازد. به ظاهر، تعارض و تناقضی به نظر می رسد كه اگر در مقابل ظلم باید قیام كرد و از هیچ خطر پروا نكرد پس چرا علیه السلام قیام نكرد بلكه در زندگی مطلقا راه پیش گرفت، و اگر باید تقیه كرد و وظیفه ی امام این است كه به تعلیم و ارشاد و هدایت مردم بپردازد پس چرا علیه السلام این كار را نكرد؟ در اینجا لازم است اشاره ای به اوضاع سیاسی زمان حضرت صادق علیه السلام بكنم و بعد به جواب این سؤال بپردازم.
اوضاع سیاسی در عهد امام صادق علیه السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ در زمان خلافت از دودمان اموی به دودمان عباسی منتقل شد. عباسیان از بنی هاشم اند و عموزادگان علویین به شمار می روند. در آخر عهد امویین كه كار مروان بن محمد، آخرین خلیفه ی اموی، به عللی سُست شد، گروهی از عباسیین و علویین دست به كار تبلیغ و دعوت شدند. علویین دو دسته بودند: بنی الحسن كه اولاد امام مجتبی بودند، و بنی الحسین كه اولاد سید الشهداء علیهما السلام بودند. غالب بنی الحسین كه در رأسشان حضرت صادق علیه السلام بود از فعالیت ابا كردند. مكرر حضرت صادق دعوت شد و نپذیرفت. ابتدای امر سخن در اطراف علویین بود. عباسیین به ظاهر به نفع علویین تبلیغ می كردند. سفاح و منصور و برادر بزرگترشان ابراهیم الامام با محمد بن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن، معروف به «نفس زكیّه» بیعت كردند و حتی منصور- كه بعدها قاتل همین محمد شد- در آغاز امر ركاب عبد اللّه بن حسن را می گرفت و مانند یك خدمتكار جامه ی او را روی زین اسب مرتب می كرد؛ زیرا عباسیان می دانستند كه زمینه و محبوبیت از علویین است. عباسیین مردمی نبودند كه دلشان به حال دین سوخته باشد. هدفشان دنیا بود و چیزی جز مقام و ریاست و خلافت نمی خواستند. حضرت صادق علیه السلام از اول از همكاری با اینها امتناع ورزید. بنی العباس از همان اول كه دعات و مبلغین را می فرستادند، به نام شخص معین نمی فرستادند، به عنوان «الرضا من آل محمد» یا «الرضی من آل محمد» یعنی «یكی از اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله كه شایسته باشد» تبلیغ می كردند و در نهان، جاده را برای خود صاف می كردند. دو نفر از دعات آنها از همه معروفترند، یكی عرب به نام «ابو سلمه ی خلاّل» كه در كوفه مخفی می زیست و سایر دعات و مبلغین را اداره می كرد و به او «وزیر آل محمد» لقب داده بودند، و اولین بار كلمه ی «وزیر» در اسلام به او گفته شد، و یكی ایرانی كه همان سردار معروف، أبو مسلم خراسانی است و به او «امیر آل محمد» لقب داده بودند. مطابق نقل مسعودی در مروج الذهب، بعد از كشته شدن ابراهیم امام (برادر بزرگتر سفاح و منصور كه سفاح را وصی و جانشین خود قرار داده بود) نظر ابو سلمه بر این شد كه دعوت را از عباسیین به علویین متوجه كند. 📜📜 دو نامه به یك مضمون به مدینه نوشت و به وسیله ی یك نفر فرستاد، یكی برای حضرت صادق علیه السلام كه رأس و رئیس بنی الحسین بود و یكی برای عبد اللّه بن الحسن بن الحسن كه بزرگ بنی الحسن بود. امام صادق علیه السلام به آن نامه اعتنایی نكرد و هنگامی كه فرستاده اصرار كرد و جواب خواست، در حضور خود او نامه را با شعله ی چراغ 🪔 سوخت و فرمود جواب نامه ات این است. اما عبد اللّه بن الحسن فریب خورد و خوش حال شد و با اینكه حضرت صادق علیه السلام به او فرمود كه فایده ندارد و بنی العباس نخواهند گذاشت كار بر تو و فرزندان تو مستقر گردد عبد اللّه قانع نشد، و قبل از آنكه جواب نامه ی عبد اللّه به ابو سلمه برسد سفاح كه به ابو سلمه بدگمان شده بود با جلب نظر و موافقت أبو مسلم ابو سلمه را كشت و شهرت دادند كه خوارج او را كشته اند، و بعد هم خود عبد اللّه و فرزندانش گرفتار و كشته شدند. این بود جریان إبا و امتناع امام صادق علیه السلام از قبول خلافت.
اوضاع اجتماعی عهد امام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ امام صادق علیه السلام در عصر و زمانی واقع شد كه علاوه بر حوادث سیاسی، یك سلسله حوادث اجتماعی و پیچیدگیها و ابهامهای فكری و روحی پیدا شده بود، لازمتر این بود كه امام صادق علیه‌السلام جهاد خود را در این جبهه آغاز كند. زمان علیه السلام كه در نیمه ی اول قرن دوم می زیست با زمان علیه السلام كه در حدود نیمه ی قرن اول بود خیلی فرق داشت. در حدود نیمه ی قرن اول در داخل كشور اسلامی برای مردانی كه می خواستند به اسلام خدمت كنند یك جبهه بیشتر وجود نداشت و آن جبهه ی مبارزه با دستگاه فاسد خلافت بود، سایر جبهه ها هنوز به وجود نیامده بود و یا اگر به وجود آمده بود اهمیتی پیدا نكرده بود، حوادث عالم اسلام همه مربوط به دستگاه خلافت بود و مردم از لحاظ روحی و فكری هنوز به بساطت و سادگی صدر اول زندگی می كردند. اما بعدها و در زمانهای بعد تدریجا به علل مختلف جبهه های دیگر به وجود آمد، جبهه های علمی و فكری. یك نهضت علمی و فكری و فرهنگی عظیم در میان مسلمین آغاز شد. نحله ها و مذهبها در اصول دین و فروع دین پیدا شدند. به قول یكی از مورخین، مسلمانان در این وقت از میدان جنگ و لشكركشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند. علوم اسلامی در حال تدوین بود. در این زمان یعنی در زمان امام صادق علیه السلام از یك طرف زد و خورد امویها و عباسیها فترتی به وجود آورد و مانع بیان حقایق را تاحدی از بین برد، و از طرف دیگر در میان مسلمانان یك شور و هیجان برای فهمیدن و تحقیق پیدا شد؛ لازم بود شخصی مثل علیه السلام این جبهه را رهبری كند و بساط تعلیم و ارشاد خود را بگستراند و به حل معضلات علمی در معارف و احكام و اخلاق بپردازد. در زمانهای قبل همچو زمینه ها نبود، همچو استعداد و قابلیت و شور و هیجانی در مردم نبود. در تاریخ زندگی امام صادق علیه السلام یك جا می بینیم زنادقه و دهریّینی از قبیل ابن ابی العوجاء و ابو شاكر دیصانی و حتی ابن مقفع می آیند و با آن حضرت محاجّه می كنند و جوابهای كافی می گیرند. احتجاجات بسیار مفصل و طولانی از آن حضرت در این زمینه ها باقی است كه به راستی اعجاب آور است. توحید مفضّل كه رساله ای است طولانی در این زمینه، در اثر یك مباحثه بین مفضل از اصحاب آن حضرت و بین یك نفر دهری مسلك و رجوع كردن مفضل به امام صادق علیه السلام پدید آمد. در جای دیگر می بینیم كه اكابر معتزله از قبیل عمرو بن عبید و واصل بن عطا كه مردمان مفكری بودند می آمدند و در مسائل الهی یا مسائل اجتماعی سؤال و جواب می كردند و می رفتند. در جای دیگر فقهای بزرگ آن عصر را می بینیم كه یا شاگردان آن حضرتند و یا بعضی از آنها می آمدند و از آن حضرت سؤالاتی می كردند. ابو حنیفه و مالك معاصر امام صادق اند و هر دو از محضر امام علیه السلام استفاده كرده اند. شافعی و أحمد بن حنبل شاگردانِ شاگردان آن حضرتند. مالك در مدینه بود و مكرر به حضور امام علیه السلام می آمد و خود او می گوید وقتی كه به حضورش می رسیدم و به من احترام می كرد خیلی خرسند می شدم و خدا را شكر می كردم كه او به من محبت دارد. مالك درباره ی امام صادق می گوید: «كان من عظماء العبّاد و اكابر الزهاد و الّذین یخشون اللّه عزّ و جل، و كان كثیر الحدیث، طیّب المجالسة، كثیر الفوائد. » یعنی از بزرگان و اكابر عُبّاد و زهاد بود و از كسانی بود كه خوف و خشیت الهی در دلش قرار داشت. او مردی بود كه حدیث پیغمبر را زیاد می دانست، خوش محضر بود، مجلسش پرفایده بود. و باز مالك می گوید: «ما رأت عین و لا سمعت أذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد. » یعنی چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به دلی خطور نكرده كسی از جعفر بن محمد فاضلتر باشد. ابو حنیفه می گفت: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد» از جعفر بن محمد فقیه تر و داناتر ندیدم. می گوید وقتی كه جعفر بن محمد به امر منصور به عراق آمد منصور به من گفت كه سخت ترین مسائل را برای سؤال از او تهیه كنم. من چهل مسأله ی اینچنین تهیه كردم و رفتم به مجلسش. منصور مرا معرفی كرد، امام فرمود او را می شناسم، پیش ما آمده است. بعد به امر منصور مسائل را طرح كردم. در جواب هر یك فرمود عقیده ی شما علمای عراق این است، عقیده ی فقهای مدینه این است، و خودش گاه با ما موافقت می كرد و گاه با اهل مدینه، گاهی هم نظر سومی می داد. در جای دیگر متصوفه را می بینیم كه به حضور آن حضرت رفت و آمد و سؤال و جواب می كردند كه نمونه ی مختصری از آن را قبلا عرض كردم.
زمان امام صادق علیه السلام زمانی بود كه برخورد افكار و آراء و جنگ عقاید شروع شده بود و ضرورت ایجاب می كرد كه امام كوشش خود را در این صحنه و این جبهه قرار دهد. همیشه باید در این گونه امور به اثر كار توجه داشت. علیه السلام دانست كه شهادتش اثر مفید دارد، قیام كرد و شهید شد و اثرش هنوز هم باقی است. علیه السلام فرصت را برای تعلیم و تأسیس كانون علمی مناسب دید، به این كار همت گماشت. بغداد كه كانون جنبش علمی اسلامی صدر اسلام است در زمان امام صادق علیه السلام بنا شد. ظاهراً ایشان آخر عمر سفری به بغداد آمده است. اثر امام صادق علیه السلام است كه می بینیم شیعه، در مقدّم سایر فرق، در علوم اسلامی پیشقدم و مؤسس شد و یا لااقل دوش به دوش دیگران حركت كرد و در همه ی رشته ها از ادب و تفسیر و فقه و كلام و فلسفه و عرفان و نجوم و ریاضی و تاریخ و جغرافی كتابها نوشت و رجال بزرگ بیرون داد، عالی ترین و نفیس ترین آثار علمی را به جهان تحویل داد. اگر امروز می بینیم اصلاح طلبانی به رسمیت مذهب شیعه- بعد از هزار سال- اقرار و اعتراف می كنند به خاطر این است كه یك مكتب واقعی اسلامی است و آثار شیعی در هر رشته نشان می دهد كه دیگر نمی توان اتهامات سیاسی به آن بست. این آثار مولود ایمان و عقیده است؛ سیاست نمی تواند اینچنین فقه یا اخلاق یا فلسفه و عرفان یا تفسیر و حدیثی به وجود آورد. رسمیت امروز شیعه معلول طرز كار و عمل آن روز امام صادق سلام اللّه علیه است. مقصود این است كه ائمه ی اطهار در هر زمانی، مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر می گرفتند و چون دوره ها و زمانها و زمان و مكان تغییر می كرد خواه و ناخواه همان طور رفتار می كردند كه مصالح اسلامی اقتضا می كرد و در هر زمان جبهه ای مخصوص و شكلی نو از جهاد به وجود می آمد و آنها با بصیرت كامل آن جبهه ها را تشخیص می دادند. این تعارضها نه تنها تعارض واقعی نیست، بلكه بهترین درس آموزنده است برای كسانی كه روح و عقل و فكر مستقیمی داشته باشند، جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانی را درك كنند كه چگونه مصالح اسلامی اقتضا می كند كه یك وقت مثل زمان سید الشهداء علیه السلام نهضت آنها شكل قیام به سیف به خود بگیرد و یك زمان مثل زمان امام صادق علیه السلام شكل تعلیم و ارشاد و توسعه ی تعلیمات عمومی و تقویت مغزها و فكرها پیدا كند و یك وقت شكل دیگر. إِنَّ فِی ذلِكَ لَذِكْری لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی اَلسَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ [1]. ______________________ [1] . ق/37 ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │📖 @feqh_ahkam │💌 @arame_janam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
حضرت در دومین توصیه مى فرماید: «هرگز دشمن دوست خود را به دوستى مگیر که با این کار به دشمنى با دوست خود برخاسته اى»; (لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِیقِکَ صَدِیقاً فَتُعَادِیَ صَدِیقَکَ). این عملى منافقانه است که انسان هم با دوستش دوستى کند و هم با دشمن دوستش; این روش کسانى است که دوستى صادقانه ندارند و هدفشان این است که از هر کسى بهره بگیرند و در این راه از کارهاى ضد و نقیض نیز پروا ندارند. البتّه این در جایى است که دشمنىِ دشمن ظالمانه باشد نه آنجا که دوست ما کار خلافى کرده و کار خلافش سبب دشمنى افرادى شده است. نیز این سخن در جایى است که هدف از طرح دوستى با دشمنِ دوست، اصلاح میان آنها نبوده باشد که اگر این کار به منظور اصلاح ذات البین باشد نه تنها زشت و ناپسند نیست، بلکه کارى بسیار شایسته است. شایان توجّه است که اندرز امام(علیه السلام) در اینجا تنها درباره اشخاص صادق نیست، بلکه درباره گروه ها و ملت ها و دولت ها نیز صادق است، هرچند در دنیاى امروز بسیارند دولت هایى که با طرفین دعوا طرح دوستى مى ریزند بى آنکه قصد صلح و سازشى داشته باشند، بلکه هدفشان این است که از هر دو براى تأمین منافع شخصى خود استفاده کنند. هم با ما دوستند و هم با دشمنان ما و جالب اینکه آن را پنهان نمى دارند; آشکارا با ما طرح دوستى عمیق مى ریزند و آشکارا با دشمنان ما نرد عشق مى بازند. شخصى به امیرمؤمنان على(علیه السلام) عرض کرد: من هم تو را دوست دارم و هم فلان شخص را ـ و نام بعضى از دشمنان امام(علیه السلام)را بُرد ـ (در بعضى از روایات آمده که نام معاویه را برد) امام(علیه السلام) فرمود: تو الان یک چشمى هستى یا به کلى نابینا شو (و دشمنانم را دوست بدار) و یا کاملاً بینا باش (و مرا دوست دار).(۶) در حدیث دیگرى از (علیه السلام) مى خوانیم: کسى خدمتش عرض کرد: فلان کَس شما را دوست مى دارد; ولى در بیزارى از دشمنانتان ضعیف است فرمود: «هَیْهَاتَ کَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا; هیهات دروغ مى گوید کسى که ادعاى محبّت ما مى کند و از دشمنان ما بیزارى نمى جوید».(۷) قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «(لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُم); هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که با دشمنان خدا و پیامبرش دوستى کنند، هرچند فرزند، پدران، یا پسران یا برادران یا خویشاوندانشان باشند».(۸)
سپس در سومین توصیه در این بخش از وصیّت نامه مى فرماید: «نصیحت خالصانه خود را براى برادرت مهیا ساز خواه این نصیحت زیبا و خوشایند باشد یا زشت و ناراحت کننده»; (وَ امْحَضْ(۹) أَخَاکَ النَّصِیحَةَ، حَسَنَةً کَانَتْ أَوْ قَبِیحَةً). اشاره به اینکه بسیار مى شود که دوستان انسان از نصایحى که ممکن است سبب آزردگى خاطر ما شود پرهیز مى کنند و حقایق را کتمان مى نمایند. آنها در واقع نصیحت کننده با اخلاص نیستند؛ زیرا اگر مشکل کسى را به او بگویند و موقتاً ناراحت شود; ولى او را از خطر و ضرر یا از گناهى رهایى بخشند بسیار بهتر از آن است که لب فرو بندند و او را در دام مشکلات و خطرات رها سازند. متأسّفانه بسیارند کسانى که روى همین گونه ملاحظات از اندرزهاى به موقع صرف نظر مى کنند و خدا را از خود ناراضى و به خلق خدا مى نمایند. جالب اینکه در حدیثى از (علیه السلام) مى خوانیم: «أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی; محبوب ترین دوستان من آنها هستند که عیوب مرا به من هدیه مى کنند».(۱۰) یعنى انسان عاقل نه تنها نباید از بیان عیوب خود بر زبان دیگران ناراحت شود، بلکه آنها را به گفتن این عیوب تشویق کند. در حدیث پرمعناى دیگرى از (علیه السلام) چنین نقل شده است که به یکى از دوستانش فرمود: «اتَّبِعْ مَنْ یُبْکِیکَ وَ هُوَ لَکَ نَاصِحٌ وَ لاَ تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِکُکَ وَ هُوَ لَکَ غَاشٌّ; از کسى پیروى کن که تو را مى گریاند، اما خالصانه سخن مى گوید و از آن کَس بپرهیز که تو را مى خنداند، اما ناخالصانه حرف مى زند (و زشتى هایت را در نظرت زیبا نشان مى دهد)».(۱۱)
۳۸ - لطف خدا و ناسپاسی بنده ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز مرحوم شیخ الاسلام مزبور - علیه الرحمه - فرمود : شنیدم از عالم بزرگوار و سید عالیمقدار امام جمعه بهبهانی (اسم شریفش را نیز نقل فرمود ولی بنده فراموش کرده ام) که در اوقات تشرّف به مکه معظمه روزی به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مکان مقدس از خانه خارج شدم. در اثنای راه، خطری پیش آمد و خداوند مرا از نجات داد و با کمال سلامتی از آن خطر رو به مسجد آمدم. نزدیک در مسجد، خربزه🍈 زیادی روی زمین ریخته بود و صاحبش مشغول فروش آنها بود، قیمت آن را پرسیدم؛ گفت آن قسمت، فلان قیمت و قسمت دیگر ارزانتر و فلان قیمت است. گفتم پس از مراجعت از مسجد می خرم و به منزل می برم. پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم، در حال نماز در این خیال شدم که از قسمت گران آن خربزه بخرم یا قسمت ارزانترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در این خیال بودم و چون از نماز فارغ شده خواستم از مسجد بیرون روم، شخصی از در مسجد وارد و نزدیک من آمد و در گوشم گفت خدایی که تو را از خطر مرگ، امروز نجات بخشید آیا سزاوار است که در خانه او نماز خربزه ای بخوانی؟ فوراً متوجه عیب خود شده و بر خود لرزیدم، خواستم دامنش را بگیرم او را نیافتم. نظیر داستان 36 و 38 بسیار است؛ 📖 از آن جمله در کتاب قصص العلمای مرحوم تنکابنی، صفحه 311 می گوید: و از جمله کرامت سید رضی - علیه الرحمه - آن است که در وقتی از اوقات سید رضی نماز خود را به برادرش سیدمرتضی علم الهدی - علیه الرحمه - اقتدا کرد چون به رکوع رفتند سید رضی نمازش را فرادا خواند و اقتدا را منقطع ساخت؛ پس از وی سؤال کردند از سبب انفراد؛ در جواب فرمود که چون به رکوع رفتم دیدم که امام جماعت که برادرم سید مرتضی باشد در مسئله ای از حیض فکر می نماید و خاطرش بدان متوجه است و در دریای خون غوطه ور است؛ پس نماز خود را فرادا کردم. و در بعضی از کتب است که جناب سید مرتضی فرموده بود : برادرم درست فهمیده. پیش از آمدن برای نماز، زنی مسئله ای از حیض از من پرسش نمود و من در خیال جواب آن فرورفته بودم و از این جهت برادرم مرا در دریای خون غوطه ور دید. در نماز هر چند از شرایط صحت نیست؛ یعنی نماز بدون حضور هم تکلیف را ساقط می کند و قضاء و اعاده نماز واجب نیست لکن باید دانست که نماز بی حضور قلب، مانند بدن بی روح است ؛ یعنی چنانچه بدن بی جان را اثری و ثمری نیست، نماز بی حضور را اجر و ثوابی نیست و موجب قُرب به خدا نخواهد شد، مگر همان مقداری که با حضور بجا آورده شده و لذا بعضی نصف و بعضی ثلث و بعضی ربع تا اینکه بعضی عُشر نمازشان پذیرفته است.¹ در کتاب کافی از علیه السلام مروی است که ممکن است شخصی پنجاه سال نماز خوانده باشد ولی دو رکعت نمازِ پذیرفته شده نداشته باشد.( اَللّهُمَّ اِنّی اَعُوذُ بِکَ مِنْ صَلوهٍ لا تُرْفَعُ وَ عَمَلٌ لا یَنْفَعُ ) _____________ 1- برای دانستن اهمیت و لزوم حضور قلب در نماز و کیفیت تحصیل آن، به کتاب صلوه الخاشعین و همچنین مختصری هم در بحث ترک نماز در جلد دوم گناهان کبیره، از صفحه 262 تا 270 نوشته شده به آنجا مراجعه شود. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/47353 ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2) ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ در جلسه ی پیش عرض كردیم یكی از ائمه ی ما كه با مسأله ی خلافت و حكومت یك برخوردی به اصطلاح داشته است علیه‌السلام است، به این معنا كه اولاً در زمان ایشان یك وضعی پیش آمد كه همه ی كسانی كه داعیه ی حكومت و خلافت داشتند به جنب و جوش آمدند جز امام صادق علیه‌السلام كه اساساً كنار كشید. و خصوصیت اصلی زمان ایشان همان علل و موجباتی بود كه سبب شد حكومت از امویان به عباسیان منتقل شود. و بعلاوه ما می بینیم كه شخصیتی مانند «ابو سلمه ی خلاّل» كه او بر أبو مسلم هم تقدّم داشته (او را می گفتند «وزیر آل محمد» و أبو مسلم را می گفتند «امیر آل محمد» ) [برای انتقال حكومت از امویان به عباسیان تلاش می كند. ] و البته ابو سلمه پس از انقراض امویها و استقرار حكومت بر عباسیها تغییر عقیده می دهد و به فكر می افتد كه خلافت را به آل علی منتقل كند، و دو نامه به وسیله ی دو نفر می فرستند به مدینه، یكی برای امام صادق و یكی برای عبد اللّه محض- كه از بنی اعمام حضرت و از اولاد امام مجتبی علیه‌السلام بود- و از این دو نفر، عبد اللّه محض خوشحال می شود و استقبال می كند ولی امام صادق علیه‌السلام فوق العاده بی اعتنایی می كند، حتی نامه اش را نمی خواند و در حضور آورنده ی آن، جلوی چراغ می گیرد و می سوزاند، می گوید جواب این نامه همین است، كه راجع به این قسمت مفصل صحبت كردیم. به طور كلی این مطلب بسیار روشن است كه امام صادق علیه‌السلام از نظر تصدی امر حكومت و خلافت خیلی حالت كناره گیری به خود گرفت و هیچ گونه اقدامی كه نشانه ای از تمایل امام باشد به این كه زعامت را در دست گیرد وجود نداشت. این به چه علت بوده و چه جهتی در كار بوده است؟ البته در این جهت شك نیست كه اگر فرض كنیم كه زمینه، زمینه ی مساعدی برای امام بود كه اگر اقدام می كرد حكومت را در دست می گرفت امام می بایست اقدام می كرد، ولی صحبت در این جهت است كه اگر زمینه صددرصد مساعد نبود و مثلاً صدی پنجاه مساعد بود، چه مانعی داشت كه امام اقدام می كرد حتی اگر كشته می شد. باز همان مقایسه با وضع و روش امام حسین علیه السلام مطرح می شود. در اینجا می خواهیم مقداری درباره ی مشخصات و خصوصیات عصر امام صادق علیه‌السلام و فعالیتهایی كه امام از نظر اسلامی در عهد خودشان كردند صحبت كنیم كه اگر امام حسین‌ علیه‌السلام هم در این زمان می بودند قطعاً به همین شكل عمل می كردند؛ و این زمان با زمان امام حسین علیه‌السلام چه تفاوتی داشت. البته عرض كردم صحبت این نیست كه زمینه ی حكومت فراهم بود و امام اقدام نكرد؛ صحبت این است كه چرا امام خودش را به كشتن نداد؟
اهتمام شیعه به مسائل تعقلی ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ بهترین دلیل [بر اینكه در زمان امام صادق علیه السلام علوم عقلی نیز نُضج گرفت ] این است كه در تمام كتب حدیث اهل تسنن: صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمذی، سنن ابی داوود و صحیح نَسائی، جز مسائل فرعی چیز دیگری نیست: احكام وضو این است، احكام نماز این است، احكام روزه این است، احكام حج این است، احكام جهاد این است؛ و یا سیره است، مثلاً پیغمبر در فلان سفر این طور عمل كردند. 📚 ولی شما به كتابهای حدیث شیعه كه وارد می شوید می بینید اولین مبحث و اولین كتابش «كتاب العقل و الجهل» است. اصلاً اینجور مسائل در كتب اهل تسنن مطرح نبوده. البته نمی خواهم بگویم منشأ همه ی اینها امام صادق علیه‌السلام بود؛ ریشه اش علیه‌السلام است و ریشه ی ریشه اش خود پیغمبر است، ولی اینها این مسیر را ادامه دادند. علیه‌السلام بود كه چون در زمان خودش این را پیدا كرد، مواریث اجداد خودش را حفظ كرد و بر آن مواریث افزود. بعد از «كتاب العقل و الجهل» وارد «كتاب التوحید» می شویم. ما می بینیم صدها و بلكه هزارها بحث در باب توحید و صفات خداوند و مسائل مربوط به شئون الهی و قضا و قدر الهی و جبر و اختیار و مسائل تعقلی در كتب حدیث شیعه طرح است كه در كتب دیگر طرح نیست. اینها سبب شده كه گفته اند اولین كسی كه مدارس فلسفی را [1](مدارس عقلی را) در دنیای اسلام تأسیس كرد امام جعفر صادق علیه‌السلام در بود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . مقصود همان احادیث عقلی است كه ما در كتب شیعه داریم.
هشام بن الحكم ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ شاگرد دیگر امام، هشام بن الحكم است. هشام بن الحكم یك اعجوبه است و بر تمام متكلمین زمان خودش برتری داشته و بر همه ی آنها پیروز بوده است. (من اینها را به شهادت كتب اهل تسنن عرض می كنم). أبو الهذیل علاّف یك متكلم ایرانی فوق العاده قویّی است. شبلی نعمان در تاریخ علم كلام می نویسد احدی نمی توانست با أبو الهذیل مباحثه كند و او از تنها كسی كه می ترسید هشام بن الحكم بود. نَظّام كه او را از نوابغ روزگار شمرده اند و نظریاتی داشته كه امروز با نظریات جدید منطبق است (مثلاً در باب رنگ و بو معتقد است كه رنگ و بو از جسم مستقل است، یعنی رنگ و بو آن طور كه خیال می كردند عرضی است برای جسم، عرضی برای جسم نیست؛ مخصوصاً در باب بو معتقد است كه بو یك چیزی است كه در فضا پخش می شود) شاگرد هشام بوده (و نوشته اند كه این رأی را از هشام بن الحكم گرفت) و هشام بن الحكم خودش شاگردی از شاگردان امام صادق علیه‌السلام است. حال، شما از مجموع اینها ببینید چه زمینه ای از نظر فرهنگی برای امام صادق علیه‌السلام فراهم بود و امام استفاده كرد، زمینه ای كه نه قبلش برای هیچ امامی فراهم بود و نه بعدش به آن اندازه فراهم شد. به مقدار كمی برای حضرت رضا علیه‌السلام فراهم بود. برای حضرت موسی بن جعفر كه دوباره وضع خیلی بد شد و مسأله ی زندان و غیره پیش آمد. ائمه ی دیگر نیز همه به همان جوانی جوانمرگ می شدند؛ مسموم می شدند و از دنیا می رفتند. نمی گذاشتند اینها زنده بمانند و الاّ وضع محیط به گونه ای بود كه تا حدی مساعد بود. ولی برای امام صادق علیه‌السلام هر دو جهت حاصل شد، هم عمر حضرت طولانی شد (در حدود هفتاد سال) و هم محیط و زمان مساعد بود. حال آیا این امر چقدر ثابت می كند تفاوت زمان امام صادق علیه‌السلام را با زمان سید الشهداء علیه‌السلام؟ یعنی چه زمینه هایی برای امام صادق علیه‌السلام فراهم بود كه برای سید الشهداء علیه‌السلام فراهم نبود؟ سید الشهداء علیه‌السلام یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانی بخورد و برای خدا عبادت كند و در واقع زندانی باشد، و یا كشته شود؛ ولی برای امام صادق اینجور نبود كه یا باید كشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلكه این طور بود كه یا باید كشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حداكثر بهره برداری را بكند. ما این مطلب را كه ائمه ی بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین علیه‌السلام را ثابت و روشن كردند درك نمی كنیم. اگر امام صادق علیه‌السلام نبود امام حسین علیه‌السلام نبود (همچنانكه اگر امام حسین علیه‌السلام نبود امام صادق علیه‌السلام نبود) یعنی اگر علیه‌السلام نبود ارزش نهضت امام حسین علیه‌السلام هم روشن و ثابت نمی شد. در عین حال امام صادق علیه‌السلام متعرض امر حكومت و خلافت نشد ولی همه می دانند كه امام صادق علیه‌السلام با خلفا كنار هم نیامد، مبارزه ی مخفی می كرد، نوعی جنگ سرد در میان بود، معایب و مثالب و مظالم خلفا، همه به وسیله ی امام صادق علیه‌السلام در دنیا پخش شد، و لهذا منصور تعبیر عجیبی درباره ی ایشان دارد [1]. می گوید: «هذَا الشَّجیٰ مُعْتَرِضٌ فِی الْحَلْقِ. . . » جعفر بن محمد مثل یك استخوان است در گلوی من، نه می توانم بیرونش بیاورم و نه می توانم فرویش ببرم؛ نه می توانم یك مدركی از او به دست آورم كلكش را بكنم و نه می توانم تحملش كنم، چون واقعاً اطلاع دارم كه این مكتبِ بی طرفی كه او انتخاب كرده علیه ماست؛ زیرا كسانی كه از این مكتب به وجود می آیند همه شان علیه ما هستند، ولی مدركی هم از او به دست نمی آورم. آری، این تعبیر از منصور است: استخوانِ گیر كرده در گلو، نه می توانم بیرونش بیاورم و نه می توانم فرویش ببرم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . منصور با امام صادق علیه‌السلام به یك وضع عجیبی رفتار می كرد و ریشه اش هم خود امام صادق علیه‌السلام بود. گاهی بر حضرت سخت می گرفت و گاهی آسان. البته ظاهراً هیچ وقت حضرت را زندان نبرده باشد ولی خیلی اوقات، ایشان را تحت نظر قرار می داد و یك دفعه ظاهراً دو سال حضرت را در كوفه تحت نظر قرار داد، یعنی منزلی را به امام اختصاص داده بودند و مأمورینی آنجا بودند كه رفت و آمدهای منزل امام را كنترل می كردند. چندین بار خودش امام را احضار كرد و فحّاشی و هتّاكی نمود كه می كشمت، گردنت را می زنم، تو علیه من تبلیغ می كنی، مردم را بر من می شورانی، چنین می كنی، چنان می كنی، و امام خیلی با نرمش جواب می داد.
أَ رَأَیْتَ مَنْ حَمَلوا عَلَی الْاَعْوادِ أَ رَأَیْتَ كَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادی «دیدی این چه كسی بود كه روی این چوبهای تابوت حملش كردند؟! آیا فهمیدی كه چراغ محفل ما عهد خاموش شد؟! این یك كوه بود كه فرو ریخت. . . » برخی آمدند به او عیب گرفتند كه آیا یك سید، اولاد پیغمبر، یك عالم بزرگ اسلامی، یك مرد كافر را این طور مدح می كند؟! گفت: بله، «اِنَّما رَثَیْتُ عِلْمَهُ» من علمش را مرثیه گفتم، مرد عالمی بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. (در این زمان اگر كسی چنین كاری كند از شهر بیرونش می كنند. ) جرجی زیدان بعد از آنكه این داستان را نقل می كند می گوید: ببینید سعه ی صدر را، یك سید اولاد پیغمبر مثل سید رضی با اینهمه عظمت روحی و این مقام شامخ سیادت و علمی [یك كافر را چنین مدح می كند. ] بعد می گوید «همه ی اینها ریشه اش از دربار خلفا بود كه اینها مردمانی واسع الصدر بودند. » این به دربار خلفا مربوط نیست. سید رضی شاگرد علی بن ابی طالب است كه نهج البلاغه را جمع كرده. او از همه ی مردم به دستور جدش پیغمبر صلی‌الله علیه وآله و علی بن ابی طالب عایهماالسلام آشناتر است كه می گوید و در هر جا كه باشد محترم است. اینها عواملی بود كه این شور و نشاط علمی را به وجود آورد و قهراً این زمینه را برای علیه‌السلام فراهم كرد. پس در واقع بحث ما این شد كه برای امام صادق علیه‌السلام اگر چه زمینه برای زعامت فراهم نشد و اگر فراهم می شد مسلّم آن زمینه از همه ی زمینه ها بهتر بود، ولی یك زمینه ی دیگری فراهم بود و حضرت از آن زمینه استفاده كرد به طوری كه تحقیقاً می توان گفت حركتهای علمی دنیای اسلام اعمّ از شیعه و سنی مربوط به امام صادق علیه‌السلام است. حوزه های شیعه كه خیلی واضح است، حوزه های سنی هم مولود امام صادق علیه‌السلام است، به جهت اینكه رأس و رئیس حوزه های سنی «جامع ازهر» است كه از هزار سال پیش تشكیل شده و جامع ازهر را هم شیعیان فاطمی تشكیل دادند، و تمام حوزه های دیگر اهل تسنن منشعب از جامع ازهر است، و همه ی اینها مولود همین استفاده ای است كه امام صادق علیه‌السلام از وضع زمان خودش كرده است. این مطلب لااقل به صورت یك مسأله مطرح است كه آیا برای امام صادق علیه‌السلام بهتر بود این زمینه را از دست بدهد و برود بجنگد و در راه مبارزه ی با ظلم كشته شود؟ یا اینكه از این زمینه ی عالی استفاده كند؟ اسلام كه تنها مبارزه ی با ظلم نیست، اسلام چیزهای دیگر هم هست. بنابراین من این مطلب را فقط به عنوان یك زمینه و یك تفاوت عصر امام صادق علیه‌السلام با عصرهای دیگر عرض كردم كه اگر امام صادق علیه‌السلام از این زمینه استفاده نمی كرد جای این سؤال بود كه اگر ائمه، حكومت و خلافت می خواستند مگر جز برای این می خواستند كه اسلام را نشر دهند؟ چرا از این زمینه ی مساعد استفاده نكردند و باز خودشان را به كشتن دادند؟ جوابش این است كه در وقتی كه زمینه، مساعد بود چنین نبود كه زمینه ی مساعد را از دست بدهند. برای حضرت رضا علیه‌السلام هم یك فرصت مناسب همین بود كه در مجلس مأمون راه یافت و از آن مجلس صدای خودش را بلند كرد. شاید حضرت رضا علیه‌السلام دو سال بیشتر نزد مأمون نبود، ولی آنچه كه از حضرت رضا علیه‌السلام از همان دوره ی بودنش با مأمون نقل شده از بقیه ی مدت عمر حضرت نقل نشده است. و صلّی اللّه علی محمد و آله الطاهرین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . بقره/269. [2] . ابو اسحاق صابی مسلمان نبود، صابئی بود (درباره ی مذهب صابئین خیلی حرف است. برخی گفته اند مذهب صابئی ریشه ی مجوسی داشته ولی یك نحله ی مسیحی است. امروز راجع به این مذهب خیلی بحثهاست كه ریشه ی آن چیست) و بسیار دانشمند و مرد مؤدبی بود، و چون ادیب بود خیلی علاقه مند به ادبیّت قرآن بود و خیلی هم به آیات قرآن استشهاد می كرد. ماه رمضان چیزی نمی خورد. می گفتند تو كه مسلمان نیستی چرا چیزی نمی خوری؟ می گفت: ادب اقتضا می كند كه من با مردم زمان خودم هماهنگی داشته باشم. [3] . این قصیده را در داستان راستان نقل كرده ام. ╭═══════๛- - - ┅ ╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد للّه رب العالمین، بارئ الخلائق اجمعین، و الصلاة و السلام علی عبد اللّه و رسوله و حبیبه و صفیّه سیّدنا و نبیّنا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و آله الطیّبین الطاهرین المعصومین، أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم: اَنْتُمُ الصِّراطُ الْاَقْوَمُ وَ السَّبیلُ الْاَعْظَمُ وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ وَ شُفَعاءُ دارِ الْبَقاءِ [1]. همه ی ائمه ی اطهار علیهم السلام به استثنای وجود مقدس حضرت حجّت عجّل اللّه تعالی فرجه كه در قید حیات هستند، شهید از دنیا رفته اند، هیچ كدام از آنها با مرگ طبیعی و با أجل طبیعی و یا با یك بیماری عادی از دنیا نرفته اند، و این یكی از مفاخر بزرگ آنهاست. اوّلا خودشان همیشه آرزوی در راه خدا را داشتند كه ما مضمون آن را در دعاهایی كه آنها به ما تعلیم داده اند و خودشان می خوانده اند می بینیم. علی علیه السلام می فرمود: من تنفر دارم از اینكه در بستر بمیرم؛ هزار ضربت شمشیر بر من وارد بشود بهتر است از این كه آرام در بستر بمیرم. و ما هم در دعاها و زیاراتی كه آنها را زیارت می كنیم یكی از فضائل آنان را كه یادآوری می كنیم همین است كه آنها از زمره ی شهدا هستند و شهید از دنیا رفته اند. جمله ای كه در آغاز سخنم خواندم از زیارت است كه می خوانیم: «اَنْتُمُ الصِّراطُ الْاَقْوَمُ وَ السَّبیلُ الْاَعْظَمُ وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ وَ شُفَعاءُ دار الْبَقاءِ» شما راست ترین راهها و بزرگترین شاهراهها هستید. شما شهیدان این جهان و شفیعان آن جهانید. 🌷 در اصطلاح، «شهید» لقب وجود مقدس امام حسین علیه السلام است و ما معمولاً ایشان را به لقب «شهید» می خوانیم: «الحسین الشهید». همان طور كه لقب علیه‌السلام را می گوییم «جعفرٌ الصادق» و لقب امام موسی بن جعفر را می گوییم «موسی الكاظم» ، لقب سید الشهداء «الحسین الشهید» است. ولی این بدان معنی نیست كه در میان ائمه ی ما تنها امام حسین‌ علیه‌السلام است كه شهید است. همان طور كه اگر موسی بن جعفر را می گوییم «الكاظم» معنایش این نیست كه سایر ائمه كاظم نبوده اند [2]، یا اگر به امام رضا می گوییم «الرّضا» معنایش این نیست كه دیگران مصداق «الرضا» نیستند، و یا اگر به امام صادق علیه‌السلام می گوییم: «الصادق» معنایش این نیست كه دیگران العیاذ باللّه صادق نیستند، همچنین اگر ما به حضرت سید الشهداء علیه السلام می گوییم «الشهید» ، معنایش این نیست كه ائمه ی دیگر ما شهید نشده اند. ____________ [1] . زیارت جامعه ی كبیره. [2] . «كاظم» یعنی كسی كه بر خشم خود مسلّط است.
هدایت شده از مباحث
🟩 عليه‌السّلام : بزودى در شبهه اى خواهيد افتاد و از اين شبهه رهايى نمى يابد مگر آن كَس كه ❚ دعایِ غَـریـق ❚ یا دعایِ تثبیتِ ایمان در آخرالزّمان را بخواند: ♥️ یـٰااَللّٰـهُ 🤍 یـٰارَحْـمٰـنُ یـٰارَحـیٖـمُ 💚 یـٰامُـقَـلّـِبَ ٱلْـقُـلُـوبِ 💛 ثَـبّــِتْ قَـلْـبـیٖ 💜 عَـلـیٰ دیٖـنِـکَ 📚 كمال الدين ج۲ ص۳۵۱ ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ | ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │📖 @feqh_ahkam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
سخن زُهری ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ جریانهای دیگری باز در تاریخ اسلام هست. أبو الفرج اصفهانی كه خودش امویّ الاصل و یك مورخ است و شیعه هم نیست، در مقاتل الطالبیّین می نویسد كه وقتی خبر شهادت زید بن علیّ بن الحسین (علیهم‌السلام) [1]به زُهری [2]رسید گفت: «چرا این قدر این اهل بیت عجله می كنند؟! روزی خواهد رسید كه مهدی از آنها ظهور كند. » معلوم می شود مسأله ی مهدی موعود از اولاد پیغمبر، آنچنان قطعی و مسلّم بوده است كه وقتی خبر شهادت زید را به زُهری می دهند زُهری فورا ذهنش به این سو می رود كه زید قیام كرده است، و می گوید: «این اولاد پیغمبر چرا عجله می كنند؟! چرا زود قیام می كنند؟! اینها نباید حالا قیام كنند، قیام اینها مال مهدی موعودشان است. » من كاری ندارم كه اعتراض زهری آیا وارد است یا وارد نیست؛ خیر، وارد هم نیست؛ غرضم این جهت است كه زهری گفت: خواهد آمد روزی كه یكی از اهل بیت پیغمبر قیام كند و قیام او قیام ناجح و موفق باشد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . می دانید كه حضرت علیه‌السلام پسری دارند به نام «زید». زید قیام كرد و شهید شد. راجع به زید كه چگونه آدمی بوده است، آدم خوبی بوده یا آدم خوبی نبوده، حرفهایی هست ولی مطابق آنچه كه از روایات شیعه استفاده می شود ائمه ی ما زید را تجلیل كرده اند. در روایت كافی آمده است كه علیه‌السلام فرمود: «به خدا قسم زید، شهید از دنیا رفت. » و این زید همان كسی است كه زیدیها یعنی شیعیان زیدی كه الآن در یمن هستند، همه یا بیشترشان او را بعد از امام زین العابدین علیه‌السلام امام می دانند. خودش به هر حال مرد خوبی بوده است، مرد زاهد و متقی ای بوده است. مطابق روایات ما قیام او قیام و نهی از منكر بوده است نه قیام ادعای امامت. بنابراین زید از نظر ما مرد شریف و صالحی است. [2] . زُهری از اهل تسنن است. زهری و شَعبی دو نفر از تابعین اند، یعنی كسانی هستند كه اصحاب پیغمبر را درك كرده اند نه خود پیغمبر را، و اینها از مشایخ و علمای بزرگ عصر خودشان هستند. │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
علامه مجلسی رحمه الله در زاد المعاد فرموده: «و باید که مردگان را فراموش نکنند؛ زیرا که دست ایشان از اعمال خیر کوتاه گردیده و از جانب فرزندان و خویشان و برادران مؤمن امیدوارند و احسان ایشان را چشم به راهند خصوصاً در دعا کردن در و بعد از نمازهای فریضه و در مشاهدِ مُشَرّفه پدر و مادر را زیاده از دیگران باید دعا کرد و اعمال خیر برای ایشان بعمل آورد. و در خبر است که بسا فرزندی که در حال حیات پدر و مادر عاق ایشان باشد و بعد از فوت ایشان نیکوکار گردد به سبب اعمال خیری که برای ایشان بعمل آورد، و بسا فرزندی که در حال حیات پدر و مادر نیکوکار باشد و بعد از فوت ایشان عاق گردد به سبب آنکه اعمال خیری که باید از برای ایشان بعمل آرد کم به عمل آورد، و عمده خیرات برای پدر و مادر و سایر خویشان، آنست که قرض(۱) ایشان را ادا کند، و ایشان را از حقوق خدا و خلق بَریّ گرداند، و حجّ و سایر عباداتی که از ایشان فوت شده باشد سعی کند به استیجار یا به تبرّع بجا آورد. و در حدیث صحیح منقول است که علیه السلام در هر شب برای فرزند خود و در هر روز برای پدر و مادر خود دو رکعت نماز می کردند و در رکعت اول «اِنّا اَنْزَلْناه» و در رکعت دوم «اِنّا اَعطَیناک» می خواندند. و به سند صحیح از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: بسا باشد که میّت در تنگی و شدّتی بوده باشد و حق تعالی به او وسعت دهد و تنگی را از او بردارد، پس به او گویند که این فَرَح که تو را روی داد به سبب نمازی است که فلان برادر مؤمن برای تو کرد؛ راوی پرسید: دو میّت را در دو رکعت نماز شریک می توانم کرد؟ فرمود: بلی. و فرمود که: میّت شاد می شود و فَرَح می یابد به دعا و استغفاری که برای او کنند، چنانکه زنده شاد می شود به هدیه ای 🎁 که برای او بَرَند. و فرمود که: بر میّت داخل می شود در قبرش نماز و روزه و حج و تصدّق و سایر اعمال خیر و دعا، و ثواب آن اعمال برای کسی که کرده و برای مرده، هر دو نوشته می شود. و در حدیث دیگر فرمود که: هر که از مسلمانان برای میّتی عمل صالحی بکند، خدا ثواب او را مُضاعَف می گرداند و میّت به آن عمل مُنتَفَع می گردد. و در روایتی وارد شده است که هرگاه شخصی به نیّت میّتی تَصَدُّقی بکند، حق تعالی جبرئیل (علیه‌السلام) را امر می نماید که با هفتاد هزار ملک به نزد قبر او می روند و هر یک طبقی در دست دارند از نعمتهای اِلهِیَّه و هر یک به او می گویند: السلام علیک ای دوست خدا! این هدیه فلان مؤمن است برای تو، پس قبر او روشن می شود، و حق تعالی هزار شهر در بهشت به او کرامت می فرماید، و هزار حوری به او تزویج می نماید، و هزار حُلِّه به او می پوشاند، و هزار حاجت او را روا می کند»(۲). مؤلف گوید: که شایسته است من در اینجا نقل کنم چند حکایت نافعه از منامات صادقه، و مبادا که اعتنایی ننمایی به آنها و خیال کنی که آنها خوابی است از خوابهای پریشان یا افسانه ای است که از برای صِبیان نقل می کنند، بلکه خوب تأمّل کن در آنها که تأمّل در آنها هوش از سر رباید و خواب از چشمان. فسانه ها همه خواب آورد، فسانه من ز چشم، خواب رباید فسانه عَجَبی است ____________ ۱. قروض. ۲. زاد المعاد، ص 573 و 574.
هدایت شده از تلاوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ روزمان را با قرآن نورانی کنیم 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج 🎥 ترتیل صفحه ۶۱ قرآن کریم ( آیات ۸۴ تا ۹۱ سوره مبارکه آل‌عمران)  ✨ (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «اَلقُرآنُ عَهدُ اللهِ اِلی خَلقِهِ فَقَد یَنبَغی لِلمَرءِ المُسلِمِ اَن یَنظُرَ فی عَهدِه وَ اَن یَقرَأَ مِنهُ فی کُلِّ یَومٍ خَمسینَ آیَةً» قرآن پیمان خداوند است با بندگانش، شایسته آن است که انسان مسلمان در پیمان خود نظر کند و هر روز پنجاه آیه از آن را بخواند. (اصول کافی ۲/۶۰۹) https://eitaa.com/Nafaahat/9294 https://eitaa.com/Nafaahat/9295 🎙 استاد: مرحوم منشاوی ╭══════════ ✨ @Nafaahat ╰๛--- ‑ ‑ - -
گر حسینی گشته ایم و عاشقیم ی درس امام صادقیم (علیه السلام) عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه‌السلام ┅─────────── 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ‌ ‌ ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │📖 @feqh_ahkam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - -
| ۴۸ 『 چهل‌ و هشت - دعا برای برطرف کردن وسوسه 』 ࿐ྀུ༅࿇༅══‎═‎═‎═‎═‎═‎═‎ ⤶ از (علیه‌السلام) روایت شده است که فرمود: حضـرت زین العابدین (علیه‌السلام) خانواده‌اش را تعویذ می‌نـمود به این تعویذ، و آن را به افراد خصوصی خویش تعلیم می‌فرمود: (و فرمود) دستت را بر دهانت می‌گذاری و می‌گویی: بِسْمِ اللّٰهِ، بِسْمِ اللّٰهِ، بِسْمِ اللّٰهِ وَ بِصُنْعِ اللّٰهِ الَّذِی اَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ اِنَّهُ خَبِیرٌ بِـمٰا یَفْعَلُونَ. به نام خدا، به نام خدا، به نام خدا و به آفرینش خدا که هر چیزی را از هر جهت نیکو انجام داد که او آگاه است به آنچه انجام می‌دهند. سپس هفت مرتبه می‌گویی: اُسْکُنْ اَیُّهَا الْوَجَعُ سَاَلْتُكَ بِاللّٰهِ رَبّیٖ وَ رَبِّكَ، وَ رَبِّ کُلِّ شَیْ‌ءٍ، الَّذِی سَکَنَ لَهُ مٰا فِی اللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ، وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. آرام شو، ای درد، از تو می‌خواهم به خداوند، پروردگارم و پروردگارت هر چیزی که برای او آرام گشت آنچه در شب و روز است و او شنوای داناست. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
در آخر خطبه ای که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در فضیلت انشاء فرمود و شیخ صدوق در کتاب عیون الاخبار نقل نموده چنین ذکر شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گریست، علیه السّلام سبب گریه آن حضرت را پرسید فرمود گریه ام برای مصیبتهایی است که در این ماه به تو می رسد می بینم تو را در حالی که مشغول می باشی، شقی ترین خلق ضربتی بر فرق سرت می زند و ریش تو را از خون آن ضربت رنگین می سازد : ( فَقالَ اَمیرُالْمُؤْمنینَ علیه السّلام یا رَسُولَ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله وَ ذلِکَ فی سَلامَهٍ مِنْ دینی فَقالَ صلّی اللّه علیه و آله فی سَلامَهِ مِنْ دینِکَ ) یعنی : امیرالمؤمنین علیه السّلام پرسیدند از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وقتی که ضربت بر سَرم می زنند و می شوم، آیا دین من به سلامت است؟ پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله او را بشارت داد و فرمود بلی دین تو سالم است ( یعنی اگر دین شخص به سلامت باشد هرچه بر سر شخص آید یا از او گرفته شود حتی جانش سهل است ) . حضرت اباالفضل العباس علیه السّلام در پس از اینکه دست راستش را بریدند این شعر را فرمود : وَاللّهِ اِنْ قَطَعْتُمُوا یَمینی اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی وَ عَنْ اِمامٍ صادِقِ الْیَقینِ نَجْلِ النَّبِیِّ الطّاهِرِ اْلاَمینِ یعنی : به خدا قسم ! اگر دست راستم را بُریدند من از دین خود دست بردار نیستم و حمایت می کنم از دینم و از امامم که راستگو و فرزند پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله است ) . و چون دست چپ آن بزرگوار را جدا کردند فرمود : یا نَفْسِ لا تَخْشَیْ مِنَ الْکُفّارِ وَ اَبْشِری بِالرَّحْمَهِ الْجَبّارِ مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الْمُخْتارِ قَدْ قَطَعوُا بِبَغْیِهِمْ یَساری فَاَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرَّ النّار یعنی : خطاب به نفس خود نمود و فرمود : ای نفس ! از آزار و اذیت کفار مترس و بر حجت حضرت آفریدگار که تلافی کننده است و بودن با رسول بزرگوارش دلشاد باش، کفار دست چپم را به ظلم بریدند خدایا ! بچشان به ایشان حرارت آتش دوزخ را) . و خلاصه مطلب اینکه : باید هر نوع محرومیتی و ضرر و آزاری در برابر دین شخص ناچیز باشد و علاقه قلبیه اش به خدا و رسول و امامش و سرای آخرت بیش از همه چیز حتی جانش بوده باشد و اگر چنین نباشد ایمانش درست نیست . وَ عَن الصّادِقِ علیه السّلام لا یُمَحِّضُ رَجُلٌ اَلایمانَ بِاللّهِ حَتّی یَکُونَ اللّهُ اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ اَبیهِ وَ اُمِّهِ وَ وَلَدِهِ وَ اَهْلِهِ وَ مالِهِ وَ مِنَ النّاسِ کُلّهُمْ . وَ عنِ النَّبِیِّ صلّی اللّه علیه و آله وَ الَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لا یُؤْمِنَنَّ عَبْدٌ حَتّی اَکُونَ اَحَبُّ اِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ اَبَوَیْهِ وَ اَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ وَ النّاسِ اَجْمَعینَ ¹ علیه السّلام فرمود خالص نکرده شخص، ایمان به خدا را تا اینکه خداوند در نزد او از خودش و پدر و مادرش و فرزند و اهل و مالش و از همه مردمان محبوبتر باشد. و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود به خدایی که جانم در دست اوست حتما نیاورده بنده ای تا اینکه من در نزدش از خودش و پدر و مادرش و اهلش و فرزندش و از همه مردمان، محبوبتر باشم . و این دو حدیث مطابق است با آیه 25 از سوره توبه : ( قُلْ اِنْ کانَ آبائکُمْ وَ اَبْنائُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ اَزْواجُکُمْ وَ عَشیِرتُکُمْ وَ اَمْوالٌ اْقَتَرفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جَهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتیّ یَاءْتِیَ اللّهُ بِاَمْرِهِ و اللّهُ لا یَهْدِی اْلقَوْمَ الْفاسِقینَ ) . یعنی : بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و خویش شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد آن می ترسید و مسکن هایی که بدانها علاقه مندید در نظر شما محبوبتر باشد از خدا و رسول او و در راه او؛ پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را بیاورد ( امر به عقوبت شما نماید ) خداوند مردم تبهکار را هدایت نمی کند ). ------------------------------------------------- 1- سفینه البحار / مجلد 1 / صفحه 201
⚠️ و بالجمله باید دانست؛ کسی که علاقه قلبیّه‌اش به شهوات نفسانی و امور فانی دنیوی بیشتر از علاقه به خدا و رسول و امام و امور باقی اخروی باشد در خطر شدید است ؛ یعنی امتحاناتی برایش پیش خواهد آمد و غالباً دین خود را به دنیا می فروشد و اگر در مدت حیات دنیویه اش به سلامت بگذرد ساعت آخر عمرش در خطر دستبرد شیاطین است؛ چنانچه در داستان مزبور نقل گردید مگر اینکه فضل و لطف الهی یاری فرماید و در مواقع خطر دستگیری نماید و چاره ای نیست جز تضرّع و التجای به درگاه حضرت آفریدگار و اینکه خودش را حفظ فرماید چنانچه علیه السّلام فرمود : فَاِذا دَعا وَ اَلَحَّ ماتَ عَلَی اْلایمانِ ¹. یعنی : چون بنده دعا کند و خدا را بخواند و اصرار کند در دعا، بر می میمرد .
کنون هر ساعتی غم بیش دارم
که روز واپسین در پیش دارم
در آن ساعت خدایا یارئی ده
ز  بنده را بیدارئی ده
در آن ساعت ز شیطانم نگهدار
به لطفت نور ایمانم نگهدار
چو جان من رسد در نزع، بر لب
فرو مگذار دستم گیر یا ربٌ
چو در جانم نماند زان لقا هوش
تو در جانم مکن نامت فراموش
و اما جهت رجاء پس باید دانست کسی که از روی صدق و به پروردگار خود ایمان آورد و محمد و آل محمد علیهم السّلام را اولیای خدا و حجج او و واسطه رساندن او دانست و آنها را از جان و دل دوستدار شد و نیز سرای آخرت را باور داشت و آن را مهم بلکه اهم از دنیا دانست و رسیدن به بهشت و جوار آل محمد علیهم السّلام و لقاءاللّه را دوستدار و آرزومند گردید ، به طوری که این ایمان و در دل او جای گیرد که لازمه آن خضوع و عبودیت برای پروردگار و حاضر شدن برای اطاعت از اوست، چنین ایمانی اگر تا آخر بماند و از دست ندهد مورد حمله و دستبرد شیاطین نخواهد شد و پروردگار چنانچه در قرآن مجید وعده داده بنده مؤمن را یاری خواهد فرمود : ( وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضیعَ ایمانَکُمْ اِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ )² یعنی : خداوند ضایع نمی کند ایمان شما را ، خداوند به مردمان حتما مهربان و رحیم است . ( وَ یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَولِ الثّابِتِ فِی الْحَیوهِ الدُّنْیا وَ اْلاخِرَهِ )³ یعنی : ثابت و استوار می دارد خداوند آنان را که ایمان آوردند به سبب سخن راست و محکم که همان ایمان باشد در حیات دنیویه و در سرای آخرت. در تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود : شیطان در ساعت مرگ شخصی از دوستان ما حاضر می شود و از سمت راست و چپ او می آید تا ایمان او را بگیرد ولی خدا نخواهد گذاشت چنانچه فرموده : ( وَ یُثّبِتُ اللّهُ ) تا آخر آیه را تلاوت فرمود و روایات بسیاری در این مطلب وارد شده است و در دو داستانی که نقل شد یاری کردن و نجات دادن از شرّ شیطان را ملاحظه کردید و نظیر آن بسیار است . ------------------------------------------------ 1- اصول کافی ، کتاب الایمان والکفر. 2- سوره بقره ، آیه 143. 3- سوره ابراهیم ، آیه 27. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/51657 —— ⃟‌ ———————— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ۷۸ 『 هفتاد و هشت – در طلب معیشت 』 ࿐ྀུ༅࿇༅══‎═‎═‎═‎═‎═‎═‎ ⤶ از (علیه‌السلام) روایت شده است که فرمود: حضـرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) به این دعا، دعا می‌کرد: اَللّٰهُمَّ اِنّیٖ اَسْئَلُكَ حُسْنَ الْمَعِیشَةِ، مَعِیشَةً أَتَقَوّىٰ بِهٰا عَلیٰ جَمِیعِ حَوَائِجِی، وَ اَتوَصَّلُ بِهٰا فِی الْحَیَاةِ إِلیٰ آخِرَتِی مِنْ غَیْرِ اَنْ تُتْـرِفَنِی فِیهٰا فَاَطْغىٰ، اَوْ تُقَتّـِرَ بِهٰا عَلَیَّ فَأَشْقىٰ. خداوندا از تو درخواست می‌کنم، نیکی معیشت را، معیشتی که با آن نیرو گیرم بر همۀ نیازهایم، و به وسیلۀ آن برسم در زندگی به آخرتم، بدون اینکه در آن ناز پرورده شوم که سـر به طغیان بردارم، و یا اینکه در آن بر من تنگ گیری که بدبخت شوم. اَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ حَلٰالِ رِزْقِكَ، وَ اَفِضْ عَلَیَّ مِنْ سَیْبِ فَضْلِكَ، نِعْمَةً مِنْكَ سَابِغَةً وَ عَطَاءً غَیْرَ مَمْنُونٍ، ثُمَّ لاٰتَشْغَلْنیٖ عَنْ شُکْرِ نِعْمَتِكَ بِاِکْثٰارٍ مِنْهٰا تُلْهِینِی بَهْجَتُهُ، وَ تَفْتِنُنِی زَهْرَاتُ زَهْوَتِهِ، وَ لاٰ بِاِقْلٰالٍ عَلَیَّ مِنْهٰا یَقْصُـرُ بِعَمَلِی کَدُّەُ وَ یَمْلَأُ صَدْرِی هَمُّهُ. اَعْطِنِی مِنْ ذٰلِكَ یٰا اِلٰهیٖ غِنىً عَنْ شِـرَارِ خَلْقِكَ، وَ بَلاٰغاً اَنٰالُ بِهِ رِضْوَانَكَ، وَ اَعُوذُ بِكَ یٰا اِلٰهیٖ مِنْ شَـرِّ الدُّنْیَا، وَ شَـرِّ مٰا فِیهَا. لاٰتَجْعَلِ الدُّنْیٰا عَلَیَّ سِجْناً، وَ لاٰ فِرَاقَهَا عَلَیَّ حَزَناً، اَخْرِجْنِی مِنْ فِتْنَتِهَا مَرْضِیّاً عَنِّی، مَقْبُولاً فِیهٰا عَمَلِی إِلیٰ دَارِ الْحَیَوَانِ وَ مَسَاکِنِ الْاَخْیَارِ، وَ اَبْدِلْنِی بِالدُّنْیَا الْفَانِیَةِ نِعِیمَ الدّٰارِ الْبَاقِیَةِ. از حلال رزقت بر من وسعت بخش، و سـرازیر کن بر من از جاری فضل و احسانت، نعمتی سـرشار و فراوان از تو و عطایی بی‌منت، و آنگاه مرا از شکر نعمتت باز مدار با فراوانی آن، که شادابی‌اش مرا مشغول سازد، و درخشش‌های غرور آفرینش مرا بفریبد، و نه به اندک دادن آن به من که شدت تلاش من در عمل کوتاه آید، و اندوه آن سینه‌ام را پر نـماید. خداوندا از آن به من عطا کن بی‌نیازی از مردمان بد را، و وسیلۀ رسیدنی، که به وسیلۀ آن به دست آورم خرسندی‌ات را، و به تو پناه می‌برم ای خدای من، از شـر دنیا و شـر آنچه در آن است. و قرار مده دنیا را زندانی برای من، و نه دور شدن را اندوهی بر من، خارج ساز مرا از فتنه‌اش، در حالی که مورد رضایت باشم، و عملم در آن پذیرفته شده باشد به سوی سـرای زندگی و منازل نیکان و به جای دنیای فانی، نعمت‌های سـرای جاویدان را به من عنایت فرما. اَللّٰهُمَّ اِنّیٖ اَعُوذُ بِكَ مِنْ اَزْلِهَا وَ زِلْزَالِهَا وَ سَطَوَاتِ شَیَاطِینِهَا وَ سَلاٰطِینِهَا وَ نَکَالِهَا، وَ مِنْ بَغْیِ مَنْ بَغىٰ عَلَیَّ فِیهٰا. خداوندا، من به تو پناه می‌برم از تنگی و بلاهایش، و تاخت و تازهای شیاطین و سلاطین آن، و از عقوبت‌هایش و از ستم کسی که در آن بر من ستم کند. اَللّٰهُمَّ مَنْ کَادَنِی فَکِدْەُ، وَ مَنْ اَرَادَنِی فَاَرِدْەُ، وَ فُلَّ عَنِّی حَدَّ مَنْ نَصَبَ لیٖ حَدَّەُ، وَ اَطْفِ عَنِّی نٰارَ مَنْ شَبَّ لیٖ وَقُودَەُ، وَ اکْفِنِی مَکْرَ الْمَکَرَةِ، وَ افْقَأْ عَنِّی عُیُونَ الْکَفَرَةِ، وَ اکْفِنِی هَمَّ مَنْ اَدْخَلَ عَلَیَّ هَمَّهُ. خداوندا هر که با من نیرنگ کند، او را به نیرنگ گیر، و هر که بر من اراده‌ای کند بر او اراده فرما، کند کن تیزی شمشیر کسی را که برای من شمشیری به کار گرفته، و خاموش کن بر من، آتش هر که را که برای من شعله‌ای بیفروزد، و کفایت کن مرا مکر حیله‌گران را، و کور کن نسبت به من چشم کافران را، و کفایت کن مرا اندوه هر کسی که اندوهش را بر من وارد کند. وَ ادْفَعْ عَنِّی شَـرَّ الْحَسَدَةِ، اعْصِمْنِی مِنْ ذَلِكَ بِالسَّکِینَةِ، وَ أَلْبِسْنِی دِرْعَكَ الْحَصِینَةَ، وَ اخْبَأْنِی مِنْ سِتْـرِكَ الْوَاقِی، وَ أَصْلِحْ لیٖ حَالِی، وَ أَصْدِقْ قَوْلِی بِفِعَالِی، وَ بَارِكْ لیٖ فیٖ أَهْلِی وَمَالِی. و دور ساز از من شـر حاسدان را، مرا از آن با آرامش نگهدار، و زره محکمت را بر من بپوشان، و پنهان کن مرا با پوشش نگهدارنده‌ات، و حال مرا نیکو گردان، و گفتارم را به کردارم راست قرار بده، و برای من در اهل و مالـم برکت عطا فرما. ┅─────────── 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
و اما شرعاً ؛ پس از اینکه از برهانِ امکان و حدوث به یقین دانسته شد که کره زمین و موجودات در آن و سایر اجزاء جهانِ هستی تماماً آفریده شده حضرت آفریدگار است و عموماً پدید آمده از و قدرت بی نهایت اوست و همه از عرش تا فرش از درّه تا ذرّه تحت و تدبیر حضرت رب العالمین می باشد ؛ بنابراین ، حوادثی هم که در کره زمین پدید می آید آنها هم از خداوند جهان آفرین است . 🤔 آیا عقلاً می توان پیدایش حادثه را از خود آن دانست؟ آیا ممکن است در ملک خدا و آفریده شده او حادثه ای بدون اذن و مشی‍ّت او پدید آید در حالی که برگی از درخت نمی افتد و قطره ای باران نمی بارد مگر به اذن او جل جلاله¹. اسباب طبیعی برای حوادث اگر گفته شود این حوادث را اسبابی است که دیده و شناخته شده است مثلاً سبب سیلهای بنیانکن همان بارانهای شدید پی در پی است و سبب زمین لرزه، بخارهای متراکم جوف زمین است که حرکت کرده و از محلی می خواهد خارج شود یا سیلهایی است که در جوف زمین به حرکت می آید . سببیّت سبب از مسبب است در پاسخ گوییم سلسله اسباب و مسبَّبات و ارتباط معلولات به علل آنها را منکر نیستیم و می گوییم خراب شدن بناها از سیلاب است و آن بارانی است که از ابر ریزش کرده و ابر هم بخارهایی است که از دریاها به سبب تابش حرارت آفتاب برخاسته یا مثلاً پیدایش میوه از درخت است و درخت هم از تخمی که در زمین افشانده شده و آب به آن رسیده حاصل شده و نیز پیدایش حیوان از نطفه می باشد و نطفه هم از جفت شدن نر با ماده پدید آمده و هکذا؛ لکن کلام در پیدایش اسباب و ظهور خاصیت و اثر آنهاست و گوییم چنانی که به حکم قطعی عقلی، اصل هستیِ هر سببی از خودش نیست و از آفریده شده ای مانند خودش هم هست نشده بلکه خدای جهان آفرین او را آفریده، همچنین خاصیت و سببیت او هم از خودش نیست و خدای مسبِّب الأسباب آن را سبب پیدایش چیز دیگر قرار داده و مربی و مدبر در تمام اجزاء هستی اوست و لاغیر و شریکی برای او نیست ( و این مطلب در بحث توحید افعالی از کتاب به تفصیل نوشته شده است ) مثلاً چنانی که اصل پیدایش آب از خداست، تبدیل آن به بخار هنگام تابش آفتاب و به صورت ابر درآمدن بخار و سپس ریزش باران از آن تماما به تدبیر و اذن خداست که در هرجا و هر اندازه که مشیّت و او اقتضا کند می ریزد و نیز سیلاب شدنش و خرابی رساندنش هم وابسته به اذن و مشیت اوست. و نیز چنانی که پیدایش بخارها در جوف زمین از خدای زمین آفرین است، قدرت آن به طوری که زمین به این سنگینی را می لرزاند کماً و کیفاً یعنی اندازه لرزش و آثار آن همه از خداوند می باشد چه زمین لرزه هایی که در بیابانها واقع می شود و هیچ زیانی به بشر نمی رسد و چه زلزله های شدیدی که در آبادیها پدید می آید و خشتی از دیواری نمی افتد و گاهی هم که حکمت و مشیت اقتضا کند، بنیانهای محکم را از بیخ و بُن خراب کرده و آن را زیر و زبر می کند و بشر را بیچاره و درمانده می نماید : ( هیچ مصیبت و بلایی نرسد در زمین و نه در نفسهای خودتان مگر اینکه در لوح محفوظ ثبت شده است پیش از آنکه آن را بیافرینیم )² هفت خصلت شرط حوادث علیه السّلام فرمود : ( نه در زمین و نه در آسمان چیزی نباشد جز با این هفت خصلت، به مشیت و اراده و قدر و قضاء و اذن و کتاب و أجل ، هرکه گمان برد که می تواند یکی از اینها را نقض کند محققا کافر است )³ و در حدیث دیگر حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود : (هر که جز این معتقد باشد محققاً بر خدا بسته یا بر خدا رد کرده است) . از این بیان کوتاه به خوبی دانسته شد که زمین لرزه و سایر حوادث عموماً به اذن و مشیت خداوند است . آیا از خشم خداست ؟ 🤔 اگر پرسیده شود آیا حوادث موحشه را می توان خشم خداوند نامید ؟ ✅ آن است که واجب است اعتقاد و یقین داشت که خداوند در برابر افعال اختیاری بشر خوشنود و ناخوشنود و دارای لطف و قهر است ؛ یعنی کردارهای نیک بشر مورد رضا و خوشنودی خداست چنانی که کردارهای زشت و ناروایش مورد خشم خداوند است لکن واجب است انسان بداند که رضا و سخط خدا مانند خوشنودی و خشم مخلوق نیست. --------------------------------------------------- 1- (وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ اِلاّ یَعْلَمُها)، (سوره انعام ، آیه 59) 2- ما اَصابَ مِنْ مُصیبهٍ فِی اْلاَرْضِ وَلا فی اَنْفُسِکُمْ اِلاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَبْرَئَها، سوره مبارکه حدید، آیه 22 3- لا یَکُونُ شَیْءٌ فِی اْلاَرْضِ وَ فِی السَّماءِ اِلاّ بِهذِهِ الْخِصالِ السَّبعِ بِمَشِّیَهٍ وَ اِرادَهٍ وَ قَدَرٍ و َقَضاءٍ وَ اِذنٍ وَ کِتابٍ و أجلٍ فَمَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یَقْدِرُ عَلی نَقْضِ واحِدَهٍ فَقَدْ کَفَرَ. (اصول کافی ). 【۵ از ۷ 】
درک مقام حسین (علیه السلام) بسته به علم است ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ و اما مطلب دوم یعنی مقام حضرت سیدالشهداء علیه السّلام در برزخ چنانچه گذشت انسان تا در دنیا و با بدن مادی و اسیر طبیعت است جز اوضاع و گزارشات دنیوی را ادراک نمی تواند نماید تا جایی که اگر در دوستی دنیا فرو رود عوالم بالا و ماورای طبیعت یعنی برزخ و قیامت را منکر می شود بلکه گزارشات آن عوالم را مسخره می نماید. در برابرش کسی که از علاقه مندی به دنیا خلاص گردد و از عوالم معرفت و محبت الهی بهره مند شود زندگی دنیوی را ناچیز و لهو و لعب می بیند و چون کمال سعادت خود را در شهود آن عوالم می بیند مشتاق مرگ می شود و خَلاصی از این عالم را خواهان می گردد. از جمله گزارشات برزخ و قیامت، ظهور مقام علیه السّلام است یعنی سعه وجودی و احاطه علمی و نفوذ مشیّت و سلطنت الهی آن حضرت را تا کسی به آن عالم وارد نگردد حقیقتش را نمی تواند درک نماید و فعلاً جز تصدیق اجمالی و دانستن عجز خود از ادراک آن راهی نیست . به این مناسبت جمله ای از فرمایشات حضرت صادق علیه السّلام در محل و مقام برزخی حضرت سیدالشهداء علیه السّلام نقل می گردد. در نفس المهموم به سند صحیح از علیه السّلام روایت کرده که فرمود : ( حسین علیه السّلام با پدر و مادر و برادرش در منزل رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله است و با آن حضرت روزی ( مناسب آن عالَم و آن مقام ) به ایشان می رسد و مورد نعمت و کرامت خداوندند و به درستی که حسین علیه السّلام در سمت راست عرش است و می گوید : پروردگارا ! عطا فرما به من آنچه وعده دادی ( ) و نظر می کند به سوی زیارت کنندگان قبرش پس به آنها و به نامهایشان و نامهای پدرانشان و آنچه با آنهاست شناساتر است از شناسایی یکی از آنان به فرزندش و نظر می فرماید به سوی کسی که بر او گریان است؛ پس برایش طلب آمرزش می فرماید و از پدرش می خواهد که برای او آمرزش جوید و می فرماید ای گریه کننده بر من ! اگر پاداشی را که خداوند برایت آماده فرموده بدانی شادیت بیش از اندوه و غصه ات می شد و برایش آمرزش می جوید از هر خطا و گناهی ) ² ________ ۱- فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ اَعْیُنٍ ۲- اِنَّ الْحُسَیْنَ بْن عَلِیٍّ (علیهماالسلام ) مَعَ اَبیهِ وَ اُمِّهِ وَ اَخیهِ فی مَنْزِلِ رَسُولِ اللّهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ وَ مَعَهُ یُرْزَقُونَ وَ یُحْبَرُونَ وَ اِنَّهُ لَعَن یَمینِ الْعَرْشِ مُتَعلَّقٌ بِهِ یَقُولُ یا رَبِّ اَنْجِزْ لی ما وَعَدْتَنی وَ اَنّهُ لَیَنْظُرُ اِلی زوّارِهِ فَهُوَ اَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِاَسْمائِهِمْ و َاَسْماءِ آبائِهِمْ وَ ما فی رِحالِهِمْ مِنْ اَحَدِهِمْ بِوَلَدِهِ وَ اَنّهُ لَیَنْظُرُ اِلی مَنْ یَبْکیهِ فَیَسْتَغْفِرَ لَهُ وَ یَسْئلُ اَباهُ اْلاِسْتِغْفارَ لَهُ وَ یَقُولُ اَیُّهَا الْباکی لَوْ عَلِمْتَ ما اَعَدَّ اللّهُ لَکَ مِنَ اْلاَجْرِ لَفَرَحْتَ اَکْثَرَ مِمّا حَزنْتَ وَ اِنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لَهُ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطیئَهٍ) (نفس المهموم ) فهرست کتاب 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/55622 — ⃟‌ ——— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
روح عبادت، یاد خدا ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ روح عبادت یاد پروردگار است. روح عبادت این است که انسان وقتی که عبادت می‌کند، نمازی می‌خواند، دعایی می‌کند و هر عملی که انجام می‌دهد، دلش به یاد خدای خودش زنده باشد: وَ اقِمِ الصَّلوةَ لِذِکری‏ [۱]. قرآن می‌گوید نماز را بپا بدار، برای چه؟ برای اینکه به یاد من باشی. و در جای دیگر قرآن کریم می‌فرماید: انَّ الصَّلوةَ تَنْهی‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ لَذِکرُ اللهِ اکبَرُ [۲]. ← در این آیه خاصیت نماز ذکر می‌شود، البته نماز حقیقی، نماز واقعی، نمازی که با شرایط و آداب صحیح صورت گرفته باشد. می‌فرماید اگر واقعاً انسان نمازخوان باشد و نمازِ درست بخواند خود نماز جلو انسان را از کار زشت و منکرات می‌گیرد. محال است که انسان نماز درست و مقبول بخواند و دروغگو باشد. محال است که انسان نماز صحیح و درست بخواند و دلش به طرف غیبت کردن برود. محال است که انسان نمازخوان درست و صحیح باشد و شرافتش به او اجازه بدهد که دنبال شراب برود، دنبال فحشاء برود، دنبال هر کار زشت دیگری برود. این، خاصیت است که انسان را به سوی عالم نورانیت می‌کشاند. روایتی است از علیه السلام که در کتاب معروف مصباح الشریعه نقل شده است. ما کتابی داریم به نام «مصباح الشریعه» که بسیاری از علمای بزرگ این کتاب را معتبر می‌دانند گو اینکه بعضی از علما مثل مرحوم مجلسی چندان معتبر نمی‌دانند به اعتبار اینکه مضامین آن یک سلسله مضامین عرفانی است. ولی کتاب معروفی است. مثل حاجی نوری، سید بن طاووس و دیگران از این کتاب نقل می‌کنند. در این کتاب احادیث زیادی هست. مردی است به نام فضیل بن عیاض، معاصر با امام صادق علیه السلام. او از معاریف است. یکی از مردانی است که دورانی از عمر خودش را به گناه و فسق و فجور و دزدی و سرقت و این حرفها بسر برده است، بعد یک انقلاب روحی عجیبی پیدا می‌کند و تتمه عمر خودش یعنی نیمی از آن را در تقوا و زهد و عبادت و در معرفت و حقیقت خواهی بسر می‌برد. داستان معروفی دارد. او یک دزد معروفی بود سر گردنه گیر و خودش داستان خود را این‏طور نقل می‌کند، می‌گوید شبی خانه‌ای را در نظر گرفته بودم که آن شب آن خانه را بزنم. دیوار بلندی داشت. از نیمه شب گذشته بود. از دیوار بالا رفتم. به آن بالای دیوار که رسیدم و می‌خواستم پایین بیایم، در یکی از خانه‌های همسایه (یا در بالاخانه) مرد عابد و ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- طه/ 14. ۲- عنکبوت/ 45.
هدایت شده از مباحث
🟩 عليه‌السّلام : بزودى در شبهه اى خواهيد افتاد و از اين شبهه رهايى نمى يابد مگر آن كَس كه ❚ دعایِ غَـریـق ❚ یا دعایِ تثبیتِ ایمان در آخرالزّمان را بخواند: ♥️ یـٰااَللّٰـهُ 🤍 یـٰارَحْـمٰـنُ یـٰارَحـیٖـمُ 💚 یـٰامُـقَـلّـِبَ ٱلْـقُـلُـوبِ 💛 ثَـبّــِتْ قَـلْـبـیٖ 💜 عَـلـیٰ دیٖـنِـکَ 📚 كمال الدين ج۲ ص۳۵۱ ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ | ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │📖 @feqh_ahkam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -